۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
زيرا آنان، نه وجود خدا را انكار مى كنند، و نه اين كه خدا خالق هر چيز، حتّى بت هاى ايشان است، و اقرار دارند كه بت هايشان خالق هيچ چيز نيستند، بلكه از اين رو براى آن ها سهمى از تدبير قائل بودند كه گفتند خدا تدبير عالَم و امر شفاعت را به آن ها واگذار كرده، و در مقابل چنين مردمى چه فایده دارد كه اصل صانع اثبات شود؟ | زيرا آنان، نه وجود خدا را انكار مى كنند، و نه اين كه خدا خالق هر چيز، حتّى بت هاى ايشان است، و اقرار دارند كه بت هايشان خالق هيچ چيز نيستند، بلكه از اين رو براى آن ها سهمى از تدبير قائل بودند كه گفتند خدا تدبير عالَم و امر شفاعت را به آن ها واگذار كرده، و در مقابل چنين مردمى چه فایده دارد كه اصل صانع اثبات شود؟ | ||
پس در اين آيات، مقصود اثبات صانع نيست. و اگر نعمت ها را هم اسم برده، براى تثبيت امر نعمت بوده. چون وقتى طرف، قبول دارد كه خدا، خالق هر چيزى است، بايد او را متوجه كرد كه پس آثار مخلوقات او، كه همانا تنعم ما از آن هاست، نيز از خداست و اوست كه اين همه نعمت را در اختيار ما گذارده. و چون وجود اين نعمت ها از آنِ او و ملك اوست، و ملكيت او، نه باطل مى شود و نه به ديگرى منتقل مى گردد، و نه تبديل قبول مى كند. پس منعم حقيقى ما نيز، تنها اوست، و هيچ موجود ديگرى، غير او، سهمى از منعم بودن را ندارد. حتى خود نعمت هم، نعمت بودنش از خودش نيست و ولى نعمت ما نخواهد بود. چون هم خودش و هم اثرش، هر دو، مِلك خداست. | پس در اين آيات، مقصود اثبات صانع نيست. و اگر نعمت ها را هم اسم برده، براى تثبيت امر نعمت بوده. چون وقتى طرف، قبول دارد كه خدا، خالق هر چيزى است، بايد او را متوجه كرد كه پس آثار مخلوقات او، كه همانا تنعم ما از آن هاست، نيز از خداست و اوست كه اين همه نعمت را در اختيار ما گذارده. | ||
و چون وجود اين نعمت ها از آنِ او و ملك اوست، و ملكيت او، نه باطل مى شود و نه به ديگرى منتقل مى گردد، و نه تبديل قبول مى كند. پس منعم حقيقى ما نيز، تنها اوست، و هيچ موجود ديگرى، غير او، سهمى از منعم بودن را ندارد. حتى خود نعمت هم، نعمت بودنش از خودش نيست و ولى نعمت ما نخواهد بود. چون هم خودش و هم اثرش، هر دو، مِلك خداست. | |||
و به همين جهت بود كه خداى تعالى، تنها به مسأله خلقت و انعام اكتفاء نكرد. (چون اگر صرف اين دو باعث شود كه انسان در برابر خالق و دارنده نعمت، خاضع شود و او را بپرستد، بايد مردم ابرها را هم كه باران مى فرستند، بپرستند)، بلكه مسأله تدبير را هم دخيل دانست و جملۀ «وَ اللهُ يَعلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعلِنُون» را هم ضميمه فرمود، و تا بفهماند كه خالق و منعمى را بايد پرستيد كه عالِم هم باشد، تا بدين وسيله مدبّر مخلوق خود بوده و هر مخلوقى را به سوى كمال مطلوبش راهنمايى كند، و راه سعادتى را كه برايش مقدر كرده، به او بنماياند. و معلوم است كه عبادت، وقتى عبادت و پرستش واقعى است كه معبود، عالِم به عبادت عابد خود باشد، و خضوع و خشوع او را ببيند. | و به همين جهت بود كه خداى تعالى، تنها به مسأله خلقت و انعام اكتفاء نكرد. (چون اگر صرف اين دو باعث شود كه انسان در برابر خالق و دارنده نعمت، خاضع شود و او را بپرستد، بايد مردم ابرها را هم كه باران مى فرستند، بپرستند)، بلكه مسأله تدبير را هم دخيل دانست و جملۀ «وَ اللهُ يَعلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعلِنُون» را هم ضميمه فرمود، و تا بفهماند كه خالق و منعمى را بايد پرستيد كه عالِم هم باشد، تا بدين وسيله مدبّر مخلوق خود بوده و هر مخلوقى را به سوى كمال مطلوبش راهنمايى كند، و راه سعادتى را كه برايش مقدر كرده، به او بنماياند. و معلوم است كه عبادت، وقتى عبادت و پرستش واقعى است كه معبود، عالِم به عبادت عابد خود باشد، و خضوع و خشوع او را ببيند. |
ویرایش