۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۳ </center> | ||
پاسخ به مفسرينى كه رؤ يا را معراج وشجره معلونه را (شجره زقوم ) دانسته اند | پاسخ به مفسرينى كه رؤ يا را معراج وشجره معلونه را (شجره زقوم ) دانسته اند | ||
آن | آن وقت، وقتى به مفسران مذكور اشكال شد كه: آخر بنا به تصريح همه اهل لغت «رؤيا» به معناى صحنه هایى است كه آدمى در خواب مى بيند، و اين، چه ربطى به معراج (كه در بيدارى اتفاق افتاده) دارد؟ | ||
و | چنين عذر مى آورند كه: كلمۀ مذكور، مانند «رؤيت» مصدر است و معناى ديدن را مى دهد و اختصاص به خواب ندارد. و يا مى گويند: «رؤيا»، هر چيزى است كه انسان آن را در شب ببيند، چه در بيدارى و چه در خواب. و يا مى گويند: معراج را از اين نظر «رؤيا» خوانده، كه در نظر مشركان، چيزى شبيه به رؤياى خواب مى آمده. و يا مى گويند: اين به زعم مشركان «رؤيا» خوانده شده، همچنان كه قرآن، سنگ هایى را كه مشركان خدا مى خواندند، خدا خوانده. | ||
و | و لذا مى بينيم كه بعضى از مشركان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گفته اند: نكند اين عالَم را در خواب ديده اى، و چون چنين بوده، خدا هم آن را «رؤيا» خوانده. و يا مى گويند: از اين نظر «رؤيا» خوانده شده كه از جهت اشتمالش بر عجائب، يا از جهت سرعت وقوع، و يا به شب واقع شدنش، شبيه به رؤيا بوده است. | ||
و يا گفته اند: | آنگاه عده اى ديگر، به اين حرف ها پاسخ داده اند كه در روايت عايشه و معاويه آمده كه معراج در خواب بوده. | ||
و نيز وقتى اشكال شده كه: معنا ندارد درخت زقوم را «شجره ملعونه» بنامند، مگر درخت چه كرده كه ملعون شود؟ | |||
در جواب گفته اند: مراد از لعن درخت، لعن خورندگان آن است كه به طور مجاز اسناد، و به منظور مبالغه در لعن، به خود درخت گفته شده. و يا گفته اند: لغت به معناى دورى است و «شجره ملعونه»، در دورترين فاصله از رحمت خدا قرار دارد. چون در قعر جهنم واقع شده. | |||
و يا گفته اند: «از اين جهت ملعون شده كه طلعش، شبيه به سر شيطان ها است، و چون شيطان ها، ملعون اند، آن نيز ملعون شده». و يا گفته اند: «عرب هر غذاى ناپسند و سمّى و مضرّ را «ملعون» مى خواند، و شجره مزبور هم، از اين جهت ملعون خوانده شده». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۴ </center> | ||
حال بد نيست جوابى به اين حرف ها بدهيم و بگذريم: | |||
اما اين كه در باره «رؤيا» گفته اند: همچون «رؤيت»، مصدر است، يا به معناى «ديدن در شب» است، جوابش اين است كه: چنين معنایى در لغت ثابت نشده، و در سخنان نظم و نثر ادباى عرب، شاهدى بر آن ديده نشده است و جز ادعاى محض، دليل ديگرى ندارد. | |||
و اما اين كه گفته اند: «معراج» را رؤيا ناميدن، از باب تسليم به اعتقاد خصم است كه مى پنداشته اگر معراجى بوده، در خواب بوده است، همچنان كه خداى تعالى، سنگ و چوب هاى مشركان را خداى ايشان ناميده، و اين معنايش امضاى خدایى آن ها نيست». | |||
