گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۷۹ </center>


بعد از آنكه نوح به سن ششصد سالگى رسيد طوفان زمين را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش از روى آب طوفان داخل كشتى شدند، هر جنبنده اى هم كه در زمين بود - چه پاكش و چه ناپاكش - همانطور كه خدا به نوح فرمان داده بود به صورت نر و ماده و دوتا دوتا داخل كشتى شدند.
بعد از آن كه نوح به سن ششصد سالگى رسيد، طوفان زمين را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش، از روى آب طوفان داخل كشتى شدند. هر جنبنده اى هم كه در زمين بود - چه پاكش و چه ناپاكش - همان طور كه خدا به نوح فرمان داده بود، به صورت نر و ماده و دو تا دو تا، داخل كشتى شدند.


و بعد از هفت روز چنين شد كه آبهاى طوفان ، زمين را فرا گرفت ، و اين حادثه در ششصدمين سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود و در آن روز همه چشمه هاى وسيع و بزرگ جوشيدن گرفت و طاقهاى آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران بباريد، و در همان روز، نوح و همسرش و فرزندانش «'''سام '''» و «'''حام '''» و «'''يافث '''» با همسرانشان داخل در كشتى شدند، و تمامى مرغان با ماده هاى همجنس خود، و همه پرندگان كوچك داراى بال داخل بر نوح در درون كشتى شدند، و از هر جاندار داراى جسد جفت جفت به درون كشتى در آمدند، و از هر جنبنده داراى جسد كه وارد مى شدند نر و ماده وارد مى شدند، همانطور كه خدا دستور داده بود، آنگاه خدا درب كشتى را بر نوح بست.
و بعد از هفت روز، چنين شد كه آب هاى طوفان، زمين را فرا گرفت، و اين حادثه در ششصدمين سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود، و در آن روز، همه چشمه هاى وسيع و بزرگ جوشيدن گرفت و طاق هاى آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران بباريد.  


و طوفان چهل روز در زمين ادامه داشت ، آب بى اندازه زياد شد، كشتى آنقدر بالا رفت كه بر بالاى همه زمين قرار گرفت و روى آبها حركت مى كرد، آب جدا زياد و عظيم بود حتى تمامى كوه هاى بلندى كه در زير آسمان بود پانزده ذراع زير آب فرو رفتند، باز آب رو به فزونى داشت ، بطورى كه ديگر اثرى از كوهها باقى نماند.  
و در همان روز، نوح و همسرش و فرزندانش «سام» و «حام» و «يافث»، با همسرانشان داخل در كشتى شدند، و تمامى مرغان با ماده هاى همجنس خود، و همه پرندگان كوچك داراى بال، داخل بر نوح در درون كشتى شدند، و از هر جاندار داراى جسد، جفت جفت، به درون كشتى در آمدند، و از هر جنبنده داراى جسد كه وارد مى شدند، نر و ماده وارد مى شدند، همان طور كه خدا دستور داده بود. آنگاه خدا درب كشتى را بر نوح بست.


در نتيجه تمامى جانداران صاحب جسد از مرغان و چهار پايان و وحشيها و تمامى خزندگانى كه روى زمين مى خزيدند و تمامى مردم و تمامى موجوداتى كه بوئى از روح حيات را در دماغ داشتند همه مردند، البته آنهايى كه در خشكى زندگى مى كردند، و خدا تمامى موجوداتى كه بر روى زمين استوار بود از بين برد، چه انسانها و چه چهار پايان و چه حشرات و چه مرغان ، همگى از روى زمين محو شدند تنها نوح و همراهانش در كشتى باقى ماندند، و باز آب همچنان تا مدت صد و پنجاه روز رو به فزونى داشت.
و طوفان چهل روز در زمين ادامه داشت. آب بى اندازه زياد شد، كشتى آن قدر بالا رفت كه بر بالاى همه زمين قرار گرفت و روى آب ها حركت مى كرد. آب جدّاً زياد و عظيم بود، حتى تمامى كوه هاى بلندى كه در زير آسمان بود، پانزده ذراع زير آب فرو رفتند. باز آب رو به فزونى داشت، به طورى كه ديگر اثرى از كوه ها باقى نماند.  


