البقرة ٢١٣
کپی متن آیه |
---|
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ |
ترجمه
البقرة ٢١٢ | آیه ٢١٣ | البقرة ٢١٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«اُمَّةً»: ملّت. دسته. «بَعَثَ»: برانگیخت. فرستاد. «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ»: و حال آن که درباره آن کتاب، یا درباره آن حق اختلاف پیدا نکردند، مگر ... «بَغْیاً»: از روی ستم. از حسادت. مفعولٌله است. «بِإِذْنِهِ»: به فرمان او. به توفیق و مرحمت او. معنی دیگر آیه: مردمان جملگی بر سرشت واحدی بودند، و این سرشت، استعداد هدایت و ضلالت را داشت. بر برخی از آنان، اسباب هدایت چیره گشت، و بر برخی دیگر ضلالت غالب آمد. به همین علّت انسانها اختلاف پیدا کردند و خداوند آنان را دریافت و پیغمبرانی را به عنوان هادی و مژدهرسان و بیمدهنده ایشان به سویشان روانه کرد، و به همراهشان کتابهای مشتمل بر حق فرستاد، تا این کتابها میان مردمان حَکَم و داور گردند و کشمکش با رجوع بدانها از میان برخیزد. ولیکن تنها آنان که از هدایت پیغمبران سود بردند ایمان آوردند، آن کسانی که خداوند به هنگام اختلاف، به سوی حق رهنمودشان کرد. و این خدا است که طرفداران حق را - اگر مخلص باشند - موفّق میگرداند (نگا: تفسیرالمنتخب).
تفسیر
- آيه ۲۱۳ ، سوره بقره
- بيان آيه شريفه و اشاره به علت تشريع دين
- آغاز خلقت انسان
- فرضيه هاى علماى طبيعى امروز در باره تكامل بشر هيچ دليل علمى و يقينى ندارد
- انسان مركب از روح و بدن است
- شعور حقيقى انسان و ارتباطش با اشيا
- دانشهاى علمى انسان
- گوناگونى علوم و ادراكات انسان
- هدايت خداوند كه مربوط به تمامى موجودات مى شود ، و هدايت او كه مختص انسان است
- انسان هر چيزى را جهت انتفاع استخدام مى كند
- انسان به مقتضاى طبيعتش مدنى است
- پديد آمدن اختلاف ميان افراد انسان و لزوم تشريع قوانين در جوامع بشرى
- راه هاى اعمال قانون در جامعه
- بيان يك مثل براى درك بهتر مطالب فوق
- تنها راه صحيح رفع اختلاف راه دين است
- اعتقاد به معاد و نقش آن در زندگى انسان
- بطلان سخن كسانى كه اساس دين را بر جهل و تقليد مى دانند
- اختلاف در خود دين
- انسان بعد از دنيا
- كلمه :امت ، ريشه و موارد استعمال آن
- مراد از امت واحده بودن انسان و اشاره به پيدايش دو اختلاف در ميان آنها
- بررسى مسئله اختلاف از قديم ترين عهد زندگى بشر
- تفسيرهاى ديگرى بر (كان الناس امة واحدة ) و نقد ورد آنها
- تفسير بعضى كه مفاد آيه را مدنى بالطبع بودن انسان در همه ادوار تاريخ پنداشته اند
- سه وجه در رد گفتار مفسرين فوق الذكر
- كتاب نوح عليه السلام نخستين كتاب آسمانى
- اختلاف در دين به وسيله علما و از طغيان و بغى پديد آمده است
- سه طائفه كه خداوند آنان را معذور مى داند
- فطرى بودن دين با غفلت و اشتباه منافاتى ندارد
- چند نكته
- عنايت خداى تعالى به رفع اختلافات انسانها و هدايت بشر بسوى كمال از راه بعث انبيا(ع )
- دليل و برهان براى نبوت عامه
- راه رفع اختلافات انسانها
- (نكته ششم ) دين اسلام كه خاتم اديان است براى آخرين مرحله كمال انسان تشريع شده است
- شبهه شريعت اسلام قابل انطباق با همه اعصار نيست و پاسخ بدان
- نكته هفتم عصمت انبيا على نبينا و آله و عليهم السلام گفتار
- عصمت انبيا (ع ) از خطا در تلقى و در تبليغ وحى
- عصمت انبيا (ع ) از معصيت . و ذكر آياتى كه بطور مطلق بر عصمت انبيا (ع ) دلالت دارند
- آياتى كه بطور مطلق بر عصمت دلالت مى كنند
- استدلال از طريق عقلى بر عصمت انبياء
- استدلال به آيه (و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ) بر عصمت انبياء
- اشكال به آيات استدلال شده بر عصمت انبياء و پاسخ به آن
- سبب و منشاء عصمت انبيا (ع ) نيرو و ملكه نفسانى آنها است نه عامل و سبب خارج از وجود ايشان
- گفتارى در نبوت
- معناى ((رسول )) و ((نبى )) و فرق آن دو
- انبيائى كه در قرآن از آنان ياد شده است
- تعداد انبيا و انبياى اولوالعزم
- بحث روايتى (شامل رواياتى در ذيل آيه ((كان الناس ...))و پيرامون نبوت و مسائل آن )
- روايتى از امام صادق (ع ) در اثبات نبوت و وجود انبياء الهى
- روايتى مشهور در باره عدد انبياء و رسل و كتب مرسله
- روايتى درباره مراد از ((رسول )) و ((نبى )) و اشاره به نسبت بين آن دو
- رواياتى درباره انبياى الواالعزم (ع )
- معناى اولواالعزم و اقوال متعدد درباره انبياى اولوالعزم
- روايتى از امام صادق (ع ) دال براينكه شريعت محمدى (ص ) كامل ترين شرايع است
- (درباره نبوت عامه از جهت اثر آن در كمال يابى انسان )
- عقل عملى و احساسات فطرى انسان بدون دعوت انبياء (ع ) كفايت نمى كند
- (درباره نبوت و پاسخ به شبهات و اشكالات )
- رابطه هدايت الهيه و دعوت نبويه به هدايت تكوينيه
- آثار تكوينى هدايت دينى در اصلاح جوامع بشرى و تاءثير متقابل عمل و نفس در يكديگر
- اشاره به اقسام اجتماعات بشرى و اينكه تنها مى توان از تربيت دينى اميد خير و سعادت داشت
- رابطه دعوت انبياء (ع ) با فطرت انسانها
- بطلان گفتار كسى كه در صدد توجيه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«213» كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
مردم (در آغاز) امّتى يگانه و يكدست بودند (و در ميان آنها تضاد و درگيرى نبود.
