گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:


==ديدار يوسف «ع» با پدر و مادرش، پس از فراق طولانى ==
==ديدار يوسف «ع» با پدر و مادرش، پس از فراق طولانى ==
«'''فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ'''»:
«'''فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُف آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ'''»:


در اين كلام جمله اى حذف شده ، و تقدير آن اين است كه : يعقوب و خاندانش از سرزمين خود بيرون شده و بسوى مصر حركت كردند، و چون وارد مصر شدند...
در اين كلام، جمله اى حذف شده، و تقدير آن، اين است كه: يعقوب و خاندانش از سرزمين خود بيرون شده و به سوى مصر حركت كردند، و چون وارد مصر شدند...


مفسرين در تفسير جمله «'''آوى اليه ابويه '''» گفته اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد، و اينكه فرمود: «'''و قال ادخلوامصر'''» ظاهر در اين است كه يوسف به منظور استقبال از ايشان ، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر ايشان را در آغوش گرفته بوده ، و آنگاه بمنظور احترام و رعايت ادب گفته است: داخل مصر شويد، و در جمله «'''ان شاء اللّه آمنين '''» ادبى را رعايت كرده كه بى سابقه و بديع است، چون هم به پدر و خاندانش امنيت داده ، و هم رعايت سنت و روش پادشاهان را كه حكم صادر مى كنند نموده ، و هم اينكه اين حكم را مقيد به مشيت خداى سبحان كرده تا بفهماند مشيت آدمى مانند ساير اسباب، اثر خود را نمى گذارد مگر وقتى كه مشيت الهى هم موافق آن باشد، و اين خود مقتضاى توحيد خالص است.
مفسران، در تفسير جملۀ «آوَى إلَيهِ أبَوَيه» گفته اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد. و اين كه فرمود: «وَ قَالَ ادخُلُوا مِصرَ»، ظاهر در اين است كه يوسف، به منظور استقبال از ايشان، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر، ايشان را در آغوش گرفته بوده، و آنگاه به منظور احترام و رعايت ادب، گفته است: داخل مصر شويد.  


و ظاهر اين سياق مى رساند كه خاندان يعقوب بدون داشتن جواز از ناحيه پادشاه نمى توانسته اند وارد مصر شوند، و بهمين جهت بوده كه يوسف در ابتداى امر به ايشان امنيت داد.
و در جملۀ «إن شَاءَ اللّهُ آمِنِين»، ادبى را رعايت كرده كه بى سابقه و بديع است. چون هم به پدر و خاندانش امنيت داده، و هم رعايت سنت و روش پادشاهان را، كه حكم صادر مى كنند، نموده، و هم اين كه اين حكم را به مشيت خداى سبحان مقید كرده، تا بفهماند مشيت آدمى مانند ساير اسباب، اثر خود را نمى گذارد، مگر وقتى كه مشيت الهى هم موافق آن باشد، و اين، خود مقتضاى توحيد خالص است.


مطلب ديگرى كه در اين آيه هست اين است كه خداوند در آن ، كلمه «'''ابويه - پدر و مادرش '''» به كار برده،
و ظاهر اين سياق مى رساند كه خاندان يعقوب، بدون داشتن جواز از ناحيه پادشاه، نمى توانسته اند وارد مصر شوند، و به همين جهت بوده كه يوسف، در ابتداى امر، به ايشان امنيت داد.
 
مطلب ديگرى كه در اين آيه هست، اين است كه: خداوند در آن، كلمۀ «أبَوَيه: پدر و مادرش» به كار برده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۷ </center>
و مفسرين در تفسيرش اختلاف كرده اند، كه آيا پدر و مادر حقيقى يوسف بوده و يا يعقوب و همسرش بوده، كه خاله يوسف است ، و اگر او را مادر خوانده به اين عنايت است كه مادر يوسف در دوران خردسالى او از دنيا رفته بود، ولى در خود قرآن كريم چيزى كه يكى از اين دو احتمال را تاييد كند نيست ، جز اينكه بگوئيم كلمه «'''ابوين '''» ظاهر است در پدر و مادر حقيقى.
و مفسران، در تفسيرش اختلاف كرده اند، كه آيا پدر و مادر حقيقى يوسف بوده، و يا يعقوب و همسرش بوده، كه خاله يوسف است، و اگر او را مادر خوانده، به اين عنايت است كه مادر يوسف، در دوران خردسالى او از دنيا رفته بود، ولى در خود قرآن كريم، چيزى كه يكى از اين دو احتمال را تأييد كند، نيست، جز اين كه بگویيم كلمه «أبَوَين»، ظاهر است در پدر و مادر حقيقى.


