الأعراف ٨٩
کپی متن آیه |
---|
قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَ مَا يَکُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ |
ترجمه
الأعراف ٨٨ | آیه ٨٩ | الأعراف ٩٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ»: ذکر این قید برای یادآوری این مطلب است که خدا قادر مطلق است و هرچه بخواهد شدنی است، ولی سنّت خدا برابر عدل انجام میگیرد و لذا هرگز چنین دستوری را صادر نمیفرماید. یا این که بیان این سخن از سوی شعیب، محض تواضع و تأدّب با خدا و فرمانبریِ بیچون و چرا از ذات ذوالجلال است. همان گونه که پیغمبر ما به هنگام دعا میفرمود: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلی دِینِکَ»: در صورتی که میدانست خداوند دل او را بر ایمان ثابت و ماندگار میدارد. «إِفْتَحْ»: داوری کن (نگا: شعراء / . «الْفَاتِحِینَ»: قضات. داوران.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۸۵ - ۹۳، سوره اعراف
- بيان آيات مربوط به رسالت شعيب (عليه السلام )
- تعاليم شعيب (ع ) به قوم خود
- اشاره به اينكه ازدياد نسل از نعمت هاى الهى و از پايه هاىتكامل بشر است
- امر به شكيبايى در برابر كفر كافران ، تعليم ديگر شعيب (ع ) بوده است
- اشتباه يك مفسر كه جمله : (( ان عدنا فى ملتكم (( رادليل بر مشرك بودن شعيب (ع ) قبل از نبوتش گرفته است .
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ «89»
(شعيب به مخالفان گفت:) اگر پس از آنكه خداوند مارا از آيين شما نجات داد، دوباره به آن برگرديم بىگمان بر خدا دروغ بستهايم، ما را نسزد كه به آيين شما برگرديم، مگر آنكه خدا بخواهد كه او پروردگار ماست (خدا هم هرگز چنين نخواهد خواست). پروردگارِ ما بر هر چيز احاطهى علمى دارد، ما بر خداوند توكّل كردهايم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حقّ داورى و راهگشايى كن كه تو بهترين داوران و راهگشايانى.
نکته ها
«ملت»، به معناى كيش و آيين است، چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ» «1».
«فتح» در اين گونه موارد، به معناى قضاوت و داورى براى راهگشايى است، يعنى سخن آخر را خداوند مىگويد تا از بنبست خلاص شده و راه باز شود.
چون ياران شعيب عليه السلام، دين را بر اساس بيّنه و استدلال پذيرفتهاند، نه هوا و هوس؛ پس آن را رها نخواهند كرد. مگر آنكه خداوند دستور دهد و خداوند هم هرگز دستور بازگشت به شرك و كفر را نمىدهد، چون معمولًا كسى از دستورش بر مىگردد كه از كردارش پشيمان شود و خداوند هرگز چنين نيست.
«1». حج، 78.
جلد 3 - صفحه 117
پیام ها
1- ارتداد وبرگشت از آرمانها و عقائد حقّ و پذيرفتن شريك براى خداوند، نوعى افترا بر خدا و پيمانشكنى است. قَدِ افْتَرَيْنا ... ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ
2- شرك، اسارت و يكتاپرستى، نجات است. «بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ»
3- مؤمن، هرگز نبايد از حقّ عدول و بر عقائدش سازش كند. ما يَكُونُ لَنا ...
(عقبگرد و ارتجاع، ممنوع است و تساهل وتسامح همه جا ارزش نيست.)
4- هدايت و ضلالت در دائرهى اراده خداوند است. «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
5- دليل تسليم شدن و پذيرفتن ربوبيّت خداوند، علم بىپايان اوست. إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ... وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً
6- دليل توكّل ما بر خداوند نيز علم مطلق او بر همه چيز است. «وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا»
7- براى پايدارى در ايمان، از خداوند استمداد و به او توكّل كنيم. ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ ... عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا
8- در برابر پيشنهادهاى شوم دشمنان، بايد با توكّل بر خدا، قاطعانه ايستاد. ما يَكُونُ لَنا ... تَوَكَّلْنا
9- واگذارى داورى به خداوند، نمونه ومصداق توكّل و تسليم است. عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ ...