سپس در ميان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پيامبران را بشارت آور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند. ودر آن (كتاب) اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان داده شده بود، (آن هم) پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد، (و بخاطر) حسادتى كه ميانشان بود. پس خداوند آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدايت نمود. (امّا افراد بىايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند.) وخداوند هركس را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.
نکته ها
آنچه از اين آيه استفاده مىشود اين است كه مردم در ابتدا زندگى ساده و بسيطى داشتند، ولى كمكم در اثر كثرت افراد و ازدياد سليقهها، اختلافات و درگيرىها پيش آمد. در برخى از روايات، اين زمان به دوران قبل از حضرت نوح عليه السلام تطبيق شده كه در آن زمان، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بىخبرى به سر مىبردند. «1» سپس افراد بر سر
«1». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 209.
جلد 1 - صفحه 329
بهرهگيرى از منابع طبيعى و اينكه هركسى مىخواست ديگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف كرده و جوامع و طبقات پيش آمد. لازمهى زندگى اجتماعى، وجود قانون محكم و عادلانهاى است كه بتواند اختلافات را حل نمايد، خداوند پيامبران را براى حل اختلافات و رفع درگيرىها، مبعوث نمود و كتابهاى آسمانى را نازل نمود، ولى گروهى آگاهانه و از سر لجاجت، در برابر انذار و تبشير پيامبران مقاومت كرده و خود بوجود آورندهى اختلافات ديگرى نيز شدند. امّا خداوند با لطف خويش افرادى كه مستعد و پذيراى هدايت بودند، هدايت نمود و آنهايى كه در اثر حسادت و يا ظلم مقابله مىكردند، به حال خود رها كرد تا كيفر خود را ببينند.
در تفسير جوامع الجامع آمده است كه «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»، يعنى «على دين واحد» همه مردم بر فطرت خداشناسى بودند.
انتقاد قرآن، از اختلاف لجوجانهاى است كه انسان حاضر به پذيرش داورى انبيا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافى كه عاقبت تسليم عدالت شود، اشكالى ندارد. همچون اختلاف دو كفّهى ترازو كه در حركتهاى متضادّ خود، دنبال رسيدن به عدالت هستند. «فَهَدَى اللَّهُ ... لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»
پیام ها
1- قانون وتمدنهاى بشرى، قادر بر حل اختلافات نيستند. زيرا هر گروه وفردى بدنبال خواستهاى خود است. حل اختلافات بايد از طريق قانون الهى و داورى انبيا صورت گيرد. قانونى كه مصون از تحريف وخطاست و داورى كه از هوا وهوس واغراض نفسانى معصوم است. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ ... مَعَهُمُ الْكِتابَ»
2- بهترين راه حل اختلاف، تقويت ايمان به معاد است. انبيا براى پيشگيرى از اختلافات، از بشارت وبراى درمان آنها، از انذار استفاده مىكنند. «مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ ... لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ» 3- خطوط كلّى اهداف انبيا يكى است. «النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ»
4- داورى انبيا، در چارچوب قوانين آسمانى است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ ... لِيَحْكُمَ»
جلد 1 - صفحه 330
5- يكى از وظايف انبيا، ايجاد وحدت وتفرقهزدايى است. «لِيَحْكُمَ ... فِيمَا اخْتَلَفُوا»
6- قضاوت همه انبيا، يك گونه است. فرمود: «لِيَحْكُمَ» ونفرمود: «ليحكموا»
7- بدترين نوع اختلاف، اختلاف آگاهانهاى است كه بخاطر حسادت وظلم بوجود مىآيد. «مَا اخْتَلَفَ فِيهِ ... مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»
8- در بين مؤمنان هم اختلاف پيدا مىشود، ولى در پرتو ولايت خداوند، رهبرى مىشوند. «فَهَدَى اللَّهُ ... لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»
9- ايمان، زمينه برخوردارى از هدايت خاصّ الهى است. «فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا»
10- گرچه هدايت همه افراد به خواست خداوند است، ولى خواست خداوند بر اساس اختيار انسان است. «يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»
11- صراط مستقيم، پايان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا ... يَهْدِي ... صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
«1» بحار الانوار، جلد 75، كتاب العشرة، صفحه 146، حديث 15.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 378
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً: بودند مردمان بر يك ملت و متفق بر يك مذهب.
در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السّلام و عياشى از حضرت باقر عليه السّلام و ايضا روايت زراره و حمران و محمد بن مسلم از صادقين عليهما السّلام در اين آيه فرمايد: بودند مردمان بعد از آدم عليه السّلام و قبل از نوح عليه السّلام در گمراهى «1».
در تبيان- شيخ طوسى (رحمه اللّه) از حضرت باقر عليه السّلام فرمود:
بودند قبل از نوح عليه السّلام امت واحده بر فطرت الهيه نه هدايت شده و نه گمراه «2».
مفسر بلاغى در بيان اين حديث فرمايد: مراد از اينكه مهتدى نبودند، يعنى تمام و كمال هدايت را نداشتند در معارف سبحانيه، زيرا فطرت الهيه هادى است به اصول توحيد و مجمل صفات و دلالت ننمايد بر فروعات دينيه مانند معاد جسمانى و ساير معتقدات حقه ايمانى و ساير شرايع و احكام كه بتوسط حضرت پيغمبر و كتاب بيان گرديده. و مراد اينكه به ضلالت نبودهاند گمراهى تامه است، زيرا فطرت خلقيه الهيه در مقابل بوده
«1» روضه كافى، جلد 8، صفحه 82.
«2» تفسير تبيان، جلد 2، صفحه 195.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 379
كه راهنما مىباشد «1».
فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ: پس مبعوث فرمود خدا پيغمبران را. بنابر مشهور يك صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بر خلقان فرستاده از جمله سيصد و سيزده نفر آنها مرسل بودهاند و آنها كه در قرآن مذكور است بيست و هشت نفرند و پنج نفر ايشان اولو العزم باشند: حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عيسى، حضرت محمّد پيغمبر ما على نبينا و آله و عليهم السلام.
مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ: در حالتى كه آن پيغمبران بشارت دهندهاند اهل ايمان و طاعت را به ثواب و اجر، و ترسانندهاند اهل كفر و معصيت را به عقاب و زجر. وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِ: و نازل فرمود با ايشان كتابهائى كه بيان كننده احكام و شرايع است به راستى و درستى. مراد آيه شريفه نه اينست كه با هر پيغمبرى كتابى بوده كه مخصوص به او نازل شده باشد، بلكه اكثر ايشان صاحب كتاب نبوده و تابع كتاب آسمانى قبل يا زمان خود بوده. در حديث وارد شده: صد صحيفه و چهار كتاب از آسمان نازل شده، اما صد صحيفه پنجاه صحيفه بر شيث عليه السّلام، سى صحيفه بر حضرت ادريس عليه السّلام، بيست صحيفه بر حضرت ابراهيم عليه السّلام، اما چهار كتاب: زبور، تورات، انجيل، قرآن «2».
لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ: تا حكم فرمايد خدا بواسطه پيغمبران و كتب منزله ميان مردمان يا پيغمبر مبعوث يا كتاب حكم نمايد ميان مردمان به بيانات واضحه و دلالات ظاهره كفر را از ايمان و ضلالت را از هدايت و شقاوت را از سعادت و معصيت را از طاعت، فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ: در آنچه اختلاف كردند مردمان در آن از حق و باطل و محق و مبطل يا در چيزى كه ملتبس شده بود بر ايشان. وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ: و اختلاف نكردند در حق يا در كتاب
«1» تفسير آلاء الرحمن، صفحه 189.
«2» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 32، حديث 24.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 380
يا در امر دين، إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ: مگر آنانكه داده شده بودند كتاب منزل براى رفع اختلاف، يعنى امر كتاب را منعكس گردانيدند و كتاب آسمانى و علم به آن را سبب اختلاف قرار دادند مانند يهود و نصارى كه تحريف و تغيير دادند، مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ: بعد از آنكه آمد ايشان را معجزههاى روشن و حجتهاى هويدا، بَغْياً بَيْنَهُمْ: به جهت حسدى كه در ميان بود. يا از روى ستمكارى به جهت حرص ايشان بر مال و منال دنيا و رياست، فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا: پس هدايت فرمود خداوند آنان را كه ايمان آوردند، لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ: مر آن چيزى را كه اختلاف كردند در آن از حق به اراده و لطف خود آنها را مهتدى ساخت، يا به امر و علم ازلى خود راهنمائى فرمود ايشان را، چون مؤمنين تابع كتاب آسمانى و قبول نمايند حق را در موقع اختلاف، از فرمايش خدا و رسول تجاوز نكنند، لذا هدايت يابند به حق به الطاف حضرت حق و از موارد شبهه و مهلكه نجات يابند. وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ: و خداى تعالى هدايت فرمايد به توفيق خود هر كه را خواهد. مراد كسانى هستند كه تدبر و تفكر مىنمايند در آيات داله بر امر حق و قبول كنند حق را، إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ: بسوى راه راست كه سالك آن هرگز گمراه نشود. مراد طريق انبياء و اولياء و راه شريعت است.
تبصره: اراده ازليه الهيه نسبت به تمام بندگان در هر عصرى از اعصار و ازمان، هدايت به راه مستقيم بوده، و لذا ارسال رسل و انزال كتب فرموده موجب و مبين راه مستقيم را، لكن چون در خارج عدهاى مؤمنين خواست خدا را تابع شوند و ايمان را قبول كنند، لذا خواست اوليه الهيه ظاهر و هويدا او محقق يابد، و كفار و معاندين به سوء اختيار، خود را از دائره صراط مستقيم به سبب قبول ننمودن ايمان خارج كردند. بدين جهت اراده اوليه ايمانيه در آنها ظهور پيدا نكرد، و چون الزام و اجبارى در ايمان نيست، زيرا منافات با تكليف است، لذا بهمان كفر و ضلالت واگذاشته شوند.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 381
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
ترجمه
بودند مردم امت واحده پس برانگيخت خدا پيغمبران را نويد و بيم دهندگان و فرستاد با آنها كتاب را بحق تا حكم كند ميان مردم در آنچه اختلاف كردند در آن و اختلاف نكردند در آن مگر آنانكه داده شدند آن را بعد از آنكه آمد ايشانرا حجتها از راه حسد ميانشان پس راهنمائى كرد خدا آنانرا كه ايمان آوردند مر آنچه را كه اختلاف نمودند در آن از حق بامر خود و خدا هدايت مينمايد هر كس را كه ميخواهد براه راست.
جلد 1 صفحه 267
تفسير
خلاصه مستفاد از چند روايت كه در كافى و عياشى و غيره از حضرت صادق (ع) در اين باب نقل شده آنستكه بعد از قتل هابيل بدست قابيل و انقراض عصر حضرت آدم (ع) و صلحاء از اولاد او حضرت شيث كه وصى او بود نتوانست دين حق را اظهار نمايد چون قابيل او را تهديد بقتل مينمود لذا چندى با تقيه و كتمان حق در ميان آنها زيست فرمود و چون روز بروز ضلالت و سركشى آنها تجاوز ميكرد ناچار مهاجرت بيكى از جزائر نمود و در آنجا بعبادت پروردگار مشغول بود تا آنكه خداوند مصلحت را در آن ديد كه پيغمبرانى را مبعوث فرمايد بر آنها قبل از حضرت نوح و در آنزمان مردم بمقتضاى فطرت عمل مينمودند و متدين بدينى نبودند تا خداوند هدايت فرمود آنها را و قريب به اين معنى كه ذيلا نگارش يافت در مجمع نيز از حضرت باقر (ع) نقل شده است و قمى فرموده مردم قبل از حضرت نوح داراى يك دين بودند پس اختلاف نمودند و خداوند انبيا را فرستاد و در كافى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه ارسال انبيا براى اتمام حجت بود بر مردم و بعضى گفتهاند سبب نزول كتاب رفع اختلاف بود و همان را مردم موجب شدت اختلاف قرار دادند بسبب تحريف و تبديل و تغيير آن بحسب لفظ و معنى و مورد براى حسد و ظلم و حرص بدنيا پس هدايت فرمود خداوند اهل ايمان را بهمان حق كه مورد اختلاف شده بود باراده و اذن و امر خود بتوسط انبياء عظام و حاكم در اختلاف اول خدا يا كتاب است و در اختلاف دوم خدا و پيغمبر است و خداوند راهنماى مردم است بتوفيق تفكر در آيات داله بر حق بسوى بهشت و طريقه سالكان نيكو سرشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اختَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ بَغياً بَينَهُم فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِهِ وَ اللّهُ يَهدِي مَن يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ (213)
(مردم يك گروه بودند پس خداوند پيغمبران را بر انگيزانيد در حالي که مژده دهنده و بيم كننده بودند و با آنان كتاب براستي نازل فرمود براي اينكه در ميان مردم در آنچه اختلاف نمودهاند حكم كند، و در كتاب اختلاف ننمودند مگر كساني که بآنها كتاب داده شد، بعد از آنكه دليلهاي روشن براي آنها آمده، و اينکه اختلاف از جهت حسد و ظلم بين آنان بود پس خداوند بمشيت خود اهل ايمان را هدايت فرمود نسبت بآنچه در آن از حق اختلاف نمودند، و خداوند هر که را بخواهد براه راست هدايت ميفرمايد) كلام در تفسير اينکه آيه با استفاده از اخبار وارده از طريق ائمه اطهار (ع) پس از صرف نظر از كلمات مفسرين در چند مقام واقع ميشود.
