الرعد ١٤
کپی متن آیه |
---|
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلاَّ کَبَاسِطِ کَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ |
ترجمه
الرعد ١٣ | آیه ١٤ | الرعد ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«دَعْوَةُ الْحَقِّ»: نیایش راستین. پرستش حقیقی. اضافه موصوف به صفت است. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»: شایسته نیایش و بایسته پرستش خدا است. سزاوار تقاضای نیاز، و درخور طلب اجابتِ دعا خدا است. «أَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ»: کسانی که جز خدا را به فریاد میخوانند و جز او را پرستش میکنند. «لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ»: اصلاً دعاهایشان را نمیشنوند و به فریادشان نمیرسند. نیازی از نیازهایشان را برآورده نمیسازند و کاری برایشان نمیکنند. «إِلاّ»: مگر. یعنی اجابت دعا و برآوردن نیاز توسّط پرستش شوندگان و به یاری خواندگان، چیزی جز همانند پاسخ و اجابت آب در برابر درخواست چنان فردی نیست. «مَا هُوَ بِبَالِغِهِ»: او به آب دسترسی پیدا نمیکند. آب به او یا به دهانش نمیرسد. «دُعَآءُ»: دعا. پرستش. «ضَلالٍ»: گمراهی و سرگشتگی. بیهودهکاری و پوچگرائی.
تفسیر
- آيات ۷ - ۱۶ سوره رعد
- تعريض و توهين كفار به قرآن
- اشاره به سه عملکرد رحم، در ايام حمل، در آيه شريفه
- معناى عَالِمُ الغَيب و الشَّهادة و «کبیر» و «متعال» بودن خداوند
- مراد از نگهبانانى كه انسان را از «امر خداوند» حفظ مى كنند
- مقصود از آیۀ: «إنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم»
- حكمت وجود تلازم بين اعمال صالح و نعمت ها و بهره مندى ها
- اختلاف شديد مفسران، در معناى آيه شريفه: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ...»
- بيان اين كه حق دعا (دعاى مستجاب)، براى خدا است
- تمثيلى برای حال كسى را كه غير خدا را مى خواند
- ذلت حقيقى همه چيز، در برابر خداى تعالى
- وجه نسبت دادن سجود به سايه ها، در صبح و شام
- جهت اختصاص جمله: «وَ يُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِه»، به بيان تسبيح رعد
- توحيد خالق، به معناى توحيد ربّ است
- بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)
- داستان «عامر» و «اربد»، به نقل از ابن عباس
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ «14»
تنها خواندن او حقّ است و كسانى را كه (مشركان) جز او مىخوانند هيچ پاسخشان نمىگويند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال آنكه نخواهد رسيد و دعا و خواست كافران (از غير خدا) جز در گمراهى (وبه هدر رفتن و انحراف) نيست.
نکته ها
دعوت به پرستش خداى ودورى از توجّه به ديگران و تنها او را مؤثر دانستن، بارها در قرآن تذكّر داده شده است. از جمله: اگر انسان، تنها از من درخواست كند، من حتماً او را پاسخ مىدهم. «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» «1» امّا اگر به سراغ ديگران رفت و از آنها حاجت خواست، بداند آنها نمىشنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمىكنند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ» «2»
انسانِ محدود در زندگى پرحادثه دنيا نيازمند پناهگاهى مطمئن است، انبيا پناهگاه واقعى را به او معرّفى مىكنند، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امّا كمكهاى ديگران (طاغوتها) يا براى استحمار يا استثمار يا تبليغات وحفظ موقعيّت خود و يا ... مىباشد و در واقع آنچه براى آنها مطرح نيست، انسان است.
انسان، فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقيقت است «لِيَبْلُغَ فاهُ» ولى راه وصول به آن را گم مىكند. امّا جز ايمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او، هيچ چيز ديگرى انسانِ بىنهايت طلب را سيراب نمىكند. «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» چرا كه غير از اللَّه هر چه باشد سراب است و دعا از غير او بيهوده.
