الأنفال ٥
کپی متن آیه |
---|
کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَيْتِکَ بِالْحَقِ وَ إِنَ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَکَارِهُونَ |
ترجمه
الأنفال ٤ | آیه ٥ | الأنفال ٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَمَآ أَخْرَجَکَ ...»: حال مؤمنان در خلاف خود راجع به غنائم، همانند حال ایشان به هنگام فرمان خروج برای جنگ با مشرکان در بدر است. «بَیْت»: خانه، مراد خانه پیغمبر در مدینه و یا مراد خود مدینه است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
شأن نزول آیات ۵ تا ۸:
قافله قریش براى تجارت عازم شام میشد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آنها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.
وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوقالعاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دلهاى آنها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آنها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او میریخت و خود هم با جامه که آن را پارهپاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آنها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.
عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کمکم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.
ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و میگفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنىهاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آنها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه میساخت و در عین حال تشویق مینمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آنها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آنها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.
چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه ۴۷ همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.
این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند، در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند. ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود.
از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.
پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آنها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آنها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.
پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آنها به دلهاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنىاسرائیل نخواهیم بود که به حضرت موسی|موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم) بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.
پیامبر مقداد را دعا کرد پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۱]
از ابوایوب انصاری[۲] و نیز از ابن عباس[۳] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه میآید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم.
وقتى که به نزدیکى آنها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا میخواهید که حملهور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آنها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم حضرت موسی|موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه ۵ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.
شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.
تفسیر
- آيات ۶ - ۱، سوره انفال
- معناى (( انفال )) ، (( ذات )) و مراد از اصلاح طلبى ذات البين
- اختلاف مفسرين در قرائت (( يسئلونك عن الانفال ))
- معنى و ترتيبى كه از ضميمه ساختن آيات ساختن آيات مربوط به انفال استفاده مى شود
- بيان عدم منافات بين آيات مربوط به غنيمت و خمس با آيه : (( قل الانفال لله والرسول ))
- پنج صفت براى مؤ منين حقيقى
- مراد از درجات در: (( لهم درجات عند ربهم )) مراتب قرب به خدا است
- معناى (( حق )) و (( جدال ))
- (معناى انفال ، شاءن نزول آيات مربوط به انفال ...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ «5»
(ناخشنودى بعضى مسلمانان از تقسيم غنائم) همانند آن (زمانى) است كه پروردگارت تو را (براى جنگ بدر،) از خانهات به حقّ خارج كرد، در حالى كه گروهى از مؤمنان (از حضور در جنگ) ناخشنود بودند.
نکته ها
همانگونه كه به خاطر كمى نفرات و امكانات، جهاد در جمگ بدر براى بعضى دشوار و سنگين بود، اكنون نيز تقسيم غنائم براى بعضى سنگين است، امّا اين ناخوشايندىها، تازگى ندارد و مىگذرد. پيامبر خدا بايد به فكر مصلحت واقعى و انجام فرمان خدا باشد وگرنه كراهت و ناخوشايندى اين و آن هميشه هست.
پیام ها
1- خروج پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه براى جنگ بدر، به فرمان خدا و به تدبير ايشان بود.
«أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»
2- حركت در مسير جنگ و جهاد، عامل رشد و تربيت است. «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»
3- در جبههها، نقش اصلى با رهبر و فرماندهى است. (گرچه براى جهاد، عدّهاى خارج شدند، ولى آيه حضور پيامبر خدا را مطرح مىكند.) «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»
جلد 3 - صفحه 271
4- مدينه، خانهى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله است. (خانهى هر كس، آنجاست كه در آن سكونت و يا موقعيّت پيدا مىكند، نه فقط زادگاه او.) «بَيْتِكَ»
5- دستورات آسمانى برپايهى حقّ و براى رسيدن به حقّ است. أَخْرَجَكَ ... بِالْحَقِ
6- كراهت و ناخوشايندى از جهاد، اگر همراه با نافرمانى و تمرّد نباشد و ضربهاى به اطاعت نزند، به اصل ايمان لطمه نمىزند. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ»
7- در مسائل اجتماعى و مالى، وجود مخالف و ناراضى طبيعى است، هر چند در جامعهى ايمانى، شخصى همچون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مسئول آن باشد. «فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ «5»
بعد از آن بيان غزوه بدر را مىفرمايد:
كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ: جار و مجرور يا مرفوع المحل است بنابر خبر مبتداى محذوف اى: الحال كحال اخراجك للحرب: يعنى حال مسلمانان در كراهت و ثقالت غزوات، مثل حال كراهتشان است از خروج تو براى حرب. يا
جلد 4 صفحه 295
منصوب المحل است بنابر صفت مصدر فعل مقدّر در كريمه: الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ، يعنى انفال مستقر و ثابت است مر خدا و رسول را ثباتى كه مثل ثبات پروردگار توست تو را، يعنى امر الهى به خروج تو. يا متعلق به يجادلونك بنابر تقدير گرفتن: يجادلونك فى الحقّ كما كرهوا اخراجك، يعنى مجادله كنند تو را در حق چنانچه كراهت دارند امر پروردگار تو را به خروج. مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِ:
از خانه تو كه مدينه طيبه است به راستى و درستى. وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ: و بدرستى كه گروهى از مؤمنين هر آينه كارهند از رفتن تو به غزوه بدر.
