البقرة ٢١٦
کپی متن آیه |
---|
کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ |
ترجمه
البقرة ٢١٥ | آیه ٢١٦ | البقرة ٢١٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کُرْهٌ»: ناپسند. ناخوشایند. «عَسَی»: چه بسا.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ... (۱) انْفِرُوا خِفَافاً وَ ثِقَالاً وَ... (۲)
وَ أَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ... (۰) فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ کَيْ... (۲) وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ... (۰)
تفسیر
- آيات ۲۱۸ - ۲۱۶ ، سوره بقره
- چرا جنگيدن و قتال بر مؤ منين كره و گران بوده ؟
- وجه تكرار كلمه عسى در آيه شريفه (و عسى ان تكرهوا)
- سؤ ال درباره جنگ در ماه حرام و پاسخ آن
- معنا و آثار حبط اعمال و بيان اينكه مراد از حبط ابطال مطلق اعمال (عبادى و معيشتى است )
- بى اساس بودن نظام در اين كه آيا اعمال شخص مرتد تا حين مرگ باقى است يا به محض ارتداد حبط مى شود
- بررسى مسئله تاءثير اعمال نيك و بد در يكديگر (احباط و تكفير)
- مسئله اصلى در مبحث احباط و تكفير، زمان و مكان استحقاق جزائى اعمال است
- اشاره به اعمال نيك و بدى كه به انحاء مختلف در يكديگر اثر مى گذارد
- نظامى كه از لحاظ پاداش و كيفر اعمال بر اعمال حاكم است مغاير نظام طبيعى اعمال است
- اختلاف بين اين دو نظام نه تنها مخالف مبانى عقلى نيست بلكه مبتنى بر احكام كليه عقلائيه است
- طريقه سخن گفتن قرآن با مردم در خصوصيات احكام جزا
- نمونه هايى از موارد جزايى كه عقل عملى اجتماعى هم به آنها حكم مى كند
- بيان عدم اختلاف و تعارض بين دو دسته آيات مربوط به جزاى اعمال
- مردم از نفى علم از مجرمين در دنيا و آخرت
- گفتارى از امام غزالى پيرامون نقل اعمال (از شخصى ديگر)
- اشكال بر كلام غزالى
- محفوظ بودن اعمال و تجسم آنها
- وجود ارتباط بين اعمال انسان و حوادث خارجى اين جهان
- نتايج اعمال نيك و بد افراد و جوامع در اين عالم
- نعمت ها و بلاهاى الهى و عناوين آنها در خصوص دو دسته مختلف : امت صالح ، امت طالح و بد
- اعتقاد به تاءثير اعمال انسان در پيدايش حوادث عمومى به معناى انكار نظام عليت در جهان طبيعت نيست
- وجود شرور در دنيا جزئى از نظام تكوينى خالق عالم است
- آنچه را خداى متعال آفريده است بيهوده و عبث خلق نكرده است
- عوامل سعادت و خير بر عوامل شقاوت و شر غلبه دارد
- به علت محدود بودن فكر و درك انسان ، غلبه خدائى براى اكثريت مردم مجهول است
- غلبه معنويات غير غلبه جسمانيات است
- مؤ من در هر حال منصور و غير مغلوب است و حق در دنيا هم در ظاهر و هم در باطن غالب است
- مناط و ملاك در حق بودن و باطل بودن قول و فعل .
- اقوال و افعال نيك (حسنات ) منطبق بر حكم عقل هستند
- (در ذيل آيات گذشته )
- رواياتى به نقل از ابن عباس در خصوص آيه (و عسى ان تكوهوا شيئا) و بيان مفاد روايت
- روايتى در شاءن نزول آيه (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه ...)
- داستانى از تاريخ صدر اسلام و شاءن نزول آيه حرمت جنگ در ماههاى حرام از زبان يك روايت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«216» كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى كه براى شما ناخوشايند است و چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مىداند و شما نمىدانيد.
نکته ها
كلمه «كُره» به مشقّتى گفته مىشود كه انسان از درون خود احساس كند، مانند ترس از جنگ. و «كَره» به مشقتى گويند كه از خارج به انسان تحميل شود، مانند حكم اجبارى در آيهى «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ» «1» به آسمانها و زمين گفتيم: يا با رغبت بياييد يا با اكراه، گفتند: ما با رغبت مىآييم.
آيه قبل مربوط به مال دادن بود واين آيه مربوط به جان دادن است.
