الحاقة ٤٢

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ لاَ بِقَوْلِ‌ کَاهِنٍ‌ قَلِيلاً مَا تَذَکَّرُونَ‌

ترجمه

و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر می‌شوید!

|و نه گفتار كاهنى. چه اندك متذكر مى‌شويد
و نه گفتار كاهنى [كه‌] كمتر [از آن‌] پند مى‌گيريد.
و نه حرف کاهن غیبگوست (گر چه) اندکی از شما مردم متذکر حقایق آن می‌شوید.
و گفتار کاهن هم نیست، ولی جز اندکی متذکّر نمی شوید.
و نيز سخن كاهنى نيست. چه اندك پند مى‌گيريد.
و سخن هیچ کاهنی نیست، چه اندک پند می‌گیرید
و سخن كاهنى- پيشگو يا اخترگو- هم نيست، چه اندك پند مى‌گيريد.
و گفته‌ی هیچ غیبگو و کاهنی نیست. اصلاً شما کمتر پند می‌گیرید (و یادآور حق و حقیقت می‌گردید، و درست و نادرست را فرق می‌نهید).
و نه گفتار کاهنی است. (چه) کم است آنچه متذکر می‌شوید.
و نه گفتار پیش‌گوئی به کمی یاد آورید

Nor is it the speech of a soothsayer—little do you take heed.
ترتیل:
ترجمه:
الحاقة ٤١ آیه ٤٢ الحاقة ٤٣
سوره : سوره الحاقة
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: (نگا: اعراف / نمل / ، غافر / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ «35» وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ «36» لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ «37» فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ «38» وَ ما لا تُبْصِرُونَ «39» إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «40» وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ «41» وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ «42» تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «43»

پس امروز در اين جا دوستى صميمى ندارد. و نه غذايى جز خونابه. كه جز خطاكاران آن را نخورند. پس سوگند به آنچه مى‌بينيد. و آنچه نمى‌بينيد. همانا آن (قرآن) كلام رسول گرامى است. و سخن يك شاعر نيست چه كم ايمان مى‌آوريد.

و (همچنين) سخن كاهن و پيشگو نيست، چه كم متذكّر مى‌شويد. (همانا قرآن) فرستاده‌اى از جانب پروردگار جهانيان است.

جلد 10 - صفحه 204

نکته ها

«غِسْلِينٍ» به معناى خونابه و چركى است كه از بدن دوزخيان خارج مى‌شود.

مراد از «رَسُولٍ كَرِيمٍ» شخص پيامبر اسلام است، نه جبرئيل امين. زيرا در جملات بعد مى‌خوانيم كه او شاعر و كاهن نيست و نسبت شاعر و كاهن را به پيامبر مى‌دادند نه جبرئيل.

مشركان، قرآن را كتاب شعر مى‌شمردند و پيامبر را شاعر مى‌خواندند، در حالى كه از پيامبر حتى يك شعر نقل نشده است. «1»

كيفر در قيامت با گناهان متناسب است. كسى كه در دنيا براى مسكين سوز ندارد، در آخرت دوست دلسوزى ندارد. «فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ» و كسى كه در دنيا به كسى طعام نداد، در آن روز با طعام شكنجه مى‌شود.

بزرگ‌ترين سوگند در اين سوره است. «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ» يعنى كل هستى، ديدنى‌ها و نديدنى‌ها، كه به مراتب بيش از ديدنى‌هاست، دنياى غيب و فرشته و جن كه ديدنى نيستند و اوج كهكشان‌ها و اعماق درياها كه به طور طبيعى ديده نمى‌شوند.

قرآن به تدريج نازل شده است، زيرا كلمه تنزيل براى نزول تدريجى است. البتّه تمام قرآن، شب قدر بر قلب پيامبر نازل شد و سپس به تدريج در طول 23 سال. مثل آنكه مبلغ زيادى را يكجا در بانك مى‌گذارند و سپس از طريق حواله يا چك به تدريج برمى‌دارند.

پيامبر داراى كرامت مطلق است. «رَسُولٍ كَرِيمٍ» كرامت در برخورد با همسر، دشمن، دوست، همسايه، فقير، در سختى‌ها و شادى‌ها.