واقعه بدر: منشأ اين غزوه به روايت أبو حمزه ثمالى و على بن ابراهيم قمى رضى اللّه عنهما و جمهور مفسران آنكه: كاروان قريش با متاع بسيار از شام مراجعت، و أبو سفيان و بعضى صناديد قريش مانند عمر و عاص و عمرو بن هشام و مخزم بن نوفل سردارى قافله مىكردند. و اهل قافله چهل سوار بودند. نزديك بدر جبرئيل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از اين صورت خبر داد. حضرت مؤمنان را مطلع، ايشان از بسيار مال و قلت رجال، مايل شدند سر راه بر كاروان بگيرند. پس جمعى با سلاح و بىسلاح به اين قصد از مدينه بيرون آمدند. خبر به أبو سفيان رسيد. ضمضم غفارى را به استمداد به مكه فرستاد، و ايشان را گفت:
تهاون مكنيد كه مالها در معرض تلف است، و ابليس به صورت سراقة بن خثعم به مكه آمد. ندا نمود: لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ و إِنِّي جارٌ لَكُمْ: مترسيد، كه امروز هيچكس شما را مغلوب نكند و من يار شما هستم. اهل مكه به حميت جاهليت، هيجان، و گفتند: هر كس باز ايستد او را خارج و مالش به غارت برند. چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به وادى زفران نزول فرمود، جبرئيل آمدن قريش را خبر داد و گفت: حق تعالى فرمايد: يكى از اين دو: «طايفه كفار، و كاروان» تو را خواهد بود.
در مدارك نقل كرده كه حضرت فرمود: ملاقات قافله يا مقاتله كفار، كدام را دوست تر داريد؟ بعضى گفتند: سلاح نداريم، كاروان مناسبتر باشد. حضرت از اين سخن متغير، و كبار مهاجر و انصار اختيار حرب، و اظهار متابعت نمودند، از جمله مقدادبن عمر گفت: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، ما تابع توئيم به
جلد 4 صفحه 296
هر چه حكم فرمائى، و هرگز قائل به گفتار بنى اسرائيل نشويم كه به موسى عليه السّلام گفتند: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ؛ به خدا اگر امر فرمائى به آتش رويم، هر آينه اطاعت كنيم، و از اين قبيل هر يك بياناتى نمودند. حضرت ثانيا فرمود: سعد برخاست كه يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، اين تعريضى است بر ما انصار، ما عهد طورى نبستهايم كه به سر انگشت هر فريب معاندى آن را توان گشود. اگر اعضاى ما ذره ذره شود نقض عهد نكنيم.
پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: برويد به نام خدا و بشارت باد كه حق تعالى مرا يكى از ايندو (عير يا نفير) وعده داده؛ و در عير «1» أبو سفيان با جماعتى و در نفير أبو جهل با گروهى بود. حضرت مىدانست چون كفار كشته شوند مال قافله او را بود، لذا متوجه حرب قريش شد و آنها كه از حرب كاره بودند انديشه نمىكردند، كه اگر از پى كاروان روند قريش از عقب در آيند، و اهل قافله هم برگردند و ايشان را در ميان گيرند، و لكن به سبب عدم تأمل كاره بودند از رفتن پيغمبر به بدر و بدان جهت:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ «5» يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ «6»
ترجمه
چنانچه بيرون آورد تو را پروردگار تو از خانهات بحق و همانا پاره از مردم هر آينه كراهت دارندگانند
مجادله مينمايند با تو در حق بعد از آنكه ظاهر شده بود گويا سوق داده ميشوند بسوى مرگ و آنان نگاه ميكنند.
