۱۶٬۸۷۵
ویرایش
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
<span id='link62'><span> | <span id='link62'><span> | ||
== | ==تحدّى قرآن كريم، به اين كه: سوره اى مانند قرآن بياوريد == | ||
و خواننده محترم توجه دارد كه اين آيه | و خواننده محترم توجه دارد كه اين آيه شريفه، تحدّى روشنى است. آن هم تحدّى به آوردن يك سوره، هر قدر هم كه كوچك باشد. چون كلمه «سوره»، هم به سوره طويل اطلاق مى شود، و هم به سوره قصير و كوتاه. | ||
و از | و از اين جا روشن مى شود كه اولا تحدّي اى كه در اين آيه شده، تحدّى به سوره معينى نيست. چون منظور مشركان از اين كه گفتند: «آن را به خدا افترا بسته»، جاى معينى از قرآن نبوده، بلكه منظورشان همه قرآن بوده، و قرآن كريم، آنان را تكليف كرده به اين كه يك سوره بياورند كه مثل همين قرآنى باشد، كه مى گويند به خدا افتراء بسته شده، و معلوم است كه منظور آنان، اين است كه همه قرآن، به خدا افتراء بسته شده، نه بعض معينى از آن. | ||
پس نبايد به گفته بعضى از | پس نبايد به گفته بعضى از مفسران گوش داد كه گفته اند: نكره آوردن - يعنى بدون الف و لام آوردن كلمه - «سوره» به منظور تعظيم و يا تنويع بوده، و منظور اين است كه كفار، سوره اى بياورند كه شبيه باشد به سوره اى از سوره هایى كه در آن داستان انبياء و اخبار تهديدآميز دنيایى و آخرتى آمده، نه سوره اى كه مشتمل بر امر و نهى باشد. زيرا كسى كه افتراء مى بندد، خبرى را به دروغ به خداى تعالى نسبت مى دهد، و امر و نهى كه خود از مقوله انشاء است، افتراء بستنى نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۳ </center> | ||
و همچنين گفتار آن | و همچنين گفتار آن مفسّر ديگر كه گفته: منظور از اين كلمه، سوره اى طولانى، نظير اين سوره، يعنى سوره «يونس» است. سورهاى كه مانند اين سوره مشتمل باشد بر اصول معارف دين و وعده ها و تهديدها. | ||
وجه نادرستى اين نظريه | وجه نادرستى اين نظريه ها، اين است كه: قرآن كريم، همه آياتش منسوب به خداى سبحان است. چه آن آياتى كه از داستانى خبر مى دهد و يا آياتى كه امر و نهى دارد، و چه سوره اى كه نظير سوره «يونس» باشد و چه غير آن، حتى يك آيه از قرآن نيز كلام خدا و منسوب به خدا است، و افتراء هم، اختصاصى به خبر ندارد. همان طور كه مى توان خبرى را به دروغ به كسى افتراء بست، انشاء را هم مى توان افتراء بست، و همان طور كه نسبت افتراء دادن آن آيات، تكذيب كلام خداى تعالى است، نسبت افتراء دادن اين آيات نيز، تكذيب است. و همان طور كه چنين نسبتى در مورد اين گونه آيات خدا تكذيب است، در مورد غير اين ها، يعنى آياتى كه در آن امر و نهى آمده و يا آيات سوره اى كوچك است نيز، تكذيب كلام خداى تعالى است. | ||
<span id='link63'><span> | <span id='link63'><span> | ||
و ثانيا معلوم شد كه آيه شريفه مورد بحث، تنها به بلاغت و فصاحت قرآن تحدّى نكرده، بلكه سياق اين آيه و هر آيه اى ديگر، كه در مورد تحدّى وارد شده، شاهد بر اين است كه تحدّى به همه خصوصيات قرآن و آن صفات كمال و فضيلتى است كه قرآن دارد، و امتيازات قرآن در دو خصوصيت فصاحت و بلاغت خلاصه نمى شود. | |||
قرآن، مشتمل است بر مخّ معارف الهى و جوامع شرايع. چه در باب عبادات، چه قوانين مدنى، چه سياسى، چه اقتصادى، چه قضایى، چه اخلاق كريمه و آداب نيكو، چه قصص درست انبياء و امت هاى گذشته، و ملاحم (پيشگويی هاى غيبى)، و چه در باب اوصاف ملائكه و جنّ و آسمان و زمين، چه در باب حكمت و موعظت و وعده و تهديد، و چه در باب اخبار مربوط به آغاز و انجام خلقت. | |||