در سوره غاشيه آيه ششم مى‌خوانيم كه طعام دوزخيان چيزى جز ضريع نيست. «لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ»

و در سوره دخان مى‌خوانيم: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيمِ» «2»

و در آيه 36 مى‌خوانيم: «وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ»

لذا يا «زقّوم» و «ضريع» يكى است و «غسلين» نوشابه آنهاست، يعنى يك نوع غذا دارند و


«1». تفسير الميزان.

«2». دخان، 44.

جلد 10 - صفحه 205

يك نوع نوشابه.

و ممكن است هر دسته از دوزخيان يك نوع طعام داشته باشند، گروهى ضريع، گروهى زقّوم و گروهى غسلين.

پیام ها

1- دوزخيان، نه از نظر روحى در رفاه هستند «فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ» و نه از نظر جسمى. «وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ»

2- ايمان نياوردن به خداى بزرگ و بى تفاوتى نسبت به گرسنگان، خطايى نابخشودنى است. «لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ»

3- در بينش الهى تمام هستى ارزش دارد، چون مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ»

4- در ماديات، محصور نشويم، ناديدنى‌ها بسيار است. «ما لا تُبْصِرُونَ»

5- در مديريّت از نيروهاى سالم خود، دفاع كنيد و شبهات عليه آنان را برطرف سازيد. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ ... وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ‌

6- خداوند اتمام حجّت مى‌كند. نزول وحى از سوى پروردگار جهانيان و واسطه وحى رسول كريم است. لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ‌

7- مبلّغ، توقّع ايمان آوردن تمام يا اكثريّت مردم را نداشته باشد. «قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ»

8- ايمان به تنهايى كافى نيست، ذكر هم لازم است. ممكن است ايمان باشد ولى انسان غافل باشد. قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ‌ ... قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ‌

9- به خاطر عدم پذيرش اكثريّت، از گفتن سخن حق صرف نظر نكنيد. لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‌ ... قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ‌

تفسير نور(10جلدى)، ج‌10، ص: 206

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (42)

وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ‌: و نيست قرآن سخن كاهن كه اخبار به مغيبات دهد، چنانچه بعضى ديگر گويند. قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ‌: ياد نمى‌كنند تذكرى در نهايت اندك. مراد عدم تذكر است، و به جهت اينست كه امر به شما مشتبه شده و معجزه را از سحر و كهانت امتياز نمى‌كنيد، و تأمل نمى‌نمائيد تا دريابيد فرق بين شعر و كهانت را با معجزه، و بدانيد كه اين قرآن كلام بشر نيست، بلكه خارق عادت و معجزه پيغمبر باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (42)

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (47)

وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (48) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (49) وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ (50) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (51) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (52)


جلد 5 صفحه 265

ترجمه‌

پس نه چنان است سوگند بآنچه مى‌بينيد

و آنچه نمى‌بينيد

همانا آن هر آينه گفتار فرستاده‌ايست بزرگوار

و نيست آن سخن شاعرى كم است ايمان شما

و نه سخن غيب‌گوئى كم است تذكّر شما

قرآنى است نازل شده از جانب پروردگار جهانيان‌

و اگر بدروغ نسبت دهد بما برخى از سخنان را

هر آينه مؤاخذه كنيم از او بقوّت خود

پس هر آينه ميبريم از او رگ دل را

پس نميباشند از شما هيچ كسانى از او منع كنندگان‌

و همانا آن هر آينه پندى است براى پرهيزكاران‌

و همانا ما ميدانيم بدرستيكه بعضى از شما تكذيب كنندگانند

و همانا آن موجب حسرت است براى ناگرويدگان‌

و همانا آن راست درست يقينى است‌

پس تسبيح گوى بنام پروردگارت كه بزرگ است.

تفسير

كلمه لا يا زائده است براى تأكيد قسم يا براى نفى عقائد كفّار است كه ميگفتند قرآن شعر و افسانه است و در هر حال خداوند قسم ياد فرموده بآنچه مى‌بينند مردم از اجزاء عالم شهود و آنچه نمى‌بينند از عالم غيب چون همه بجاى خود خوب و آيات الهيّه ميباشند كه قرآن سخن پيام آورى است از طرف خداوند كه داراى كرامت و بزرگوارى است خواه پيغمبر اكرم باشد خواه جبرئيل امين و اوّل اظهر است و لذا فرموده آن سخن شاعر نيست كه مبناى درستى نداشته باشد چنانچه شما گمان كرديد و سخن فال‌گير و غيب‌گوى بى‌اساس نيست چنانچه شما تصوّر نموديد و اين براى آنستكه ايمان شما بامور حقّه كم است لذا با آنكه واضح است كه قرآن شعر نيست ايمان بآن نياورديد و نيز براى آنستكه تذكّر و تدبّر و تفكّر شما در امور كم است و لذا با آنكه بتأمّل و نظر معلوم ميشود اخبار غيبيّه قرآن از قبيل كهانت و غيب‌گوئى نيست متذكّر نشديد و كلمه ما در قليلا ما محتمل است مصدريّه باشد و محتمل است زائده باشد و قليلا صفت ايمانا يا تذكّرا كه محذوف‌