10- در دعا، رعايت تناسب بين خواسته و اسماى الهى مطلوب است. آنجا كه نياز به فتح داريم، خدا را با خيرالفاتحين صدا مىزنيم. افْتَحْ ... خَيْرُ الْفاتِحِينَ
11- لازمهى داورى صحيح، علم وآگاهى همهجانبه است. داورى، حقّ كسى است كه همه چيز را مىداند. وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً ... رَبَّنَا افْتَحْ ...
12- داورى، از شئون ربوبيّت خداوند است. «رَبَّنَا افْتَحْ»
13- هدف انبيا تثبيت و بر كرسى نشاندن حرف حقّ است، نه سخن خويشتن.
«افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ»
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 118
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)
قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً: بتحقيق افترا كرده باشيم بر خداى تعالى دروغ را، إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ: اگر برگرديم در كيش و ملت باطل شما، بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها: بعد از آنكه نجات داده و رهانيده است ما را خداى تعالى به ايضاح ادله و اظهار معجزه بر بطلان كفر و حقيقت ايمان. در تفسير وسيط بيان نموده: مدعاى قوم شعيب عليه السّلام آن بود كه حق تعالى ايشان را امر نموده به طريقه كفر باشند، و بدين سبب آن را ملت مىگفتند. پس شعيب عليه السّلام فرمود: عود به ملت شما و اعتقاد به اينكه اين ملت مأمور بها باشد، افتراى بر خداى تعالى است.
وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها: و نشايد و روا نباشد ما را آنكه برگرديم به ملت كفر، إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا: مگر آنكه خواهد خدائى كه پروردگار ما است. اين استثنا به جهت قطع طمع ايشان است در عود، چه عود را تعليق نموده بر محال كه مشيت و اراده سبحانى باشد، و مسلم است اراده كفر، قبيح، و قبح بر ساحت جلال الهى محال باشد: پس توقف وجود شىء بر محال، محال خواهد بود. ملخص معنى آنكه: چنانچه مشيت الهى محال است به كفر ما تعلق گيرد، همچنين عود ما به ملت شما نيز محال است. يا آنكه ضمير در فيها راجع به قريه باشد نه ملت، و معنى آنكه ما از شهر شما برويم و دگر بشهر شما نيائيم، مگر آنكه خداى تعالى خواهد ما را بر شما ظفر دهد تا ما بر سبيل فتح و نصرت بيائيم و شما را مقهور و شهر را متصرف شويم.
وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً: وسعت دارد پروردگار ما هر شيء را از حيث علم، يعنى حق تعالى عالم به جميع معلومات است و علم ازلى احاطه دارد همه چيزها كه از جمله علم سبحانى است به عاقبت كار ما، و شما از ايمان و كفر و ارتداد و نفاق و غير آن. يا خداى تعالى اعلم است به فساد و صلاح ملت
جلد 4 صفحه 140
ما و شما و به ترك آن، پس بر سبيل تفويض فرمود، عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا: بر خداى تعالى توكل كرديم در تثبت ما بر ايمان و تخلص ما از اشرار، و كار خود را به او واگذاريم.
پس شعيب عليه السّلام از معاندان اعراض، و به مناجات حضرت مجيب الدعوات توجه نموده گفت: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِ: اى پروردگار ما، حكم نما بين ما و قوم ما براستى و حق. يا اظهار فرما امر ما را تا منكشف شود آنچه ميان ما و ايشان است تا مبطل از محق متميز گردد، وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ: و تو بهترين حكم كنندگانى، يا ظاهر كننده امور مشكله خفيه. از ابن عباس نقل است كه معنى فتح در آيه را نمىدانستم تا آنكه دختر سيف بن ذى بزن را ديدم كه به شوهر خود گفت «تعال افاتحك بالقاضى اى احاكمك البه» بيا با تو محاكمه كنيم نزد قاضى. يا بار خدايا، ما را برهان، و اين كافران را هلاك گردان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 88 تا 89
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ (88) قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)
ترجمه
گفتند جماعتى كه سركشى كردند از قوم او هر آينه بيرون ميكنيم البته تو را اى شعيب و كسانيرا كه گرويدند با تو از بلدمان يا بايد باز گرديد بدين ما گفت آيا و اگر چه باشيم كراهت دارندگان
بتحقيق بسته باشيم بر خدا دروغ را اگر باز گرديم در دين شما بعد از آنكه نجات داد ما را خدا از آن و روا نباشد از براى ما آنكه باز گرديم در آن مگر آنكه بخواهد خدا پروردگار ما احاطه نمود است پروردگار ما بهمه چيز از روى علم بر خدا توكّل نموديم پروردگار ما حكم كن ميان ما و ميان قوم ما بحق و توئى بهترين حكم كنندگان.