«1». بقره، 186.
«2». فاطر، 14.
جلد 4 - صفحه 330
پیام ها
1- جز خدا به سراغ ديگران نرويد كه از غير او هيچ كارى ساخته نيست.
«لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ»
2- سرچشمهى شرك مردم، تصوّرات و خيالات باطل آنهاست. كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ ... وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ
3- هركس خالصانه خدا را بخواند، با دست پر برمىگردد. دست خالى برگشتن به خاطر توجّه به غير خداست. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ ... وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ «14»
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ: براى ذات احديت الهى است دعوت راست و درست. و در اين حق اقوالى است: 1- نزد ابن عباس دعوت حق توحيد و كلمه (لا اله الّا اللّه) است. 2- خداى تعالى حق است پس دعوتش حق باشد، و اشاره است به آنكه انقطاع به درگاه سبحانى در دعا او حق است. 3- پرستش و ستايش الهى حق و صدق خواهد بود.
تحقيق: موجودات سه قسم مىباشند:
1- آنكه هم ازلى و هم ابدى، و او منحصر است در واجب الوجود بالذات كه فنا و زوال در ساحت قدسش راه ندارد؛ زيرا. (ما ثبت قدمه امتنع عدمه).
2- موجوداتى كه ازلى نباشد، لكن ابدى خواهد بود مانند انسان.
3- آنكه نه ازلى و نه ابدى بلكه خلقت آنها بالعرض باشد، مانند مواليد سهگانه.
و چون ذات احديت، خالق موجودات است، احق باشد به حقانيت و احق به اعتقادات و احقّ به اذكار. پس ثابت شود كه وجود سبحانى حق است در موجودات و اعتقاد به وجود اقدس او حق است در اعتقادات، و ذكر الهى به ثناء و الوهيت و كمال، هرآينه حق است در اذكار؛ و لذا فرمود «له دعوة الحقّ» و به عبارت اخرى، جميع مراتب حق و حقانيت در دعوت الهى جمع باشد، بنابر
جلد 6 - صفحه 355
اين شخص عاقل منصف را پرستش و ستايش چنين حقى لازم آيد (فتأمل ايها العاقل) وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ: و آنانكه مىخوانند مشركان غير از ذات الهى از اصنام و اوثان و غير آن، و طلب نمايند حاجات خود را از آنان. لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ: اجابت نكنند داعيان را به چيزى از خير و نفعى و دفع مضرتى. إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ: مگر مانند كسى كه دو كف دست به آب گسترد از مكان دور. لِيَبْلُغَ فاهُ: تا برساند آن را به دهنش به جهت و ساكن شود به آن سوز عطش. وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ: و آن آب نرسد به جهت دورى مسافت بين آندو، پس همچنين آنچه به غير خداوند متعال ستايش و پرستش كنند، نفع بديشان نرسد و اجابت دعوت آنها نشود به سبب دورى.
بنابراين آيه شريفه ضرب المثلى است براى عابدين اصنام و اوثان و در عرب هم معروف است.
2- ابن عباس گويد: «1» داعيان غير حق مانند كسى است كه بخواند بسوى آب به زبانش و اشاره كند به دستش، هر قدر سعى كند مطلوب و مرادش حاصل نيابد.
3- تمثيل به كسى است كه دست به زير آب و به طرف دهان آورد تا بياشامد، ناگاه اجل او را مهلت ندهد و به حالت عطشان بميرد.
4- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: «2» مثل او چنان باشد كه مرد تشنه بر كنار چاه نشسته دست به چاه برد، به آب نرسد، و هيچ فايده و غنائى براى او نخواهد داشت، همچنين مرد بتپرست گمان كند كه او را در عبادت اصنام سودى خواهد بود.
5- مثال عابدين غير حق مانند كسى است كه كف دستها گسترده كه آب در آن نماند، با اين حال خواهد تا بياشامد فايدهاى ندارد، زيرا تا مادامى كه كف
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 284.
«2» تفسير ابو الفتوح ج 6 ص 475.