جلد 5 صفحه 266

شده است ميباشد و براى آنكه تصوّر نشود كه قرآن سخن پيغمبر است كه از پيش خود گفته فرموده آن منزل از پروردگار جهانيان است بتوسط جبرئيل امين و اگر پيغمبر از پيش خود سخنى در آورد و نسبت بما دهد ما دست راست او را ميگيريم و رگ قلبش را قطع ميكنيم چون گفته‌اند معمول سلاطين اگر ميخواستند كسى را بذلّت بكشند اين بوده و بنابراين باء در باليمين زائده است ولى ظاهرا مراد از اخذ مؤاخذه و انتقام باشد و مراد از يمين قوّت و قدرت چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه مراد انتقام از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بقوّت الهى است و بعد از آنكه خداوند بخواهد اين معامله را با پيغمبر خود بنمايد احدى از بندگان نميتوانند جلوگيرى از آن نمايند و عذاب خدا و انتقام او را از آنحضرت دفع كنند و قرآن موجب تذكّر و پند و عبرت است براى اهل تقوى و پرهيزكارى چون آنها از آن بهره‌مند ميشوند نه غير آنان كه تدبّر و تفكّر در آيات آن نمينمايند و خدا ميداند كه بعضى از مردم تكذيب ميكنند كه قرآن كلام خدا باشد و بعضى تصديق مينمايند آنرا و آنها كمند لذا حكم بكمى ايمان و تذكّر آنان قبلا فرموده بود ولى مفسّرين گفته‌اند مراد از قلّت تذكّر و ايمان در آن دو آيه نفى آن دو است يعنى ايمان و تذكّر نداريد و ظاهرا بملاحظه آنستكه مخاطبين را منحصر بكفّار دانسته‌اند با آنكه خداوند در اين آيه بعموم آن تصريح فرموده و به بيانيكه در ذيل آن دو آيه بدوا گذشت و بتقريب اخير محلّى براى ارتكاب اين خلاف ظاهر باقى نميماند و همانا قرآن موجب حسرت و ندامت است براى كفّار در روز قيامت كه چرا ايمان بآن نياوردند و از ثواب آن محروم ماندند و آن سخن راست و درستى است كه متيقّن و بى‌شبهه و شكّ است نزد اهل حق و حقيقت پس پيغمبر اكرم بايد تنزيه و تقديس نمايد پروردگار خود را از آنكه راضى باشد كه كسى سخنى را بدروغ نسبت باو دهد براى شكرگزارى از آنكه قرآن حقّ و متيقّن را باو وحى فرموده و در بعضى از روايات تنزيل من ربّ العالمين و انّه لتذكرة للمتّقين و انّه لحقّ اليقين با ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و انّه لحسرة على الكافرين با خود آنحضرت و انّا لنعلم أنّ منكم مكذّبين با اعداء او تطبيق شده و فرموده‌اند و لو تقوّل علينا بعض الأقاويل تا آخر


جلد 5 صفحه 267

در ردّ كسانى است كه ميگفتند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را از پيش خود بخلافت نصب نموده و اللّه اعلم ببواطن آياته. در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه سوره الحاقه را زياد بخوانيد چون خواندن آن در نمازهاى واجب و مستحبّ از ايمان بخدا و رسول است و موجب آنستكه دين خواننده از او گرفته نشود تا خدا را ملاقات نمايد و در ثواب الاعمال از امام صادق (ع) اينمعنى نقل شده علاوه بر آنكه اين براى آنستكه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و معاويه عليه الهاويه نازل شده و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.


