۱۶٬۲۶۹
ویرایش
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
«'''أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ الَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشهُوداً'''»: | «'''أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ الَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشهُوداً'''»: | ||
در مجمع البيان گفته: «دُلُوك» به معناى زوال آفتاب و رسيدن به حدّ ظهر است. مبرد گفته: «دُلُوك شمس»، به معناى اول ظهر تا غروب است. بعضى ديگر گفته اند: «دُلُوك شمس»، به معناى غروب آفتاب است، و اصل كلمه از «دلك» است، كه به معناى ماليدن است. و اگر ظهر را «دُلُوك» گفته اند، بدين جهت است كه از شدت روشنایى، هر كس به آن نگاه كند، چشم خود را مى مالد، و اگر غروب آفتاب را «دُلُوك شمس» خوانده اند، باز براى اين است كه بيننده، چشم خود را مى مالد، تا درست درك كند. | در مجمع البيان گفته: «دُلُوك» به معناى زوال آفتاب و رسيدن به حدّ ظهر است. مبرد گفته: «دُلُوك شمس»، به معناى اول ظهر تا غروب است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: «دُلُوك شمس»، به معناى غروب آفتاب است، و اصل كلمه از «دلك» است، كه به معناى ماليدن است. | |||
و اگر ظهر را «دُلُوك» گفته اند، بدين جهت است كه از شدت روشنایى، هر كس به آن نگاه كند، چشم خود را مى مالد، و اگر غروب آفتاب را «دُلُوك شمس» خوانده اند، باز براى اين است كه بيننده، چشم خود را مى مالد، تا درست درك كند. | |||
و نيز در مجمع گفته: «غَسَق اللَّيل»، هنگامى است كه تاريكى شب پديد مى آيد. وقتى مى گويند: «غَسَقَتِ القُرحَة»، معنايش اين است كه: زخم و جراحت دهن باز كرد و داخلش نمودار گشت. | و نيز در مجمع گفته: «غَسَق اللَّيل»، هنگامى است كه تاريكى شب پديد مى آيد. وقتى مى گويند: «غَسَقَتِ القُرحَة»، معنايش اين است كه: زخم و جراحت دهن باز كرد و داخلش نمودار گشت. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۴۱ </center> | ||
و در مفردات گفته: «غسق شب»، به معناى شدت ظلمت شب است. مفسران، در تفسير اول آيه اختلاف كرده اند، و از ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، به طريق شيعه روايت شده كه فرموده اند: «دُلُوك الشَّمس»، هنگام ظهر و «غَسَق اللَّيل»، نصف شب است. و به زودى، إن شاء اللّه در بحث روايتى آينده، به آن اشاره خواهد شد. | و در مفردات گفته: «غسق شب»، به معناى شدت ظلمت شب است. | ||
مفسران، در تفسير اول آيه اختلاف كرده اند، و از ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، به طريق شيعه روايت شده كه فرموده اند: «دُلُوك الشَّمس»، هنگام ظهر و «غَسَق اللَّيل»، نصف شب است. و به زودى، إن شاء اللّه در بحث روايتى آينده، به آن اشاره خواهد شد. | |||
و بنابر اين روايت، آيه شريفه، از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، و نمازهاى واجب يوميه، كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود، چهار نماز است: «ظهر و عصر»، و «مغرب و عشاء»، و با انضمام نماز «صبح»، كه جملۀ «وَ قُرآنَ الفَجر»، بر آن دلالت دارد، نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مى شود. | و بنابر اين روايت، آيه شريفه، از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، و نمازهاى واجب يوميه، كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود، چهار نماز است: «ظهر و عصر»، و «مغرب و عشاء»، و با انضمام نماز «صبح»، كه جملۀ «وَ قُرآنَ الفَجر»، بر آن دلالت دارد، نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مى شود. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۹: | ||
<span id='link158'><span> | <span id='link158'><span> | ||
== | ==مأموریت رسول خدا «ص»، به تهجّد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند== | ||
«'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك | «'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك عَسَى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً مَحْمُوداً'''»: | ||
كلمۀ «تهجّد»، از ماده «هجود» است، كه در اصل به معناى خواب است. و «تهجّد»، به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند، به معناى بيدارى بعد از خواب است. و ضمير در «بِهِ»، به قرآن، يا به كلمۀ «بَعض» (كه از كلمۀ «مِنَ اللَّيل» استفاده مى شود)، بر مى گردد. | |||
و كلمۀ «نَافِلة»، از ماده «نَفل»، به معناى زيادى است. و چه بسا گفته شده كه كلمۀ «مِنَ اللَّيل»، از قبيل اغراء «تحريك و تهيج»، و نظير «عَلَيكَ بِاللَّيل: بر تو باد شب» مى باشد. و حرف «فاء»، كه بر سرِ «فَتَهَجَّد» آمده، نظير «فاء» در «فَإيَّاىَ فَارهَبُون» است. | |||
و معناى آيه، چنين است كه: قسمتى از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعنى نماز) مشغول شو. نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تو است. | |||
كلمۀ «مقام»، در جملۀ «مَقَاماً مَحمُوداً»، ممكن است مصدر ميمى و به معناى بعث باشد، كه در اين صورت، مفعول مطلق جملۀ «لِيَبعَثَكَ» خواهد بود، هر چند كه لفظ «بعث» در بين نيامده باشد، و معنا چنين مى شود: «باشد كه پروردگارت تو را بعث كند، بعثى پسنديده». | |||