تفسير
انبياء عليهم السلام بدليل عقل و نقل معصومند از گناه در تمام عمر چه رسد بآنكه كافر باشند در يك زمان پس مراد از عود آنها در ملت يا عود اهل ايمان است و از باب تغليب بهمه نسبت داده شده يا مراد صيرورت است چون عاد بمعنى صار استعمال ميشود يعنى يا بايد بگرديد همكيش ما يا آنكه اين كلام را آنها بعقيده خود گفتهاند چون تصور ميكردند آنحضرت قبل از بعثت با آنها هم كيش بوده در هر حال آنحضرت از طرف خود و اهل ايمان جواب فرمود كه چگونه ما هم كيش با شما شويم با آنكه ميدانيم بطلان و فساد كيش شما را اعتقاد كه باكراه و اجبار حاصل نمىشود بعلاوه بعد از آنكه خداوند بادلّه واضحه دين حق را بما ارائه فرمود و نگذارد ما وارد در ملت كفر شويم اگر خواسته باشيم وارد شويم شكر احسان او را بجا نياوردهايم چون عبادت غير او را نمودهايم و احكام مجعوله خودمان را كه باو نسبت ميدهيم افترا بخدا زدهايم و سزاوار نباشد كه ما كيش شما را اختيار نمائيم مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته يا مگر آنكه خدا بخواهد ما را مقهور شما بنمايد و شما را قاهر بر ما تا ما باكراه دين شما را قبول نمائيم يا آنكه مراد آنستكه ما حق نداريم دين شما را اختيار نمائيم مگر آنكه خدا خواسته باشد ما را بحال خود واگذار و محروم از لطف خود فرمايد براى عدم قابليت ما چون مشيت خدا تعلق بكفر عباد نمىگيرد و خداوند احاطه علميّه بتمام موجودات دارد
جلد 2 صفحه 452
و مصالح و مفاسد آنها را ميداند پس ما بايد اطاعت او را نمائيم كه عالم است نه اطاعت شما را كه جاهليد بر خدا توكل مىنمائيم در آنكه ثابت بدارد ما را بر ايمان و موفق فرمايد ما را بازدياد ايقان خدايا تو بگشا مشكليرا كه روى داده است ميان ما و قوم ما براستى تا ظاهر شود حق از باطل و تو بهترين مشكل گشائى در صورتى كه مراد از فتح مشكل گشائى باشد و اگر فتح بمعنى حكم باشد چنانچه قاضى را فتاح ميگويند مراد واضح است لذا در ترجمه ذكر شد اگر چه بنظر حقير روح معنى همان مشكل گشائى است چون قاضى هم از طرفين مشكل گشائى ميكند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قَدِ افتَرَينا عَلَي اللّهِ كَذِباً إِن عُدنا فِي مِلَّتِكُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّهُ مِنها وَ ما يَكُونُ لَنا أَن نَعُودَ فِيها إِلاّ أَن يَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيءٍ عِلماً عَلَي اللّهِ تَوَكَّلنا رَبَّنَا افتَح بَينَنا وَ بَينَ قَومِنا بِالحَقِّ وَ أَنتَ خَيرُ الفاتِحِينَ (89)
هراينه بتحقيق ما افتراء زدهايم بر خداوند اگر عود كنيم در ملت شما بعد از آني که خداوند ما را از ملت شما نجات مرحمت فرموده و هرگز نيست از براي ما که برگرديم در ملت سخيف شما مگر اينكه مشيت الهي تعلق گرفته باشد، توسعه دارد علم پروردگار ما هر چيزي را بر خدا است توكل ما پروردگار ما بازفرما و حكم نما بين ما و بين قوم ما بحق و تو بهترين بازكنندگان و حكمفرماياني اينکه آيه شريفه مشتمل بر چند مطالب مهمه است: مطلب اول- اينكه توقعي که كفار از انبياء داشتند که با آنها هم