الفرقان ٦٠
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمٰنِ قَالُوا وَ مَا الرَّحْمٰنُ أَ نَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَ زَادَهُمْ نُفُوراً |
ترجمه
الفرقان ٥٩ | آیه ٦٠ | الفرقان ٦١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَاالرَّحْمَنُ؟»: رحمان چیست؟ مراد این است که تمسخر و تفرعن میکردند و همچون فرعون رفتار مینمودند که تجاهلکنان به موسی میگفت: وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ؟! (نگا: شعراء / ). «زَادَ»: فاعل آن امر به سجده یا ذکر واژه رحمان است. «نُفُوراً»: بیزاری و گریز (نگا: إسراء / و ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان
- بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها
- مراد از معبود گرفتن هواى نفس و توضيحى درباره جمله : ((اتخذ الهه هويه ))
- نفى سمع و عقل از كفار و تشبيه آنان به چهار پايانبل هم اضل سبيلا
- تشبيه و تنظير جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و...
- معناى ((مد الظل )) از نظر ديگر مفسرين
- اشاره به نعمت باد و آب باران
- مقصود از اينكه فرمود با قرآن با دشمنان جهاد كن (جاهدهم به جهادا كبيرا)
- تشبيه انقسام مردم به مؤ من و كافر، به آب دو دريا (يكى گوارا و ديگرى ناگوار) وبه خلقت زن و مرد از نطفه
- مقصود از استثنا ((الا من شاء ان يتخذ الى زبه سبيلا)) در آيه :((قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء...))
- نظر مفسرين درباره استثناء مذكور
- تنها وكيل و متصرف در امور بندگان خدا است كه داراى حيات و ملك و علم مطلق است
- معناى جمله ((الرحمن فسئل به خبيرا)) و اقوال مختلف مفسرين در اين باره
- حكايت استكبار مشركين از سجده براى خداوند و فزونى نفرتشان از آن
- بيان استغنا و تعزز خداوند در مقابل استكبار مشركين
- تنظير روشنگرى عالم روحانى و معنوى انسانها باارسال رسل ، به روشنگرى عالم طبيعت با شمس و قمر
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً «60»
و چون به آنان گفته شود: (خداى) رحمان را سجده كنيد، گويند: رحمان چيست؟ آيا به چيزى كه تو فرمانمان مىدهى سجده كنيم؟ (اين دعوت) بر رميدگى آنان مىافزايد.
نکته ها
در اين آيه دو بار كلمهى «ما» مطرح شده است كه براى جمادات به كار مىرود. هدف كفّار از اين تعبير، تحقير ذات مقدّس الهى بود. لذا به جاى «و من الرحمن» گفتند: «مَا الرَّحْمنُ» و به جاى «لمن تأمرنا» گفتند: «لِما تَأْمُرُنا». كلمهى «رحمن» رمز رحمت دائمى و بىپايان و از صفات اختصاصى پرودگار است. «4»
«1». هود، 119.
«2». الرحمن، 1- 2.
«3». انعام، 12.
«4». تفسير اطيبالبيان.
جلد 6 - صفحه 276
پیام ها
1- سجده، مظهر يكتاپرستى و روح اديان توحيدى است. «اسْجُدُوا» (از ميان همهى تكاليف، تنها سخن از سجده به ميان آمده است)
2- در امر به معروف، به دليل امر خود اشاره كنيد. «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» (دليل سجده شما، رحمت گستردهى خداوند است)
3- كفر و لجاجت باعث مىشود دعوت انبيا نه تنها كارساز نباشد، بلكه مايهى زدگى و نفرت بيشتر كفّار از كلام حقّ شود. «زادَهُمْ نُفُوراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
«1». اصول كافى ج 1، كتاب التوحيد، ص 127، چاپ سوّم سال 1388، دار الكتب الاسلاميّة.
«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 413، چاپ كتابفروشى اسلاميّة.
«3». تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 176، انتشارات كتابخانه آية اللّه العظمى المرعشى النجفى.