آرى، دانش پژوهان از صدر اول تا به | و نيز قرآن، مشتمل است بر قوّت حجت و عظمت بيان و نور و هدايت، آن هم بدون اين كه در تمامى اين باب هاى مختلف، يك سخنش، مخالف با سخن ديگرش باشد. و اضافه كن بر همه اين امتيازات و خصائص، اين خصوصيت را كه سخن قرآن در بلاغت و فصاحت در افقى قرار دارد كه دست بشر از رسيدن به آن كوتاه است. | ||
آرى، دانش پژوهان از صدر اول تا به امروز، در مسأله اعجاز قرآن اكتفا كرده اند به بلاغت و فصاحت آن، و در اين باره كتاب ها نوشته و رساله ها تأليف كرده اند، و همين باعث شده كه از تدبّر در حقايق قرآن و تعمق در معارف آن باز مانده، چنين بپندارند كه معانى قرآن، مانند ساير | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۴ </center> | ||
معانى امورى است پيش | معانى امورى است پيش پاافتاده، كه در آن يك صحرانشين و يك شهرنشين، يك عامى و يك خاصى، يك جاهل و يك عالم با هم برابرند، و فضيلت و برترى قرآن از ساير كتاب ها، هرچه هست، در نظم الفاظ آن است، و ماوراى آن هيچ ارزشى ندارد. | ||
از سوى | و غفلت كرده اند از اين كه خود خداى تعالى، وقتى قرآن را توصيف مى كند، از فصاحت و بلاغت آن نمی گويد، بلكه آن چيزى كه دخيل در تحدّی اش می داند، اين است كه: «قرآن»، نور است، رحمت است، هدايت است، حكمت است، موعظت است، و برهان و تبيان هر چيز است، و تفصيل الكتاب است، و شفاء مؤمنان و قول فصل است، و هزل نيست، و اين كه قرآن مواقع نجوم است، و هيچ اختلافى در آن نيست. و مسأله بلاغت را به طور صريح و به عينه ذكر نفرموده. | ||
از سوى ديگر، در همه تحدّی هايش، به طور مطلق تحدّى كرده و فرموده: «اگر شك داريد كه اين قرآن، از ناحيه خداى تعالى است، سوره اى مثل آن بياوريد». و نفرموده از چه جهت مثل آن باشد. نه مقيد به فصاحت كرده و نه به بلاغت. | |||
و ما، بحثى مفصل پيرامون اعجاز قرآن، در تفسير آيه شريفه: «وَ إن كُنتُم فِى رَيبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه»، در جلد اول اين تفسير، ايراد كرديم. | |||
«'''بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ | «'''بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ ...'''»: | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، علت حقيقى ايمان نياوردن آنان و نيز علت اين تهمتشان را كه گفتند «قرآن، كلام خدا نيست، و آورنده اش، به دروغ، آن را به خدا نسبت می دهد»، بيان مى دارد و مى فرمايد: | ||
علت حقيقى آن، اين است كه از قرآن كريم، چيزهایى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند. و يا اين است كه: قرآنى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند. چون در قرآن كريم، معارفى حقيقى، از قبيل علوم واقعى وجود دارد. علومى كه آگاهى و فهم آنان، گنجايش آن علوم را ندارد. تأويل و شرح آن معارف، هم هنوز به گوششان نخورده. واضح تر بگويم: هنوز تأويل آنچه كه تكذيبش كردند، به آنان نرسيده، تا ناگزير از تصديق آن شوند. | |||
<span id='link64'><span> | <span id='link64'><span> | ||
==نکته ای پیرامون تأويل معارف و احكام قرآن== | ==نکته ای پیرامون تأويل معارف و احكام قرآن== | ||
اين آن معنائى است كه سياق ، آن را اقتضاء دارد. پس ، جمله: «و لما ياتهم تاويله» اشاره به روز قيامت دارد، و ميفهماند آن روز كه روز كشف حقايق از يك سو و باز شدن فهم بشر از سوى ديگر است همه اين كفار تاءويل حقايق و واقعيت معارف قرآن را ميفهمند، همچنانكه آيه زير نيز اين معنا را تاييد نموده ، مى | اين آن معنائى است كه سياق ، آن را اقتضاء دارد. پس ، جمله: «و لما ياتهم تاويله» اشاره به روز قيامت دارد، و ميفهماند آن روز كه روز كشف حقايق از يك سو و باز شدن فهم بشر از سوى ديگر است همه اين كفار تاءويل حقايق و واقعيت معارف قرآن را ميفهمند، همچنانكه آيه زير نيز اين معنا را تاييد نموده ، مى |
ویرایش