جلد 6 - صفحه 356
دستش چنين باشد، آب در آن قرار نگيرد.
وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ: و نيست خواندن كافران بتان را مگر در گمراهى، يعنى چيزى بديشان نرسد و آن را اجابتى نباشد، مانند كسى كه به بيراهى و گمراهى رود، البته به مقصد نخواهد رسيد.
تفسير برهان «1»- جابر از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه مردى خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد: امر عظيمى ديدم.
فرمود: چه ديدى؟ گفت: مريضى داشتم، براى او آب چاه احقاف وادى برهوت را توصيف نمودند، به جهت شفاى او مشكى و قدحى برداشته روانه سر چاه، مقدارى آب در مشك نموده، ناگاه فرود آمد چيزى در جوّ هوا مانند هيئت زنجيرى، صدائى بلند: اى شخص مرا سيراب نما.
من تا قدح را به او رسانيدم، كشانيده شد تا معلق به شمس شد. پس من پيش رفتم، به مشت آب برداشتم. ثانيا زنجير آمد در حالتى كه صدا بلند:
العطش العطش. اى شخص مرا سيراب كن، الساعه مىميرم.
قدح بلند، تا سيرابش كنم، باز كشيده شد تا معلق به شمس گرديد. سه مرتبه چنين كرد، مشك را بسته، او را سيراب ننمودم. حضرت فرمود: او قابيل پسر آدم است، كه كشت برادرش را و هو قوله عز و جل «وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ ...»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ «12» وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ «13» لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ «14» وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ «15»
ترجمه
او است آنكه مينمايد بشما برق را براى ايجاد ترس و طمع و پديد ميآورد ابرهاى گرانبار را
و تسبيح ميكند رعد بستايش او و فرشتگان از ترس او و ميفرستد صاعقهها را پس آسيب ميرساند بآنها هر كه را ميخواهد و آنها مجادله ميكنند در خدا و او سخت انتقام است
مر او را است خواندن بر حقّ و آنانكه ميخوانند غير از او را اجابت نميكنند مر ايشانرا بچيزى مگر مانند اجابت كسيكه گشاينده است دو كفش را بسوى آب تا برسد آن بدهنش با آنكه نيست آن رسنده بآن و نيست خواندن كافران مگر در تباهى
و مر خدا را سجده ميكند هر كه در آسمانها و زمين است از روى اختيار و اجبار و سايههاشان در بامدادان و نزديكهاى غروب.
تفسير
حكماء طبيعى گويند كه چون بخارات و دودهائى كه از زمين متصاعد
جلد 3 صفحه 194
ميشود بجائى برسند كه اشعه منعكسه خورشيد بآن جا نميرسد و حرارتى وجود ندارد كه طبقه زمهريريّهاش ناميدهاند با يكديگر مجتمع و مؤتلف گردند و از تراكم و تكاثف آنها ابر پديدار شود و در اين حال اگر حرارت دود باقى باشد باز ميل بصعود دارد و اگر تمام شده باشد ميل بهبوط و در هر دو حال براى بيرون آمدن فشار با بر ميآورد و آنرا ميشكافد و پاره ميكند و از آن صدائى موجود ميشود و بگوش ميرسد كه نامش رعد است و چون دود حامل اجزاء دهنيّه و كبريتيّهاى از زمين باشد در اثر فشار محترق و مشتعل گردد و آن را برق نامند اگر كم باشد و بزمين نرسد و الا صاعقه خوانند كه بزمين ميرسد و موجودات آنرا ميسوزاند و حكماء الهى گويند بر فرض آنكه تمام اين بيانات و تصوّرات حقّ و صدق باشد آيا علّت پيدايش بخار و دخان چيست و كه منشأ وجود آنها را ايجاد نموده و كه ميل بصعود و هبوط را در آنها وديعه نهاده و مخصّص آنها بازمنه و امكنه خاصه چيست يعنى