(مقام اول) در بيان جمله كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً كلمة امّت در قرآن بر چند معني اطلاق شده:
1- گروه و جماعت مانند وَجَدَ عَلَيهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسقُونَ«1» و بر مرد جامع خوبيها که باو اقتداء كنند مانند إِنَّ إِبراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ«2»
1- سوره قصص آيه 22
2- سوره نحل آيه 119
جلد 2 - صفحه 397
و بر مدت و زمان مانند وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُمُ العَذابَ إِلي أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ«1» و بر مجتمعات حيواني مانند وَ ما مِن دَابَّةٍ فِي الأَرضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيهِ إِلّا أُمَمٌ أَمثالُكُم«2» و بر جماعتي که پيرو يك ملت و طريقه و دين باشند مانند:
كُنتُم خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاسِ«3» و در اينمورد نيز باين معني اطلاق شده ولي در اخبار بسيار دارد که مراد طريقه ضلالت و گمراهي و سرگرداني است چنانچه در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده «
کان قبل نوح امة ضلال
» و نيز از عياشي از حضرت باقر عليه السّلام در تفسير آيه روايت كرده که «
کان هذا قبل نوح كانوا ضلالا
» و از حضرت باقر و صادق (ع) روايت كرده که
(كانوا ضلالا)
و نيز از عياشي از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق (ع) حديث مفصلي در تفسير آيه روايت شده که فرمود «
و کان ذلک قبل نوح، فقيل فعلي هدي كانوا! قال بل كانوا ضلالا و ذلک لما انقرض آدم و صالح ذريته و بقي شيث وصيّه لا يقدر علي اظهار دين اللّه الذي كانوا عليه آدم و صالح ذريته و ذلک انّ قابيل يواعده بالقتل کما قتل اخاه هابيل فسار فيهم بالتقيه و الكتمان فازدادوا کل يوم ضلالة حتّي لحق الوصيّ بجزيره في البحر يعبد اللّه
» تا آنجا که راوي سؤال ميكند
أ فضلالا كانوا قبل النبيّين ام علي هدي قال لم يكونوا علي هدي، كانوا علي فطرة اللّه الّتي فطرهم عليها
» و در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت كرده که فرمود «
كانوا قبل نوح امة واحدة علي فطرة اللّه لا مهتدون و لا ضلالا فبعث اللّه النبيّين
» و مراد از ضلالت در اينکه اخبار حيرت و جهالت و بي خبر بودن از آئين حق است چنان که از ذيل حديث مسعده و روايت مجمع استفاده ميشود.
و از خود آيه استفاده ميشود که اختلافاتي که ناشي از فطرت انساني و حسّ
1- سوره هود آيه 7
2- سوره انعام آيه 38
3- سوره آل عمران آيه 109
جلد 2 - صفحه 398
خود خواهي و استخدام ديگران است در ميان مردم بوده و انبياء از جانب خدا براي رفع اينکه اختلافات و تعديل غرائز انساني مبعوث شدند لكن از بسياري از آيات که در بيان قضاياي حضرت نوح با قوم اوست استفاده ميشود که دستگاه بت پرستي قبل از او و مقارن بعثت او رواج داشته و آنچه حضرت نوح آنان را بتوحيد و يكتا پرستي دعوت مينموده مؤثر واقع نشده و بالنتيجه بعذاب طوفان مبتلا گرديدند و اينکه معني مخصوصا از آيه سوره نوح بخوبي معلوم ميگردد، ميفرمايد وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُم وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسراً که اينها اسامي بتهاي آنان بوده و ميتوان گفت که اقدام مذاهب باطله همين بت پرستي بوده و منشأ آن اظهار علاقه ببزرگان و آباء گذشته خودشان بوده که صورت آنها را از سنگ، چوب و نحو آن ميساختند و مورد احترام قرار ميدادند و كم كم باغواء شيطان آنها را واسطه بين خدا و مخلوق دانسته و بتدريج مورد پرستش و عبادت قرار دادند.
بنا بر اينکه ناچاريم ضلالت در اخبار مذكور را بمعني اعم يعني عدم ايمان حمل كنيم تا هم شامل جهالت بطريقه حق و هم شامل انحراف از دين الهي و تمايل به بت پرستي و نحو آن گردد و ممكن است قسمت اول مربوط بازمنه قبل از نوح، قسمت دوم مقارن زمان بعثت نوح بوده که با آيات راجعه به نوح نيز سازگار باشد.
«مقام دوم» در بيان جمله فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ در باب نبوت عامّه در كلم الطيب«1» شش دليل اقامه نمودهايم که بندگان شدّت احتياج به بعثت رسل و فرستادن پيغمبران دارند و بر خداوند بمقتضاي عدل ارسال رسل لازم است که بطور فهرست و اختصار در اينجا بآنها اشاره ميشود.
1- مجلد اول ص 184
جلد 2 - صفحه 399
1- اگر بعث رسل نشود لازم آيد که دستگاه خلقت لغو و بيهوده باشد و اينکه منافي با عدالت است.
2- براي حفظ نظام و بقاء نسل بني آدم بايد قانوني بين آنها باشد که از تعديات و تجاوزات جلوگيري كند و قانوني براي ايفاء اينکه مقصود اتم از قانون الهي که مطابق با فطرت است نيست.
3- عقل بتنهايي براي اصلاح فرد و اجتماع و جلوگيري از مفاسد اخلاق و اعمال كافي نيست و بايد بواسطه و عد و وعيد و تبشير و انذار مردم را به جانب خوبيها و ترك زشتيها سوق داد و اينکه بواسطه انبياء و سفراء الهي انجام ميگيرد.
4- اتمام حجت بر بندگان و قطع عذر آنان لازم است که هر گاه مؤمن و مطيع و صالح با كافر و عاصي و مسيء فرق گذارده شود راه عذري براي اينان نباشد که بگويند لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ و اتمام حجت بوسيله انبياء تحقق مييابد.
5- افاضه فيض از مبدء نيازمند بواسطه است و انبياء واسطه فيوضات الهي نسبت ببندگان ميباشند.
6- ارسال رسل مسلما داراي مصلحت و خالي از هر مفسده است و چنين فعلي بمقتضاي عدل بر خداوند لازم است زيرا تركش قبيح است.