در جواب مى گویيم: بر ما واجب است كه كلام خداى را از چنين توجيهاتى منزه بدانيم. اگر قرآن كريم چنين كارى كرده بود، قرينه اى مى آورد كه بفهماند چه عنايتى در كار بوده، و قضيه خدايان مشركان را هم قبول نداريم. زيرا هيچ جاى قرآن، معبودهاى مشركان را خدا نخوانده، و حتى شركاء هم نناميده، و اگر اسمى از آن ها برده، به تعبير «خدايان ايشان» و يا «شركاء ايشان» آورده، نه آلهه و شركاء، تا كاملا بفهماند كه قرآن و اهل قرآن، خدايان ايشان را قبول ندارند. | |||
نظير اين جواب را بر آن استدلالشان هم كه گفته اند: از باب تسميه «معراج» به «رؤيا» است، نيز مى توان آورد. چرا كه به طور كلّى مجاز قرينه مى خواهد، و بدون قرينه نمى شود كلامى را بر معناى مجازی اش حمل كرد، و اگر قرينه اى در كار بود، قائلان به معراج روحى، به كلمه «رؤيا» در اين آيه - بنابراين كه ناظر به داستان معراج باشد - استدلال نمى كردند، بلكه به همان قرينه تمسك مى جستند. | |||
و اما اين كه در جواب گفتند: «اصلا معراج در خواب اتفاق افتاده»، بطلانش در اول سوره، در تفسير آيه اسراء گذشت. | |||
و بقيه پاسخ هایى كه داده اند نيز، هيچ يك استدلالى نيست. مثلا يكى اين بود كه مقصود از «شجره ملعونه»، شجره اى است كه خورندگانش ملعون اند، و منظور از اين تعبير، مبالغه در لعنت ايشان است، و اين حرف، هر چند در محاورات عامه نمونه اش ديده مى شود كه وقتى مى خواهند كسى را ناسزا بگويند، زن او را به بدى ياد مى كنند، دختر او را مى گويند، پدر و مادر و قوم و قبيله اش را دشنام مى دهند، تا در دشنام خود او، مبالغه كرده باشند. گاهى هم از اين باب آن آسمانى كه بر او سايه افكنده، و آن سرزمينى كه او را در خود جاى داده و آن خانه اى كه او را در خود گنجانيده، و آن مردمى كه با او معاشرت مى كنند، همه را به باد فحش مى گيرند. | |||
آرى، چنين چيزى در محاورات مردم بى سر و بى پا هست، ولى مگر هرچه در محاورات ديده شد، بايد در قرآن كريم هم راه داده و آيات آن را بر طبق آن محاورات، معنا كرد؟ در حالى كه ادب قرآن چنين اجازه اى را به ما نمى دهد، كه به او نسبت لعنت به درختى دهيم كه مردم بد از ميوه اش خورده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۵ </center> | ||
و نيز | و نيز اين كه گفتند: «اصلا لعنت به معناى مطلق راندن و دور كردن است»، در جواب مى گویيم كه: | ||
در پاسخش مى | چنين چيزى در لغت ثابت نشده. آنچه كه در قرآن آمده و قرائن بر آن دلالت كرده اند، اين است كه لعنت به معناى دورى از رحمت و كرامت الهى است، و اين كه گفته شد آيه مورد بحث، نظير آيه «شَجَرَةً تَنبُتُ فِى أصلِ الجَحِيم» است و اصل جحيم، چون دورترين نقاط از رحمت است، پس «شجره ملعونه» هم، همان شجره است. | ||
در پاسخش مى گویيم: اگر مقصود از رحمت، بهشت است، ادعاى شما دليلى ندارد. چون كسى نمى داند كه اصل جحيم با بهشت چه فاصله اى دارد، و اگر مقصود از رحمت، معناى مقابل عذاب است، لازمه اش اين است كه ملعونه بودن شجره، به معناى دور بودن از رحمت و كرامت باشد، و مقتضاى اين حرف، اين است كه خود جهنم و عذاب هایى كه در آن آماده شده و ملائكه آتش و خزنه دوزخ، همه مغضوب خدا و دور از رحمت او باشند، و حال آن كه هيچ يك از آن ها ملعون نيستند، بلكه لعنت و غضب و دورى، از آن كسانى از جنّ و انس است كه در آن عذاب ها، معذّب مى باشند. | |||
