۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
<span id='link237'><span> | <span id='link237'><span> | ||
==مقصود از گمراهى نسبت داده شده به | ==مقصود از گمراهى نسبت داده شده به يعقوب، در «إنَّك لَفِى ضَلَالِكَ القَدِيم»== | ||
و ظاهرا مرادشان از اين گمراهى كه در آخر گفتند، همان گمراهى است كه در اول به وى نسبت دادند، و مقصودشان از آن | و ظاهرا مرادشان از اين گمراهى كه در آخر گفتند، همان گمراهى است كه در اول به وى نسبت دادند، و مقصودشان از آن گمراهى، محبت زياد يعقوب به يوسف است. | ||
آرى، ايشان چنين معتقد بودند كه از يوسف سزاوارتر به محبت اند. چون مردانى قوى هستند كه تدبير امور خانه يعقوب و دفاع از حقوق او، به دست ايشان است. اما پدرشان از راه حكمت منحرف شده، دو تا بچه خردسال را كه هيچ اثرى در زندگى او ندارند، در محبت بر ايشان ترجيح داده و با تمام وجودش، به آن دو رو كرده، و ايشان را فراموش نموده، و وقتى هم يكى از اين دو، يعنى يوسف را ناپديد مى بيند، آن قدر جزع و فزع، و گريه و زارى مى كند، تا آن كه هر دو چشمش نابود و پشتش خميده مى شود. | |||
اين است مراد ايشان از اين كه: «يعقوب، در ضلالت قديم خود هست»، نه اين كه مقصودشان گمراهى در دين باشد، تا به خاطر چنين حرفى، كافر شده باشند. به دليل اين كه: | |||
اولا: آنچه از فصول كلام ايشان در خلال اين قصه آمده، شاهد بر اين است كه ايشان، موحّد و بر دين پدرانشان ابراهيم و اسحاق و يعقوب «عليهم السلام» بوده اند. | |||
و ثانيا: اين دو موردى كه ايشان نسبت ضلالت به پدر داده اند، مواردى نيست كه ارتباط دينى داشته باشد، تا بتوانيم احتمال دهيم مقصود ايشان از اين ضلالت، اين است كه دين پدر را قبول ندارند، بلكه مواردى است كه با اعمال حياتى و روش زندگى ارتباط دارد، و آن عبارت است از اين كه: پدرى بعضى از فرزندان خود را نسبت به بعضى ديگر بيشتر دوست بدارد و بيشتر احترام كند. مقصودشان از ضلالت، غير اين نمى تواند باشد. | |||
«'''فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَكُمْ إِنّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ'''»: | |||
كلمه «بشير»، به معناى حامل بشارت است، و در اين جا، همان كسى است كه حامل پيراهن يوسف است، و اين كه فرمود: «ألَم أقُل لَكُم إنّى أعلَمُ»، اشاره است به آن گفتارش كه بعد از ملامت فرزندان، كه «تا كى به ياد يوسفى» فرموده بود، و آن، عبارت بود از جملۀ «إنَّما أشكُو بَثِّى وَ حُزنِى إلَى اللّه وَ أعلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لَا تَعلَمُون»، و معناى آيه روشن است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۶ </center> | ||
«'''قَالُوا يَا أَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ'''»: | «'''قَالُوا يَا أَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ'''»: | ||
گويندگان اين | گويندگان اين كلام، فرزندان يعقوب اند. به دليل اين كه گفتند: «اى پدر ما»، و مقصودشان از گناهان، همان اعمالى است كه با يوسف و برادرش انجام دادند. يوسف هم، قبلا برايشان طلب مغفرت كرده بود. | ||
«'''قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ | «'''قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ'''»: | ||
يعقوب | يعقوب «عليه السّلام» در اين جمله فرمود: به زودى برايتان استغفار مى كنم، و علت اين كه استغفار براى فرزندان را تأخير انداخت، شايد اين باشد كه تا نعمت خدا با ديدار يوسف تكميل گشته، دلش به تمام معنا خوشحال گردد. و قهرا تمامى آثار شوم فراق، از دلش زايل شود، آنگاه استغفار كند. | ||
و در بعضى اخبار هم آمده كه: تأخير انداخت تا وقتى كه در آن وقت دعا مستجاب مى شود، و به زودى إن شاء اللّه، آن روايات خواهد آمد. | |||
<span id='link238'><span> | <span id='link238'><span> | ||
==ديدار يوسف «ع» با پدر و مادرش، پس از فراق طولانى == | ==ديدار يوسف «ع» با پدر و مادرش، پس از فراق طولانى == | ||
«'''فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ'''»: | «'''فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ'''»: |
ویرایش