۱۷٬۲۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
<span id='link145'><span> | <span id='link145'><span> | ||
بعضى از مفسّران، در اين جا گفتارى دارند كه خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد و آن اين است كه: روايات در مكّى بودن و يا مدنى بودن اين سوره مختلف است، و رواياتى كه آن را مكّى مى داند، بر آن دسته ديگر مى چربد؛ بلكه از ظاهر سياق سوره بر مى آيد كه از اولين سوره هاى قرآنى است. يعنى سوره هايى كه در اوائل بعثت در مكه نازل شده. مؤيّد اين نظريه آن است كه: در اين سوره، به طور مفصل نعمت هاى بهشتى را تصوير نموده، صور عذاب هاى غليظ قيامت را شرح مى دهد. مؤيّد ديگرش اين است كه: در اين سوره، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را امر به صبر در برابر حكم پروردگار خود مى كند و مى فرمايد: اطاعت هيچ گنهكار و كفورى از ايشان را نكند، و در برابر آنچه از دستورات حقّه كه بر او نازل مى شود، ثبات قدم به خرج دهد، و با مشركان مداهنه و سازش نكند. | بعضى از مفسّران، در اين جا گفتارى دارند كه خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد و آن اين است كه: روايات در مكّى بودن و يا مدنى بودن اين سوره مختلف است، و رواياتى كه آن را مكّى مى داند، بر آن دسته ديگر مى چربد؛ بلكه از ظاهر سياق سوره بر مى آيد كه از اولين سوره هاى قرآنى است. يعنى سوره هايى كه در اوائل بعثت در مكه نازل شده. | ||
مؤيّد اين نظريه آن است كه: در اين سوره، به طور مفصل نعمت هاى بهشتى را تصوير نموده، صور عذاب هاى غليظ قيامت را شرح مى دهد. مؤيّد ديگرش اين است كه: در اين سوره، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را امر به صبر در برابر حكم پروردگار خود مى كند و مى فرمايد: اطاعت هيچ گنهكار و كفورى از ايشان را نكند، و در برابر آنچه از دستورات حقّه كه بر او نازل مى شود، ثبات قدم به خرج دهد، و با مشركان مداهنه و سازش نكند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۱۷ </center> | ||
و اين گونه دستورات، همان دستوراتى است كه در مكّه، در هنگام سختى ها و اذيت هاى مشركان نازل مى شده. نظير اوامرى كه در سوره «قلم» و «مُزّمل» و «مُدّثر» نازل شده. پس نبايد به اين احتمال اعتنا كرد كه سوره مورد بحث، در مدينه نازل شده باشد. | و اين گونه دستورات، همان دستوراتى است كه در مكّه، در هنگام سختى ها و اذيت هاى مشركان نازل مى شده. نظير اوامرى كه در سوره «قلم» و «مُزّمل» و «مُدّثر» نازل شده. پس نبايد به اين احتمال اعتنا كرد كه سوره مورد بحث، در مدينه نازل شده باشد. | ||
خط ۶۸: | خط ۷۰: | ||
و در مجمع البيان، در ذيل همين آيه آمده كه آن مُلك، مُلكى است زوال و فناناپذير (نقل از امام صادق «عليه السلام»)، و در ذيل آيه «عَالِيَهُم ثِيَابُ سُنُدسٍ خُضرٍ» مى گويد: از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه در معناى آن فرمود: جامه بهشتى، خودش بالاى سرِ اولياى خدا قرار مى گيرد، پس آن را در تن خود مى كنند. | و در مجمع البيان، در ذيل همين آيه آمده كه آن مُلك، مُلكى است زوال و فناناپذير (نقل از امام صادق «عليه السلام»)، و در ذيل آيه «عَالِيَهُم ثِيَابُ سُنُدسٍ خُضرٍ» مى گويد: از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه در معناى آن فرمود: جامه بهشتى، خودش بالاى سرِ اولياى خدا قرار مى گيرد، پس آن را در تن خود مى كنند. | ||
==گفتارى پيرامون هويت | ==گفتارى پيرامون هويت انسان، از نظر قرآن كريم== | ||
شكى نيست در اين كه در داخل اين هيكل محسوس - كه ما آن را انسان مى ناميم - مبدئى براى حيات است كه شعور و اراده آدمى مستند بدان است، و خداى تعالى، در آن جا كه سخن از خلقت انسان - به عنوان آدم - دارد، از اين مبداء تعبير به «روح»، و در بعضى موارد تعبير به «نفس» نموده. نظير آيه: «فَإذَا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِى فَقَعوا لَهُ سَاجِدِينَ»، و آيه: «ثُمَّ سَوَّيهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ». | شكى نيست در اين كه در داخل اين هيكل محسوس - كه ما آن را انسان مى ناميم - مبدئى براى حيات است كه شعور و اراده آدمى مستند بدان است، و خداى تعالى، در آن جا كه سخن از خلقت انسان - به عنوان آدم - دارد، از اين مبداء تعبير به «روح»، و در بعضى موارد تعبير به «نفس» نموده. نظير آيه: «فَإذَا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِى فَقَعوا لَهُ سَاجِدِينَ»، و آيه: «ثُمَّ سَوَّيهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ». | ||