اكراه از جنگ، يا به خاطر روحيّهى رفاهطلبى است ويا به جهت انسان دوستى و رحم به ديگران ويا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن است. قرآن مىفرمايد: شما آثار و نتايج جهاد را نمىدانيد و فقط به زيانهاى مادّى و ظاهرى آن توجّه مىكنيد، در حالى كه خداوند از اسرار و آثار امروز وفرداى كارها در ابعاد مختلفش آگاه است.
جنگ با همهى سختىهايى كه دارد، آثار مثبت و فوايدى نيز دارد. از جمله:
الف: توان رزمى بالا مىرود.
ب: دشمن جسور نمىشود.
«1». فصّلت، 11.
جلد 1 - صفحه 335
ج: روح تعهّد و ايثار در افراد جامعه بوجود مىآيد.
د: قدرت و عزت اسلام و مسلمانان در دنيا مطرح مىشود.
ه: امدادهاى غيبى سرازير مىگردد.
و: روحيّهى استمداد از خدا پيدا مىشود.
ز: اجر و پاداش الهى بدست مىآيد.
ح: روحيّهى ابداع و اختراع و ابتكار بوجود مىآيد.
جهاد در اديان ديگر
برخلاف تبليغاتى كه دنيا براى صلح و عليه خشونت دارد، مسئله جهاد در راه دين، در تمام اديان آسمانى بوده و يك ضرورت حتمى است.
در تورات مىخوانيم:
- ساكنان شهر را بدم شمشير بكش و اموالشان را جمع نماى. «1»
- همگى ايشان را هلاك ساز و ترحّم منما. «2»
- چون براى مقاتله بيرون روى و دشمن را زياد بينى، نترس. «3»
- برادر و دوست و همسايه خود را بكشد تا كفّاره گوسالهپرستى باشد. «4»
- موسى جمعيّتى را به سوى جنگ حركت داد و مقاتله مهمّى صورت گرفت. «5»
در انجيل متى آمده است:
- گمان مبريد كه آمدهام تا سلامتى بر زمين بگذارم، نيامدهام تا سلامتى بگذارم، بلكه شمشير را. «6»
- هركه جان خود را دريابد (و به جنگ نيايد) آنرا هلاك سازد و هركه جان خود را به خاطر من هلاك كرد آنرا خواهد يافت. «7»
«1». تورات، سِفر تثنيه، باب 13، جمله 15.
«2». تورات، سفر تثنيه، باب 7، جمله 3.
«3». تورات، سِفر تثنيه، باب 20، جمله 1.
«4». تورات، سِفر خروج، جمله 26.
«5». تورات، سِفر اعداد، باب 31، جمله 34.
«6». انجيل متى، باب 10، جمله 7.
«7». انجيل متى، باب 10، جمله 39.
جلد 1 - صفحه 336
در انجيل لوقا مىخوانيم:
- دشمنان را كه نخواستند من بر ايشان حكمرانى كنم، در اينجا حاضر ساخته، پيش من به قتل رسانيد. «1»
- هركس شمشير ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد. «2»
در قرآن نيز در سورههاى آل عمران، «3» مائده «4» و بقره «5» از وجود جنگ و جهاد در اديان گذشته، سخن به ميان آمده است.
پیام ها
1- ملاك خير وشر، آسانى و سختى و يا تمايلات شخصى نيست، بلكه مصالح واقعى ملاك است ونبايد به پيشداورى خود تكيه كنيم. «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»
2- كراهت و محبّت نفسانى، نشانهى خير و شرّ واقعى نيست. «تَكْرَهُوا ... وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ... تُحِبُّوا ... وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»
3- جنگ و جهاد در راه دين، مايهى خير است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ ... وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»
4- تسليم فرمان خدايى باشيم كه بر اساس علم بىنهايت به ما دستور مىدهد، گرچه ما دليل آنرا ندانيم. «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ: واجب شد بر شما جهاد نمودن با دشمنان دين با شرايط. وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ: و حال آنكه قتال، مكروه و ناپسند باشد براى شما، يعنى مكروه طباع و شاق است بر شما، و كراهت امر خدا را نيست در جهاد، بلكه مقتضاى طبع بشرى آنست كه تلف مال و هلاك نفس را كاره باشد.
وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً: و شايد كه ناپسند داريد چيزى را به نفرت طبيعى و بشرى، وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: و حال آنكه آن چيز نيكو و خير باشد براى شما، يعنى جميع آنچه مكلف هستيد، طبع كاره آنست، و حال آنكه صلاح شما در دنيا و فلاح شما است در آخرت. و جهاد نيز از آن جمله
«1» منهج الصادقين، جلد اوّل، صفحه 461.