جلد 5 صفحه 268

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا بِقَول‌ِ كاهِن‌ٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُون‌َ (42)

و نيست‌ بقول‌ غيب‌ گويان‌ كهنه‌ چه‌ بسيار كم‌ ‌از‌ ‌شما‌ متذكر ميشويد. ‌در‌ قبل‌ ‌از‌ اسلام‌ يك‌ دسته‌ بودند ‌که‌ تسخير جن‌ ميكردند و اجنه‌ ميرفتند ‌در‌ آسمانها و استراق‌ سمع‌ ميكردند ‌از‌ ملائكه‌ و خبر بكهنه‌ ميدادند ‌که‌ ‌آنها‌ بمردم‌ خبر ميدادند و ‌خود‌ ‌را‌ غيب‌گو نشان‌ ميدادند و وسيله استفاده ‌خود‌ قرار داده‌ بودند ولي‌ ‌پس‌ ‌از‌ ولادت‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌از‌ كليه آسمانها ممنوع‌ شدند و ‌اگر‌ نزديك‌ ميرفتند بشهاب‌ قبس‌ ميسوختند و هلاك‌ ميشدند و دستگاه‌ كهانت‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ ‌اينکه‌ كفار نسبت‌ كهانت‌ بحضرت‌ ميدادند ‌که‌ اجنه‌ باو خبر ميدهند و ‌اينکه‌ قرآن‌ كلام‌ اجنه‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اخذ كرده‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ميفرمايد خطاب‌ برسولش‌: فَذَكِّر فَما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّك‌َ بِكاهِن‌ٍ وَ لا مَجنُون‌ٍ طور آيه 29، ‌اينکه‌ كفار و مشركين‌ يكي‌ ‌از‌ نسبتها ‌که‌ بحضرت‌ ميدادند همين‌ كهانت‌ و جنون‌ ‌بود‌ لذا ميفرمايد:

وَ لا بِقَول‌ِ كاهِن‌ٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُون‌َ عده‌ متذكر أقل‌ ‌از‌ عده مؤمنين‌ هستند زيرا چه‌ بسيار ‌از‌ مؤمنين‌ ‌که‌ متذكر نيستند سپس‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ نه‌ قول‌ شاعر ‌است‌ و نه‌ قول‌ كاهن‌ ‌پس‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ قول‌ كيست‌ ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 42)- «و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر می‌شوید» (و لا بقول کاهن قلیلا ما تذکرون).

در حقیقت دو آیه فوق نفی نسبتهای ناروائی است که مشرکان و مخالفان به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌دادند، گاه می‌گفتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست، و گاه می‌گفتند: او کاهن است و اینها کهانت.

«شعر» معمولا زائیده تخیّلات، و بیانگر احساسات برافروخته، و هیجانات عاطفی است، و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالی که قرآن در عین زیبائی و جذابی کاملا مستدل و منطقی، و محتوائی عقلانی دارد، و اگر پیشگوئیهائی از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمی‌دهد، تازه بر خلاف خبرهای کاهنان همه قرین واقعیت بوده.

نکات آیه

۱ - پیامبراسلام(ص)، به تحقیق کاهن نبود. (و لا بقول کاهن)

۲ - قرآن، به تحقیق از سنخ کهانت و کلامى کاهنانه نیست. (و لا بقول کاهن)

۳ - قرآن، کتابى است به دور از پیشگویى ها و آینده نگرى هاى نادرست. (و لا بقول کاهن) «کهانت» به معناى پیشگویى است. نفى کهانت از قرآن، بیانگر این است که این کتاب، از هرگونه پیشگویى هاى نادرست مبّرا است.

۴ - اتهام کهانت به قرآن و کاهنى به پپامبراسلام(ص)، از سوى کافران و مشرکان (و لا بقول کاهن)

۵ - پندگیرى و درس آموزى مردم از تعالیم قرآن، در نیمه نخست رسالت بسیار ناچیز و اندک بود. (قلیلاً ما تذکّرون)

موضوعات مرتبط

  • بعثت: تاریخ مقارن بعثت ۵
  • عبرت: عوامل عبرت ۵
  • قرآن: تهمت کهانت به قرآن ۴; حقیقت قرآن ۲; قرآن و کهانت ۲; کمى عبرت از قرآن ۵; مصونیت قرآن ۳; ویژگى پیشگوییهاى قرآن ۳
  • کافران: تهمتهاى کافران ۴
  • محمد(ص): تهمت کهانت به محمد(ص) ۴; محمد(ص) و کهانت ۱
  • مشرکان: تهمتهاى مشرکان ۴

منابع