خط ۸۶: | خط ۸۸: | ||
==آيات ۲۳ - ۳۱ سوره دهر == | ==آيات ۲۳ - ۳۱ سوره دهر == | ||
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً(۲۳) | إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً(۲۳) | ||
فَاصبرْ لِحُكمِ رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً(۲۴) | فَاصبرْ لِحُكمِ رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً(۲۴) | ||
وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً(۲۵) | وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً(۲۵) | ||
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً طوِيلاً(۲۶) | وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً طوِيلاً(۲۶) | ||
إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً(۲۷) | إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً(۲۷) | ||
نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شَدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً(۲۸) | نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شَدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً(۲۸) | ||
إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتّخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً(۲۹) | إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتّخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً(۲۹) | ||
وَ مَا تَشاءُونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانََ عَلِيماً حَكِيماً(۳۰) | وَ مَا تَشاءُونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانََ عَلِيماً حَكِيماً(۳۰) | ||
يُدْخِلُ مَن يَشاءُ فى رَحْمَتِهِ وَ الظالِمِينَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً أَلِيمَا(۳۱) | يُدْخِلُ مَن يَشاءُ فى رَحْمَتِهِ وَ الظالِمِينَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً أَلِيمَا(۳۱) | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۴۴: | ||
و اين كه در جمله: «وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أو كَفُوراً» - كه سياق نهى است - ترديد آمده، خود دليل بر اين است كه حكم نهى عموميت دارد، و از اطاعت «آثم» و «كَفُور» در هر حال نهى مى كند. چه آن موردى كه طرف، هم آثم است و هم كفور. و چه آن جايى كه طرف آثم هست، ولى كفور نيست. و چه به عكسش. و ظاهرا مراد از «آثم»، مسلمان متصف به معصيت باشد، و مراد از «كَفُور» افرادى از كفار باشد كه در كفر مبالغه مى كنند. پس آيه شريفه، هم شامل كفّار است و هم فسّاق. | و اين كه در جمله: «وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أو كَفُوراً» - كه سياق نهى است - ترديد آمده، خود دليل بر اين است كه حكم نهى عموميت دارد، و از اطاعت «آثم» و «كَفُور» در هر حال نهى مى كند. چه آن موردى كه طرف، هم آثم است و هم كفور. و چه آن جايى كه طرف آثم هست، ولى كفور نيست. و چه به عكسش. و ظاهرا مراد از «آثم»، مسلمان متصف به معصيت باشد، و مراد از «كَفُور» افرادى از كفار باشد كه در كفر مبالغه مى كنند. پس آيه شريفه، هم شامل كفّار است و هم فسّاق. | ||
و از اين كه قبل از نهى از اطاعت اين دو طايفه، امر به صبر در برابر حكم خدا را آورده، فهميده مى شود كه نهى مذكور، تفسير همان امر است. و مفاد نهى اين است كه: وقتى «آثم» تو را به اثم خود دعوت مى كند، اطاعتش مكن. «كفور» هم، وقتى تو را به كفر خود مى خوانَد، اجابتش مكن. چون اثم آثم از مسلمانان، و كفر كافر، هر دو مخالف حكم پروردگار تو است. اين معنا از سياق نهى - كه بعد از امر واقع شده - استفاده مى شود. نه از تعليق حكم بر وصف كه مُشعر بر علّيت است | و از اين كه قبل از نهى از اطاعت اين دو طايفه، امر به صبر در برابر حكم خدا را آورده، فهميده مى شود كه نهى مذكور، تفسير همان امر است. | ||