تورات ، سپس در «'''اصحاح هشتم از سفر تكوين '''» مى گويد: خدا به ياد نوح و همه وحوش و چهار پايانى كه در كشتى با او بودند افتاد، و بادى را بر زمين عبور داد كه در نتيجه آبها آرام گرفتند و جلو چشمه هاى زمين و درهاى آسمان گرفته شد، آسمان ديگر نباريد و آبهايى كه از زمين جوشيده بود به تدريج به زمين برگشت ، و بعد از صد و پنجاه روز آب كاهش يافت و كشتى در روز هفدهم در ماه هفتم بر بالاى جبال آرارات مستقر گرديد،
در نتيجه، تمامى جانداران صاحب جسد، از مرغان و چهار پايان و وحشی ها و تمامى خزندگانى كه روى زمين مى خزيدند و تمامى مردم و تمامى موجوداتى كه بویى از روح حيات را در دماغ داشتند، همه مُردند.
 
البته آن هايى كه در خشكى زندگى مى كردند، و خدا تمامى موجوداتى كه بر روى زمين استوار بود، از بين برد. چه انسان ها و چه چهارپايان و چه حشرات و چه مرغان، همگى از روى زمين محو شدند. تنها نوح و همراهانش در كشتى باقى ماندند، و باز آب، همچنان تا مدت صد و پنجاه روز، رو به فزونى داشت.
 
* تورات، سپس در «اصحاح هشتم، از سفر تكوين» مى گويد:  
 
خدا به ياد نوح و همه وحوش و چهارپايانى كه در كشتى با او بودند، افتاد، و بادى را بر زمين عبور داد كه در نتيجه، آب ها آرام گرفتند و جلو چشمه هاى زمين و درهاى آسمان گرفته شد. آسمان ديگر نباريد و آب هايى كه از زمين جوشيده بود، به تدريج به زمين برگشت، و بعد از صد و پنجاه روز، آب كاهش يافت و كشتى در روز هفدهم در ماه هفتم، بر بالاى جبال آرارات مستقر گرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۰ </center>
و آب تا ماه دهم ، همه روزه فرو مى نشست تا اينكه در دهه اول آن ماه قلههاى كوهها سر از آب در آورد.
و آب تا ماه دهم، همه روزه فرو مى نشست، تا اين كه در دهه اول آن ماه، قله هاى كوه ها، سر از آب در آورد.
 
و بعد از چهل روز، چنين شد كه نوح پنجره اى را كه براى كشتى درست كرده بود، باز كرد، و كلاغ را از درون كشتى رها ساخت. كلاغ همه جا سرگردان بال می زد و به نزد نوح برنگشت، تا آن كه زمين به كلّى خشك شد و آب در آن فرو رفت. بعد از كلاغ، كبوتر را رها ساخت تا ببيند آيا آب در روى زمين كم شده، يا نه، و چون كبوتر جاى خشكى نيافت تا منزل كند، به ناچار به نزد نوح و به كشتى برگشت. چون آب هنوز همه روى زمين را پوشانده بود.
 
نوح، دست خود را دراز كرد و كبوتر را گرفته، به نزد خود در داخل كشتى برد. و باز هفت روز ديگر، در كشتى درنگ كرده، مجددا كبوتر را از داخل كشتى رها ساخت. كبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت، در حالى كه يك برگ سبز زيتون به منقار داشت. نوح فهميد كه آب از روى زمين فروكش كرده و كم شده است. هفت روز ديگر مكث كرد، باز كبوتر را رها ساخت، اين دفعه ديگر به نزد نوح برنگشت.


و بعد از چهل روز چنين شد كه نوح پنجره اى را كه براى كشتى درست كرده بود باز كرد، و كلاغ را از درون كشتى رها ساخت ، كلاغ همه جا سرگردان بال ميزد و به نزد نوح برنگشت تا آنكه زمين به كلى خشك شد و آب در آن فرو رفت بعد از كلاغ كبوتر را رها ساخت تا ببيند آيا آب در روى زمين كم شده يا نه ، و چون كبوتر جاى خشكى نيافت تا منزل كند به ناچار به نزد نوح و به كشتى برگشت چون آب هنوز همه روى زمين را پوشانده بود.  
و در اول ماه ششصد و يكمين سال از عمر نوح بود كه آب به كلى فرو رفته و نوح، پرده كشتى را برداشت و چشمش به زمين افتاد و ديد كه آب، به كلى فرو رفته. و در روز بيست و هفتم ماه دوم بود كه زمين خشك شد.