و بزرگترين وظيفه انبياء که در بسياري از آيات قرآني بآن اشاره شده تبشير «يعني مژده دادن و نويد بنعم و فيوضاتي که خداوند در دنيا و آخرت براي افراد با ايمان و شايسته و مطيع قرار داده» و انذار «يعني بيم دادن و ترسانيدن از نكال و عذابهايي که خداوند براي اشخاص كافر و بدكار و سركش قرار داده» ميباشد تا بدينوسيله مردم بطرف خوبي رغبت كنند و از زشتي دوري نمايند.
جلد 2 - صفحه 400
از اينجهت اولين توصيفي که براي انبياء چه در اينکه آيه و چه در آيات ديگر ميفرمايد مبشرين و منذرين است.
و انبياء بايد داراي شرايطي باشند که بآن شرايط انبياء حقيقي از مدعيان كاذب تشخيص داده شوند که اهمّ آنها عصمت (يعني محفوظ بودن از گناه و خطا و اشتباه) و اكمليت در همه كمالات نفساني، و اعلم بودن از جميع افراد امّت و طهارت نسب و خالي بودن از نواقص خلقي و امراضي که موجب نفرت و كارهايي که موجب خفت او نزد مردم باشد، و داراي دليل محكم بر صدق نبوت خود از معجزة و بشارت پيغمبري که نبوت او ثابت باشد و تصديق معصومي که عصمت او مسلّم باشد.
«مقام سوم» در بيان جمله وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ مراد از انزال كتب بر انبياء نه اينست که بر فرد فرد آنها كتاب خاصي نازل شده باشد زيرا اكثر انبياء تابع شريعت انبياء اولو العزم مانند نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بودند و كتاب آنها همان كتاب پيغمبر اولو العزم پيش از آنها بوده.
و ممكن است همه يا بعضي انبياء غير از اولو العزم هم كتاب خاصي که مشتمل بر حكم و مواعظ و تأييد و تأكيد شريعت پيغمبر اولو العزم پيش از آنها باشد داشته باشند چنانچه درباره حضرت داود ميفرمايد وَ آتَينا داوُدَ زَبُوراً«1» و درباره يحيي ميفرمايد يا يَحيي خُذِ الكِتابَ بِقُوَّةٍ«2» و كتاب اعم از كتب اربعه است که در قرآن ذكر شده «يعني تورات و زبور و انجيل و قرآن» و از صحفي که بر انبياء نازل شده مانند صحف نوح و ابراهيم بلكه صحفي که بر انبياء قبل از نوح نازل شده مانند صحف آدم و شيث
1- سوره نساء آيه 161
2- سوره مريم آيه 13
[.....]
جلد 2 - صفحه 401
و بالجمله كتبي که بر انبياء نازل شده همه حق و صدق است و ايمان بآنها لازم است وَ المُؤمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ«1» و موضوع ديگري که در آيه بيان شده موضوع حكومت است که خداوند ميفرمايد (ما پيغمبران را فرستاديم و بآنها كتاب نازل كرديم تا درباره اختلافات مردم حكومت كنند) و حكومت و ولايت اولا و بالذات مختص بخداست زيرا آفريدگار و مالك و صاحب اختيار همه موجودات است و هر حكومت و ولايتي بايد بجعل و اعطاء او باشد مانند ولايت انبياء و اوصياء و نوّاب خاصّه ائمه هدي و نواب عامّه حجّت خدا که مجتهدين جامع الشرائط ميباشند و ولايت قيّم منسوب از جانب مجتهدين جامع الشرائط و ولايت پدر و جدّ و عدول مؤمنين که همه بجعل الهي است و بيان آن در ذيل آيه إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرضِ خَلِيفَةً گذشت«2» و حكم بمعني فصل خصومت يا تعيين حق و باطل يا بيان راه سعادت و شقاوت، هدايت و ضلالت، نجات و هلاكت است که همه از جانب حق و بامر او بوسيله پيغمبران و اوصياء آنان اجراء ميگردد، و اختلافات مردم در امور دين و دنيا بايد بوسيله حاكم و والي که خود نبي يا امام يا منصوب از جانب آنان (بنحو خاصّ يا عامّ) است حل و فصل شود.
و از مفاد آيه استفاده ميشود که دو نحوه اختلاف بين مردم است يك اختلاف از اجتماع و گرد آمدن افراد براي رفع حوائج يكديگر و از استخدام بعضي دسته ديگر را پيدا ميشود و انبياء و پيغمبران الهي و كتب آسماني آمدند تا اينکه اختلاف را برطرف كنند و در عين حال که افراد بشر از غرائز خود استفاده ميكنند آنها را تعديل نمايند چنانچه مضمون اينکه جمله است، اختلاف دوم
1- سوره بقره آيه 285
2- مجلد اول ص 502
جلد 2 - صفحه 402
اختلافي است که بعد از بعثت انبياء پيدا شد و مردم بدستههاي مختلف و مذاهب متشتت در آمدند چنانچه در قسمت آينده بيان ميشود.
«مقام چهارم» در بيان وَ مَا اختَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ بَغياً بَينَهُم مردم پس از بعثت انبياء و بيان احكام الهي بوسيله آنها بچند دسته منقسم ميشوند:
دسته اول- كساني هستند که به پيغمبران ايمان آورده و دستورات آنان را اطاعت مينمايند چنانچه در ذيل همين آيه بآنان اشاره ميفرمايد:
فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا.
دسته دوم- كفاري هستند که از روي عناد و استكبار و حسد انبياء را انكار نموده و زير بار فرمان آنان نميروند مانند قوم نوح و قوم نمرود و قوم فرعون و عاد و ثمود و امثال اينها چنانچه در كثيري از آيات قرآن وصف آنان بيان شده.
دسته سوم- كساني هستند که بعضي از انبياء را تصديق نموده ولي به پيغمبر بعد از او که از جانب خدا آمده ايمان نياوردهاند مانند يهود که حضرت موسي و بسياري از پيغمبران بعد از موسي را قبول دارند اگر چه دين و شريعت او را تحريف نمودهاند ولي حضرت مسيح (ع) و حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را انكار مينمايند و همچنين نصاري که حضرت موسي و حضرت مسيح (ع) را قبول دارند اگر چه شريعت آنان را بكلي تحريف نمودهاند ولي حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را تصديق نمينمايند.
و ظاهرا آيه شريفه ناظر باين دسته است که بعد از آنكه كتاب بآنها داده شد و دلائل واضحه براي آنها آمد از روي بغي و حسد و حبّ رياست دنيوي در
جلد 2 - صفحه 403
آن اختلاف نمودند و دستههاي مختلف و مذاهب متشتت بوجود آوردند و بشاراتي را که پيغمبران سلف به آمدن پيغمبر خاتم داده بودند تحريف و تأويل نمودند براي اينكه هر دسته رياست خود را حفظ كنند.
