گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۱: خط ۹۱:
<span id='link156'><span>
<span id='link156'><span>


==درخواست هاى موسى «ع» از خداوند بعد از مأموريت به رسالت  ==
==درخواست هاى موسى «ع» از خداوند، بعد از مأموريت به رسالت  ==
«'''قَالَ رَب اشرَحْ لى صدْرِى ...إِنَّك كُنت بِنَا بَصِيراً...'''»:
«'''قَالَ رَبّ اشرَحْ لى صَدْرِى ...إِنَّك كُنت بِنَا بَصِيراً...'''»:


يازده آيه است كه متن درخواست موسى از پروردگارش را نقل مى كند، كه بعد از مسجل شدن رسالتش چه چيزهايى از پروردگارش درخواست نمود، و از ظاهر آن پيدا است كه آنچه درخواست كرده وسائلى بوده كه در امر رسالتش بدان محتاج بوده نه در امر نبوت ، آرى رساندن رسالت خدا به فرعون و درباريانش و نجات دادن بنى اسرائيل ، و اداره امور ايشان ، آن وسائل را لازم داشته ، نه مساءله نبوتش .
يازده آيه است كه متن درخواست موسى از پروردگارش را نقل مى كند، كه بعد از مسجّل شدن رسالتش، چه چيزهايى از پروردگارش درخواست نمود، و از ظاهر آن پيدا است كه آنچه درخواست كرده، وسائلى بوده كه در امر رسالتش، بدان محتاج بوده، نه در امر نبوت.  


مؤ يد اين احتمال اين است كه اين درخواست ها را بعد از تماميت نبوتش ، يعنى دنبال آيات سه گانه سابق نياورد، بلكه بعد از فرمان رسالتش ، يعنى آيه ((اذهب الى فرعون انه طغى (( آورد.
آرى رساندن رسالت خدا به فرعون و درباريانش و نجات دادن بنى اسرائيل، و اداره امور ايشان، آن وسائل را لازم داشته، نه مسأله نبوتش.


بله آيات چهارگانه اول كه از آيه ((رب اشرح لى صدرى (( شروع مى شود بى ارتباط به امر نبوت نيست، چون امر نبوت عبارت است از تلقى و گرفتن عقايد دين و احكام عملى آن از ساحت مقدس ربوبى ، كه آن نيز به داشتن شرح صدر و آن سه تاى ديگر نيازمند است .
مؤيد اين احتمال، اين است كه اين درخواست ها را بعد از تماميت نبوتش، يعنى دنبال آيات سه گانه سابق نياورد، بلكه بعد از فرمان رسالتش، يعنى آيه: «إذهَب إلَى فِرعَون إنَّهُ طَغَى» آورد.
 
بله آيات چهارگانه اول كه از آيه «رَبِّ اشرَح لِى صَدرِى» شروع مى شود، بى ارتباط به امر نبوت نيست. چون امر نبوت، عبارت است از تلقى و گرفتن عقايد دين و احكام عملى آن از ساحت مقدس ربوبى، كه آن نيز، به داشتن شرح صدر و آن سه تاى ديگر نيازمند است.


پس جمله ((رب اشرح لى صدرى (( از باب استعاره تخييليه و استعاره به كنايه است ، چون ((شرح (( به معناى گشاد كردن و باز كردن است ، گويا سينه انسان را كه قلب در آن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۲ </center>
جاى دارد ظرفى فرض كرده كه آنچه از طريق مشاهده و ادراك در آن وارد مى شود جاى مى گيرد، و در آن انباشته مى شود، و اگر آنچه وارد مى شود امرى عظيم يا ما فوق طاقت بشرى باشد سينه نمى تواند در خود جايش دهد، ناگزير محتاج مى شود به اينكه آن را شرح دهند و باز كنند، تا گنجايشش بيشتر گردد.
پس جملۀ «رَبِّ اشرَح لِى صَدرِى»، از باب استعاره تخييليّه و استعاره به كنايه است. چون «شرح»، به معناى گشاد كردن و باز كردن است. گويا سينه انسان را كه قلب در آن جاى دارد، ظرفى فرض كرده كه آنچه از طريق مشاهده و ادراك در آن وارد مى شود، جاى مى گيرد، و در آن انباشته مى شود. و اگر آنچه وارد مى شود، امرى عظيم يا مافوق طاقت بشرى باشد، سينه نمى تواند در خود جايش دهد. ناگزير محتاج مى شود به اين كه آن را شرح دهند و باز كنند، تا گنجايشش، بيشتر گردد.
 