مسلك شوند و در شرك و كفر با آنها موافقت كنند امري است محال چنانچه از قول آنها نقل ميفرمايد وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّكُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا ابراهيم آيه 16 زيرا اگر عود كنند در مسلك كفار هرآينه افتري و كذب بخداوند بستهاند زيرا با يقين قطعي و براهين حسي و وجداني ثابت و محقق شده توحيد پروردگار پس قول بشرك افتراء و كذب بر خداوند است و هكذا مسئله رسالت و دستورات الهي آنچه بر خلافش گفته شود و بالجمله بعد از وضوح حق قول بباطل كذب و افتراء است لذا ميفرمايد قَدِ افتَرَينا عَلَي اللّهِ كَذِباً إِن عُدنا فِي مِلَّتِكُم زيرا ملت شما باطل و بر خلاف حق است و نسبتش بخدا چنانچه گفتند وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آيه 27، افتراء است.
مطلب دوم- بعد از آني که خداوند تبارك و تعالي بلطف و عنايتش انبياء را برسالت انتخاب فرمود که اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ انعام آيه 124 و مؤمنين
جلد 7 - صفحه 388
را هدايت فرمود براه حق و صراط مستقيم چگونه ممكن است انبياء دست از رسالت بردارند و مؤمنين براه باطل مشي كنند که مفاد بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّهُ مِنها است که خداوند از تيه ضلالت آنها را نجات داده و بشاه راه حق و حقيقت هدايت فرموده مطلب سوم- جمله وَ ما يَكُونُ لَنا أَن نَعُودَ فِيها إِلّا أَن يَشاءَ اللّهُ رَبُّنا مفسرين نظر به اينكه خداوند نميخواهد از احدي كفر و شرك و ضلالت را در اينکه جمله وجوهي گفتند و در دست و پا افتادند، بعضي گفتند مراد دخول كفار است در ايمان که تمام يك ملت شوند و اينکه با جمله و ما يکون لنا كمال مباينت را دارد بعضي گفتند مراد شريعت است و احكامي که قابل نسخ و تغيير است نه امور اعتقاديه بعضي گفتند تعليق بر محال است مثل حَتّي يَلِجَ الجَمَلُ فِي سَمِّ الخِياطِ اعراف آيه 38 بعضي گفتند مراد تسلط شما است که ما را مكرها هم مسلك خود كنيد بعضي گفتند مرجع ضمير فيها قرية است يعني خدا بخواهد ما داخل در قريه شما شويم نه ملت شما و لكن تمام اينها از باب اينست که فرق بين مشيّت تكويني و تشريعي نگذاردهاند و اينکه موضوع احتياج بيك توضيح دارد و قبلا هم متذكر شدهايم و آن اينست که مشيئة تشريعي آنست که آنچه صلاح بندهگان است که باختيار انجام دهند از عقائد حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه که در دنيا و آخرت براي آنها نفع دارد خداوند بتوسط ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام بآنها ابلاغ ميكند و آنچه بر ضرر آنها است در دنيا و آخرت از عقائد باطله و اخلاق فاسده و اعمال سيّئه نهي ميكند إِنّا هَدَيناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً دهر آيه 3، و احدي مجبور باحد طرفين فعل و ترك نيست حتي معصوم که محال است از او معصيتي صادر شود لكن باين معني که نميكند نه اينكه نميتواند چنانچه خداوند تبارك و تعالي محال است از او فعل قبيح يا لغو يا ظلم صادر شود نه اينكه نتواند که نقص در قدرت باشد.
