الإسراء ٢٢
کپی متن آیه |
---|
لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً |
ترجمه
الإسراء ٢١ | آیه ٢٢ | الإسراء ٢٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَتَقْعُدَ»: که زمینگیر و حقیر شوی و بر خاک مذلّت نشینی و دستگیر و یاوری برای خود نبینی (نگا: آلعمران / . فعل (تَقْعُدَ) را به معنی (تَصِیرَ) ذکر کردهاند. «مَخْذُولاً»: زبون. خوار. به خود رها شده و بیکمک و یاری مانده.
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۲ سوره إسراء
- معنای هدایت قرآن بر دین «أقوَم»، و اين كه اسلام، دين «قيّم» است
- خداوند، براى مؤمنان نیکوکار، بر خود حق قرار داده است
- بيان عجول بودن انسان و نکته های آیه: «وَ يَدَعُ الإنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَائَهُ بِالخَيرِ...»
- مراد از آيت بودن شب و روز
- وجود قدرت و آزادى، دليل و مجوز ارتكاب هر عملى نيست
- معناى این که فرمود: «ما طائر هر کسی را به گردنش آویخته ایم»؟
- مقصود از كتابى كه در قيامت، براى افراد انسان بيرون آورده مى شود
- هدايت هر كس، به سود خودش و ضلالتش، عليه خود اوست
- توضيح اين كه فرمود: «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبعَثَ رَسُولاً»
- وجوهی که مفسران در توجیه امر خدا در آیه: «أمَرنَا مُترَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا» گفته اند
- مراد از «خواستن عاجله»، در آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَةَ عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا...»
- اعمال آدمى، اسباب سعادت و یا شقاوت اخروى هستند
- بيان اين كه اهل دنيا و اهل آخرت، هر دو، از عطاى خداوند بهره می برند
- اشاره به تفاسير ديگرى كه براى اين آيه، بيان شده است
- توضيح اين كه: درجات اخروى، بزرگتر از درجات دنيوى است
- بحث روايتى: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)
- گفتارى در چند فصل پيرامون قضاء
- فصل ۱ - در معنا و حدود آن
- فصل ۲ - نظرى فلسفى در معناى «قضاء»
- فصل ۳ - روايات هم اين نظريه را تأييد مى كنند
- بحث فلسفى: (فيض خداوند، مطلق و نامحدود است)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا «22»
با خداوند معبود ديگرى قرار مده كه نكوهيده وسرافكنده خواهى نشست.
نکته ها
گرچه مخاطب آيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، ولى مقصود تمام مردم مىباشد. نظير اينگونه خطاب در آيات قرآن كريم فراوان است، از جمله آيهى بعد كه مىفرمايد: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» يعنى هرگاه يكى از پدر و مادر يا هردوى آنان، نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان افّ مگو، با آنكه پيامبر پدر و مادر خود را در كودكى از دست داده بود.
در اين آيه نيز مراد از «لا تَجْعَلْ» مردم هستند كه به دليل رهبرى پيامبر، آن حضرت مورد خطاب واقع شده است.
پیام ها
1- شكوفايى و عزّت انسان در سايهى توحيد است و شرك و پرستش غير خدا انسان را خوار و ذليل مىكند. «مَذْمُوماً مَخْذُولًا»
2- پيروى از مكاتب غير الهى، انسان را به بنبست و ركود و باتلاق مىكشاند.
«فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا»
3- مشرك، مورد نكوهش خدا، فرشتگان، مؤمنين، وجدانهاى بيدار و خردمندان جهان است. «مَذْمُوماً مَخْذُولًا» زيرا نامى از مذمّت كننده نيامده است، تا مطلق و فراگير باشد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً «22»
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ: (خطاب به پيغمبر و مراد امت است) قرار مده و فرا مگير اى بنده با خداى به حق، خداى ديگرى را در ستايش و پرستش.
فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا: پس بنشينى و بگردى در جهنم نكوهيده و فرو گذاشته. آيه شريفه توعيد است كه اگر شرك آوردى، مقام كنى به جهنم در حالتى كه موصوف به همه بديها و محروم از همه خوبيها باشى. يا مذموم به لسان ملائكه و مخذول از عنايت خدا و متعارف است وقتى پرسند از حال، شخصى، مثلا كه چه مىكند در آن بلد، جواب دهند: نشسته به بدترين حال، يعنى مانده به حال بدى، چه ايستاده باشد يا نشسته. حاصل آن كه: مشرك در جهنم به بدترين حال باشد.
تنبيه: اين مطلب مسلم آمده كه خالق و مدبر و مقدّرى در عالم وجود نيست مگر ذات واحد احد «اللّه». بنابراين تمام نعم حاصل از جانب الهى و ذات او راست قابليت شكر گزارى فقط. پس كسى كه شرك آرد به خداى تعالى، بتحقيق نسبت داده بعض نعم را به غير با آنكه حق اضافه كليه نعم خاصه سبحانى است. در اين صورت مستحق شود ذم و خذلان را، زيرا ناسپاسى و حق ناشناسى نموده منعم حقيقى را، و به حكم عقل هر نمك نشناسى مذموم و مخذول خواهد بود.
«3» تفسير صافى، جلد سوّم، صفحه 184.
جلد 7 - صفحه 353
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً «16» وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً «18» وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19» كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً «20»
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً «21» لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً «22»
ترجمه
و چون خواهيم كه هلاك كنيم بلدى را امر ميكنيم سر گرم بنعمت شدگان آنرا پس نافرمانى كنند در آن پس سزاوار شود بر آن بلد حكم عذاب پس هلاك كنيم آنرا هلاك كردنى
و بسيار هلاك كرديم از اهل قرنها بعد از نوح و كافى است پروردگارت كه بگناهان بندگانش آگاه و بينا است
كسيكه بخواهد نعمت مستعجلى را تعجيل ميكنيم براى او در آن آنچه را ميخواهيم براى آنكه ميخواهيم پس قرار ميدهيم براى او جهنّم را كه در آيد در آن نكوهش شده رانده گرديده
و كسيكه بخواهد آخرت را و كوشش كند براى آن كوشش سزاوار بآنرا با آنكه مؤمن باشد پس آنگروه كردارشان پذيرفته و مأجور است
هر يك از آن دو را مدد ميكنيم آنگروه و آنگروه را از بخشش پروردگار تو و نباشد بخشش پروردگار تو باز داشته شده
بنگر چگونه فضيلت داديم برخى از آنها را بر برخى و هر آينه آخرت بزرگتر است از جهت مراتب و بزرگتر است از جهت فضيلت دادن قرار
مده با خدا خداى ديگرى پس بنشينى نكوهش شده بخود واگذار گرديده.
تفسير
- وقتى خدا بخواهد بلدى را چه ده باشد چه شهر ويران و اهل آنرا هلاك فرمايد براى آنكه مستحقّ عقوبت شدهاند بكثرت معاصى از باب مزيد عنايت و لطف امر ميفرمايد اهل تنعّم و تعيّش و فسق و فجور آن آبادى را بتوسط انبياء و اولياء بتوبه و انابه و اطاعت خدا و پيغمبر تا مرتدع شوند و عذاب از آنها مرتفع گردد پس چون تمرّد و سركشى كنند و باعمال ناشايسته خودشان ادامه دهند و استحقاق آنها كامل شود و معلوم گردد كه قابل ترحّم نيستند عذاب بر آنها نازل شود بطوريكه همگى هلاك و بلدشان ويران گردد و اين بمقتضاى سبقت رحمت بر غضب است كه بعد از بعث رسول و بيان احكام باز تعجيل در عقوبت دنيوى
جلد 3 صفحه 349
