۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
==گفتار ديگران در معناى «وجه» و دعاى صبح و شام، در آيه شريفه== | ==گفتار ديگران در معناى «وجه» و دعاى صبح و شام، در آيه شريفه== | ||
از | از اين جا معلوم مى شود عدم صحت قول بعضى كه گفته اند: منظور معناى مجازى «وجه خدا»، يعنى رضايت خدا و اطاعت مرضى، رضاى اوست. چون وقتى كسى از كسى راضى شد، بدو روى مى آورد. خدا هم وقتى از ما راضى شد، به ما روى مى آورد، همچنان كه وقتى خشم كرد، روى مى گرداند. | ||
و نيز اين كه بعضى ديگر گفته اند: منظور از «وجه»، ذات است و در حقيقت، مضاف آن حذف شده و تقدير «ذات وجه» بوده، و معناى آيه اين است كه مى خواهند به ذاتى داراى وجه تقرب جويند. و همچنين اين كه بعضى گفته اند: مراد از آن توجه است. | |||
و | و اين كه فرمود: «پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند»، مقصود از خواندن به صبح و شام، استمرار بر دعا و عادت كردن به آن است، به طورى كه دائما به ياد خدايند و او را مى خوانند. چون دوام هر چيزى، به تكرر صبح بعد از شام و شام بعد از صبح آن چيز است. پس در حقيقت، جمله مورد بحث بر طريق كنايه آمده است. | ||
بعضى گفته اند: مراد از دعاى صبح | بعضى گفته اند: مراد از دعاى صبح و شام، نماز صبح و شام است. و بعضى ديگر گفته اند: فرائض يوميه است، وليكن هيچ يك به نظر درست نمى آيد. | ||
و در جمله | و در جمله «وَ لَا تَعدُ عَينَاكَ عَنهُم تُرِيدُ زِينَةَ الحَيَوةِ الدُّنيَا»، اصل معناى «عدو»، به طورى كه راغب تصريح كرده، تجاوز است. و اين تجاوز، معنايى است كه در تمامى مشتقات و موارد استعمال اين ماده وجود دارد. | ||
در قاموس گفته : | |||
در قاموس گفته: «عدا الامر»، به معناى «از اين امر تجاوز كرد» مى باشد و «عدا عن الامر»، به معناى «ترك اين امر كرد» است. بنابراين، معناى جمله مورد بحث اين مى شود كه: ديدگانت را از آنان مبر (يعنى رهايشان مكن) و ديدگانت تركشان نكند، و خلاصه براى خاطر زينت حيات دنيا اينان را رها مكن. | |||
وليكن بعضى گفته اند: اگر كلمه مزبور، يعنى «تَعدُ» به معناى تجاوز بود، هرگز با حرف «عَن» متعدى نمى شد. زيرا تجاوز هيچ وقت با اين حرف متعدى نمى شود، مگر آن كه به معناى عفو باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱۹ </center> | ||
چون متضمن معناى نباء | و لذا زمخشرى در كشاف گفته: در جملۀ «وَ لَا تَعدُ عَينَاكَ عَنهُم»، چون متضمن معناى نباء و علاء است كه وقتى گفته مى شود: «نبت عنه عينه وعلت عنه عينه»، معنايش اين است كه: «چشمش خواست آن را ببيند، نتوانست»، لذا به اين مناسبت و براى افاده اين معناى ضمنى، با لفظ «عَن» متعدى گرديد، و اگر اين نبود، جا داشت بفرمايد: «وَ لَا تَعدُ هُم عَينَاكَ». | ||
==آیه: «لَا تُطِع مَن أغفَلنَا قَلبَهُ»، دلالتی بر جبر ندارد== | |||
و در جمله: «وَ لَا تُطِع مَن أغفَلنَا قَلبَهُ عَن ذِكرِنَا»، مراد از «اغفال قلب»، مسلط كردن غفلت بر قلب است، به اين كه ياد خداى سبحان را فراموش كند، كه البته اين اغفال بر سبيل مجازات است. چون ايشان با حق در افتادند و عناد ورزيدند، و لذا خداى تعالى، چنين كيفرشان داد كه ياد خود را از دلشان ببرد. | |||
آرى، زمينه كلام در آيات مورد بحث چنين كسانى هستند. نظير بيانى كه به زودى در ذيل آيات مى آيد و مى فرمايد: «إنَّا جَعَلنَا عَلَى قُلُوبِهِم أكِنَّةً أن يَفقَهُوهُ وَ فِى آذَانِهِم وَقراً وَ إن تَدعُهُم إلَى الهُدَى فَلَن يَهتَدُوا إذاً أبَداً». | |||
بنابراين، ديگر جايى براى اين حرف نمى ماند كه بعضى گفته اند: آيه شريفه از ادله مسأله جبر است، و مى فهماند اين خدا است كه بندگان را به كفر و معصيت مجبور مى كند. براى اين كه مجبور كردن به عنوان مجازات، اجبار به اختيار است كه با اختيار منافات ندارد، و نظير اجبارى است كه شخص سقوط كننده از هواپيما نسبت به افتادن دارد. در آغاز به اختيار خود را انداخت، ولى در وسط راه ديگر مجبور به افتادن است، و اين جبر، منافات با اين كه ما معتقد به اختيار باشيم، ندارد. آن جبرى منافى با اختيار است كه ابتدايى باشد. | |||
و ديگر هيچ حاجتى نيست به اين كه آيه را به خاطر اين كه سر از جبر در نياورد، تأويل كنيم، و مانند بعضى بگوييم منظور از جمله «أغفَلنَا قَلبَهُ»، «عَرَضنَا قَلبَهُ لِلغَفلَة» است. يعنى قلبش را در معرض غفلت قرار داديم. و يا بگوييم: معناى آن «صَادَفنَاهُ غَافِلاً - به او در حالى كه غافل بود، برخورديم». و يا «نَسَبنَاهُ إلَى الَغَفلَة: او را به غفلت نسبت داديم». و يا بگوييم: غفلت دادن به معناى اين است كه او را غفل، يعنى بى علامت كند. | |||
و | و مراد از اين كه قلب او را بى علامت كرديم، اين است كه مانند علامت قلوب مؤمنان آن را علامت نزديم و يا علامت قلوب مؤمنان را در آن نگذاشتيم و به همين جهت ملائكه كه همه مؤمنان را با آن علامت مى شناسند، او را نمى شناسند. هيچ يك از اين حرف ها، نه حرف خوبى است و نه لزوم دارد، بلكه «اغفال»، همان معناى خودش را دارد، و با اختيار هم منافات ندارد. | ||
«''' | «'''وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ وَ كَانَ أمرُهُ فُرُطاً'''» - در مجمع البيان گفته: كلمه «فُرُط»، به معناى تجاوز از حق و خروج از آن است، و از كلام عرب گفته شده كه: «افرط، افراطا» را در مورد اسراف و زياده روى به كار مى برند. و پيروى هوى و افراط، از آثار غفلت قلب است، و به همين جهت عطف دو جمله بر جمله «أغفَلنَا» به منزله عطف تفسير است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۴۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۴۲۰ </center> | ||
<span id='link284'><span> | <span id='link284'><span> |
ویرایش