جلد 7 - صفحه 389
و اما مشيّت تكويني هيچ امري در عالم اتفاق نخواهد افتاد تا مشيت حق تعلق نگرفته باشد ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، حتي افعال اختياريه عباد و اينکه موجب جبر نيست چون مشيت تعلق گرفته که باختيار از آنها صادر شود و بمقتضاي نظام حملي عالم در دنيا بايد كافر، مؤمن، فاسق، عادل، ظالم، مظلوم، غني، فقير، صحيح، سقيم، عزيز، ذليل، مطيع عاصي و غير اينها باشد چنانچه بايد سرد، گرم، باران، برف، بهار، خزان، روز، شب، بلاء، نعمت باشد مگر اينکه حديث از حضرت ابا عبد اللّه عليه السّلام نيست از قول جدّش صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که فرمود
(اخرج الي العراق انّ اللّه شاء ان يراك قتيلا)
و در حق عيالش فرمود
(انّ اللّه شاء ان يراهنّ سبايا)
مگر اينکه فرمايش عليّه عاليه زينب سلام اللّه عليها نيست که بپسر مرجانه فرمود
(هؤلاء قوم كتب اللّه عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم)
و چه بسيار از آيات و اخبار در اينکه باب داريم أَ فَلَم يَيأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَن لَو يَشاءُ اللّهُ لَهَدَي النّاسَ جَمِيعاً رعد آيه 31 وَ لَو شاءَ لَهَداكُم أَجمَعِينَ نحل آيه 9 قُل فَلِلّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداكُم أَجمَعِينَ انعام آيه 150، و غير اينها بعلاوه حفظ ايمان بدست خدا است اگر آني خداوند بنده را بخود واگذارد واي بحال او إِنَّكَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهدِي مَن يَشاءُ قصص آيه 56.
وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيءٍ عِلماً علم از صفات ذاتيه است عين ذات است محدود بحدي نيست غير متناهي است عدة و مدة نه اول دارد نه آخر، و تعبير بكل شيء از ضيق عبارت است زيرا صفت ذات اضافه است متعلق ميخواهد که معلوم باشد و کل شيء معلوم نزد او است حتي علم ذات بذات هم عالم است هم معلوم و هر دو يكي است که ذات مقدس باشد
و كمال توحيده نفي الصفات عنه
خطبه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام.
جلد 7 - صفحه 390
عَلَي اللّهِ تَوَكَّلنا توكل از اعتقاد بتوحيد افعالي آنهم مرتبه سوم آن پيدا ميشود.
توضيح- از براي توحيد افعالي چهار مرتبه در اخلاق گفتند: قشر القشر و قشر و لبّ و لبّ اللب نظير گردو و بادام جوز و لوز، قشر القشر فقط اقرار بزبان است و لكن نظر تمام باسباب است و اينکه توحيد منافقين است، قشر قلبا هم معتقد است لكن رسوخ در قلب نكرده و اسباب را هم بياثر نميداند و اينکه توحيد عوام است، و لبّ رسوخ در قلب كرده و اسباب را هم بدست مسبب الاسباب ميداند و هيچگونه نظر بآنها ندارد که توحيد خواص است و توكل در اينکه مرتبه حاصل ميشود، و لب اللب آنست که غير خدا نميبيند و اينکه توحيد خاص الخاص است و مخصوص بمقام آل اطهار سلام اللّه عليهم است.
رَبَّنَا افتَح بَينَنا وَ بَينَ قَومِنا بِالحَقِّ فتح در اينجا بمعني گشايش است مثل سوره فتح إِنّا فَتَحنا لَكَ فَتحاً مُبِيناً آيه 1، که از ضيق و گرفتاري قوم نجات پيدا كنند مفاد (خلّصنا و نجّنا) است و تعبير بحق يعني آن نحوي که صلاح ميداني و مقتضي است و موافق با حكمت و عدل است وَ أَنتَ خَيرُ الفاتِحِينَ زيرا عالم بصلاح و فساد هستي که معناي اراده است چنانچه حكمت علم بمصالح و مفاسد است و هر دو از شئون علم است و عين ذات چنانچه ذكر شد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 89)- در این آیه شعیب چنین ادامه میدهد: «اگر ما به آیین بت پرستی شما باز گردیم، و بعد از آن که خدا ما را نجات داده خود را به این پرتگاه بیفکنیم، بر خدا افترا بستهایم» (قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).