و موسى «عليه السلام»، رسالتى را كه خدا بر او مسجّل كرد، بزرگ شمرد. چون از شوكت و قوت قبطيان آگاه بود. مخصوصا از اين جهت كه فرعون طاغى در رأس آنان قرار داشت. فرعونى كه با خدا بر سرِ ربوبيت منازعه نموده، به بانك بلند مى گفت: «أنَا رَبُّكُمُ الأعلَ».
 
و نيز، از ضعف و اسارت بنى اسرائيل در ميان آل فرعون با خبر بود، و مى دانست چقدر جاهل و كوتاه فكرند. و گويا خبر داشت كه دعوتش چه شدائد و مصائبى به بار مى آورد، و چه فجايعى را بايد ناظر باشد. از سوى ديگر، حال خود را هم مى دانست كه تا چه حد در راه خدا بى طاقت و كم تحمل است.  


و موسى (عليه السلام ) رسالتى را كه خدا بر او مسجل كرد بزرگ شمرد، چون از شوكت و قوت قبطيان آگاه بود، مخصوصا از اين جهت كه فرعون طاغى در راءس آنان قرار داشت ، فرعونى كه با خدا بر سر ربوبيت منازعه نموده به بانك بلند مى گفت ((انا ربكم الاعلى ((، و نيز از ضعف و اسارت بنى اسرائيل در ميان آل فرعون با خبر بود، و مى دانست چقدر جاهل و كوتاه فكرند، و گويا خبر داشت كه دعوتش چه شدائد و مصائبى به بار مى آورد، و چه فجايعى را بايد ناظر باشد، از سوى ديگر حال خود را هم مى دانست كه تا چه حد در راه خدا بى طاقت و كم تحمل است ،
آرى، او به هيچ وجه طاقت نداشت ظلم قبطيان را ببيند. داستان كشتن آن قبطى، و نيز داستان آب كشيدنش بر سرِ چاه مَديَن، براى دخترانى كه حريف مردان نبودند، شاهد ابا داشتن او از ظلم و ذلت است. و از سوى ديگر، زبانش - كه خود يگانه اسلحه است براى كسى كه مى خواهد دعوت و رسالت خداى را تبليغ كند - لكنتى داشت كه نمى توانست آن طور كه بايد، مقاصد خود را برساند.


آرى او به هيچ وجه طاقت نداشت ظلم قبطيان را ببيند، داستان كشتن آن قبطى ، و نيز داستان آب كشيدنش بر سر چاه مدين براى دخترانى كه حريف مردان نبودند، شاهد ابا داشتن او از ظلم و ذلت است ، و از سوى ديگر زبانش - كه خود يگانه اسلحه است براى كسى كه مى خواهد دعوت و رسالت خداى را تبليغ كند - لكنتى داشت كه نمى توانست آنطور كه بايد مقاصد خود را برساند.
به همين جهات عديده، از پروردگارش درخواست كرد كه براى حل اين مشكلات، اولا سعۀ صدر به او بدهد، تا تحملش زياد شود، و محنت هايى كه رسالت برايش به بار مى آورد و شدائدى كه در پيش رويش و در مسير دعوتش دارد، آسان گردد. لذا عرضه داشت: «رَبِّ اشرَح لِى صَدرِى».


به همين جهات عديده از پروردگارش درخواست كرد كه براى حل اين مشكلات اولا سعه صدر به او بدهد تا تحملش زياد شود، و محنت هايى كه رسالت برايش به بار مى آورد و شدائدى كه در پيش رويش و در مسير دعوتش دارد آسان گردد، لذا عرضه داشت ((رب اشرح لى صدرى ((
آنگاه گفت: «وَ يَسِّر لِى أمرِى: امرم را آسان ساز»، كه مقصود همان امر رسالت است، و نگفت: رسالتم را تخفيف بده، و خلاصه به دست كم آن قناعت كن، تا اصل رسالت آسان تر شود، بلكه گفت همان امر خطير و عظيم را با همه دشوارى و خطرش، بر من آسان گردان.


آنگاه گفت ((و يسرلى امرى - امرم را آسان ساز(( كه مقصود همان امر رسالت است ، و نگفت : رسالتم را تخفيف بده ، و خلاصه به دست كم آن قناعت كن ، تا اصل رسالت آسانتر شود، بلكه گفت همان امر خطير و عظيم را با همه دشوارى و خطرش بر من آسان گردان .
دليل بر اين معنا، جملۀ «وَ يَسِّر لِى» است. وجه دلالتش بر مدعاى ما، اين است كه: كلمۀ «لِى» در چنين مقامى اختصاص را مى رساند، و جمله چنين معنا مى دهد: «اين امرى كه به عهده من واگذار كردى، و اين رسالت را با همه دشواريش بر من كه مسؤول آن قرارم داده اى، آسان گردان».  


