۱۶٬۸۱۴
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
<span id='link186'><span> | <span id='link186'><span> | ||
== | ==آزاد شدن محترمانۀ يوسف «ع» از زندان، و برائت او از هر گونه زشتکاری== | ||
«'''وَ قَالَ المَْلِك ائْتُونى بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ | «'''وَ قَالَ المَْلِك ائْتُونى بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّك فَسئَلْهُ مَا بَالُ النِّسوَةِ الَّاتى قَطَّعْنَ أَيْدِيهُنَّ إِنَّ رَبّى بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ'''»: | ||
در اين | در اين آيه، به منظور اختصار، حذف و اضمار به كار رفته، و به طورى كه از سياق كلام و از طبع داستان بر مى آيد، تقدير چنين بوده: «فرستاده شاه كه همان ساقى وى باشد، از زندان برگشت و تعبيرى را كه يوسف از خواب شاه كرده بود، باز گفت. آنگاه شاه بعد از شنيدن آن تعبير، دستور داد برويد يوسف را حاضر كنيد. ساقى به زندان باز گشت و پيغام شاه را رسانيد، اما يوسف از بيرون آمدن استنكاف ورزيده گفت ...». | ||
و | و پرُ واضح است كه خبر دادن يوسف از پيش آمدن سال هاى قحطى پى در پى، خبر وحشت زايى بوده و راه علاجى هم كه نشان داده، از خود خبر عجيب تر بوده، و شاه را كه معمولا نسبت به امور مردم اهتمام و شؤون مملكت اعتناء دارد، سخت تحت تأثير قرار داده، و او را، به وحشت و دهشت انداخته. | ||
و | لذا بى درنگ دستور مى دهد تا او را حاضر كنند، و حضورا با او گفتگو كند و به آنچه كه گفته است، بيشتر آگاه گردد. شاهد اين معنا هم، حكايت قرآن كريم است كه بعد از بيرون شدنش فرموده: «فَلَمّا جَاءَهُ: پس وقتى يوسف نزد او آمد و با او به گفتگو پرداخت...»، و اين كه دستور داد يوسف را بياورند، دستور احضار و دوباره برگرداندن به زندان نبود، بلكه دستور آزادی اش از زندان بود. | ||
زيرا اگر بنا بود دوباره به زندان برگردد، معنا نداشت كه يوسف از بيرون آمدن خوددارى كند. زيرا يك نفر زندانى مى داند كه اگر حكم دولت را امتثال نكند، مجبورش مى كنند كه امتثال كند. | |||
پس معلوم مى شود احضارش، احضار عفو و آزادى بوده، و چون خود را آزاد ديده، توانسته است بگويد من بيرون نمى آيم، تا آن كه درباره ام، به حق داورى شود. نتيجه اين خوددارى و پيشنهاد هم اين شد كه شاه براى بار دوم بگويد، او را نزد من آريد، تا او را از خواص خودم قرار دهم، و حال آن كه در بارِ اول تنها گفته بود: «او را نزد من آريد». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۶۵ </center> | ||
يوسف | يوسف «عليه السّلام» در گفتار خود، كمال ادب را رعايت نموده، به فرستاده دربار گفت: «نزد صاحبت برگرد و بپرس داستان زنانى را كه دست هاى خود را بريدند، چه بود و چرا بريدند»، و در اين گفتارش، هيچ اسمى از همسر عزيز به ميان نياورد، و هيچ بدگويى از او نكرد. تنها منظورش اين بود كه ميان او و همسر عزيز، به حق داورى شود. | ||
و اگر به داستان زنانى كه دست هاى خود را بريدند، فقط اشاره كرد و ايشان را به بدى اسم نبرد و تنها مسأله بريدن دست هايشان را ذكر كرد، براى اين بود كه سرِ نخ را به دست شاه بدهد، تا او در اثر تحقيق، به همه جزئيات واقف گشته و به برائت و پاكى وى از اين كه با همسر عزيز مراوده كرده باشد، آگاهى پيدا كند، و بلكه از هر مراوده و عمل زشتى كه بدو نسبت داده اند، پى ببرد و بفهمد كه بلايى كه بر سر او آورده اند، تا چه حد بزرگ بوده. | |||
و خلاصه هيچ حرفى كه بدگويى از ايشان | و خلاصه هيچ حرفى كه بدگويى از ايشان باشد، نزد، مگر اين كه گفت: «إنَّ رَبِّى بِكَيدِهِنَّ عَلِيمٌ». اين هم در حقيقت به منظور بدگويى از ايشان نبود، بلكه تنها نوعى شكايت به درگاه پروردگار خود بود. | ||
<span id='link187'><span> | <span id='link187'><span> | ||
==لطائفى كه در تعبيرات يوسف (ع ) به چشم مى خورد == | ==لطائفى كه در تعبيرات يوسف (ع ) به چشم مى خورد == | ||
و چه لطافتى در گفتار يوسف (عليه السّلام ) در صدر آيه و ذيل آن بكار رفته كه به فرستاده شاه گفته است : «'''نزد صاحبت برگرد و بپرس '''» آنگاه گفت «'''پروردگار من به كيد ايشان دانا است '''» چون اين طرز بيان ، خود يك نوع تبليغ حق است ، در ضمن نسبت به كسانى هم كه از مفسرين گمان كرده بودند كه مقصود يوسف از كلمه «'''ربى '''» در آنجا كه به زن عزيز گفت : «'''انه ربى احسن مثواى - او صاحب نعمت من است ، مقام مرا گرامى داشته '''» عزيز است خود تنبهى است كه يوسف شوهر زليخا را رب خود نمى دانسته همانطور كه در مورد بحث ، مقصودش از «'''ربى '''» خداى تعالى است در آنجا نيز مقصودش او است. | و چه لطافتى در گفتار يوسف (عليه السّلام ) در صدر آيه و ذيل آن بكار رفته كه به فرستاده شاه گفته است : «'''نزد صاحبت برگرد و بپرس '''» آنگاه گفت «'''پروردگار من به كيد ايشان دانا است '''» چون اين طرز بيان ، خود يك نوع تبليغ حق است ، در ضمن نسبت به كسانى هم كه از مفسرين گمان كرده بودند كه مقصود يوسف از كلمه «'''ربى '''» در آنجا كه به زن عزيز گفت : «'''انه ربى احسن مثواى - او صاحب نعمت من است ، مقام مرا گرامى داشته '''» عزيز است خود تنبهى است كه يوسف شوهر زليخا را رب خود نمى دانسته همانطور كه در مورد بحث ، مقصودش از «'''ربى '''» خداى تعالى است در آنجا نيز مقصودش او است. |
ویرایش