سپس اضافه میکند: «ممکن نیست ما به آیین شما بازگردیم مگر این که خدا بخواهد» (وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا).
و بلافاصله اضافه میکند که خداوند نیز چنین دستوری نخواهد داد، «چرا که او از همه چیز آگاه است و به همه چیز احاطه علمی دارد» (وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).
بنابراین هرگز ممکن نیست او از دستوری که داده باز گردد، زیرا کسی که از دستورش برمیگردد، که علمش محدود باشد و اشتباه کند و از دستور خود پشیمان گردد، اما آن کس که احاطه علمی به همه چیز دارد، تجدید نظر برای او ممکن نیست.
سپس برای این که به آنها حالی کند از تهدیدشان هراسی ندارد و محکم بر جای خود ایستاده است، میگوید: «توکل و تکیه ما تنها به خداست» (عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا).
و سر انجام برای این که حسن نیت خود را ثابت کند و چهره حقیقت طلبی و مسالمت جویی خویش را آشکار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجویی و غوغا طلبی نکنند، میگوید: «پروردگارا! میان ما و جمعیت ما به حق حکم
(1) البته مخالفان تهدیدهای دیگری نیز داشتهاند که در سایر آیات مربوط به شعیب بحث خواهد شد.
ج2، ص70
و داوری کن، و مشکلات و گرفتاریهای ما را برطرف ساز، و درهای رحمتت را به سوی ما بگشا که بهترین گشایندگانی» (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ).
نکات آیه
۱- شعیب (ع) در پاسخ اشراف کفرپیشه مدین، گرایش به آیین شرک را افترا بر خداوند دانست. (قد افترینا على اللّه کذبا إن عدنا فى ملتکم)
۲- شرکورزى، افترا بر خداوند است. (قد افترینا على اللّه کذبا إن عدنا فى ملتکم)
۳- شعیب (ع) و همگامان مؤمنش، بیزار از گرایش به آیین شرک و افترا بستن بر خدا (قال أو لو کنا کرهین. قد افترینا على اللّه کذبا إن عدنا فى ملتکم)
۴- خداوند نجاتبخش شعیب(ع) و همگامانش از گرایش به شرک (بعد إذ نجنا اللّه منها)
۵- مشرکان در اسارت اوهام شرک آلود، و موحدان رهیده از آن (بعد إذ نجنا اللّه منها) به کارگیرى واژه «نجات» (نجینا اللّه)، براى دست کشیدن از آیینى و روى آورى به آیینى دیگر، اشاره به این دارد که آیین نخست مایه اسارت و گرفتارى بوده و آیین جدید فرحبخش و باعث آزادى است.
۶- شعیب(ع) در آخرین پاسخ خویش به خواسته کافران مدین، بازگشت خود و همگامانش را به آیین شرک امرى ناممکن دانست. (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا) جمله «ما یکون لنا ... » که حکایت از عدم امکان بازگشت به آیین شرک دارد، هم مى تواند به معناى عدم امکان تکوینى باشد و هم مى تواند مراد از آن عدم امکان تشریعى (ناشایست بودن و جایز نبودن) باشد. برداشت فوق براساس احتمال اول است. گفتنى است که بر مبناى اول، مشیت الهى (إلا أن یشاء اللّه) مشیت تکوینى است و بر اساس احتمال دوم، مشیت الهى، مشیت تشریعى است.
۷- شعیب(ع) بازگشت خود و همگامانش را به آیین شرک تنها در صورت تعلق مشیت الهى، ممکن دانست. (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۸- هدایت و ضلالت مردم، خارج از اختیار خداوند و مشیت او نیست. (إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۹- دستیابى به توحید و پرهیز از شرک در گرو خواست خداوند و توفیقات اوست. (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۱۰- اطمینان اهل ایمان به پایدار ماندن بر ایمان، ناسازگار با باور به مشیت مطلق خدا (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۱۱- شعیب(ع) اظهار کفر و شرک را امرى نامشروع و ناروا براى خویش و همگامانش دانست. (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا) برداشت فوق بر این اساس است که مراد از عدم امکان که از جمله «ما یکون لنا ... » به دست مى آید، عدم امکان تشریعى باشد.
