۱۶٬۸۸۳
ویرایش
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست== | ==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست== | ||
و اضافه | و اضافه تقوا به قلوب، اشاره است به اين كه حقيقت تقوا و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دل ها. و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست. چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است. | ||
مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اين ها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است. پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام، يكى زشت و ديگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است. نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن. | |||
«'''لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ'''»: | |||
كلمۀ «محِل» - به كسره حاء - اسم زمان و به معناى وقت حلول، و سررسيد مدت است. و ضمير «فيها»، به شعائر بر مى گردد. و بنابراين كه معناى شعائر، شتر قربانى باشد، معنا چنين مى شود: براى شما در اين شعائر- اين شتران قربانى - منافعى است، از قبيل سوار شدن بر پشت آن ها، و نوشيدن شير آن ها در موقع احتياج تا مدتى معين، و آن وقتى است كه ديگر بايد قربانى شوند، و سپس وقت رسيدن اجل آن براى ذبح تا رسيدن به خانه كعبه منتهى مى شود. | |||
و اين جمله، معناى جملۀ «هَدياً بَالِغَ الكَعبَه» را مى دهد. البته اين معنا بنا به رواياتى است كه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» رسيده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۹ </center> | ||
منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه | و اما بنابر قول به اين كه مراد از «شعائر»، مناسك حج است، بعضى گفته اند: مقصود منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه سرآمد مناسك حج كنار خانه خدا است. چون آن جا آخرين عمل، كه همان طواف است، انجام مى شود. | ||
«'''وَ | «'''وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الاَنْعَامِ...'''»: | ||
كلمۀ «مَنسَك»، مصدر ميمى، و اسم زمان و مكان است از «نُسُك»، و در اين جا از ظاهر جملۀ «لِيَذكُرُوا اسمَ اللّه» بر مى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد. عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست. | |||
و معنايش اين است كه : ما در | و معنايش اين است كه: ما در امت هاى گذشته آن هايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود، ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده، بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود. | ||
«''' | «'''فَإلَهكُمُ إلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أسلِمُوا'''» - يعنى: وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امت هاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده، پس بدانيد كه معبود شما و آن امت ها يكى است. پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اين كه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانی هاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد. | ||
بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است . | بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است . | ||
«''' | «'''وَ بَشِّرِ المُخبِتِين'''» - در اين جمله، اشاره اى است به اين كه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد، او از «مُخبِتين» است، و آن وقت خود قرآن كريم «مُخبِتين» را چنين تفسير فرموده: «الَّذِينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصَّابِرِينَ عَلَى مَا أصَابَهُم وَ المُقِيمِىِ الصَّلَوة وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم يُنفِقُون»، و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير «إخبات» آمده، با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است. چون صفات مذكور، عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق، كه همه اش در حج هست. | ||
«'''وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شعَائرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيرٌ...'''»: | |||
كلمۀ «بُدن» - به ضمّ باء و سكون دال - جمع «بدنه» - به دو فتحه - كه عبارت است از شتر چاق و درشت. و در سابق گفتيم كه اگر آن را از «شعائر» خوانده، به اعتبار اين است كه قربانى خدا شده است. | |||
«'''فَاذكُرُوا اسمَ اللّه عَلَيهَا صَوَّاف'''» - كلمۀ «صَوَّاف»، جمع «صافه» است. و معناى صافه بودن آن، اين است كه ايستاده باشد، دست ها و پاهايش برابر هم و دست هايش بسته باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center> | ||
«''' | «'''فَإذَا وَجَبَت جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنهَا وَ أطعِمُوا القَانِعَ وَ المُعتَر'''» - كلمه «وجوب»، به معناى سقوط است. وقتى مى گويند: «وَجَبَت الشَّمسُ»، معنايش اين است كه آفتاب غروب كرد. و كلمۀ «جُنُوب»، جمع «جنب» است، و مراد از «وجوب جنوب قربانى»، اين است كه با پهلو به زمين بيفتد، كنايه از اين كه بميرد. | ||
و امر در | و امر در جملۀ «فَكُلُوا مِنهَا» براى اباحه و رفع ممنوعيت است. و خلاصه معناى «كُلُوا»، اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمۀ «قَانِع»، به معناى فقيرى است كه به هرچه به او بدهند، قناعت مى كند. چه سؤال هم بكند، يا نكند. و «مُعتَر»، فقيرى است كه براى سؤال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است. | ||
<span id='link367'><span> | <span id='link367'><span> | ||
ویرایش