نوح دست خود را دراز كرد و كبوتر را گرفته به نزد خود در داخل كشتى برد. و باز هفت روز ديگر در كشتى درنگ كرده مجددا كبوتر را از داخل كشتى رها ساخت ، كبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت ، در حالى كه يك برگ سبز زيتون به منقار داشت ، نوح فهميد كه آب از روى زمين فروكش كرده و كم شده است هفت روز ديگر مكث كرد، باز كبوتر را رها ساخت اين دفعه ديگر به نزد نوح برنگشت.
آنگاه خداى تعالى، با نوح چنين گفتگو كرد كه:


و در اول ماه ششصد و يكمين سال از عمر نوح بود كه آب به كلى فرو رفته و نوح پرده كشتى را برداشت و چشمش به زمين افتاد و ديد كه آب به كلى فرو رفته ، و در روز بيست و هفتم ماه دوم بود كه زمين خشك شد.
اى نوح! تو و همسر و فرزندانت و همسران ايشان از كشتى خارج شويد و همه حيواناتى كه صاحب جسد هستند و در كشتى با تو بودند و همه جنبندگانى كه در زمين حركت مى كنند را، از كشتى خارج كن، و در زمين توالد و تناسل را به راه بينداز، و عده انسان ها را زياد كن. نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حيوانات و جنبندگان و همه مرغان، با همجنس و همنوع خود، از كشتى خارج شدند.


آنگاه خداى تعالى با نوح چنين گفتگو كرد كه اى نوح ! تو و همسر و فرزندانت و همسران ايشان از كشتى خارج شويد و همه حيواناتى كه صاحب جسد هستند و در كشتى با تو بودند و همه جنبندگانى كه در زمين حركت مى كنند را از كشتى خارج كن ، و در زمين توالد و تناسل را براه بينداز، و عده انسانها را زياد كن ، نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حيوانات و جنبندگان و همه مرغان با همجنس ‍ و همنوع خود از كشتى خارج شدند.
و نوح، قربانگاهى براى ربّ بنا كرد، و از هر چهار پا و پرنده پاك، يكى بگرفت. آنگاه سوختنى ها، يعنى هيزم ها را به بالاى قربانگاه برد. رب چون اين را ديد، نسيم رضايت را وزانيد در قلب خودش با خود گفت ديگر، هرگز زمين را به خاطر انسان لعنت نمى كنم و به صرف تصور اين كه قلب انسان از روزى كه پديد آمده، شرير بوده، تمامى جانداران زمين را مانند اين دفعه هلاك نمى كنم و مقرر مى دارم مادامى كه زمين برجا است، در زمين زراعت باشد و در آن سرما و گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب باشد و هرگز اين نظام را بر هم نمى زنم.


و نوح قربانگاهى براى رب بنا كرد، و از هر چهار پا و پرنده پاك يكى بگرفت ، آنگاه سوختنى ها، يعنى هيزمها را به بالاى قربانگاه برد، رب چون اين را ديد نسيم رضايت را وزانيد در قلب خودش با خود گفت ديگر هرگز زمين را به خاطر انسان لعنت نمى كنم و به صرف تصور اينكه قلب انسان از روزى كه پديد آمده شرير بوده تمامى جانداران زمين را مانند اين دفعه هلاك نمى كنم و مقرر مى دارم مادامى كه زمين برجا است در زمين زراعت باشد و در آن سرما و گرما، تابستان و زمستان ، و روز و شب باشد و هرگز اين نظام را بر هم نمى زنم.
* و در اصحاح نهم، از سفر تكوين آمده كه:


و در اصحاح نهم از سفر تكوين آمده كه خدا نوح و فرزندانش را مبارك كرد، و به نسل آنان بركت داد، و به آنان فرمود: توالد كنيد وعده نفرات بشر را زياد كنيد و زمين را از انسانها پر سازيد،
خدا نوح و فرزندانش را مبارك كرد، و به نسل آنان بركت داد، و به آنان فرمود: توالد كنيد و عدّۀ نفرات بشر را زياد كنيد و زمين را از انسان ها پر سازيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۱ </center>
و بايد كه ترس و وحشت شما - تنها بر جان خودتان نباشد بلكه - حيوانات زمين و كل مرغان آسمان با كل جنبندگان بر روى زمين و كل ماهيان دريا باشد چون من كل جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا براى شما طعامى باشد، همچنانكه همه گياهان سبز را به شما سپرده ام تنها از هر حيوانى خون آن و جنابتش را نخوريد، و من ، تنها براى شما خونخواهى مى كنم - نه براى ساير جانداران - خون شما را طلب مى كنم ، چه از حيوانى كه خونتان را ريخته باشند و چه از انسانى كه چنين كرده باشد، خون انسان را از كسى كه خون برادرش را ريخته طلب مى كنم ، آرى ريزنده خون انسان خونش ريخته مى شود، چون خدا انسان را به شكل خود درست كرده ، به همين جهت بايد كه از راه توالد و تناسل عدد انسانها را در زمين بسيار كنيد.
و بايد كه ترس و وحشت شما - تنها بر جان خودتان نباشد، بلكه - حيوانات زمين و كلّ مرغان آسمان با كّل جنبندگان بر روى زمين و كلّ ماهيان دريا باشد. چون من كلّ جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا براى شما طعامى باشد، همچنان كه همه گياهان سبز را به شما سپرده ام. تنها از هر حيوانى، خون آن و جنابتش را نخوريد، و من، تنها براى شما خونخواهى مى كنم - نه براى ساير جانداران - خون شما را طلب مى كنم. چه از حيوانى كه خونتان را ريخته باشند و چه از انسانى كه چنين كرده باشد، خون انسان را از كسى كه خون برادرش را ريخته، طلب مى كنم.
 
آرى، ريزندۀ خون انسان، خونش ريخته مى شود. چون خدا انسان را به شكل خود درست كرده، به همين جهت، بايد كه از راه توالد و تناسل، عدد انسان ها را در زمين بسيار كنيد.


خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت ، و در سخنش چنين فرمود: اينك من ميثاق خود را با شما مى بندم ، هم با شما و هم با نسل شما كه بعد از شما مى آيد، و هم با هر نفس زندهاى كه با شما - در كشتى - بودند چه مرغان و چه چهار پايان ، و همچنين كل وحوش زمين كه با شما بودند و با شما از كشتى خارج شدند حتى همه جنبندگان زمين ، ميثاق خود را با شما محكم كردم كه هيچ يك از شما جانداران داراى جسد، نسلش به وسيله طوفان منقرض نشود، و اينكه از اين به بعد ديگر طوفانى كه زمين را ويران سازد پيش نياورم.
خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت، و در سخنش چنين فرمود:  


و اما علامت اين ميثاق كه من بين خود و شما بسته و استوار كرده ام - كه كل صاحبان نفس زنده كه با شما هستند تا قرنهاى آينده از طوفان ويرانگر ايمن باشند - اين است كه من قوس ‍ خودم را در ابرها نهادم ، تا علامت ميثاقى باشد كه بين من و بين زمين بسته شد، و در نتيجه از اين پس هرگاه ابرى را بر زمين بگسترانم قوس ‍ خود را در ابر مى بينم و به ياد ميثاقى كه بين خود و شما و هر صاحب نفس زنده و داراى جسد بسته ام مى افتم ، و همين باعث مى شود كه طوفان ويرانگر بپا نكنم و هر حيوان صاحب جسد را هلاك نسازم.
اينك، من ميثاق خود را با شما مى بندم، هم با شما و هم با نسل شما، كه بعد از شما مى آيد، و هم با هر نفس زنده اى كه با شما - در كشتى - بودند، چه مرغان و چه چهار پايان، و همچنين كلّ وحوش زمين كه با شما بودند و با شما از كشتى خارج شدند. حتى همه جنبندگان زمين، ميثاق خود را با شما محكم كردم كه هيچ يك از شما جانداران داراى جسد، نسلش به وسيله طوفان منقرض نشود، و اين كه از اين به بعد، ديگر طوفانى كه زمين را ويران سازد، پيش نياورم.  