و مفاد نهى اين است كه: وقتى «آثم» تو را به اثم خود دعوت مى كند، اطاعتش مكن. «كفور» هم، وقتى تو را به كفر خود مى خوانَد، اجابتش مكن. چون اثم آثم از مسلمانان، و كفر كافر، هر دو مخالف حكم پروردگار تو است. اين معنا از سياق نهى - كه بعد از امر واقع شده - استفاده مى شود. نه از تعليق حكم بر وصف كه مُشعر بر علّيت است. چون تعليق حكم نهى بر دو وصف «آثم» و «كفور»، مُشعِر بر علّيت «اثم» و «كفر» براى نهى از هر اطاعت است. نه عليت براى نهى از خصوص اثمى كه «آثم» و كفرى كه «كافر» بدان دعوت مى كند. | |||
«'''وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً'''»: | «'''وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً'''»: | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۶۴: | ||
«'''إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً'''»: | «'''إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً'''»: | ||
اين آيه، علت امر و نهى قبل را بيان مى كند، و اشاره با «هؤلاء»، اشاره به جمعيت آثم و كفور است. چون اين دو كلمه در سياق نهى بدون الف و لام آمده بودند، و نكره در سياق نهى جمعيت و عموميت را مى رساند. و مراد از كلمۀ «عَاجِله»، زندگى نقد دنيا است. و اگر خود روز را | اين آيه، علت امر و نهى قبل را بيان مى كند، و اشاره با «هؤلاء»، اشاره به جمعيت آثم و كفور است. چون اين دو كلمه در سياق نهى بدون الف و لام آمده بودند، و نكره در سياق نهى جمعيت و عموميت را مى رساند. و مراد از كلمۀ «عَاجِله»، زندگى نقد دنيا است. و اگر خود روز را «روز ثقيل» خوانده، از باب استعاره است. گويا شدت آن روز، بارِ بسيار سنگينى است كه نمى توان به دوشش كشيد. و منظور از «يَوم ثقيل»، همان روز قيامت است. | ||
و اما اين كه چرا روز قيامت را «وراء» آثمين و كفار خواند، با اين كه تحقق آن در پيش رو و آينده ايشان است، يا به خاطر اين است كه كلمۀ «وَرَاء» معناى احاطه را مى رساند و شامل همه جهات مى شود. و يا به خاطر اين است كه هرچند قيامت در پيش روى آنان است، ولى ايشان آن را پشت سر مى اندازند. چون كلمۀ «تَذَرُونَ» معناى اعراض مى دهد. | و اما اين كه چرا روز قيامت را «وراء» آثمين و كفار خواند، با اين كه تحقق آن در پيش رو و آينده ايشان است، يا به خاطر اين است كه كلمۀ «وَرَاء» معناى احاطه را مى رساند و شامل همه جهات مى شود. و يا به خاطر اين است كه هرچند قيامت در پيش روى آنان است، ولى ايشان آن را پشت سر مى اندازند. چون كلمۀ «تَذَرُونَ» معناى اعراض مى دهد. | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۷۲: | ||
«'''نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً'''»: | «'''نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً'''»: | ||
كلمه «شَدّ» - بستن - بر خلاف كلمۀ «فَكّ» - باز كردن - است. و كلمۀ «أسر» در اصل به معناى بستن و طناب پيچ كردن است، و بر خود طناب و زنجير و امثال آن نيز اطلاق مى شود. پس معناى اين كه فرمود: «شَدَدنَا أسرَهُم» اين است كه ما مفاصل آنان را با رشته هاى اعصاب و بافت هاى عضلانى محكم به هم پيوستيم. و ممكن هم هست كلمۀ «أسر» به معناى «مَأسُور» و معناى آيه اين باشد كه: ما پيوند اعضاى مختلف و به هم پيوسته آنان را محكم كرديم، به طورى كه از شدت به هم پيوستگى، انسان واحدى شدند. | كلمه «شَدّ» - بستن - بر خلاف كلمۀ «فَكّ» - باز كردن - است. و كلمۀ «أسر» در اصل به معناى بستن و طناب پيچ كردن است، و بر خود طناب و زنجير و امثال آن نيز اطلاق مى شود. پس معناى اين كه فرمود: «شَدَدنَا أسرَهُم» اين است كه ما مفاصل آنان را با رشته هاى اعصاب و بافت هاى عضلانى محكم به هم پيوستيم. | ||
و ممكن هم هست كلمۀ «أسر» به معناى «مَأسُور» و معناى آيه اين باشد كه: ما پيوند اعضاى مختلف و به هم پيوسته آنان را محكم كرديم، به طورى كه از شدت به هم پيوستگى، انسان واحدى شدند. | |||
«'''وَ إذَا شِئنَا بَدّلنَا أمثَالَهُم تَبدِيلاً'''» - يعنى هرگاه بخواهيم امثال آنان را مبدّل مى كنيم. يعنى آنان را از بين مى بريم و امثال آنان را به جاى آنان مى آوريم و اين، همان منقرض كردن يك نسل و پديد آوردن نسلى ديگر است. | «'''وَ إذَا شِئنَا بَدّلنَا أمثَالَهُم تَبدِيلاً'''» - يعنى هرگاه بخواهيم امثال آنان را مبدّل مى كنيم. يعنى آنان را از بين مى بريم و امثال آنان را به جاى آنان مى آوريم و اين، همان منقرض كردن يك نسل و پديد آوردن نسلى ديگر است. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۸۰: | ||