دليل بر اين معنا جمله ((و يسرلى (( است ، وجه دلالتش بر مدعاى ما اين است كه كلمه ((لى (( در چنين مقامى اختصاص را مى رساند، و جمله چنين معنا مى دهد ((اين امرى كه بعهده من واگذار كردى ، و اين رسالت را با همه دشواريش بر من كه مسؤ ول آن قرارم داده اى آسان گردان (( و پر واضح است كه مقتضاى اين سؤ ال اين است كه امر را نسبت به او آسان كند، نه اينكه در حد ذاتش و خلاصه خود آن امر را آسان سازد.
و پُر واضح است كه مقتضاى اين سؤال، اين است كه امر را نسبت به او آسان كند. نه اين كه در حدّ ذاتش و خلاصه خود آن امر را آسان سازد.


نظير اين كلام در جمله ((اشرح لى (( نيز مى آيد، پس معناى آن اين است : مرا كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۳ </center>
ماءمور رسالتم كردى و شدائد و مكارهى در انتظارم قرار دادى ، حوصله زيادى بده ، تا وقتى ناملايمات به من هجوم مى آورند سينه ام تنگى نكند، و اگر به جاى آنچه در قرآن آمده گفته بود ((رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى (( اين نكته فوت مى شد.
نظير اين كلام، در جملۀ «اشرَح لِى» نيز مى آيد. پس معناى آن اين است: مرا كه مأمور رسالتم كردى و شدائد و مكارهى در انتظارم قرار دادى، حوصله زيادى بده، تا وقتى ناملايمات به من هجوم مى آورند، سينه ام تنگى نكند. و اگر به جاى آنچه در قرآن آمده، گفته بود: «رَبِّ اشرَح لِى صَدرِى وَ يَسِّر لِى أمرِى»، اين نكته فوت مى شد.


«'''و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى'''» - اين سؤ ال ديگرش است ، كه گشودن عقده زبان را مى خواهد، و اگر عقده را نكره آورد و گفت ((عقيده اى (( براى اشاره به يك نوع عقده بود، و در حقيقت عقده اى است كه داراى مشخصات معينى است و آن مشخصات از جمله ((يفقهوا قولى (( فهميده مى شود، يعنى آن عقده اى را بگشاى كه نمى گذارد سخنانم را بفهمند.
«'''وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسَانِى يَفقَهُوا قَولِى'''» - اين سؤال ديگرش است، كه گشودن عقدۀ زبان را مى خواهد، و اگر عقده را نكره آورد و گفت: «عقده اى»، براى اشاره به يك نوع عقده بود، و در حقيقت عقده اى است كه داراى مشخصات معينى است و آن مشخصات از جمله «يَفقَهُوا قَولِى» فهميده مى شود. يعنى آن عقده اى را بگشاى كه نمى گذارد سخنانم را بفهمند.
<span id='link157'><span>
<span id='link157'><span>
==علت درخواست موسى از خداوند كه برادرش را وزير قرار دهد ==
==علت درخواست موسى از خداوند كه برادرش را وزير قرار دهد ==
«'''و اجعل لى وزيرا من اهلى هرون اخى'''» - اين سؤ الى ديگر است كه در واقع سؤ ال چهارم آن جناب و آخرين درخواستهاى او است ، و كلمه ((وزير(( بر وزن فعيل ، از وزر - به كسره واو، و سكون زاء - به معناى حمل سنگينى است ، و اگر وزير را وزير گفتند، بدين جهت بوده كه حامل ثقل و سنگينى هاى پادشاه است ، بعضى گفته اند: از وزر - به فتحه واو و زاء - اشتقاق يافته ، كه به معناى كوه پناهگاه است و اگر وزير را وزير خوانده اند چون به منزله كوهى است كه پادشاه در آراء و احكامش به او پناه مى برد.
«'''و اجعل لى وزيرا من اهلى هرون اخى'''» - اين سؤ الى ديگر است كه در واقع سؤ ال چهارم آن جناب و آخرين درخواستهاى او است ، و كلمه ((وزير(( بر وزن فعيل ، از وزر - به كسره واو، و سكون زاء - به معناى حمل سنگينى است ، و اگر وزير را وزير گفتند، بدين جهت بوده كه حامل ثقل و سنگينى هاى پادشاه است ، بعضى گفته اند: از وزر - به فتحه واو و زاء - اشتقاق يافته ، كه به معناى كوه پناهگاه است و اگر وزير را وزير خوانده اند چون به منزله كوهى است كه پادشاه در آراء و احكامش به او پناه مى برد.
۱۶٬۸۸۰

ویرایش