و اما اينكه گفتند ((از اين جهت آن را ملعون خوانده اند كه طلع آن شبيه به كله شيطان ها است ، وچون شيطانها ملعونند آن درخت را نيز ملعون خوانده ((، جوابش اين است كه اين يك مجاز در اسناد نمونه ونو ظهورى است كه كمتركسى به قرينه آن پى مى برد، بنابراين همه ايرادها كه به وجه اول كرديم به اين نيز وارد است. | و اما اينكه گفتند ((از اين جهت آن را ملعون خوانده اند كه طلع آن شبيه به كله شيطان ها است ، وچون شيطانها ملعونند آن درخت را نيز ملعون خوانده ((، جوابش اين است كه اين يك مجاز در اسناد نمونه ونو ظهورى است كه كمتركسى به قرينه آن پى مى برد، بنابراين همه ايرادها كه به وجه اول كرديم به اين نيز وارد است. | ||
خط ۷۵: | خط ۸۵: | ||
ودر كشاف احتمال داده كه حال براى موصول باشد نه مفعول ((خلقت (( همچنانكه زجاج وبعضى گفته اند: در هر حال حاليه بودن خلاف ظاهر است ، زيرا كلمه ((طينا(( جامد است ، وحال بايد مشتق باشد. | ودر كشاف احتمال داده كه حال براى موصول باشد نه مفعول ((خلقت (( همچنانكه زجاج وبعضى گفته اند: در هر حال حاليه بودن خلاف ظاهر است ، زيرا كلمه ((طينا(( جامد است ، وحال بايد مشتق باشد. | ||
<span id='link130'><span> | <span id='link130'><span> | ||
==يادآورى داستان سجده نكردن ابليس بر آدم «ع» و آغاز عصيان و اغواى او == | ==يادآورى داستان سجده نكردن ابليس بر آدم «ع» و آغاز عصيان و اغواى او == | ||
در اين آيه شريفه يادآورى ديگرى است براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) وآن داستان ابليس و ماجرائى است كه ميان اوو خداى سبحان اتفاق افتاد، آن موقعى كه امر خدا به سجده به آدم را عصيان ورزيد تا نسبت به وضع مردم خيلى ناراحت نشود وبداند كه جنس بشر از ازل همينطور بوده كه اوامر خداى راسبك شمرده ودر برابر حق سرپيچى واستكبار مى ورزند، و اعتنائى به آيات خدا نمى كنند، واز اين به بعد هم همواره چنين خواهد بود، بياد آور كه چگونه ابليس قسم خورد كه گريبان ذريه آدم را بگيرد، وخدا هم اورا بر كسانى كه اطاعتش كنند مسلط فرمود، واحدى از پيروان دعوت او و دعوت سواران وپيادگان از لشگر اورا استثناء نكرد، و كسانى را استثناء كرد كه از بندگان مخلص خدا باشند. | در اين آيه شريفه يادآورى ديگرى است براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) وآن داستان ابليس و ماجرائى است كه ميان اوو خداى سبحان اتفاق افتاد، آن موقعى كه امر خدا به سجده به آدم را عصيان ورزيد تا نسبت به وضع مردم خيلى ناراحت نشود وبداند كه جنس بشر از ازل همينطور بوده كه اوامر خداى راسبك شمرده ودر برابر حق سرپيچى واستكبار مى ورزند، و اعتنائى به آيات خدا نمى كنند، واز اين به بعد هم همواره چنين خواهد بود، بياد آور كه چگونه ابليس قسم خورد كه گريبان ذريه آدم را بگيرد، وخدا هم اورا بر كسانى كه اطاعتش كنند مسلط فرمود، واحدى از پيروان دعوت او و دعوت سواران وپيادگان از لشگر اورا استثناء نكرد، و كسانى را استثناء كرد كه از بندگان مخلص خدا باشند. |
ویرایش