نميفرمايد تا بكلّى يأس از صلاح آنها حاصل شود و دلالت دارد بر اينكه مأمور به توبه است اختصاص امر باهل تنعم و تعيّش و خود سرى در اين آيه با آنكه در ذيل آيه سابقه اشاره شده بود كه خداوند در دنيا و آخرت عقاب بلا بيان نسبت باحدى نميفرمايد و بعضى مأمور به را اطاعت و امر را تأكيدى دانستهاند و اختصاص اهل تنعم و تعيّش را بامر گفتهاند براى رياست آنها و تبعيّت سايرين است و بعضى مأمور به را احكام اوليّه گرفتهاند و گفتهاند مراد آنستكه وقتى ما امر نموديم و تمرّد نمودند اراده مينمائيم هلاك آنها را و در كلام تقديم و تأخير شده است چون قبل از استحقاق اراده هلاك قبيح است و بعضى گفتهاند مراد باراده هلاك نزديك شدن وقت مقدّر آن است اينها همه در صورتى است كه امر بمعناى فرمان باشد و اگر بمعناى زياد كردن باشد چنانچه قمّى ره فرموده و ديگران تأييد نمودهاند مراد آنستكه چون اراده نمائيم هلاك بلدى را زياد ميكنيم در آن اهل تنعم و تعيّش را بزياد نمودن نعمت و وسائل عشرت را در آن بطوريكه دنيا طلبان در آنجا جمع شوند و اهل آخرت از آنجا هجرت نمايند پس هلاك و ويران نمائيم آن بلد را با اهلش كه فاسق و متمرّدند و اين مهلت براى تكميل استحقاق و تشديد عذاب آنها است كه سيره الهيّه بر آن جارى شده و مؤيد اينمعنى است قرائت امير المؤمنين عليه السّلام آمرنا بر وزن عامرنا و قرائت امام باقر عليه السّلام امّرنا بتشديد ميم كه در هر دو بمعناى كثّرنا است و بنظر حقير اين معنى و معناى اول بتقريب مذكور هر يك از جهتى احسن و اسلم و اتمّ است و خداوند بسيارى از اهل اعصار و امم ماضيه را كه اصرار بمعصيت داشتند بعد از قوم نوح معذب و هلاك فرموده مانند قوم عاد و ثمود و لوط و امثال اينها كه خودشان و ديارشان نابود و ويران شدند و قرن بصد سال و كمتر و زيادتر تفسير شده و بنظر حقير قرن مقدارى از زمان است كه اهل آنرا معاصر خوانند و از افراد زمان سابق نوعا كسى در آنزمان باقى نمانده است و كافى است خداوند كه با خبر است از گناهان باطنى بندگان و بينا است گناهان ظاهرى آنها را براى آنكه مجازات فرمايد از آنها بحسب استحقاق و كسيكه بخواهد نعمت عاجله دنيويّه را و همّت خود را صرف در تحصيل آن نمايد خداوند او را بكلّى محروم نميفرمايد و بهر كس بخواهد هر قدر بخواهد از نعم
جلد 3 صفحه 350
دنيويّه عطا خواهد فرمود بمقتضاى حكمت و مصلحت ولى چون چنين كسى عمل عبادى ندارد در آخرت بهرهاى نخواهد داشت و داخل جهنّم ميشود و نزد عقلا مذموم و از رحمت خدا محروم است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه معناى آيه آنستكه كسيكه بخواهد پاداش دنيا را بعملى كه خداوند واجب فرموده است بر آن و نخواهد رضاى خدا و اجر آخرت را خداوند هر چه بخواهد از متاع دنيوى باو عطا ميفرمايد و نيست براى او ثواب آخرت و اين براى آنستكه خداوند نعمت باو عطا ميفرمايد براى آنكه كمك بجويد بآن بر طاعت و او صرف ميكند آنرا در معصيت پس معاقب ميشود بر اين عمل و كسيكه بخواهد آخرت را و سعى كند براى تحصيل آن برضاى خدا و خوشنودى او سعى بليغى كه سزاوار آخرت باشد باتيان واجبات و ترك محرّمات با آنكه معتقد باشد باصول دين و مذهب خداوند پاداش او را در آخرت بنحو اتمّ و اكمل عنايت خواهد فرمود لذا اين جماعت عملشان مقبول و سعيشان مشكور است از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه كسيكه آخرت را بخواهد