«2» بحار الانوار، جلد 50، صفحه 103، حديث هشتم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 385
مىباشد، زيرا شما مكروه داريد و حال آنكه خير شما باشد در دنيا از ظفر و غنيمت و غلبه بر دشمنان و اعزاز دين، و هم در آخرت به حسب رتبه شهادت و نعيم مخلد و درجات عليين خلد برين.
وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً: و شايد كه دوست داريد چيزى را به مقتضاى طبيعت و شهوت، يعنى تمام آنچه از آن منع و نهى شدهايد نفس آن را مايل و آرزو و مشتاق است. وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ: و حال آنكه آن شر است براى شما در دنيا، زيرا نحوست و نكبت دارد، و هم در آخرت كه موجب عذاب و نقمت باشد. و از جمله آن تخلف از جهاد است كه در دنيا موجب تحمل ذلت و غلبه دشمن، و هم در آخرت سبب دورى از ثواب بهشت و دخول در عذاب عظيم است. وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: و خداى تعالى مىداند آنچه خير دين و دنيا و آخرت شما است، و شما نمىدانيد آن را.
شيخ ابو الفتوح رازى روايت نموده از ابن عباس كه روزى خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم، فرمود: ابن عباس، راضى باش به آنچه خدا براى تو مقدر فرموده اگرچه خلاف هواى نفس تو باشد كه اين را خدا در كتاب خود ذكر فرموده. گفتم: كجاست يا رسول اللّه؟
فرمود: عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ.
تبصره: چون ذات بارى تعالى حكيم است، يعنى عالم باشد به تمام مصالح امور؛ بنابراين كليه اوامر و نواهى الهى موافق با مصلحت و خير و صلاح دنيا و آخرت بندگان در آن باشد، اگرچه نفس انسانى را مكروه و ناپسند آيد، زيرا ممكن است نفس چيزى را كراهت دارد كه در حقيقت خير و نفع داشته باشد، چنانچه در نفوس غير مربيه نسبت به فرامين الهى اين مطلب ملاحظه مىشود. و البته مؤمن حقيقى، تسليم محض خواهد بود در مقابل اوامر و نواهى سبحانى به امتثال و فرمانبردارى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)
ترجمه
نوشته شد بر شما كارزار و آن ناگوار است از براى شما و گاه باشد ناخوش داريد شما چيزيرا و آن خوب است از براى شما و گاه باشد كه دوست داريد چيزيرا و آن بد است از براى شما و خدا ميداند و شما نميدانيد.
تفسير
كراهت طبعى است نه عقلى و كره مصدر است و بمعنى مكروه استعمال شده و محتمل است بهمان معنى مصدرى استعمال شده باشد براى دلالت بر مبالغه لذا بشاق.
تفسير نمودهاند و بسا ميشود امرى فعلا مكروه باشد و مئالا محبوب شود و بسا ميشود امر بعكس باشد يعنى فعلا محبوب باشد و مئالا مبغوض شود و اغلب تكاليف شرعيه و عقليه از اين قبيل است كه در ابتدا طبع هواپرست انسان كراهت از آن دارد و بعد از ظهور فائده و خير و صلاح آن محبوب مىشود ولى اين تا زمانى است كه نفس بواسطه رياضت عادت بعمل بر وفق صلاح ننموده باشد و بعد از اعتياد امر آسان مىشود و كراهت رفع مىگردد و گاه باشد كه تمايل حاصل شود و باين جهت كه اين دو حال دائمى نيست تعبير بكلمه عسى شده است كه دال بر ترديد است و بعضى دو لفظ عسى را يكى براى ترجى و ديگرى را براى تخويف دانستهاند و خداوند خير و صلاح فعلى و مئالى را ميداند و شما نمىدانيد تقريبا اين بيان در صافى و غيره شده است ولى بنظر حقير آيه شريفه در مقام بيان خير و شر فعلى و مئالى نيست بلكه در مقام بيان خير و شر ظاهرى و واقعى و وهمى و عقلى و خيالى و خارجى و نفسانى و روحانى است يعنى ممكن است چيزى مكروه طبعى و وهمى و خيالى شما باشد و شما او را براى خودتان شر بپنداريد با آنكه آن محبوب عقلى و صلاح واقعى و خير حقيقى و نفس الامرى
جلد 1 صفحه 270
شما باشد و همچنين بعكس ممكن است چيزى محبوب نفسانى و مطلوب شهوانى و لذيذ خيالى و خير حيوانى شما باشد با آنكه آن چيز در واقع شر عقلى و فساد خارجى و مبغوض حقيقى و عذاب روحانى باشد در هر دو صورت فعلا و مئالا خلاصه آنكه عاقل بايد هميشه جهات صلاح و فساد و خير و شر عقلى واقعى را منظور داشته باشد و حكم آنرا نافذ نمايد نه آنكه جنبه خير و شر و لذت و الم نفسانى شهوانى وهمى خيالى را در نظر گرفته از احكام عقليه غفلت نمايد و از لذائذ روحيه باز بماند و از خير انسانى محروم شود همچنين در مقام خيرخواهى براى ديگران اعم از آن كه در مقام مشورت برآيند يا در تحت تربيت شخص باشند يا