و معناى آيه اين است كه «'''فلما دخلوا'''» بعد از آنكه وارد شدند، يعنى پدر و مادر و برادران و اهل بيت ايشان «على يوسف» بر يوسف (و اين همانطور كه گفتيم ) در خارج مصر بوده «آوى اليه» در آغوش ‍گرفت «ابويه» پدر و مادرش را و «'''قال '''» و گفت: «ادخلوا مصر ان شاء اللّه آمنين» داخل مصر شويد كه ان شاء اللّه ايمنيد (و كسى متعرض شما نمى شود) و بدين وسيله به ايشان جواز امنيت داد.
و معناى آيه، اين است كه: «فَلَمّا دَخَلُوا»، بعد از آن كه وارد شدند، يعنى پدر و مادر و برادران و اهل بيت ايشان «عَلى يُوسُفَ»، بر يوسف (و اين همان طور كه گفتيم) در خارج مصر بوده «آوَىَ إلَيهِ» در آغوش ‍گرفت «أبَوَيه» پدر و مادرش را، «و قَالَ» و گفت: «ادخُلُوا مِصرَ إن شَاءَ اللّهُ آمِنِين»، داخل مصر شويد كه إن شاء اللّه ايمن ايد (و كسى متعرض شما نمى شود)، و بدين وسيله، به ايشان جواز امنيت داد.


«'''وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ ...'''»:
«'''وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ ...'''»:


كلمه «'''عرش '''»، به معناى سرير و تخت بلند است ، و بيشتر استعمالش در تختى است كه پادشاه بر آن تكيه مى زند و مختص به او است ، و كلمه «'''خر'''» از «'''خرور'''» به معناى به خاك افتادن است ، و كلمه «'''بدو'''» به معناى باديه است ، چون يعقوب در باديه سكونت داشت.
كلمه «عرش»، به معناى سرير و تخت بلند است، و بيشتر استعمالش در تختى است كه پادشاه بر آن تكيه مى زند و مختص به اوست، و كلمۀ «خَرَّ»، از «خرور»، به معناى به خاك افتادن است، و كلمۀ «بَدو»، به معناى باديه است. چون يعقوب در باديه سكونت داشت.


و اينكه فرمود: «'''و رفع ابويه على العرش '''» معنايش اين است كه يوسف ، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد كه خود بر آن تكيه مى زد.
و اين كه فرمود: «وَ رَفَعَ أبَوَيهِ عَلَى العَرشِ»، معنايش اين است كه: يوسف، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد، كه خود بر آن تكيه مى زد.


مقتضاى اعتبار و ظاهر سياق اين است كه بالا بردن بر تخت ، با امر و دستور يوسف ، و به دست خدمتكاران انجام شده باشد، نه اينكه خود يوسف ايشان را بالا برده باشد، چون مى فرمايد: براى او به سجده افتادند، كه ظاهر امر مى رساند سجده در اولين وقتى بوده كه چشمشان به يوسف افتاده است ، پس گويا به دستور يوسف ، در موقعى كه يوسف در آن مجلس نبوده ايشان را در كاخ اختصاصى و بر تخت سلطنتى نشانده اند، و چون يوسف وارد شده نور الهى كه از جمال بديع و دل آراى او متلالا مى شده ايشان را ذخيره و از خود بى خود ساخته تا حدى كه عنان را از كف داده و بى اختيار به خاك افتاده اند.
مقتضاى اعتبار و ظاهر سياق، اين است كه: بالا بردن بر تخت، با امر و دستور يوسف، و به دست خدمتكاران انجام شده باشد. نه اين كه خود يوسف، ايشان را بالا برده باشد. چون مى فرمايد: براى او به سجده افتادند، كه ظاهر امر مى رساند سجده در اولين وقتى بوده كه چشمشان به يوسف افتاده است.
 
پس گويا به دستور يوسف، در موقعى كه يوسف در آن مجلس نبوده، ايشان را در كاخ اختصاصى و بر تخت سلطنتى نشانده اند، و چون يوسف وارد شده، نور الهى كه از جمال بديع و دل آراى او متلألأ مى شده، ايشان را خيره و از خود بى خود ساخته، تا حدّى كه عنان را از كف داده و بى اختيار به خاك افتاده اند.
<span id='link239'><span>
<span id='link239'><span>
==به سجده افتادن در برابر يوسف، براى پرستش او نبوده است ==
==به سجده افتادن در برابر يوسف، براى پرستش او نبوده است ==
و ضميرى كه در جمله «'''و خروا له سجدا'''» هست به طورى كه از سياق برمى آيد به يوسف برمى گردد، و خلاصه «مسجود له» او بوده، و اينكه بعضى گفته اند: ضمير به خداى سبحان برمى گردد، چون سجده جز براى خدا صحيح نيست. تفسيرى است بى دليل و از ناحيه لفظ آيه هيچ دليلى بر آن نيست.
و ضميرى كه در جمله «'''و خروا له سجدا'''» هست به طورى كه از سياق برمى آيد به يوسف برمى گردد، و خلاصه «مسجود له» او بوده، و اينكه بعضى گفته اند: ضمير به خداى سبحان برمى گردد، چون سجده جز براى خدا صحيح نيست. تفسيرى است بى دليل و از ناحيه لفظ آيه هيچ دليلى بر آن نيست.
۱۶٬۲۶۹

ویرایش