بايد زينت زندگى دنيا را ترك نمايد هر يك از اين دو فرقه اهل دنيا و آخرت را خداوند مدد ميرساند پى در پى بحيات و قواء و نعم ظاهريّه و باطنيّه و در هيچگاه نعمت و رحمت رحمانيه از بندگان مقطوع نبوده و نخواهد بود ولى در عين حال بايد نظر نمود كه چه قدر فرق و تفاوت است ميان افراد بشر در فضل الهى نسبت بآنها كه بعضى فقير و بعضى غنى و بعضى عالم و بعضى جاهل و بعضى سالم و بعضى مريض و بعضى عزيز و بعضى ذليلند و اينها همه بحسب استعداد و قابليّت و مصلحت آنها است و در مبدء فيّاض بخل نيست و اين تفاوت و تفاضل در درجات و مراتب آخرت و اهل آن بيشتر و برتر است بمراتب و درجاتى از تفاوت در مراتب و درجات دنيا و اهل آن بلكه تفاوت اين دو تفاوت بقدر تفاوت دنيا و آخرت است پس بايد براى آن كوشيد و از اين چشم پوشيد و در مجمع فرموده روايت شده است كه ما بين اعلى درجه بهشت و ادنى درجه آن مانند ما بين آسمان و زمين است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نگوئيد بهشت يكى است و يكدرجه است خداوند فرموده بهشت متعدّد است و درجاتى دارد بعضى فوق بعضى است و تفاوت مردم در درجات باعمال است عرض شد دو مؤمن داخل بهشت ميشوند يكى
جلد 3 صفحه 351
از آن دو مقامش بالاتر است از ديگرى و مايل ميشود كه رفيقش را ديدن كند فرمود كسيكه مقامش بالاتر است ميتواند پائين بيايد ولى كسيكه مقامش پائينتر است نميتواند بالا برود چون بآنمقام نرسيده امّا اگر مشتاق باشند ملاقات ميكنند از روى تختها حقير عرض ميكنم تخت بهشتى بلند است و براى مؤمن فرود مىآيد و چون بر آن قرار گرفت بلند ميشود بقدريكه تمام جوانب ملك مرئى ميگردد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه بالا ميروند بندگان فرداى قيامت در درجات و بقرب حق واصل ميشوند بقدر عقلهاشان و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ثواب بقدر عقول است. و نبايد كسى چه پيغمبر باشد چه از افراد امّت با خداوند خود خداى ديگرى قرار دهد در اعتقاد يا اقرار يا عبادت كه اگر چنين كند مادام العمر مورد مذمّت عقلا و علما و صلحا واقع شود و خداوند او را بحال خود واگذار فرمايد و لطف و رحمت خود را در دنيا و آخرت از او منع فرمايد پس مانند مردم عاجز و ذليل بجاى خود بنشيند و قادر بر دفاع نباشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لا تَجعَل مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً «22»
قرار مده با پروردگار اللّه، اللّه ديگري که پس از آن بنشيني مذموم و مخذول لا تَجعَل مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ خطاب متوجّه بنبي اكرم است لكن معني اينکه نيست العياذ پيغمبر احتمال شرك در او راه پيدا كند بلكه براي رفع توقع مشركين است است که تقاضا ميكردند که اگر بخواهي از اذيّتهاي ما نجات پيدا كني بايد هم مسلك
جلد 12 - صفحه 237
ما شوي و براي تهديد مشركين است که مثل پيغمبري اگر مشرك شود چنين و چنان ميشود چنانچه در آيات بسياري قريب باين مفاد داريم قُل أَ فَغَيرَ اللّهِ تَأمُرُونِّي أَعبُدُ أَيُّهَا الجاهِلُونَ وَ لَقَد أُوحِيَ إِلَيكَ وَ إِلَي الَّذِينَ مِن قَبلِكَ لَئِن أَشرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخاسِرِينَ بَلِ اللّهَ فَاعبُد وَ كُن مِنَ الشّاكِرِينَ زمر آيه 64- 66.