نباشند هميشه بايد مسلمان برادر دينى خود را سوق دهد بصلاحش نه بدلخواهش ميول و اهويه اغلب در مشتهيات نفسانى است و خير و صلاح در ترك آنها است اين نكته بخوبى در شفقت مادران و محبت پدران مشهود ميشود ما در نوعا بدلخواه فرزند رفتار ميكند با آنكه صلاح او نيست و پدر غالبا بصلاح اولاد حكم ميكند در صورتى كه دلخواه او نيست و هر يك بنظر خودشان خير فرزند را خواستهاند احكام شرعيه كه تابع مصالح و مفاسد واقعيه است هم از اين قبيل است و خدا ميداند و ما نميدانيم اين ذيل آيه شريفه هم مؤيد نظر حقير است كه دلالت دارد بر آنكه علم بواقع مطلقا مخصوص بخداوند است و اختصاص بمئال ندارد و همچنين است حال جهل نسبت بمردم مثلا در همين مورد آيه كه قتال است اگرچه ظهور بدوى در قول مفسرين دارد و شايد ايشان هم بهمين ملاحظه ملاك را فعلى و مئالى قرار دادهاند با آنكه اعتبار بعموم كلام است نه خصوصيت مورد اگر دقت شود مكروه طبعى و مبغوض وهمى و شر حيوانى است چون انسان بالطبع مايل بآسايش و فراغت و سلامتى بدن است و از جنگ واهمه دارد و گريزان است و اسباب تفرق قواء بدن و كالبد حيوانى را نميخواهد ولى محبوب عقلى و مطلوب شرعى و صلاح واقعى و خير انسانى است چون در جهاد با كفار انسان بيكى از دو فوز عظيم نائل ميشود حتما و ممكن است بهر دو نائل شود در دنيا فتح و ظفر و عزت و عظمت و مال و منال و جاه و جلال و در آخرت نعيم جاودان و رضاى خالق سبحان و خلاصى از ذلت تمكين از ظلم و عدوان چون بنص آيه شريفه شهداء زنده و در بحر نعمت الهى مستغرقند و بالوجدان كسانيكه جهاد را ترك نمايند بزندگى
جلد 1 صفحه 271
با خفت و ذلت دچار خواهند شد كه بمراتب بدتر در نزد عاقل از مرگ با عزت است چه رسد بحيات با عزت و نعمت رزقنا اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وَ هُوَ كُرهٌ لَكُم وَ عَسي أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم وَ عَسي أَن تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم وَ اللّهُ يَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ (216)
(قتال بر شما واجب شد و حال آنكه خلاف ميل شما بود و بسا باشد که شما چيزي را ناخوش داريد و حال آنكه خير شما در آنست و بسا باشد که چيزي را خوش داريد و حال آنكه براي شما بد است و خدا ميداند و شما نميدانيد) كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ آيه درباره فرض جهاد بر مؤمنين نازل شده و جهاد يكي از فروع مهمه دين اسلام است و آيات قرآني و اخبار وارده از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار در اهميت و فضيلت آن بسيار است: در جامع السعادات از نبي اكرم روايت كرده که فرمود «
ما اعمال البر عند الجهاد في سبيل اللّه الا كنعشة في بحر لجي
» و در وافي از تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود:
الجهاد افضل الاشياء بعد الفرائض
«
» و از كافي از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود «
للجنة باب يقال له باب المجاهدين
» و غير اينها از اخبار و جهاد از ضروريات دين اسلام و منكر آن خارج از دين اسلام ميباشد ولي در مذهب شيعه وجوب جهاد مشروط بحضور پيغمبر و امام و باذن او يا نائب خاص اوست و در
1- سورة الزلزال آيه 8
جلد 2 - صفحه 412
زمان غيبت واجب نيست مگر بعنوان دفاع از اسلام و مسلمين و حفظ بيضه اسلام و لذا از اموري که مربوط بموضوع جهاد است از قبيل اقسام آن و احكام راجعه بآن و كيفيت آن و اينكه وجوب آن كفايي است و ذكر كساني که جهاد بر آنان واجب است و كساني که واجب نيست و فوائد و ثمراتي که بر جهاد مترتب است از حفظ دين و دنياي مسلمين و دعوت كفار باسلام و امنيت بلاد و اعلاء كلمه اسلام و ازاله كفر و فسق و فساد، و مضاري که بر ترك آن مترتب است از تسلط كفار و ظالمين و ضعف مسلمانان و اضمحلال دين و اشاعه منكرات و غير اينها صرفنظر ميكنيم، و تنها بردّ شبهه که دشمنان اسلام باسلام نمودهاند که دين اسلام بزور شمشير و سر نيزه اشاعت و پيشرفت نموده مبادرت مينمائيم و جواب از اينکه اعتراض را در ذيل آيه شريفه وَ اقتُلُوهُم حَيثُ ثَقِفتُمُوهُم«1» متذكر شديم و در اينجا نيز ببيان ديگري بطور اختصار و در ذيل دو عنوان يادآور ميشويم:
اول اينكه آيا واقعا اسلام با زور شمشير پيشرفت كرد يا اينكه اينکه تهمتي بيش نيست!