۱۲- شعیب(ع) و مؤمنان به رسالتش، انسانهایى تسلیم در برابر مشیتهاى خداوند (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۱۳- ضرورت تسلیم در برابر مشیتهاى خداوند (إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۱۴- خداوند، مالک و مدبر انسانها (ربنا)
۱۵- خواستها و مشیتهاى الهى درباره انسانها در راستاى تدبیر امور آنهاست. (إلا أن یشاء اللّه ربنا)
۱۶- علم و آگاهى خداوند، فراگیر تمام هستى است. (وسع ربنا کل شىء علماً)
۱۷- شعیب (ع)، علم مطلق خداوند را دلیل پذیرش ربوبیت وى و تسلیم در برابر مشیتهایش دانست. (قال ... إلا أن یشاء اللّه ربنا وسع ربنا کل شىء علماً)
۱۸- تنها خداوند آگاه به سرنوشت مؤمنان در پایدارى آنان بر توحید و یا بازگشتشان به کفر و شرک است. (و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا وسع ربنا کل شىء علماً)
۱۹- علم همه جانبه خداوند بر هستى، ملاک لزوم تسلیم در برابر مشیت اوست. (إلا أن یشاء اللّه ربنا وسع ربنا کل شىء علماً)
۲۰- شعیب(ع) و همگامان مؤمنش، انسانهایى متکى به خدا و بهره مند از روحیه توکل (على اللّه توکلنا)
۲۱- پیامبران، انسانهایى متکى به خدا و متوکل بر او (على اللّه توکلنا)
۲۲- خداوند به دلیل آگاهى مطلقش بر هستى، تنها موجود شایسته اتکا و توکل است. (وسع ربنا کل شىء علماً على اللّه توکلنا)
۲۳- توجه به ربوبیت خدا و علم همه جانبه او، مستلزم توکل کردن بر وى و پایدارى در برابر تهدید دشمنان (وسع ربنا کل شىء علماً على اللّه توکلنا)
۲۴- انسان بدون توکل بر خدا، ناتوان از پایدارى بر ایمان خویش است. (إلا أن یشاء اللّه ... على اللّه توکلنا)
۲۵- شعیب (ع) پس از یأس از ایمان مردم کفرپیشه با دعا به درگاه خداوند از وى خواست تا بین او و کفرپیشگان قضاوت کند. (ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و أنت خیر الفتحین) از معانى کلمه «فتح» داورى کردن و قضاوت نمودن است.
۲۶- شعیب(ع) در دعاى خویش خواستار امدادهاى غیبى خداوند شد. (ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق)
۲۷- داورى خداوند میان انسانها، جلوه اى از ربوبیت او نسبت به ایشان است. (ربنا افتح)
۲۸- وانهادن داورى نهایى به خداوند براى فیصله دادن به خصومتهاى طرفداران حق و باطل، مصداقى از توکل بر اوست. (على اللّه توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق)
۲۹- اتکا و توکل بر خدا وادارکننده آدمى به درخواست نیازها از وى و نیایش به درگاه اوست. (على اللّه توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق)
۳۰- داورى نهایى میان مؤمنان و کافران، شایسته خداوند آگاه بر تمامى هستى است. (وسع ربنا کل شىء علماً ... ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق)
۳۱- تثبیت حق، هدف دعاى شعیب پیامبر (ربنا افتح ... بالحق) شعیب (ع) در دعاى خویش با اینکه اذعان به حقانیت خویش داشت، نگفت که خدایا به سود ما داورى کن، بلکه گفت خدایا حق را به کرسى بنشان ; و این اشاره به این حقیقت دارد که پیامبران هدفى جز تثبیت حق نداشته اند.