پس هر زمان كه قوس در ابر باشد من آن را مى بينم تا به ياد ميثاقى بيفتم كه تا ابد بين خدا و بين هر صاحب نفس زنده در كل جسدهاى ساكن در زمين بسته شده و خدا به نوح گفت اين است آن علامتى كه مرا به ياد ميثاقى مى اندازد كه من بين خود و بين هر صاحب جسدى بر روى زمين بسته ام . آن پسران نوح كه با نوح از كشتى خارج شدند عبارت بودند از سام و حام و يافث ، و حام پدر كنعان است ، و اين سه نفر، پسران نوح بودند كه تمامى انسانهاى روى زمين از اين سه تن شعبه شعبه شدند.
و اما علامت اين ميثاق كه من بين خود و شما بسته و استوار كرده ام - كه كلّ صاحبان نفس زنده كه با شما هستند، تا قرن هاى آينده از طوفان ويرانگر ايمن باشند - اين است كه: من قوس خودم را در ابرها نهادم، تا علامت ميثاقى باشد كه بين من و بين زمين بسته شد، و در نتيجه از اين پس، هرگاه ابرى را بر زمين بگسترانم، قوس خود را در ابر مى بينم و به ياد ميثاقى كه بين خود و شما و هر صاحب نفس زنده و داراى جسد بسته ام، مى افتم، و همين باعث مى شود كه طوفان ويرانگر بپا نكنم و هر حيوان صاحب جسد را هلاك نسازم.
 
پس هر زمان كه قوس در ابر باشد، من آن را مى بينم تا به ياد ميثاقى بيفتم كه تا ابد بين خدا و بين هر صاحب نفس زنده در كلّ جسدهاى ساكن در زمين بسته شده. و خدا به نوح گفت: اين است آن علامتى كه مرا به ياد ميثاقى مى اندازد كه من بين خود و بين هر صاحب جسدى بر روى زمين بسته ام.  
 
آن پسران نوح كه با نوح از كشتى خارج شدند، عبارت بودند از: «سام» و «حام» و «يافث. و «حام»، پدر «كنعان» است، و اين سه نفر، پسران نوح بودند كه تمامى انسان هاى روى زمين، از اين سه تن شعبه شعبه شدند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸۲ </center>
و نوح در ابتداء، كشاورز بود و درخت انگور مى كاشت ، وقتى شراب خورد و مست شد و در حال مستى لخت و عريان داخل خيمه اش شد، حام كه پدر كنعان باشد عورت پدرش را ديد و به دو برادرش كه در خارج خيمه بودند خبر داد، پس سام و يافث ردائى (پوششى ) را به دوش خود گرفته از پشت سر به روى پدر انداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالى كه صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند كه عورت پدر را نبينند.
و نوح در ابتداء، كشاورز بود و درخت انگور مى كاشت. وقتى شراب خورد و مست شد و در حال مستى لخت و عريان داخل خيمه اش شد، «حام» كه پدر «كنعان» باشد، عورت پدرش را ديد و به دو برادرش كه در خارج خيمه بودند، خبر داد.
 
پس «سام» و «يافث»، ردایى (پوششى) را به دوش خود گرفته، از پشت سر به روى پدر انداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالى كه صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند، كه عورت پدر را نبينند.
 
همين كه پدر از مستى به هوش آمد و ملتفت شد كه پسر كوچكش چه كرده، گفت: «كنعان»، ملعون باد. بنده بندگان برادران خود باشد و گفت: مبارك باد «يهوه» خداى «سام»، و «كنعان» بنده او باشد، تا خدا «يافث» را وسعت دهد و در خيمه هاى «سام»، مسكن گزيند و «كنعان»، عبد او باشد.


همينكه پدر از مستى به هوش آمد و ملتفت شد كه پسر كوچكش چه كرده ، گفت : كنعان ملعون باد، بنده بندگان برادران خود باشد و گفت : مبارك باد «'''يهوه '''» خداى سام ، و كنعان بنده او باشد، تا خدا «'''يافث '''» را وسعت دهد و در خيمه هاى سام ، مسكن گزيند و كنعان عبد او باشد.
نوح بعد از ماجراى طوفان، سيصد و پنجاه سال زندگى كرد و مجموعا عمر نوح نهصد و پنجاه سال بود، و بعد از آن از دنيا رفت.  


نوح بعد از ماجراى طوفان ، سيصد و پنجاه سال زندگى كرد و مجموعا عمر نوح نهصد و پنجاه سال بود، و بعد از آن از دنيا رفت . اين بود آنچه كه از تورات مورد حاجت ما بود.
* اين بود آنچه كه از تورات مورد حاجت ما بود.
<span id='link261'><span>
<span id='link261'><span>


۱۶٬۹۱۱

ویرایش