تفسير
اختصاص داد خداوند انفال را بمحمد و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين بحق و بر وفق حكمت و مصلحت چنانچه بيرون آورد آنحضرت را از خانه خود در مدينه براى جنگ بدر بحكم جهاد كه بحق و بموقع و محلّ بود و پاره از اهل ايمان كراهت داشتند از خروج براى جهاد چنانچه كراهت داشتند از اختصاص انفال بآنحضرت و مجادله مينمودند با او كه چرا اختيار نمودى جهاد با كفار را بر قتل و غارت كاروان قريش كه از شام حركت كرده بود با مال التجاره بسيارى بجانب مكه و شرحش بيايد انشاء اللّه تعالى چنانچه مجادله مىنمودند با آنحضرت كه چرا انفال را اختصاص بخود دادى كه در آيه اول اين سوره گذشت بعد از آنكه بيان شده بود براى آنها مصلحت جهاد و اختصاص انفال و در موقع خروج براى جنگ بدر بقدرى اينعمل بر آنها شاق و ناگوار بود كه گويا پيغمبر (ص) اعزام نموده است آنها را بجانب مرگ و امارات آنرا بچشم خود مىبينند چنانچه در موقع اخذ انفال اينحال بآنها دست ميداد اينحال جمعى از اصحاب بدر بود كه از طراز اوّل مسلمانان صدر اسلام بودند واى بحال آنها كه بعد از قوّت اسلام از ترس جان و مال يا طمع در جاه و جلال مسلمان شده بودند پس هيچ جاى تعجّب نيست كه در غدير خم حاضر باشند و بعد از پيغمبر (ص) فراموش كنند بلكه جاى تعجب است از كسانيكه فراموش نكردند و بحبل المتين ولايت متمسك شدند و آنهمه محنتها كشيدند و آزارها ديدند و دست از ولاى مولى بر نداشتند و اينها اهل ايمان حقيقى بودند كه در آيات سابقه اوصاف آنها ذكر شد و آنها اهل ايمان مجازى كه حال ايشان در اين دو آيه بيان گرديد.
جلد 2 صفحه 513
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَما أَخرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيتِكَ بِالحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ المُؤمِنِينَ لَكارِهُونَ «5»
همين نحوي که خارج فرمود تو را پروردگار تو از خانه و محل سكونت تو و حال آنكه اينکه اخراج بجا و بموقع و بحق بوده و محققا جماعتي از مؤمنين از اينکه خروج شما كمال كراهت را داشتند.
اينکه آيه و آيات بعد راجع بقضيه بدر است و ما در مجلد سوم در ذيل آيه شريفه وَ لَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدرٍ الي قوله فَإِنَّهُم ظالِمُونَ آل عمران آيه 123 الي 128 شش آيه در صفحه 335 الي 348 در چهارده صفحه بيان كرديم تكرار نشود فقط بشرح الفاظ آيه بپردازيم كَما أَخرَجَكَ رَبُّكَ يعني امر فرمود تو را بخروج و كلمه کما مثال است و تشبيه راجع بآيه اول که انفال را مختص بتو قرار داديم و جماعتي از مؤمنين
جلد 8 - صفحه 78
ضعيف الايمان براي اينکه كراهت داشتند و ناگوار بود که چرا براي آنها نصيبي از انفال قرارداد نشده از اينکه خروج شما هم كراهت دارند زيرا عده آنها قليل بود فقط 313 نفر بودند و آلات حربي در اكثر آنها نبود و همچنين مركب آنها و پياده بودند در مقابل مشركين که عده آنها بسيار و اسلحه كامل داشتند من بيتك که مدينه طيبه باشد که محل سكونت و خانه شما است و حال آنكه اينکه خروج شما بالحق و بجا و بموقع و موافق حكمت و صلاح امت بوده چنانچه جعل انفال هم بجا و عين صلاح بود وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ المُؤمِنِينَ که ضعيف الايمان بودند لكارهون
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 5)- در آیه اول این سوره خواندیم که پارهای از مسلمانان تازه کار از چگونگی تقسیم غنائم «بدر» تا حدی ناراضی بودند، در این آیه خداوند به آنها میگوید: این تازگی ندارد که چیزی ناخوشایند شما باشد در حالی که صلاحتان در آن است، همان گونه که اصل جنگ بدر که فعلا گفتگو بر سر غنائم آن است برای بعضی ناخوشایند بود و دیدید سر انجام چه نتایج درخشانی برای مسلمانان دربرداشت.
آیه میگوید: این ناخشنودی پارهای از افراد از طرز تقسیم غنائم بدر «همانند آن است که خداوند تو را به حق از خانه و جایگاهت در مدینه بیرون فرستاد در حالی که بعضی از مؤمنان کراهت داشتند» (کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ).
نکات آیه
۱- پیامبر(ص) براى نبرد با مشرکان مکه از مدینه به سوى بدر حرکت کرد. (أخرجک ربک من بیتک بالحق) با توجه به آیات بعد معلوم مى شود مراد از جمله «أخرجک ... »، خروج پیامبر(ص) براى جنگ بدر بوده است.
۲- فرمان خداوند و تقدیر او، عامل حرکت پیامبر(ص) به سوى جنگ بدر (أخرجک ربک من بیتک بالحق) اسناد «أخرجک» به «ربک» مى رساند که حرکت پیامبر(ص) به فرمان و تقدیر الهى بوده است، نه تصمیمى از جانب خود آن حضرت.