چرا ابر در همه جا و همه وقت وجود ندارد و چرا با وجودش گاهى باران مىآيد و گاهى نمىآيد و گاهى برق و رعد و صاعقه موجود ميشود و گاهى نميشود پس معلوم ميشود اختيار تمام اين امور بدست صانع قادر عالم حكيمى است كه هر وقت و هر جاى، حكمتش اقتضاء داشته باشد اين اسباب را موجود ميفرمايد و آثار آن بروز ميكند و اگر نداشته باشد نميكند و نميشود و بتواتر و تجربه قطعيّه ثابت شده است كه اولياء خدا و علماء و صلحاء بدعا و نماز از خدا باران گرفتهاند نماز استسقاء مرحوم حجة الاسلام حاج سيد محمد تقى خوانسارى قدس سرّه و نزول باران كافى در قم و حوالى آن سال 1363 قمرى مشهود عامّه و موجب عبرت اجانب مقيم آن سامان گشت و واضح است كه خداوند از براى هر امرى سببى ايجاد فرموده و خواسته است كه امور باسبابش جارى شود ولى نه آنكه اختيار را از دست داده باشد و مقدّرات مملكت و بندگان خود را بطبيعت بىشعور واگذار كرده باشد پس يگانه علّت حقيقى تمام كائنات اراده الهى است پس او است كه ارائه ميدهد بمردم برق را براى ايجاد خوف در آنها از اصابت آن و طمع در باران رحمت كه بر آنها فرود آيد در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه خوف در مسافر است و طمع در مقيم و بنظر حقير بيان مصداق غالب را فرمودهاند و اشاره است بلزوم خوف و رجاء در نفوس بندگان و او است كه ايجاد و
جلد 3 صفحه 195
بلند مينمايد ابرهاى سنگين را از زمين و چون سحاب جمع سحابه است موصوف بثقال كه جمع ثقيل و ثقيله است شده و علّت سنگينى آن ذكر شد و محتمل است مراد پر آبى و باران دارى آن باشد و رعد تنزيه ميكند خدا را از هر عيب و نقص بصداى مهيب خود چون دلالت بر وجود صانع حكيم دارد و همان ستايش و حمد او است كه در ساير موجودات هم هست ولى بىصدا و چون اين صدادار است در اين آيه مخصوص بذكر شده و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه رعد ملكى است موكل برابر با او است تازيانههاى آتشين كه ميراند بآنها ابر را بهر جا كه خواهد گفتند آنصدا كه شنيده ميشود چيست فرمود تشرى است كه بآن ميزند و نيز از آنحضرت نقل شده كه چون صداى رعد را ميشنيد ميفرمود سبحان من سبّح الرّعد بحمده و نيز ملائكه تنزيه ميكنند خدا را با خوف و خشيت براى جلال و عظمت او و خداوند نازل ميفرمايد صاعقهها را بر هر قوم و شخصى كه بخواهد و مستحقّ آن باشد و كفار مجادله ميكنند با پيغمبر در توحيد خدا و عدل او و اعادهاش بندگانرا در قيامت براى جزاى اعمالشان و همچنين مجادله مينمايند با اهل ايمان در اصول عقائدشان و ميخواهند آنها را بجدل و مغالطه از دين خارج كنند و خداوند شديد و عظيم است تدبيرش در هلاكت دشمنانش و بعضى گفتهاند پر قوّت است و قمّى ره فرموده شديد الغضب است و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه شديد الاخذ است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه صاعقه نميرسد بكسيكه ذاكر است پرسيدند ذاكر كيست فرمود كسيكه صد آيه قرائت نمايد و از براى خداوند است خواندنى كه آن حقّ و بر حقّ و بحقّ و از حقّ است يعنى محقّق و مبنى بر تحقيق و راجع بحقّ و از جانب حقّ است و آن كلمه لا اله الا اللّه است كه از ابن عبّاس و غيره نقل شده و او سزاوار است براى خواندن چون اجابت ميفرمايد و كسانيكه جز او را ميخوانند اجابت نميكنند خوانده شدگان از آنها مگر مانند اجابت كسيكه در ته چاه، آبى مىبيند و دو كف دست خود را گشوده و ميكشاند بسوى آب براى آنكه كفى بردارد و بنوشد و دستش نميرسد و بر فرض برسد چون گشوده است آب در آن قرار نميگيرد و محروم ميشود فقط طلب بىثمر بيجائى نموده بلسان حال از آب بىشعور كه بكام او برسد و خود را مورد استهزاء عقلاء قرار داده اين چنين است حال كسانيكه از بتها حاجت ميطلبند