۳۲- خداوند برترین حاکم و فیصله دهنده درگیریها و کشمکشهاى طرفداران حق و باطل (و أنت خیر الفتحین)
موضوعات مرتبط
- اختلاف: منشأ حل اختلاف ۳۲
- افترا: تبرى از افترا ۳
- امداد غیبى: درخواست امداد غیبى ۲۶
- انبیا: توکل انبیا ۲۱
- انسان: تدبیر امور انسان ۱۴، ۱۵ ; ضعف انسان ۲۴ ; مالک انسان ۱۴
- انگیزش: عوامل انگیزش ۲۹
- اهل مدین: کفر اهل مدین ۲۵
- ایمان: استقامت بر ایمان ۲۴ ; اطمینان به تداوم ایمان ۱۰ ; ایمان به مشیت خدا ۱۰
- پیروان شعیب:۷ انقیاد پیروان شعیب ۷ ۱۲ ; توکل پیروان شعیب ۷ ۲۰ ; عقیده پیروان شعیب ۷ ۳، ۱۱، ۱۲ ; فضایل پیروان شعیب ۷ ۲۰ ; نجات پیروان شعیب ۷ ۴
- تسلیم: به مشیت خدا ۱۲، ۱۳، ۱۷، ۱۹ ; ملاکهاى تسلیم ۱۹
- توحید: استقامت بر توحید ۱۸
- توکل: آثار توکل ۲۹ ; اهمیت توکل بر خدا ۲۴ ; توکل بر خدا ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۸، ۲۹
- جهانبینى: و ایدئولوژى ۲۳
- حق: تثبیت حق ۳۱ ; دشمنى حق و باطل ۲۸
- خدا: اختصاصات خدا ۱۸، ۲۲، ۳۰ ; افترا به خدا ۱، ۲، ۳ ; امدادهاى خدا ۲۶ ; تدبیر خدا ۱۴، ۱۵ ; توفیقات خدا ۹ ; درخواست قضاوت خدا ۲۵ ; ربوبیت خدا ۱۷، ۲۳، ۲۷ ; علم خدا ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۲، ۲۳، ۳۰ ; قضاوت خدا ۲۷، ۲۸، ۳۰، ۳۲ ; مالکیت خدا ۱۴ ; محدوده اختیارات خدا ۸ ; محدوده علم خدا ۱۶ ; مشیت خدا ۷، ۸، ۹، ۱۵
- دشمنان: تهدید دشمنان ۲۳
- دعا: زمینه دعا ۲۹
- شرک: اجتناب از شرک ۹ ; تبرى از شرک ۳ ; حقیقت شرک ۲ ; گرایش به شرک ۱، ۷ ; ناپسندى اظهار شرک ۱۱ ; نجات از شرک ۴، ۵
- شعیب(ع): انقیاد شعیب(ع) ۱۲، ۱۷ ; تبرى شعیب(ع) ۳ ; توحید شعیب(ع) ۶ ; توکل شعیب(ع) ۲۰ ; خواسته هاى شعیب(ع) ۲۵، ۲۶ ; دعاى شعیب(ع) ۲۶ ; شعیب(ع) و اشراف مدین ۱ ; شعیب(ع) و کافران مدین ۶، ۲۵ ; عقیده شعیب(ع) ۷، ۱۱، ۱۷ ; فضایل شعیب(ع) ۲۰ ; فلسفه دعاى شعیب(ع) ۳۱ ; قصه شعیب(ع) ۱، ۳، ۴، ۶، ۱۱، ۱۲، ۲۰، ۲۵ ; مؤمنان به شعیب(ع) ۱۲ ; نجات شعیب(ع) ۴ ; یأس شعیب(ع) ۲۵
- عقیده: منشأ عقیده به توحید ۹
- علم: آثار علم ۲۳ ; علم و عمل ۲۳
- قاضى: بهترین قاضى ۳۲
- قضاوت: بین مؤمنان و کافران ۳۰
- قوم شعیب: تاریخ قوم شعیب ۶، ۱۲، ۲۵
- کفر: ناپسندى اظهار کفر ۱۱
- گمراهى: منشأ گمراهى ۸
- مؤمنان: استقامت مؤمنان ۱۸ ; سرنوشت مؤمنان ۱۸
- متوکلان:۲۰، ۲۱
- مدین: خواسته هاى کافران مدین ۶
- مشرکان: موهومات مشرکان ۵
- موحدان: آزادى موحدان ۵
- نیاز: منشأ تأمین نیاز ۲۹
- هدایت: منشأ هدایت ۸
منابع