۱۴٬۴۱۸
ویرایش
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۸۴: | خط ۱۸۴: | ||
<span id='link356'><span> | <span id='link356'><span> | ||
==آيه | ==آيه ۱۰۹ سوره كهف == | ||
قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ | قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كلِمَاتُ رَبّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(۱۰۹) | ||
<center> «'''ترجمه آیه'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیه'''» </center> | ||
بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من | بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد، پيش از آن كه كلمات پروردگارم تمامى گيرد، دريا تمامى پذيرد و گرچه نظير آن را نيز به كمك آوريم. (۱۰۹) | ||
<center> «'''بیان آیه'''» </center> | <center> «'''بیان آیه'''» </center> | ||
اين | اين آيه، بيان مستقلى است براى وسعت كلمات خداى تعالى، و اين كه كلمات او نابودى پذير نيست، و به همين جهت بعيد نيست كه تنها نازل شده باشد، نه در ضمن آيات قبل و بعدش، ليكن اگر در ضمن آيات ديگرى نازل شده باشد، آن وقت مربوط به تمامى مطالبى است كه در اين سوره مورد بحث قرار گرفته است. | ||
بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده | بدين خاطر كه در اول اين سوره اشاره شده كه حقايقى الهى را خاطرنشان مى سازد، و نخست پيغمبر خود را كه از اعراض مردم از ذكر ناراحت شده بود، تسليت داد كه همگى نسبت به تنبه به اين حقايق در خواب و غفلت اند و به زودى از خواب خود بيدار مى شوند، و براى ايضاح اين معنا، مثالى از داستان اصحاب كهف آورد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۳ </center> | ||
آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى | آنگاه امور ديگرى را خاطرنشان ساخته و براى مزيد ايضاح در ذيل آن، داستان موسى و خضر را آورد كه چگونه موسى از او اعمال عجيبى مشاهده كرد و نتوانست تأويل كند، و ظاهر آن اعمال وى را از باطن آن ها غافل ساخت تا آن كه خود خضر تأويل كارهاى خود را شرح داده، اضطراب موسى را از بين برد. و سپس داستان ذوالقرنين و سدى كه به امر خدا و براى جلوگيرى از مفسدين - از قبيل يأجوج و مأجوج - ساخته بيان كرد. | ||
و به طورى كه ملاحظه مى | و به طورى كه ملاحظه مى كنيد، اين ها امورى است كه در ذيلش حقايق و اسرارى قرار دارد، و در حقيقت كلماتى است كاشف از مقاصدى، و بياناتى است كه از حقايقى نهفته كه ذكر حكيم به سوى آن ها دعوت مى كند، پرده برمى دارد. | ||
و اين آيه، از اين امور كه كلمات خدا است، خبر مى دهد و كلمات خدا از مقاصدى كه زوال ناپذير است، خبر مى دهد، و آيه شريفه در اين كه در جایى قرار گرفته كه غرض سوره استيفاء شده و بيانش تمام گشته و مثال هايش زده شده، نظير گفتار كسى مى ماند كه خيلى حرف زده و در آخر گفته باشد حرف هاى ما تمامى ندارد. لذا به همين مقدار كه گفتيم اكتفاء مى كنيم - و خدا داناتر است. | |||
==مقصود از اين كه: اگر درياها مركب باشد، كلمات خدا را با آن نتوان نوشت== | |||
«'''قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَاتِ رَبّى...'''»: | |||
و معلوم است كه خداى | لفظ «كلمة»، هم بر جمله اطلاق مى شود وهم بر مفرد. نظير آيه شريفه «قُل يَا أهلَ الِكتَابِ تَعَالَوا إلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَ بَينَكُم ألّا نَعبُدَ إلّا الله»، و در قرآن كريم بيشتر در گفتار خدا و حكم او استعمال شده. مانند آيه «وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ الحُسنَى عَلَى بَنِى إسرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا»، و آيه «كَذَلِكَ حَقَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أنَّهُم لَا يُؤمِنُون»، و آيه «وَ لَولَا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّكَ لَقُضِىَ بَينَهُم»، و آيات بسيار زياد ديگرى از اين قبيل. | ||
و معلوم است كه خداى تعالى، تكلمش به دهان باز كردن نيست، بلكه تكلم او همان فعل او است و افاضه وجودى است كه مى كند، همچنان كه فرموده: «إنَّمَا قَولُنَا لِشَئٍ إذَا أرَدنَاهُ أن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵۴ </center> | ||
و اگر | و اگر قرآن، فعل خدا را «كلمه» ناميده، براى اين است كه فعل او بر وجود او دلالت مى كند. از همين جا است كه مسيح، «كلمه خدا» ناميده مى شود، و قرآن كريم مى فرمايد: «إنَّمَا المَسِيحُ عِيسَى ابنُ مَريَمَ رَسُولُ الله وَ كَلِمَتُهُ»، و نيز از اين جا روشن مى شود كه هيچ عينى از اعيان خارجى و هيچ واقعه اى از وقايع به وجود نمى آيد، مگر آن كه از اين جهت كه بر ذات خداى تعالى دلالت دارد، كلمه او است. | ||
چيزى كه | چيزى كه هست، در عرف و اصطلاح قرآن كريم، مخصوص امورى شده كه دلالتش بر ذات بارى عزّ اسمه ظاهر باشد، و در دلالتش خفاء و بطلان و تغييرى نباشد، همچنان كه فرموده: «وَ الحَقُّ أقُولُ»، و نيز فرموده: «مَا يُبَدَّلُ القَولُ لَدَىَّ»، و چنين موجودى مثال روشنش، عيسى بن مريم «عليهما السلام» و موارد قضاى حتمى خدا است. | ||
و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه | و نيز از همين جا روشن مى شود اين كه مفسران «كلمات» در آيه را، حمل بر معلومات و يا مقدورات و يا ميعادهايى كه به اهل ثواب و اهل عقاب داده شده نموده اند، صحيح نيست. | ||
ویرایش