و ممكن است آيه دسته دوم را نيز شامل شود زيرا كتاب الهي و بينات و معجزات بوسيله انبياء براي آنان هم آمد ولي از روي بغي و عناد منكر شده و تصديق ننمودند و البته طايفه دوم و سوم نيز بدو دسته منقسم ميشوند: اول مردماني که فهميده و رسيده بواسطه استكبار و عناد و حسد دعوت انبياء را نميپذيرند چنانچه ميفرمايد وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم«1» و انكار آنان با يقين داشتن بحقانيت انبياء است، و ديگر مردمان جاهلي که از روي جهالت و تقليد آباء و بزرگان خود انبياء را انكار مينمايند، و اينکه دسته اگر جهالت آنها از روي تقصير و عدم تحقيق باشد با اينكه ميتوانستهاند تحقيق نمايند، معذور نبوده و فرداي قيامت معذّب ميباشند ولي اگر از روي قصور و ضعف عقل بوده و يا قدرت و دسترسي به تحقيق نداشتهاند مستضعف محسوب ميشوند و عذابي بر آنها نخواهد بود.
«مقام پنجم» در بيان فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِهِ الاية اينکه قسمت آيه راجع بدسته اول يعني كساني که بانبياء ايمان آوردهاند ميباشد ميفرمايد خداوند مؤمن را نسبت بآنچه از حق «يعني امور حقه که در كتاب و بوسيله انبياء نازل نموده است» اختلاف كردند بمشيت خود هدايت فرمود و معناي هدايت الهي در تفسير آيه اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِيمَ در سوره حمد
1- سوره نمل آيه 41
جلد 2 - صفحه 404
و معني ايمان در تفسير آيه الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ در اوائل همين سوره بيان شد و كلمه (من الحق) بيان ماء موصوله است و كلمه «باذنه» يعني بمشيته و ارادته، چون اينان دعوت انبياء را پذيرفتند و قابل هدايت الهي شدند خداوند طبق مشيت و حكمت خود آنان را از ميان اختلاف آراء براه حق هدايت فرمود و در مجمع البيان كلمه «باذنه» را «بعلمه» تفسير نموده بتوهم اينكه اگر بمعني مشيت باشد جبر لازم ميآيد، و حال آنكه اينکه توهم بيجاست، زيرا هدايت را مترتب بر ايمان نموده و فرموده كساني که ايمان آوردند خدا هدايت فرمود يعني وقتي اينان از روي اختيار دعوت انبياء را پذيرفتند خداوند هم دست آنان را گرفته و از مهالك اختلاف نجات داده بنا بر اينکه آيه مذكور با آيه شريفه وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا قريب المعني است و هيچ دلالت بر جبر ندارد و جمله وَ اللّهُ يَهدِي مَن يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ بمنزله تعليل بر جمله قبل است يعني هدايت خدا تابع مشيّت او، و مشيّت او از روي حكمت و مصلحت است و البته هر که قابل هدايت و لايق لطف حق باشد او را بطريق مستقيم دلالت ميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 213)- بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولی و کلی و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن میرود نخست میفرماید: «انسانها (در آغاز) همه امت واحدی بودند» (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً).
و در آن روز تضادی در میان آنها وجود نداشت، زندگی بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزههای هوی و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود. (این مرحله اول زندگی انسانها بود) سپس زندگی انسانها شکل اجتماعی به خود گرفت زیرا انسان برای تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین میگردد (و این مرحله دوم زندگی انسانها بود) ولی به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده، و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع، و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایتهای آنها میگردد تا به اختلافات او در جنبههای مختلف پایان دهد (و این مرحله سوم بود) در اینجا «خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ). و این مرحله چهارم بود.
در اینجا انسانها با هشدارهای انبیاء و توجه به مبدء و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در مییابند برای گرفتن احکام و قوانین الهی آمادگی پیدا کردند و لذا میفرماید: «خداوند با آنها کتاب آسمانی به حق نازل کرد تا
ج1، ص192
در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ).
و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانی، آبی بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت- و این مرحله پنجم بود.
این وضع مدتی ادامه یافت ولی کم کم وسوسههای شیطانی و امواج خروشان هوای نفس، کار خود را در میان گروهی کرد لذا آیه میفرماید: «در آن اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب آسمانی را دریافت داشته بودند و بینات و نشانههای روشن به آنها رسیده بود. آری! آنها، بخاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.
در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند آنها برای پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانی و تعلیمات انبیاء باز گشتند و به حق رسیدند و لذا میفرماید: «خداوند مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود» در حالی که افراد بیایمان و ستمگر خود خواه همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند (فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.
و در پایان آیه میفرماید: «خداوند هر که را بخواهد و لایق ببیند به راه مستقیم هدایت میکند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
اشاره به این که مشیت الهی که آمیخته با حکمت او است گزاف و بیحساب نیست و از هر گونه تبعیض ناروا بر کنار است. تمام کسانی که دارای نیت پاک و روح تسلیم در برابر حقند مشمول هدایتهای او میشوند، اشتباهات عقیدتی آنها اصلاح میگردد و از روشن بینیهای مخصوصی بر خوردار میشوند و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنیا پرستان بیایمان بر کنار میدارد و آرامش روح و اطمینان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها میبخشد.
نکات آیه
۱ - وحدت و یگانگى انسانها در جامعه ابتدایى (کان الناس امة واحدة)
۲ - زندگى انسانها به صورت اجتماعى، از آغاز آفرینش (کان الناس امة واحدة) «امّة» به معناى جماعتى است که داراى هدفى مشترک باشد و لازمه آن اجتماعى زندگى کردن است.
۳ - همگونى اعتقادات و گرایشهاى انسانهاى نخستین* (کان الناس امّة واحدة) لازمه امّت واحده بودن این است که از لحاظ فکرى، افرادى همگون و داراى گرایشهاى یکسان باشند.
۴ - عدم تضاد منافع جوامع ابتدایى* (کان الناس امة واحدة) با توجّه به اینکه اختلافات انسانها غالباً از برخورد منافع آنان با یکدیگر برمى خیزد، از وحدت جوامع نخستین استفاده مى گردد که آنان تضادى از نظر منافع نداشته اند.
۵ - عدم بلوغ فکرى و پایین بودن سطح اندیشه و آگاهى انسانهاى نخستین* (کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیّن) از اینکه خداوند از همان آغاز تشکیل جوامع انسانى پیامبرى به سوى آنان نفرستاد، استفاده مى گردد که احتمالا جوامع ابتدایى بلوغ فکرى و قابلیّت ارسال پیامبر را نداشتند.