جلد 3 صفحه 196
كه جماد و بىشعورند و قدرت بر اجابت ندارند و نيست خواندن كفار و مشركين بتها را مگر سير در طريق ناحقّ و بيجا و بىفائده و از براى خدا سجده ميكنند اهل آسمانها و زمين چون خضوع دارند از حيث وجود در برابر وجود او و از جهت اراده در مقابل اراده او چون بدون حول و قوّه او نمىتوانند كارى بكنند نهايت آنكه بعضى راضيند برضاى او و بالطوع و الرّغبة خضوع و انقياد دارند و بعضى ناراضى و بكراهت و اجبار تسليم مقدرات الهى شدهاند اين در صورتى است كه مراد از طوعا و كرها دو معناى متقابل باشد براى دو دسته ولى بنظر حقير محتمل است يك معناى بسيط اراده شده باشد كه در فارسى تعبير از آن بخواهى نخواهى ميكنند و بنابراين مراد آنستكه همه فقير و محتاجند از حيث وجود بوجود او و از جهت اراده و فعل بحول و قوه او پس همه مقهورند بقهر او و محكومند بحكم او و كسى را قدرت سرپيچى نيست از فرمان او اين حال خود آنها است امّا سايههاشان چون در صبحها و عصرها بارز و ظاهر و كامل ميشوند اين خضوع و انقياد از حيث وجود و تكامل كه سجده آنها است در اين دو وقت از آنها ظهور و وجود پيدا ميكند و نيز سجده ميكنند از براى خدا ملائكه آسمان و كسانيكه باختيار ايمان آوردند بگذاردن پيشانى بر زمين بطوع و رغبت و كسانيكه از ترس شمشير مسلمان شدند باكراه و اجبار و كسانيكه بكفر باقى ماندند سايههاشان سجده ميكنند در صبحها و نزديكهاى غروب بظهورشان در سمت مغرب و كمالشان در جانب مشرق باراده الهى و اين تفصيل و تقريب را قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند مراد از ظلّ بدن است كه موجب پيدايش سايه در خارج و بمنزله سايه است براى روح كه آن نورانى و اين ظلمانى و متحرك بحركت آن است و كسانيكه قلبا خضوع و انقياد در برابر اوامر الهى ندارند جسمشان ناچار مقهور و منقاد در مقابل اراده او است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از قول خداوند و ظلالهم بالغدوّ و الآصال دعاء است قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن كه ساعت اجابت است و شايد مراد نعمت و راحت باشد كه يكى از معانى ظلّ است و محتمل است بالغدوّ و الآصال كنايه از دوام و استمرار باشد و صبح و عصر خصوصيّتى نداشته باشد و جمع بين معانى و اختصاص هر يك بمورد مناسب ممكن و موكول بنظر اهل ذوق و دقت است.
جلد 3 صفحه 197
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لا يَستَجِيبُونَ لَهُم بِشَيءٍ إِلاّ كَباسِطِ كَفَّيهِ إِلَي الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الكافِرِينَ إِلاّ فِي ضَلالٍ «14»
از براي خداوند است دعوت حق و كساني که ميخوانند از غير از خدا آلهه خود را اجابت نميكنند آلهه آنها را و آنها اجابت نميشوند از براي خود بشيئي مگر مثل كسي که دست دراز كند بسوي آب براي اينكه برساند بدهان خود و سيراب شود و حال نيست او برساندن آب بدهان و نيست دعوت كفار مگر در ضلالت.
لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ چند نحوه ميتوان تفسير كرد 1- اينكه آنچه خداوند دعوت فرموده بتوحيد و تصديق انبياء و ايمان و سعادت دنيا و آخرت و نجات از مهالك نشأتين حق است و تخلف نپذيرد.
2- دعاء و طلب حوائج بايد از جانب خدا باشد بغير او توجه نباشد دعوتي که نتيجه دارد و بهدف اجابت ميرسد از خداوند متعال است که ميفرمايد وَ قالَ رَبُّكُمُ ادعُونِي أَستَجِب لَكُم إِنَّ الَّذِينَ يَستَكبِرُونَ عَن عِبادَتِي سَيَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ مؤمن آيه 62.
3- كلمه اخلاص لا اله الّا اللّه حق است که حضرت رضا عليه السّلام در حديث سلسلة الذهب فرمود خداوند متعال ميفرمايد
(كلمة لا اله الّا اللّه حصني و من دخل في حصني امن من عذابي)
لكن بجميع دلالاتش مطابقي التزامي اقتضايي مطابقي توحيد عبادتي است التزامي توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي اقتضايي تصديق جميع فرمايشات او درباره عقائد که حضرت رضا [ع] فرمود
(انا من شروطها)
جلد 11 - صفحه 319
وَ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لا يَستَجِيبُونَ لَهُم بِشَيءٍ مفسرين گفتند مراد اصنام هستند که دعوت آنها لا ينفع است ولي آيه عموم دارد هر كس بغير خدا توجه كرد نااميد ميشود چنانچه در حديث قدسي است که فرمود
(و عزّتي و جلالي لاقطعنّ امل آمل غيري).
دست حاجت چه بري پيش خداوندي بربرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 14)- این آیه به دو مطلب اشاره میکند: نخست این که «دعوت حق از
ج2، ص470
آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). یعنی هرگاه او را بخوانیم میشنود، و اجابت میکند، هم آگاهی از دعای بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواستههای آنها.
دیگر این که خواندن بتها و تقاضای از آنها دعوت و دعای باطل است، زیرا «کسانی را که مشرکان غیر از خداوند میخوانند (و برای انجام خواستههایشان به آنها پناه میبرند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمیگویند» و دعایشان را اجابت نمیکند (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ).
سپس- همان گونه که روش قرآن است- برای مجسم ساختن این موضوع عقلانی مثال حسی زیبا و رسایی بیان میکند و میگوید: «آنها (که غیر خدا را میخوانند) همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب میگشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید»! (إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).
آیا میتوان در کنار چاه نشست و دست به سوی آب دراز کرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آیا این کار جز از یک انسان ساده لوح و دیوانه سر میزند؟
در پایان آیه برای تأکید این سخن میگوید: «و دعای کافران (از بتها چیزی) جز (گام برداشتن) در گمراهی نیست» (وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ).
چه ضلالتی از این بالاتر که انسان سعی و کوشش خود را در بیراههای که هرگز او را به مقصد نمیرساند به کار برد.
نکات آیه
۱- خواندن خدا و دعا کردن به درگاه او امرى حق و بجاست. (له دعوة الحق) «دعوة» به معناى خواندن و نیز درخواست کردن مى باشد. این کلمه در آیه شریفه موصوفى است که به صفتش (الحق) اضافه شده است ; یعنى: «الدعوة الحقة».
۲- خواندن معبودهاى دروغین و درخواست کردن از آنها ، کردارى بیهوده و باطل است. (له دعوة الحق) تقدیم «له» بر «دعوة الحق» حاکى از حصر است ; یعنى ، دعوت حق تنها از آنِ اوست نه از آن غیر او. و مراد از غیر او به قرینه جمله بعد معبودهایى است که مشرکان آنان را مى خواندند و مى پرستیدند.
۳- تنها خداوند بر اجابت درخواستهاى بندگان تواناست. (له دعوة الحق) جمله «لایستجیبون لهم بشىء إلاّ کبسط ...» بیانگر ملاک و معیار دعوت حق است. بنابراین حق بودن خواندن خداوند به این دلیل است که او هم آگاه به درخواستهاست و هم توانا بر اجابت آنها.