دوم اينكه آيا جهاد اسلام بر خلاف موازين عقلي است يا اينكه موافق موازين عقلي و مطابق با آنهاست! در بيان قسمت اول ميگوئيم پيغمبر اسلام در ظرف سيزده سال که در مكه بود و سال اول هجرت بمدينه با كسي جنگ و قتالي نداشت و عده كثيري باو ايمان آوردند و با آن همه شكنجه که كفار قريش نسبت بآنها روا ميداشتند از ايمان باو بيزاري نميجستند و عده بسياري از آنها بحبشه هجرت نمودند، و اهل مدينه همگي بدون اينكه زور و شكنجه در كار باشد از روي ميل و رغبت و شنيدن كلام الهي ايمان آوردند و پيغمبر اكرم را بشهر خود دعوت نموده و وعده هر گونه مساعدت بوي دادند و در مدينه نيز بسياري از اهل
1- صفحه 352
جلد 2 - صفحه 413
كتاب از روي بشارات و آثاري که از انبياء سلف درباره پيغمبر اسلام ميدانستند بوي ايمان آورند و امّا جنگهايي که پيغمبر اسلام با كفار قريش نمود اغلب بلكه همه آنها جنبه دفاع داشته و فتح مكه نيز بدون جنگ و خونريزي واقع شد. و اكثر قبائل عرب که اسلام اختيار نمودند از روي مشاهده معجزات و اخلاق رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و دستورات و احكام قرآن كريم بوده و اينها اموري است که بر شخص متتبع در تاريخ اسلام واضح و هويداست، بنا بر اينکه در زمان خود رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم پيشرفت اسلام بزور شمشير نبوده و اگر ابو سفيان و چند نفر امثال او از ترس ايمان آورده باشند در مقابل متجاوز از صد هزار جمعيت مسلمين قابل اعتنا نيستند و اما پيشرفت اسلام بعد از وفات رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را خوبست از تاريخ تمدن اسلام و عرب تأليف گوستاولبون فرانسوي نقل كنيم:
وي در صفحه 157 كتاب خود مينويسد «ما وقتي که فتوحات مسلمين اول را بدقت ملاحظه نموده و اسباب و علل كاميابي آنها را تحت نظر ميگيريم ميبينيم که آنها در خصوص اشاعت مذهب از شمشير كار نگرفته زيرا آنها اقوام مغلوبه را در قبول مذهب هميشه آزادي ميدادند اينکه مطلب از تاريخ ثابت ميشود که اصلا اشاعت هيچ مذهبي ممكن نيست بزور شمشير صورت گيرد. نصاري وقتي اندلس را از دست مسلمين خارج ساختند اينکه ملت مغلوب براي مردن حاضر شده ولي تبديل مذهب را قبول نكردند، واقعا اسلام بجاي اينكه با سر نيزه اشاعت يافته باشد بوسيله تشويق و با قوه تبليغ و تقرير جلو رفته است و همين مسئله بوده که اقوام ترك و مغول با اينكه اعراب را مغلوب ساختند معهذا دين اسلام را قبول نمودند و در هندوستان که فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام بقدري ترقي كرد که حاليه زياده از صد كرور مسلم در آنجا وجود دارد و پيوسته بر عده آنها ميافزايد. در چين هم پيشرفت مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از
جلد 2 - صفحه 414
بررسي بخش ديگر كتاب معلوم ميشود که مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقي نموده چنان که زياده از چهل كرور مسلمان فعلا در چين موجود است و حال آنكه عرب حمله بچين نبرده و يك وجب اراضي آنجا را بتصرف خود در نياورده است» و اما در جواب قسمت دوم اشكال ميگوييم اولا جهاد اختصاص بدين اسلام نداشته و در ساير اديان الهي هم بوده است چنانچه در تورات در سفر تثنيه باب 7 و 13 و باب 20 و سفر خروج باب 32 و سفر اعداد باب 31 دستورات موسي راجع بقتال با قبايل غير بني اسرائيل بيان ميكند.