و ممكن هم هست اسم مكان بوده و آنگاه «بعث»، به معناى اقامه و يا متضمن معناى اعطاء و امثال آن باشد، كه بنابراين احتمال، معناى آيه چنين مى شود: «باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود، به پا دارد»، و يا «در حالى كه معطى تو است، به مقامى محمود بعث فرمايد»، و يا «عطا كند تو را در حالى كه بعث كننده تو است، مقامى محمود». | |||
و | در اين جا، محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده است، و اين، خود مى فهماند كه مقام مذكور، مقامى است كه هر كس آن را مى پسندد. و معلوم است كه همه وقتى مقامى را حمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، و همه كس از آن منتفع گردد، و به همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، و آن، «مقام شفاعت» كبراى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است كه روز قيامت، در آن مقام قرار مى گيرد. و روايات وارده در تفسير اين آيه، از طرق شيعه و سنّى، همه بر این معنا متفق اند. | ||
==مقصود از دخول و خروج به «صدق»، در آیه شریفه== | |||
«'''وَ قُل رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك سُلْطاناً نَّصِيراً'''»: | |||
كلمۀ «مُدخَل» - به ضم ميم و فتح خاء - مصدر ميمى به معناى داخل كردن است، و همين طور «مُخرَج»، كه آن نيز، هم وزن همان صيغه است و به معناى خارج كردن است. و اگر «إدخال» و «إخراج» را به صدق اضافه كرده، به اين عنايت است كه دخول و خروج در هر امرى، دخول و خروجى باشد كه متصف به صدق و داراى حقيقت باشد. نه اين كه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و يا يك طرفش، با طرف ديگرش متضاد بوده باشد. | |||
مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود، به زبانش خداى را بخواند، ولى منظور قلبی اش، اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجّه گشته، از اين راه وجهه اى كسب كند. و يا در يك قسمت از دعايش خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر، غير خداى را هم شركت دهد. | |||
و خلاصه اين كه: «دخول و خروج به صدق»، اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول و خروج هايش ببيند، و صدق سراپاى وجودش را بگيرد. چيزى بگويد كه عمل هم بكند، و عملى بكند، كه همان را بگويد. چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند و عملى انجام ندهد، مگر آن را كه ايمان دارد و بدان معتقد است، و اين مقام، مقام صديقين است. بنابراين، برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگویيم: خدايا! امور مرا آن چنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى. | |||
«'''وَ اجعَل مِن لَدُنكَ سُلطَاناً نَصِيراً'''» - يعنى: سلطنتى يارى شده. به اين معنا كه مرا در تمامى مهماتم و در هر كارى كه مشغول مى شوم، يارى كن. اگر مردم را به دين تو دعوت مى كنم، مغلوب نشوم، و حجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنه اى و مكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم، و به وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم. | |||
و اين آيه، همان طور كه ملاحظه مى كنيد، به طور مطلق، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مُدخَل و مُخرَج ها او را سرپرستى كند، و از ناحيه خود سلطانى به او دهد كه او را ياور باشد. در نتيجه، از هيچ حقى منحرف نگشته و به سوى هيچ باطلى متمايل نشود. | |||
و | و بنابراين اطلاق، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسران را قبول كنيم كه گفته اند: «مراد از دخول و خروج، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه و خروج از مدينه به سوى مكه و فتح مكه است». و يا آن كه «مراد از دخول و خروج، دخول در قبر به مرگ، و خروج از قبر به بعث است». | ||
بله، از آن جایى كه آيه شريفه بعد از آيه «وَ إن كَادُوا لَيَفتِنُونَكَ»، و آيه «وَ إن كَادُوا لَيَستَفِزُّونَكَ»، و در سياق آن دو قرار گرفته، اشاره به مسأله دخول و خروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج، نه اين كه دخول و خروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد. | |||
آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه در تمامى مهماتش و كارهایی كه در امر دعوت دينى دارد، به پروردگارش ملتجى شو. و همچنين در دخول و خروج هر مكانى كه سكونت مى كند، و يا صرفا داخل و خارج مى شود، و اين معنا واضح است. | |||
«'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»: | «'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»: | ||
در مجمع البيان | در مجمع البيان گفته» كلمۀ «زَهُوق»، به معناى هلاكت و بطلان است.، وقتى گفته مى شود: «زَهَقَت نَفسُهُ»، معنايش اين است كه جانش بيرون آمد. گویى اين كه جانش به سوى هلاكت بيرون شد. اين بود كلام صاحب مجمع، و معناى آيه روشن است. | ||
در اين آيه كه رسول خدا | در اين آيه كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه ظهور حق را به همه اعلام كند. | ||
ویرایش