۴- خدایان دروغین ، از اجابت کردن درخواستها ناتوانند. (والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشىء) مراد از ضمیر «یدعون» و «لهم» مشرکان است و ضمیرى که باید به موصول (الذین) باز گردد محذوف مى باشد. بنابراین «والذین یدعون ...» ; یعنى ، آن چیزه او کسانى که مشرکان آنان را مى خوانند، ایشان را اجابت نمى کنند به کمترین اجابتى.
۵- توانایى بر رفع نیاز بندگان و اجابت درخواستها و دعاهاى آنان ، نشانه خدایى است. (له دعوة الحق والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشىء)
۶- مَثَل درخواست کننده از خدایان دروغین مثل تشنه اى است که از راه دور دستان خود را به طرف آب دراز مى کند تا آب، خود به کام او برسد که هرگز چنین نمى شود. (إلاّ کبسط کفیه إلى الماء لیبلغ فاه و ما هو ببلغه) برخى عبارت «إلاّ کبسط» را استثنا از استجابت گرفته اند و گفته اند تقدیر کلام چنین است: «لایستجیبون بشىء من الأستجابة إلاّ استجابة کإستجابة الماء لباسط کفیه إلى الماء». و برخى آن را استثنا از «الذین یدعون» دانسته اند و گفته اند تقدیر کلام چنین مى شود: «الذین یدعون من دونه لیسوا إلاّ کباسط کفیه إلى الماء». قابل ذکر است که ضمیر در «لیبلغ» به «الماء» و ضمیر در «فاه» (دهانش) به «باسط» برمى گردد. و ضمیر «هو» به «الماء» و ضمیر در «ببالغه» به «فاه» ارجاع مى شود.
۷- درخواست کفرپیشگان از معبودهاى دروغین و دعا به پیشگاه آنان ، همواره تباه و بى ثمر است. (و ما دعاء الکفرین إلاّ فى ضلل) از معانى «ضلال» تباهى و نابودى است. تباهى و نابودى را به صورت ظرفى براى دعا قرار دادن (فى ضلال) براى رساندن این معناست که: آن دعا کاملاً از میان رفته و نابود شده است. گویا نابودى همه جوانب آن را فرا گرفته است.
۸- خواندن غیر خدا و درخواست حاجت کردن از غیر او کفر است. (له دعوة الحق ... و ما دعاء الکفرین إلاّ فى ضلل)
روایات و احادیث
۹- «عن على بن أبى طالب(ع) فى قوله: «له دعوة الحق» قال: التوحید ، لا إله إلاّ الله ;[۱] از على بن ابى طالب(ع) روایت شده که درباره قول خدا: «له دعوة الحق» فرمود: مقصود توحید و لا إله إلاّ الله است».
موضوعات مرتبط
- الوهیت: قدرت در الوهیت ۵; ملاک الوهیت ۵
- بندگان: تأمین نیاز بندگان ۵
- تشبیهات قرآن: تشبیه به تشنگان ۶; تشبیه درخواست از معبودان باطل ۶
- توحید: اهمیت توحید ۹
- حق: مراد از دعوت حق ۹
- خدا: اختصاصات خدا ۳
- خواسته ها: درخواست از غیر خدا ۸
- دعا: اجابت دعا ۵; حقانیت دعا ۱; دعاى مردود ۲ ; منشأ اجابت دعا ۳، ۴
- عمل: عمل ناپسند ۲
- قرآن: تشبیهات قرآن ۶
- کفر: موارد کفر ۸
- معبودان باطل: بى تأثیرى درخواست از معبودان باطل ۲، ۷; عجز معبودان باطل ۴; معبودان باطل و اجابت دعا ۴
منابع
- ↑ الدرالمنثور ، ج ۴ ، ص ۶۲۸ ; تفسیرطبرى ، ج ۸ ، ص ۱۲۸.