۶ - عدم بعثت پیامبر به سوى جوامع نخستین تا زمان پیدایش اختلاف بین آنها (کان الناس امّة واحدة فبعث اللّه النبیّن ... لیحکم ... فیما اختلفوا) جمله «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا»، بیانگر این معناست که قبل از بروز اختلاف در بین جوامع نخستین، پیامبرى مبعوث نشده بود.
۷ - بعثت پیامبران از سوى خداوند، به دنبال بروز اختلاف در جامعه نخستین (کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیّن ... لیحکم ... فیما اختلفوا فیه) جمله «لیحکم ... » بیان مى کند که انبیا به هنگام بروز اختلاف در جوامع ابتدایى مبعوث شدند; نه قبل از آن. بنابراین جمله «فاختلفوا» پس از «کان الناس ... » مقدّر است.
۸ - بعثت پیامبران، نقطه عطفى در تاریخ زندگى انسانهاى نخستین (کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیّن مبشّرین)
۹ - بشارت و انذار، از مسؤولیّتهاى مهمّ پیامبران (فبعث اللّه النبیّن مبشّرین و منذرین)
۱۰ - نقش برجسته پیامبران در تحوّلات تاریخ (فبعث اللّه النبیّن ... و ما اختلف فیه الا ... من بعد ما جاءتهم البیّنات) جمله «و ما اختلف فیه»، دلالت بر تحوّل جوامع دارد که سَبب آن جهت گیرى برخى از انسانها در برابر انبیاست.
۱۱ - جامعه بشرى، نیازمند بعثت پیامبران براى حل اختلافات (هدایت جامعه) (فبعث اللّه النبیّن ... لیحکم بین الناس فیما اخلتفوا فیه)
۱۲ - بشارت و انذار، از روشهاى کاربردى پیامبران براى تبلیغ و هدایت انسانها (فبعث اللّه النبیّن مبشّرین و منذرین)
۱۳ - حکومت، داورى و حل اختلافات مردم، از اهداف بعثت پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى (و اَنزل مَعهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس)
۱۴ - داورى پیامبران در محدوده قوانین الهى (و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس) بنابراینکه ضمیر «لیحکم» به «الکتاب» برگردد.
۱۵ - حقانیّت محتواى کتابهاى آسمانى (و انزل معهم الکتاب بالحقّ) بنابراینکه «بالحق»، متعلّق به عامل مقدر و حال از «الکتاب» باشد ; یعنى کتابى که مصاحب حق است.
۱۶ - کتابهاى آسمانى، معیار شناخت حق از باطل و قضاوت صحیح (و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس)
۱۷ - سلامت کتابهاى آسمانى در سیر نزول، از نفوذ تحریف و باطل (و انزل معهم الکتاب بالحق) بنابراینکه «بالحق»، متعلّق به «انزل» باشد.
۱۸ - اتّحاد و تشکّل جوامع بشرى، از اهداف پیامبران و ادیان الهى (فبعث اللّه ... و انزل ... لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)
۱۹ - کلیه انبیا، مُروّج حق و داراى برنامه و هدفى واحد (فبعث اللّه النبیّن مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق)
۲۰ - خداوند، نخستین قانونگذار براى مردم (فبعث اللّه ... و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس) فاء در «فبعث اللّه» مى رساند که آنگاه که میان جوامع بشرى اختلاف شد و در نتیجه نیاز به قانون پیدا کردند، خداوند کتاب (دربردارنده قانون) و پیامبر (اجراکننده قانون) را فرستاد.
۲۱ - میسّر بودن داورى به حق میان مردم، با قوانین الهى (و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس)
۲۲ - پیامبران، مبلّغان و مجریان قوانین الهى (فبعث اللّه النبیّن مبشرین ... لیحکم بین الناس) با توجّه به اینکه فاعل «لیحکم»، خداوند باشد که در حقیقت حکومت از آنِ او، و پیامبران تنها مجرى قوانین هستند.
۲۳ - ضرورت قانون و حکومت، براى جامعه انسانى و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس
۲۴ - بروز اختلاف در زندگى اجتماعى انسانها، امرى طبیعى (لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)
۲۵ - ارتباط نزدیک میان محتواى تعالیم انبیا و مشکلات مردم (و انزل معهم الکتاب لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)
۲۶ - اختلافات دینى در بین جوامع از طرف علماى دین، پس از ارسال پیامبران (و ما اختلف فیه الا الّذین اوتوه من بعد ما جاءتهم) مراد از «الذین اوتوه» (یعنى کسانى که به آنها کتاب داده شد)، عالمان دین هستند.
۲۷ - پیدایش اختلافات جدید (اختلافات دینى) در جوامع، پس از بعثت انبیا و حل اختلافات اوّلیه (لیحکم ... و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه)
۲۸ - سرکشى و ظلم (بَغى) عالمان دین، مانع تحقق اهداف انبیا (اتحاد مردم بر اساس دین حقّ) (و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم)
۲۹ - نکوهش شدید خداوند از کسانى که پس از روشن شدن حق، از سر تجاوزگرى و حسادت، در آن اختلاف مى کنند. (و ما اختلف فیه الاّ الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم) «بغى» در لغت به معناى تجاوز و نیز حسد آمده است.
۳۰ - دلایل روشن الهى، تمام کننده عذر و اتمام حجّت بر عالمان به آن (و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات)
۳۱ - عالمان آگاه به کتابهاى آسمانى، تنها اختلاف کنندگان در آن (و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات)
۳۲ - حَسَد و خودخواهى (بَغىِ) عالمان ناشایسته، ریشه اختلافات دینى (و ما اختلف ... بغیاً بینهم)
۳۳ - کتابهاى آسمانى، دلایل روشن الهى است. (و انزل معهم الکتاب ... من بعد ما جاءتهم البیّنات) ظاهراً مراد از «بیّنات» (دلایل روشن) همان کتابهاى آسمانى است.
۳۴ - مسؤولیّت خطیر علما و نقش مؤثّر آنان در هدایت و گمراهى جامعه (و ما اختلف فیه الاّ الذین اوتوه ... بغیاً بینهم)
۳۵ - هدایتِ مؤمنان توسّط خداوند، در عرصه اختلافات دینى (فهدى اللّه الذین امنوا)
۳۶ - هدایت مؤمنان به درک صحیح دین و شناخت حق، از سوى خداوند (فهدى اللّه الذین امنوا لما اختلفوا فیه من الحق) «من الحق»، بیان «ما» در «لما اختلفوا» است ; یعنى خداوند، مؤمنان را به «حق» - که مورد اختلاف واقع شده بود - هدایت کرد.