و از انجيل متي باب 10 جمله 34 و انجيل لوقا باب 19 جمله 28 و باب 22 جمله 36 نيز معلوم ميشود که حضرت مسيح نيز مأمور بجهاد بوده منتها يار و ياوري نداشته که اقدام بجهاد نمايد.
و در قرآن نيز قصه بعضي از انبياء سلف را با كفار و مشركين جنگيدهاند ذكر ميفرمايد چنانچه از آيه 47 آل عمران و آيه 246 بقره و آيه 27 مائده و غير اينها از آيات ديگر معلوم ميشود.
و ثانيا جهاد بمنزله قطع عضو فاسدي است که در بدن انسان پيدا ميشود که اگر قطع نشود بساير اعضاء سرايت نموده و انسان را بهلاكت ميكشاند چنانچه اينکه مطلب را قبلا متذكر شديم.
و ثالثا مثل جهاد مثل حدود و تعزيراتي است که در اديان الهي و مانند جرائمي است که در قوانين مدني براي مرتكبين معصيت مانند زنا و شرب خمر و لواط و امثال اينها و براي مرتكبين جرم قرار ميدهند و حدّ شرك و كفر «كافر حربي» در دين اسلام قتل معين شده چنان که حد مفسدين و بسياري از جنايتكاران در قوانين مدني قتل و اعدام قرار داده شده است.
و رابعا دين اسلام مبني بر اساس توحيد و معارف و احكام آن مطابق با
جلد 2 - صفحه 415
فطرت، و هدف آن بانجام رسانيدن خواستههاي فطري انسان و تعديل آنهاست و اينکه امر را حق مشروع و طبيعي انسان ميداند و دفاع از اينکه حق و نشر آن را در ميان افراد انسان لازم و واجب ميشمارد، و وضع حكم جهاد و دفاع براي ايفاء اينکه منظور است.
و خامسا مثل جهاد تشريعا مثل بليات و عقوبات تكويني است که بر امم سابقه نازل ميشد که بعد از آنكه دعوت انبياء را نميپذيرفتند و در مقام اذيت و آزار بآنان و مؤمنين بر ميآمدند و مرتكب فساد ميشدند خداوند بواسطه طوفان، باد، صاعقه، غرق و امثال اينها آنان را هلاك مينمود و در دين اسلام هلاكت اينگونه افراد را بواسطه جهاد و در ميدان جنگ و قتال قرار داده است.
اينك بتفسير متن آيه مبادرت مينمائيم:
كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ كتابة بمعني جعل حكم و در قرآن اكثر بمعني فرض استعمال شده و هر جا امر مكتوب و مفروض از اموريست که موافق طبع مكلفين است بصيغه معلوم ذكر ميكند مانند وَ كَتَبنا عَلَيهِم فِيها أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ الاية«1» و كَتَبنا لَهُ فِي الأَلواحِ مِن كُلِّ شَيءٍ«2» وَ لَقَد كَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ أَنَّ الأَرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ«3» و اگر از امور شاقه است که بر خلاف طبع اغلب مكلفين است بلفظ مجهول ذكر ميفرمايد مانند اينکه آيه و آيه صيام و امثال اينها وَ هُوَ كُرهٌ لَكُم كره بمعني مشقت و ناراحتي است که انسان در خود احساس ميكند، نه اينكه بمعني زير بار نرفتن حكم، و اكراه داشتن آن باشد زيرا مؤمن جميع احكام الهي را قبول داشته و اطاعت مينمايند بلكه چون موضوع جهاد موضوع گذشت از جان و مال و فرزند و عيال است و اينکه امر بحسب
1- سوره مائده آيه 49
2- سوره اعراف آيه 142
[.....]