و گفتيم شرك اقسام خمسه دارد شرك ذاتي مستند بابن كمونه شرك صفاتي مستند باكثر عامه که صفات زائده قائلند شرك افعالي مثل مجوس که قائل بيزدان و اهرمن هستند و مثل غلات که افعال الهيه را مستند ميكنند بانبياء و ائمه و ملائكه و اقطاب و مراشد و غير اينها شرك عبادتي که غير او را پرستش ميكنند بشرك نظري که نظر باسباب و وسائط دارند فتقعد معني جلوس نيست بلكه بمعني قصر است يعني دستت از همه جا كوتاه ميشود مثل قعود در جهاد و قعود در تجارت و زراعت و كسب مذموما تمام عقلاء از ملائكه و انبياء و مؤمنين تو را مذمّت ميكنند مخذولا خفت و ذلة و خواري و خسارت متوجه تو ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 22)- توحید و نیکی به پدر و مادر، سر آغاز یک رشته احکام مهم اسلامی: این آیه سر آغازی است برای بیان یک سلسله از احکام اساسی اسلام که با مسأله توحید و ایمان، شروع میشود، توحیدی که خمیر مایه همه فعالیتهای مثبت و کارهای نیک سازنده است.
نخست میگوید: «هرگز معبود دیگری را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نمیگوید معبود دیگری را با خدا پرستش مکن، بلکه میگوید: «قرار مده» تا معنی وسیعتری داشته باشد، یعنی نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود دیگری را در کنار «اللّه» قرار مده.
ج2، ص629
سپس به بیان نتیجه مرگبار شرک پرداخته، میگوید: اگر شریکی برای او قائل شوی «نکوهیده و بییار و یاور خواهی نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).
از جمله بالا استفاده میشود که شرک سه اثر بسیار بد در وجود انسان میگذارد:
1- شرک مایه ضعف و ناتوانی و زبونی و ذلت است.
2- شرک، مایه مذمت و نکوهش است، چرا که یک خط و روش انحرافی است در برابر منطق عقل و کفرانی است آشکار در مقابل نعمت پروردگار.
3- شرک سبب میشود که خداوند مشرک را به معبودهای ساختگیش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. در نتیجه «مخذول» یعنی بدون یار و یاور خواهد شد.
نکات آیه
۱- خداوند، برحذر دارنده آدمیان از اعتقاد به خدایانى جز الله و شریک و مؤثر دانستن آنها با او (لاتجعل مع الله إلهًا ءاخر)
۲- یگانگى خداوند در آفرینش و در پاداش و کیفر دادن به انسانها و نیز اعطاى نعمتها، مقتضى پرهیز از هرگونه شرک در عقیده و عمل (و جعلنا الّیل و النهار ... و کلّ إنسن ألزمنه طئره ... لاتجعل مع الله إلهًا ءاخر) برداشت یاد شده با عنایت به دو نکته است: ۱- جمله «لاتجعل مع الله إلها ...» به منزله نتیجه براى آیات پیشین است و با پیام هاى اصلى آن آیات - که در سه محور یاد شده در برداشت فوق خلاصه مى شود - مرتبط است. ۲- اطلاق واژه «لاتجعل» که شامل نهى از هرگونه شرک مى شود.
۳- لزوم عقیده به یگانگى در وجود و افعال خداوند (لاتجعل مع الله إلهًا ءاخر)
۴- مورد نکوهش واقع شدن، و بى حامى گردیدن، فرجام حتمى شرک است. (لاتجعل مع الله ... فتقعد مذمومًا مخذولاً)
۵- همه انسانها، در معرض خطر شرکند. (لاتجعل مع الله إلهًا ءاخر) برداشت فوق مبتنى بر این است که «لاتجعل» خطاب به پیامبر(ص) نیز باشد. بنابراین از اینکه پیامبر(ص) نیز مخاطب این هشدار قرار گرفته است، معلوم مى شود که ابتلاى به شرک خطرى است همگانى.
موضوعات مرتبط
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۳
- خالقیت: توحید در خالقیت ۲
- خدا: پاداشهاى خدا ۲; کیفرهاى خدا ۲; نواهى خدا ۱
- شرک: خطر شرک ۵; زمینه اجتناب از شرک ۲; زمینه شرک ۵; نهى از شرک ۱
- عقیده: عقیده به توحید افعالى ۳; عقیده به توحید ذاتى ۳
- مشرکان: بى یاورى مشرکان ۴; سرزنش مشرکان ۴; فرجام شوم مشرکان ۴
منابع