۳۷ - خداوند، سرچشمه هدایت (فهدى اللّه الذین امنوا ... و اللّه یهدى من یشاء)
۳۸ - حَسَد و سرکشى (بَغى) مانع پذیرش بیّنات و هدایت الهى (و ما اختلف فیه الاّ الذین اوتوه بغیاً) «بغیاً» (حَسَد و سرکشى)، مفعول لأجله براى «ما اختلف» است ; یعنى حسد و سرکشى، مانع پذیرش هدایت و حق است.
۳۹ - انسان، همواره نیازمند به هدایت الهى است. (و اللّه یهدى من یشاء) هدایت مؤمنان از سوى خداوند - با وجود اینکه آنان هدایت یافته اند - حاکى از نیاز دائمى انسان به هدایت الهى است.
۴۰ - کتابهاى الهى، ارائه دهنده راه حل صحیح اختلافات جوامع انسانى (و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)
۴۱ - ایمان زمینه برخوردارى از هدایت خاص الهى (فهدى اللّه الذین امنوا) چون ایمان، خود، هدایت است ; بنابراین هدایت نسبت به مؤمنان، هدایتى خاص خواهد بود.
۴۲ - هدف از بعثت انبیا و ارسال کتابهاى آسمانى، راهنمایى انسانها به صراط مستقیم است. (فبعث اللّه ... و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم)
۴۳ - خداوند هر که را بخواهد، به صراط مستقیم هدایت مى کند. (و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم)
۴۴ - هدایت خاص الهى نسبت به مؤمنان، به هنگام بروز اختلافات دینى (و ما اختلف فیه الا الذین ... و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم)
روایات و احادیث
۴۵ - مردم، قبل از حضرت نوح، امت واحده اى بودند که بر فطرت (بدون هدایت انبیا) مى زیستند. (کان الناس امة واحدة) امام باقر (ع): کانوا قبل نوح امة واحدة على فطرة اللّه لا مهتدین و لا ضلّالا «فبعث اللّه النبیّن»[۱].
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: ۳۳
- اتحاد: عوامل اتحاد ۱۱، ۱۳، ۱۸، ۲۸، ۴۰، ۴۴
- اتمام حجت: ۳۰
- احکام: تشریع احکام ۲۰
- اختلاف: آثار اختلاف ۷ ; اختلاف دینى ۲۶، ۲۷، ۳۱، ۳۵، ۴۴ ; اصلاح اختلاف ۱۱، ۱۳، ۴۰ ; عوامل اختلاف ۲۴، ۲۶، ۲۹، ۳۱، ۳۲
- ادیان: اهداف ادیان ۱۸ ; تاریخ ادیان ۳، ۶، ۷، ۴۵ ; هماهنگى ادیان ۱۹
- امت واحده: ۴۵
- انبیا: انبیا و اصلاح جامعه ۱۱، ۱۳، ۱۸، ۲۵، ۲۸ ; انذار انبیا ۹، ۱۲ ; اهداف انبیا ۷، ۱۳، ۱۸، ۱۹، ۲۲، ۲۸، ۴۲ ; بشارت انبیا ۹، ۱۲ ; بعثت انبیا ۷، ۸، ۱۱، ۲۷ ; تبلیغ انبیا ۱۲، ۲۲ ; تعالیم انبیا ۱۹، ۲۵ ; حکومت انبیا ۱۳ ; رسالت انبیا ۸، ۱۱، ۱۳، ۲۲ ; قضاوت انبیا ۱۳، ۱۴ ; قلمرو مسؤولیت انبیا ۱۴ ; مسؤولیت انبیا ۹ ; نقش انبیا ۱۰ ; هماهنگى انبیا ۱۹
- انسان: فطرت انسان ۴۵ ; نیازهاى انسان ۱۱، ۲۳، ۳۹
- ایمان: آثار ایمان ۴۱
- باطل: ملاک تشخیص باطل ۱۶
- بغى: آثار بغى ۳۸
- تاریخ: آغاز تاریخ ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸ ; ادوار تاریخ ۱، ۲، ۵، ۶، ۴۵ ; تحولات تاریخ ۱۰
- تبلیغ: روش تبلیغ ۱۲
- تربیت: تهدید در تربیت ۱۲ ; روش در تربیت ۱۲
- جامعه: جامعه ابتدایى ۱، ۴، ۶، ۷ ; عوامل انحطاط جامعه ۲۸ ; عوامل رشد جامعه ۱۱، ۱۳
- حسد: آثار حسد ۲۹، ۳۲، ۳۸
- حق: ملاک تشخیص حق ۱۶
- حقپذیرى: موانع حقپذیرى ۳۸
- حکومت: اهمیّت حکومت ۱۳، ۲۳
- خدا: حدود خدا ۱۴، ۲۱ ; مشیّت خدا ۴۳ ; هدایت خدا ۳۵، ۳۶، ۳۷، ۳۹، ۴۱، ۴۳، ۴۴
- روابط اجتماعى: ۲
- زمان تاریخى: ۸، ۱۰ صراط مستقیم: ۴۲، ۴۳
- ظلم: آثار ظلم ۲۸
- عجب: آثار عجب ۳۲
- علما: بغى علما ۲۸، ۲۹، ۳۲ ; حسد علما ۲۹، ۳۲ ; سرزنش علما ۲۹ ; ظلم علما ۲۸ ; عجب علما ۳۲ ; علما ى دین ۳۰ ; علما و اختلاف ۲۶، ۲۸، ۲۹، ۳۱ ; مسؤولیت علما ۳۴
- قانون: اهمیّت قانون ۲۳
- قانونگذارى: ۲۰
- قضاوت: ملاک قضاوت ۱۶، ۲۱
- کتب آسمانى: اهداف کتب آسمانى ۱۳، ۱۶، ۳۳، ۴۰، ۴۲ ; تحریف کتب آسمانى ۱۷ ; حقانیت کتب آسمانى ۱۵ ; نزول کتب آسمانى ۱۷
- گمراهى: عوامل گمراهى ۳۴
- مؤمنان: هدایت مؤمنان ۳۵، ۳۶، ۴۴
- نظام اجتماعى: ۱۸، ۲۳
- نظام قضایى: ۱۴
- هدایت: زمینه هدایت ۴۱ ; عوامل هدایت ۱۱، ۳۴، ۳۵، ۳۶، ۴۲ ; منشأ هدایت ۳۷ ; موانع هدایت ۳۸ ; هدایت خاص ۳۵، ۴۱، ۴۴
منابع
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۴۳ ; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۲۰۹، ح ۷۸۳ و ۷۸۴.