3- سوره انبياء آيه 105
جلد 2 - صفحه 416
طبع و جبلت تحمل آن بر ايشان مشكل است مايل نبودند چنين حكم با مشقتي براي آنها وضع شود و خداوند ميخواهد آنان را متوجه سازد که بسا چيزهايي که شما مايل نيستيد ولي صلاح شما در آنست و خداوند در وضع حكم مصلحت شما را منظور دارد نه رغبت و ميل شما را، و مثل اينگونه احكام مانند داروي تلخ است که طبيب حاذق بمريض ميدهد با اينكه مريض ميداند شفاي او در استعمال آنست ولي بحسب طبع از خوردن آن مشمئز است و معذلك در صدد تحصيل آن بر آمده و استعمال ميكند و همچنين مانند عمل جراحي است که جراح حاذقي نسبت بمريض تشخيص ميدهد و مريض با اينكه بر خلاف طبع اوست حاضر بعمل شده و اجرت هم ميدهد حقتعالي هم ميفرمايد ما قتال را براي شما واجب نموديم و حال آنكه مشقت و ناراحتي براي شما دارد ولي داراي فوائد و ثمرات و نتائجي است که هم در دنيا شما را بعزت و سربلندي ميرساند و هم در آخرت بدرجات عاليه نائل ميكند.
وَ عَسي أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم تعبير بعسي براي اينست که نه هر مكروهي داراي خير باشد بلكه هر چه از جانب خدا باشد چه از امور تكويني مانند مصائب و شدائد و بليات و چه از امور تشريعي مانند احكام شاقّه همه از روي حكمت و مصلحت بنده عين خير و صلاح اوست چنانچه در حديث قدسي وارد شده «
انّ من عبادي من لا يصلحه الا الفقر فلو اغنيته لافسده ذلک الحديث
» زيرا خداوند عادل و حكيم و عالم بجميع مصالح و مفاسد و عواقب امور است.
وَ عَسي أَن تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم و بسا اموري که شما دوست ميداريد و بحسب ظاهر خوب و آراسته است مانند ثروت و دولت و نحو آن براي بعض اشخاص در امور تكويني و بعض محرمات شرعيه از امور شهويه در امور تشريعي، ولي صلاح شما در آن نيست و بضرر شماست.
جلد 2 - صفحه 417
وَ اللّهُ يَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ اينگونه امور را خداوند که عالم بهمه امور و محيط بتمام حكم و مصالح است ميداند ولي شما که ظاهري را تنها ميبينيد نميدانيد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 216)- آیه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خدا است و این هر دو در میدان فداکاری دوش به دوش یکدیگر قرار دارند. میفرماید: «جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالی که از آن اکراه دارید» (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ).
تعبیر به «کُتِبَ» (نوشته شده) اشاره به حتمی بودن و قطعی بودن این فرمان الهی است.
برای انسانهای معمولی یک امر طبیعی است که جنگ و لو با دشمن و در راه خدا خوشایند نیست زیرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها
ج1، ص195
و مشقتها است البته برای عاشقان شهادت در راه حق و کسانی که در سطح بالایی از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارایی است که همچون تشنه کامان به دنبال آن میروند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.
سپس به یک قانون کلی و اصل اساسی که حاکم بر قوانین تکوینی و تشریعی خداوند است اشاره میکند، میفرماید: «چه بسا شما از چیزی اکراه داشته باشید در حالی که برای شما خیر است و مایه سعادت و خوشبختی» (وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
به عکس کنارهگیری از جنگ و عافیت طلبی ممکن است خوشایند شما نباشد در حالی که واقعا چنین نیست «چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن برای شما شرّ است» (وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ).
و در پایان میفرماید: «و خدا میداند و شما نمیدانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پروردگار جهان با این لحن قاطع میگوید که افراد بشر نباید تشخیص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهای در برابر دریا است. آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهی روی در هم کشند. باید بطور قطع بدانند که خداوند اگر جهاد و روزه و حجّ را تشریع کرده همه به سود آنها است، توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهی را در انسان پرورش میدهد، و درک و دید او را از محیطهای محدود فراتر میبرد و به نامحدود یعنی علم بیپایان خدا پیوند میدهد.
نکات آیه
۱ - وجوب جهاد بر مسلمانان، حکمى ثابت و همیشگى (کتب علیکم القتال) «کُتب» یعنى ثبت و استقرّ.
۲ - جنگ و خونریزى، امرى ناخوشایند براى انسان (کتب علیکم القتال و هو کُره لکم)
۳ - وجود امورى ناخوشایند که نهایتاً براى انسان خیر است. (عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم)
۴ - وجود امورى خوشایند، که نهایتاً براى انسان شرّ است. (و عسى ان تحبّوا شیئاً و هو شر لکم)
۵ - جنگ و جهاد، امرى خیر براى مؤمنان، على رغم ظاهر ناخوشایند آن (کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم)
۶ - خوشایندى و ناخوشایندى انسان، ملاک خیر و شر نیست. (و عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم)
۷ - خوشایندى و ناخوشایندى انسان، نباید مانع انجام یا ترک احکام الهى شود. (کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسى ان)
۸ - خداوند، خواهان خیر و سعادت انسان است. (کتب علیکم ... و اللّه یعلم ... عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم)
۹ - مصالح و مفاسد واقعى، ملاک جعل احکام الهى (و عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم ... و عسى ... و هو شر لکم)
۱۰ - تجلى رحمت و رأفت الهى، در چگونگى بیان احکام (کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا) بیان مصلحت واقعى حکم جهاد، على رغم ظاهر ناخوشایند آن، و توجیه مؤمنان به آنچه خیر واقعى آنان در آن است، حاکى از رحمت و رأفت الهى به مکلّفین، حتى در چگونگى بیان احکام است.