۳- تقدیر خداوند بر وقوع جنگ بدر، در جهت تدبیر امور پیامبر(ص) و در راستاى پیشبرد رسالت وى (أخرجک ربک من بیتک بالحق) «رب» به معناى مدبر و مربى است و اضافه آن به «ک» در جمله «کما أخرجک ربک» مى رساند که از اهداف تقدیر الهى بر خروج پیامبر(ص)، تدبیر امور وى بوده که طبعاً براى تکمیل رسالت او بوده است.
۴- اقدام پیامبر(ص) به جنگ بدر، اقدامى به حق و تحت تدبیر و ربوبیت خداوند (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق)
۵- فرمانها و رهنمودهاى خداوند، همواره بر اساس حق و مصلحت است. (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق) کلمه «کما» بیانگر این است که حقانیت خروج پیامبر(ص) براى جنگ بدر نمونه و مثالى است از حقانیت تمامى کارها و فرمانهاى خداوند.
۶- برخى از مؤمنان از اقدام به جنگ بدر ناخشنود بودند. (أخرجک ربک ... و إن فریقا من المؤمنین لکرهون)
۷- برخى از مسلمانان ناخشنود از حکم خداوند درباره انفال و غنایم جنگ بدر (قل الأنفال للّه و الرسول ... کما أخرجک ربک ... و إن فریقا من المؤمنین لکرهون) «کما» براى تشبیه امر دیگر است و مشبّه به صریحاً در آیه ذکر نشده است. لذا احتمالات مختلفى از سوى مفسران ایراد شده است و از جمله آنهاست حکم خداوند درباره انفال و غنایم جنگ بدر. بر این مبنا «کما أخرجک ... » چنین معنا مى شود: حکم خداوند درباره انفال حکمى حق است ; همان گونه که فرمان و تقدیر حرکت به سوى جنگ بدر حق بود. بر این اساس جمله «إن فریقا ... » مى رساند که همه و یا برخى از مسلمانان از حکم خداوند درباره انفال نیز کراهت خاطرى داشتند.
۸- حکم خداوند درباره انفال، حکمى حق و همانند حقانیت فرمان او به خروج از مدینه براى جنگ بدر (قل الأنفال للّه و الرسول ... کما أخرجک ربک من بیتک بالحق)
۹- خروج پیامبر(ص) از مدینه براى مقابله با مشرکان در دامنه احد، حرکتى حق، همانند خروج وى براى جنگ بدر* (کما أخرجک ربک من بیتک بالحق) برخى برآنند که «کما ... » متعلق به «یجدلونک ... » در آیه بعد است و آن آیه اشاره به قضایاى پیش از نبرد احد دارد. بر این اساس «کما أخرجک ... » چنین معنا مى شود: گروهى از مسلمانان درباره حرکت به سوى احد، که حرکتى حق بود، به جدال با پیامبر(ص) پرداختند و آن را مصلحت نمى پنداشتند ; همان گونه که از حرکت به سوى بدر، که حرکتى حق بود، نیز کراهت داشتند.
۱۰- عدم تنافى ایمان به خدا با ناخشنودى درونى نسبت به برخى از احکام خداوند (و إن فریقا من المؤمنین لکرهون)
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۶، ۷، ۹
- امور: تدبیر امور ۳
- انفال: احکام انفال ۸
- ایمان: به خدا ۱۰ ; محدوده ایمان ۱۰
- تکلیف: کراهت از تکلیف ۱۰
- جهاد: با مشرکان مکه ۱
- خدا: اوامر خدا ۲ ; حقانیت اوامر خدا ۵، ۸ ; ربوبیت خدا ۳، ۴ ; مصلحت در اوامر خدا ۵ ; مقدرات خدا ۲، ۳
- غزوه احد: حقانیت غزوه احد ۹
- غزوه بدر: حقانیت غزوه بدر ۸ ; قصه غزوه بدر ۱، ۲، ۳، ۸ ; محمد(ص) در غزوه بدر ۲
- مؤمنان: و غزوه بدر ۶ ; مؤمنان صدر اسلام ۶
- محمد(ص): انقیاد محمد(ص) ۲ ; جهاد محمد(ص) ۹ ; حقانیت جهاد محمد(ص) ۴ ; رسالت محمد(ص) ۳ ; غزوات محمد(ص) ۱، ۹ ; محمد(ص) و غزوه احد ۹ ; محمد(ص) و غزوه بدر ۴ ; محمد(ص) و مشرکان ۹
- مسلمانان: صدر اسلام ۷ ; مسلمانان و انفال ۷ ; مسلمانان و غنایم جنگ ۷
منابع