«4». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 413، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 365
وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ: و زمانى كه گفته شود مر مشركان را سجده كنيد مر خداى بخشاينده را، قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ: گويند: رحمان چه چيز است و چه كس باشد، يعنى اسمى است كه مسماى او را نمىشناسيم؛ زيرا كافران اسم رحمان را به خدا اطلاق نمىكردند. يا اين اسم مذكور در كتب ايشان بود، لكن آنها به آن معرفت نداشتند. نزد بعضى آنكه مسيلمه كذاب را به اين اسم ملقب كرده بودند، و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود سجده كنيد رحمان را گفتند: ما نمىشناسيم رحمان را مگر آنكه در يمامه است، يعنى مسيلمه را. و سؤال يا به جهت آن بود كه مجهول ايشان بوده، يا سؤال از معنى آن بود، زيرا در كلام متعارف آنها مستعمل نبود، يا به سبب انكار اطلاق آن بر خدا.
أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا: آيا سجده كنيم؟ .... استفهام براى انكار است، يعنى سجده نكنيم مر آن چيزى را كه امر كنى ما را به سجده او. «1» نزد بعضى مأموريه باشد، يعنى سجده نكنيم به جهت امر كردن تو ما را بدون شناسائى. وَ زادَهُمْ نُفُوراً: و زياد نمود ذكر رحمان يا امر به سجده او مر كافران را رميدن از ايمان و دور شدن از راه حق، يعنى نزد اين حال نفور ايشان از حق زياده گشت؛ اين سجده هفتم است از سجدههاى قرآنى و نزد اماميه مستحب است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً (55)
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
ترجمه
و اگر خواسته بوديم هر آينه برانگيخته بوديم در هر بلدى بيم دهندهئى را
پس اطاعت مكن كافران را و جهاد كن با ايشان جهادى بزرگ
و او است آنكه روان ساخت و واگذارد دو دريا را اين شيرين است و گوارا و اين شور است و تلخ و قرار داد ميانشان حايلى و ممانعتى سخت
و او است آنكه آفريد از آب انسانى را پس قرار داد او را داراى نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا
و ميپرستند غير از خدا آنچه را كه نه نفع ميرساند بآنها و نه ضرر ميرساند آنها را و باشد كافر بر پروردگارش پشتيبان شيطان
و نفرستاديم تو را مگر مژده دهنده و بيم دهنده
بگو نميخواهم از شما بر آن مزدى مگر كار آنكه خواست فراگيرد بسوى پروردگارش راهى
و اعتماد كن بر خداى زنده كه نمىميرد و تسبيح گوى او را بستايشش و بس است او كه باشد بگناهان بندگانش آگاه
آنكه آفريد آسمانها و زمين را و آنچه ميان آن دو است در شش روز پس مستولى شد بر عرش، خداى بخشنده است پس بپرس آنرا از آگاهى
و چون گفته شود بآنها كه سجده كنيد مر خداى بخشنده را گويند و چيست بخشنده آيا سجده كنيم براى آنچه امر ميكنى ما را و افزايد آنها را دورى.
جلد 4 صفحه 83
تفسير
خداوند متعال براى تعظيم شأن و تجليل امر و تقويت خاطر شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت فرموده اگر ميخواستيم ما در هر شهر و بلدى پيغمبرى براى انذار مردم مبعوث كنيم مىتوانستيم و كار تو سبك ميشد ولى مقام تو اجلّ از آنستكه در عرض تو پيغمبرى باشد يا بعد از تو پيغمبرى بيايد و چون ما اين فضيلت را مخصوص بتو نموديم تو هم در مقابل بايد گوش بسخنان ياوه و توقعات بيجاى كفار ندهى و با آنها مداهنه ننمائى و جهاد نمائى بترك اطاعت آنها يا بقرآنى كه معجز بيان است با آنان جهاد بزرگيكه آن ببرهان و بيان است نه سيف و سنان و براى بيان شمّهئى از قدرت خود فرموده و او است خداوندى كه دو مجمع آب زياد را كه دريا گويند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّهئى كه صاحبش آن را سر دهد بصحرا براى چريدن و در عين حال بيد قدرت ميان آن دو آب زياد حاجب و مانعى قرار داده كه مخلوط با يكديگر نشوند گويا بزبان حال هريك از آن دو آب با ديگرى ميگويد حرام است و ممنوع كه با من مخلوط شوى بتقريبى كه در اوائل سوره از بيان حجرا محجورا گذشت و اين دو آب بقدرى با هم اختلاف دارند كه هر كس به بيند ميگويد اين بسيار گوارا و اين بسيار شور يا آن گوارا و خنك و اين شور و گرم يا آن گوارا و شيرين و اين شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناى فرات و اجاج و اين در رودهاى بزرگيكه داراى آب گوارا است و وارد دريا ميشود تا مدتى محسوس است خصوصا در رود نيل و دجله كه گفتهاند تا فرسخها باين حال باقى است حتى در رود هر از كه وارد درياى مازندران ميشود احساس شده و معلوم است كه اين بقدرتى است كه خداوند به آب در جريان داده كه خود را حفظ مينمايد و قمى ره فرموده خدا ميفرمايد حرام و محرّم است كه تغيير دهد يكى از آن دو طعم ديگرى را و از اين قبيل است آب دو چشمه مجاور هم در لاريجان كه حقير آن را مشاهده نمودم يكى آب جوش و ديگر بسيار خنك كه هر دو وارد در يك حوض ميشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بينى و چشم است كه هر سه در روى انسان جريان پيدا ميكند از يك چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اين از عجائب
جلد 4 صفحه 84
خلقت است كه براى كثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندى كه آفريد انسان را از آبى كه مخمّر شد بآن طينت آدم عليه السّلام و قابل شد از براى قبول اشكال و نطفه كه آن آبى بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتى بشر شد پس قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذكور كه نسب بآن معلوم ميشود و صاحب اولاد اناث كه مصاهرت بآن حاصل مىگردد يا پيوند داد بشر را با يكديگر بدو نوع نسبت يكى نسبى كه حاصل ميشود از رحميّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با يكديگر و ساير ارحام و ديگر سببى كه بمصاهرت و ازدواج حاصل ميگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اينها عموما يا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسير و بيانات اهل لغت و قدرت خداوند ظاهر ميشود در خلق چنين موجود مركب از اعضاء مختلفه و طبايع متباعده و حواس متغايره از مادّه واحده و تنوّع آن بدو نوع متقابل از پيوند يكى ذاتى و ديگر عرضى با اشتراك آن دو در محرميّت يا ساير خواص و آثار در كافى از امام باقر عليه السّلام و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيه فرمود خداوند تبارك و تعالى خلق فرمود آدم عليه السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجهاش را از دنده زيرينش پس جارى ميشود باين دنده ميان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزويج نمود آنزن را بآنمرد و جارى نمود ميان آن دو باين سبب مصاهرت را و اين است مراد از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل ميشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقيقاتى راجع بخلقت حوّا از دنده آدم عليه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالى صدوق ره از انس بن مالك نقل نموده كه پرسيدم از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه آيا على عليه السّلام برادر تو است فرمود بلى عرض كردم بيان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبى در زير عرش پيش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاى داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جارى نمود آن آبرا يو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شيث و هميشه آن آب منتقل ميشد از پشتى بپشتى تا جاى گرفت در پشت عبد المطلب پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن
جلد 4 صفحه 85
در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاى گزين شد پس من از نصف آن آب و على از نصف ديگر است و على برادر من است در دنيا و آخرت پس اين آيه را تلاوت فرمود و خلاصه اين معنى را در روضة الواعظين نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده و مستفاد از روايات متعدده آنستكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و بيان قرابت نسبى و سببى او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و بايد حمل بر مراد باطنى شود و اهل شرك پرستش ميكنند جز خداوند مخلوقى را كه نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختيار آن نيست و كافر در برابر پروردگارش پشتيبان و كمك شيطان بوده و هست در عداوت و شرك يا كافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افكنده شده بوده و هست چنانچه فرمودهاند و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه جنس كافر در برابر خداوند پشتيبان و كمك كافر بوده و هست و حاصل آنستكه اين جنس با يكديگر در مخالفت خداوند كمك ميكنند يا مراد آن باشد كه كافر بر خداوندش چيره و جسور بوده و خواهد بود كه احسن معانى است يا مراد آن باشد كه عبادت ميكنند بتى را كه نميتواند نفع و ضررى بآنها برساند و چنين كافر بر معبود خود غالب و نيرومند بوده و هست و مستفاد از بعضى روايات معتبره آنستكه مراد از كافر در اين آيه دومى است و مراد از رب صاحب اختيار و ولى است مانند قول خداوند اذكرنى عند ربّك و مراد از ولىّ امير المؤمنين عليه السّلام است كه صاحب اختيار دومى بوده و او پشتيبان دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام بود يا در ظاهر با آنحضرت كمك ميكرد و اينمعنى در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را مگر براى بشارت دادن اهل ايمان را ببهشت و ترساندن اهل عصيان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت كه بفرمايد بآن مردم من مزدى از شما بر اداء رسالت كه مستفاد از ارسال بشير و نذير است نميخواهم مگر اطاعت خدا و عمل كسيكه بخواهد راهى بسوى خدا پيدا كند همين كافى است براى من چون ثواب هدايت نمودن يكنفر بنده در نزد خدا بيشتر از دنيا و ما فيها است براى آنكه كسيكه ميخواهد مردم را هدايت و ارشاد بحق و حقيقت نمايد بايد بى طمعى و استغناء مادّى خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاى گير شود و آنرا
جلد 4 صفحه 86
حمل بر طمع بمال خودشان ننمايند و اين سيره مرضيّه همه انبياء بوده و مبلّغين اسلام هم بايد بر آن مشى نمايند و الا بياناتشان چندان موثر نخواهد شد و بنابر اين كلمه مضاف بمن شاء كه اطاعت يا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نيست و بنظر حقير چون در عالم بالا قيمتى است بالاترين اجور است و نيز فرموده توكل كن بخدا و نترس از اشرار و بى نياز باش از كمك مالى و حالى بندگانيكه دوام و ثباتى براى آنها نيست آنخداوندى كه زنده و پاينده است و نمرده و نميميرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزيه نما او را از آنچه لايق شأن او نيست باثبات اوصاف كمال و جمال و حمد و ثناء و شكر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و كافى است خدا كه با خبر و مطلع از گناهان بندگانش باشد از كفر و شرك و ساير معاصى پنهان و آشكار و از گناهان آنان گردى بدامن مقدّس تو و كبريائى او نخواهد نشست آنخداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش و تفصيل آن در سوره اعراف گذشت و ذكرش در اين مقام شايد بمناسبت سبق امر بتوكل و تسبيح باشد كه چنين خالق قادر محيط متصرّفى لايق اتّكال و تسبيح و حمد و ثناء است و اشاره بآنكه امور بتأنّى و تدريج بايد انجام بگيرد خداوند با كمال قدرت در خلقت بتأنّى و تدريج اقدام فرموده پيغمبر هم بايد اسلام را بتأنّى و تدريج رواج دهد كه آنخدا رحمن يعنى بخشنده و مهربان است و بنابر اين الرّحمن خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنى است و ميشود خبر الذى باشد يعنى آنكه آسمانها و زمين را آفريد رحمن است و در مجمع نقل نموده كه يهود حكايت ميكردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براى محكوميّت آنها بپرس از آنچه ذكر شد در امر خلقت از شخص خبيرى كه مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدى بعن ميشود براى آنكه متضمّن معناى تفتيش است متعدى بباء هم ميشود براى آنكه متضمّن معناى اعتنا است و ممكن است كلمه به صله خبيرا باشد و مسئول عنه مقدر يعنى پس بپرس از خبير بآن امر كيفيت آنرا و بعضى گفتهاند جمعى از كفار منكر بودند كه
جلد 4 صفحه 87
اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا خدا فرموده از خبيرى كه مطلع از كتب سماوى باشد بپرس تا او تصديق كند كه چنين اسمى براى خدا در آن كتب ذكر شده و بنابر اين ضمير در كلمه به برحمن عود ميكند و معانى ديگرى هم ذكر نمودهاند كه بنظر حقير حسنى ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و خالى از خلل است آنستكه گفته شود چون خداوند در آيه قبل فرموده بود كه خدا به گناهان بندگان خبير است و در اين آيه فرموده نام او رحمن است كه دلالت بر نهايت رحمت دارد ميفرمايد پس سؤال كن و بخواه حوائج خود را بوسيله نام رحمن از خداوند خبير و آگاهى كه ذكر شد و آگاهى او فوق هر آگاهى است و بنابر اين ضمير در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء در معناى حقيقى خود استعمال شده و مناسبت اطراف كلام و جهات مقام محفوظ است ولى نميدانم چرا آقايان از اين معناى واضح صرف نظر نموده و خود را بتكلف انداختهاند و گفتهاند رحمن نامى است از خداوند كه در كتب سماوى ذكر شده ولى مشركين عرب منكر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها ميفرمود سجده كنيد براى رحمن ميگفتند رحمن چيست ما او را نميشناسيم آيا هر چه تو امر ميكنى ما را براى او سجده كنيم بدون معرفت باو يا هر چه محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم امر ميكند ما را براى او سجده كنيم چون يأمرنا بياء نيز قرائت شده و اين امر موجب مزيد تباعد و تنفّر آنها از سجود و ايمان و ازدياد كفر و طغيانشان ميشد و قمى ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البيان است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسجُدُوا لِلرَّحمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحمنُ أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً (60)
و زماني که گفته شد به اينکه مشركين که سجده كنيد خداوند رحمن را گفتند كيست رحمن آيا ما سجده كنيم به اينكه تو امر ميكني و زيادتي كرد بر آنها نفرت و بيشتر متنفر شدند.
اسماء صفات الهي دو قسم است يك قسم اطلاق بر غير هم ميشود مثل رحيم عليم، سميع، بصير، خبير و نحو اينها.
و يك قسم مختص به ذات اقدس او است و بر غير اطلاق نميشود مثل اسم اللّه و از اينکه قسمت است.
رحمن چون دلالت دارد بر دوام رحمت که انتهاء و حدي براي او نيست و
جلد 13 - صفحه 648
رحمت ديگران محدود است لذا اطلاق رحيم بر غير او ميشود و در حق او ميگويي ارحم الراحمين لذا فرمود:
(وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسجُدُوا لِلرَّحمنِ) و از اينکه آيه استفاده ميشود که اينکه مشركين يا معاد را به كلي منكر بودند يا خلود و دوام را چنانچه مثنوي و بسيار ديگر منكر خلود هستند ميگويد:
از جمادي مردم و نامي شدمبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 60)- از آنجا که در آیات پیشین سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در این آیه میافزاید: «و هنگامی که به آنها گفته شود برای خداوند رحمان (که سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده کنید آنها (از روی کبر و غرور، و یا از سر استهزاء) میگویند: رحمان چیست»؟ (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمیشناسیم.
«آیا ما برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور میدهی»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).
ما زیر بار هیچ کس نمیرویم و تابع فرمان این و آن نخواهیم شد!.
«این سخن را میگویند «و بر نفرت و دوریشان از خدا افزوده میشود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً).
نکات آیه
۱ - مشرکان صدراسلام، به سجده در برابر خداى رحمان، مأمور شده بودند. (و إذا قیل لهم اسجدوا للرحمن)
۲ - مشرکان صدراسلام، از سجده در برابر خداى رحمان، امتناع مى کردند. (و إذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن)
۳ - مشرکان صدراسلام نسبت به معنا و حقیقت رحمان، اظهار بى اطلاعى نموده و تجاهل مى کردند. (قالوا و ما الرحمن) «ما» در «و ماالرحمان» استفهامیه است و در آن دو احتمال وجود دارد: ۱- سؤال از معنا و حقیقت واژه «رحمان» است. ۲- سؤال از مصداق و مسمّاى اسم «رحمن» مى باشد; که برداشت یاد شده مبتنى بر احتمال نخست است. گفتنى است چون از رحمانیت خدا در آیات بسیارى سخن به میان آمده است - که جمله (إذا قیل ...) نیز مؤید آن مى باشد - به دست مى آید که مشرکان از رحمانیت خدا آگاه بوده و تجاهل مى کردند.