۱۱ - نقش بیان حکمت و فلسفه حکم، در تسهیل عمل به آن (کتب علیکم القتال ... و عسى ان تکرهوا) هدف از بیان حکمت و فلسفه قِتال، متعاقب تشریع آن، تسهیل تکلیف بر مکلّفین است.
۱۲ - آگاهى خداوند به مصالح و مفاسد احکام و خیر و شر امور (و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
۱۳ - لزوم تسلیم و تعبّد در برابر احکام الهى (کتب علیکم القتال ... و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
۱۴ - احکام الهى (وجوب جهاد و ...)، بر اساس علم خداوند نسبت به مصالح و مفاسد انسانهاست. (کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ... و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
۱۵ - محدودیّت آگاهى انسان، نسبت به کلیّه مصالح و مفاسد احکام و خیر و شر امور (و انتم لا تعلمون)
۱۶ - ناخشنودى انسان از احکام الهى، برخاسته از جهل اوست. (کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا ... و انتم لا تعلمون)
۱۷ - نقش علم، در کمال قانون (کتب علیکم ... و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
۱۸ - قانونگذار، باید آگاه به مصالح و مفاسد واقعى انسان باشد. (کتب علیکم القتال ... و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
۱۹ - انسان بدون هدایت الهى، در تشخیص مصالح و مفاسد خویش دچار اشتباه مى شود. (کتب علیکم القتال و هو کره لکم ... و انتم لا تعلمون)
۲۰ - توجّه انسان به جهل خود و علم خداوند، زمینه پذیرش احکام الهى (و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون)
روایات و احادیث
۲۱ - لزوم رضایت به مقدّرات الهى، على رغم میلِ نفسانى خود (عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم) رسول اللّه (ص): ... ارض عن اللّه بما قدّروان کان خلاف هواک ... فانّه مثبت فى کتاب اللّه ... قال: «و عسى ان تکرهوا شیئاً»[۱].
موضوعات مرتبط
- احکام: ۱، ۱۴ تشریع احکام ۹، ۱۰ ; فلسفه احکام ۹، ۱۱، ۱۲، ۱۴، ۱۵، ۱۸
- ارزش: ضد ارزش ۲
- ارزیابى: ملاک ارزیابى ۶
- انسان: جهل انسان ۱۹; علم انسان ۱۵ ; گرایش انسان ۲، ۶، ۷، ۲۱
- تسلیم: اهمیّت تسلیم ۱۳، ۲۱
- تعبّد: اهمیّت تعبّد ۱۳
- تکلیف: زمینه عمل به تکلیف ۱۱ ; عمل به تکلیف ۷
- جنگ: ارزش جنگ ۵ ; ناپسندى جنگ ۲، ۵
- جهاد: احکام جهاد ۱، ۱۴ ; ارزش جهاد ۵
- جهل: آثار جهل ۱۶
- خدا: رأفت خدا ۱۰ ; رحمت خدا ۱۰ ; علم خدا ۱۲، ۱۴، ۲۰ ; هدایت خدا ۱۹
- خیر: منشأ خیر ۸
- خیر و شر: ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۲، ۱۵
- دین: اعراض از دین ۱۶ ; پذیرش دین ۲۰
- سعادت: عوامل سعادت ۸
- شرور: فسلفه شرور ۳
- علم: آثار علم ۱۷ ; رابطه علم و عمل ۲۰
- قانونگذارى: شرایط قانونگذارى ۱۸ ; علم در قانونگذارى ۱۷، ۱۸
- قتل: ناپسندى قتل ۲
- قضا و قدر: ۲۱
- گمراهى: زمینه گمراهى ۱۹
- مسلمانان: مسؤولیت مسلمانان ۱
- مصالح و مفاسد: ۹، ۱۲، ۱۴، ۱۵، ۱۸، ۱۹
- واجبات: ۱، ۱۴
- هدایت: زمینه هدایت ۲۰
منابع
- ↑ تفسیر طبرى، ج ۲، ص ۲۰۱ ; الدر المنثور، ج ۱- ، ص ۵۸۷.