۴ - مشرکان صدراسلام، نسبت به این که رحمان نام چه کسى است اظهار بى اطلاعى نموده و تجاهل مى کردند. (قالوا و ما الرحمن)
۵ - رحمان، از اوصاف و نام هاى خداوند (اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن)
۶ - مشرکان صدراسلام، منکر رحمانیت خدا بودند. (و إذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا و زادهم نفورآ) (۷ - مشرکان صدراسلام، به دلیل این که پیامبر(ص) آنان را به سجده در برابر خداى رحمان فرمان داد، از سجده امتناع کردند.) (قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا) برداشت فوق، مبتنى بر این نکته است که «ما» در «لما تأمرنا» مصدریه و «لام» تعلیلیه باشد; یعنى، آیا به خاطر فرمان تو ما سجده کنیم؟ هرگز چنین نخواهیم کرد! گفتنى است همزه در «أنسجد» استفهامیه و براى انکار و امتناع است.
۸ - عناد و دشمنى ویژه مشرکان نسبت به پیامبر(ص) (قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا) از این که مشرکان دلیل مخالفت خود با سجده بر خداى رحمان را، تنها فرمان پیامبر(ص) دانسته اند، مى توان برداشت یاد شده را به دست آورد.
۹ - سجده در برابر خداى رحمان، تکلیفى مهم و داراى جایگاه ویژه در میان دیگر تکالیف الهى (و إذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا) اختصاص به ذکر یافتن صفت رحمان از میان دیگر اوصاف خداوند، به هنگام فرمان سجده در برابر او، مى تواند گویاى برداشت یاد شده باشد.
۱۰ - فرمان پیامبر(ص) به سجده کردن مشرکان صدراسلام براى خداى رحمان، موجب نفرت فزون تر آنان از سجده و دورى آنها از راه حق و حقیقت گردید. (اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا و زادهم نفورًا) در برداشت فوق، فاعل «زاد» امر به سجده دانسته شد.
۱۱ - حساسیت و نفرت شدید مشرکان نسبت به توصیف خداوند به وصف رحمانیت و نامیدن او به نام رحمان (اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أنسجد لما تأمرنا و زادهم نفورًا) انکار رحمانیت خدا، تجاهل نسبت به شناخت نام رحمان از سوى مشرکان و ازدیاد نفرتشان از سجده بر خداى رحمان، نشانگر این حقیقت است که آنان اصولاً نسبت به این نام حساس بودند و از توصیف خدا به رحمان نفرت شدید داشتند.
۱۲ - سجده در برابر خداى رحمان، مظهر یگانه پرستى و روح ادیان توحیدى است. (اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن ... و زادهم نفورًا) قرار گرفتن فرمان سجده بر خداى رحمان در ردیف سلسله آیات مربوط به محکومیت شرک و اثبات توحید و یگانگى خداوند، مى تواند مطلب یاد شده را برساند.
موضوعات مرتبط
- ادیان: سجده در ادیان ۱۲
- اسماء و صفات: رحمان ۵
- تکلیف: مهمترین تکلیف ۹
- توحید: نشانه هاى توحید عبادى ۱۲
- خدا: رحمانیت خدا ۱، ۳، ۴، ۱۲; مکذبان رحمانیت خدا ۶
- سجده: اجتناب از سجده بر خدا ۲، ۷; اهمیت سجده بر خدا ۹، ۱۲; سجده بر خدا ۱، ۱۰
- محمد(ص): آثار اوامر محمد(ص) ۱۰; اوامر محمد(ص) ۷; دشمنان محمد(ص) ۸; عصیان محمد(ص) ۷
- مشرکان: تجاهل مشرکان صدراسلام ۳، ۴; دشمنى مشرکان ۸; عصیان مشرکان صدراسلام ۲، ۷; عقیده مشرکان صدراسلام ۶; عوامل حق ناپذیرى مشرکان صدراسلام ۱۰; عوامل نفرت مشرکان صدراسلام۱۰; لجاجت مشرکان صدراسلام۱۰; مسؤولیت مشرکان صدراسلام ۱; مشرکان و رحمانیت خدا ۱۱; نفرت مشرکان ۱۱
منابع