بعضى از مفسّران گفته اند: مراد تبديل نشئه دنيايى آنان، به نشئه آخرتى ايشان است، ولى اين معنا از سياق به دور است. | بعضى از مفسّران گفته اند: مراد تبديل نشئه دنيايى آنان، به نشئه آخرتى ايشان است، ولى اين معنا از سياق به دور است. | ||
و آيه شريفه، در معناى دفع توهّمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد و توهّم كند كه آثمين و كفرانگران با دنيا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در عالَم به كرسى بنشيند. او اراده كرده كه اينان ايمان بياورند و اطاعتش كنند، ولى چنين نمى كنند. براى دفع اين توهّم جواب داده كه: آن ها هرچه باشند، مخلوق خدايند، و اين خداى تعالى است كه با سلسله اعصاب و عضلات، اعضايشان را به هم پيوسته، و هر وقت بخواهد اين پيوند را از هم مى گسلد و از بينشان مى برد و مردمى ديگر به جاى آنان مى آورد. پس اینان چگونه مى توانند خدا را عاجز كنند، با اين كه خلقت و تدبير امرشان و زندگى و مرگشان، به دست اوست؟ | و آيه شريفه، در معناى دفع توهّمى است كه ممكن است به ذهن كسى بيايد و توهّم كند كه آثمين و كفرانگران با دنيا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در عالَم به كرسى بنشيند. او اراده كرده كه اينان ايمان بياورند و اطاعتش كنند، ولى چنين نمى كنند. | ||
براى دفع اين توهّم جواب داده كه: آن ها هرچه باشند، مخلوق خدايند، و اين خداى تعالى است كه با سلسله اعصاب و عضلات، اعضايشان را به هم پيوسته، و هر وقت بخواهد اين پيوند را از هم مى گسلد و از بينشان مى برد و مردمى ديگر به جاى آنان مى آورد. پس اینان چگونه مى توانند خدا را عاجز كنند، با اين كه خلقت و تدبير امرشان و زندگى و مرگشان، به دست اوست؟ | |||
«'''إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً'''»: | «'''إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً'''»: | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۹۳: | ||
«'''وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً'''»: | «'''وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً'''»: | ||
در اين آيه، استثنايى آمده كه از آن به دست مى آيد كه تحقق يافتن مشيّت بنده، موقوف برخواست خداى تعالى است. معلوم مى شود مشيت خداى تعالى در مشيت و عمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند، نخست در او مشيّت و خواست ايجاد مى كند. پس مشيّت خدا به مشيّت عبد تعلق مى گيرد، نه به فعل عبد. و به عبارت ديگر: مستقلا و بدون واسطه به مشيّت عبد تعلق مى گيرد و با واسطه به فعل او تعلق مى گيرد. پس تأثير مشيّت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در اراده خود مستقل باشد و هر كارى خواست بكند، هرچند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است، چون مستند به اختيار و ارادۀ خود اوست. و اما اختيار بنده، مستند به اختيار ديگرى نيست، كه توضيح اين بحث در چند مورد در سابق گذشت. | در اين آيه، استثنايى آمده كه از آن به دست مى آيد كه تحقق يافتن مشيّت بنده، موقوف برخواست خداى تعالى است. معلوم مى شود مشيت خداى تعالى در مشيت و عمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند، نخست در او مشيّت و خواست ايجاد مى كند. پس مشيّت خدا به مشيّت عبد تعلق مى گيرد، نه به فعل عبد. | ||
و به عبارت ديگر: مستقلا و بدون واسطه به مشيّت عبد تعلق مى گيرد و با واسطه به فعل او تعلق مى گيرد. پس تأثير مشيّت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در اراده خود مستقل باشد و هر كارى خواست بكند، هرچند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است، چون مستند به اختيار و ارادۀ خود اوست. و اما اختيار بنده، مستند به اختيار ديگرى نيست، كه توضيح اين بحث در چند مورد در سابق گذشت. | |||
و اين آيه، در مقام دفع توهمى است و آن، اين است كه: كُفّار توهم كرده بودند كه در مشيّت خود مستقل اند و خواستشان وابسته به خواست پروردگارشان نيست، و شايد توجه دادن آنان به اين حقيقت باعث شد كه در آيه شريفه، از غيبت «فَمَن شَاءَ...» به خطاب التفات نموده، بفرمايد: «وَ مَا تَشَاؤُن...»، همچنان كه علت التفات از تكلّم مع الغير در آيه «نَحنُ خَلَقنَاهُم...» - كه خداى تعالى گوينده فرض شده بود - به غيبت در جملۀ «يَشَاءَ الله...» - كه خداى تعالى غايب فرض شده - اشاره به علت حكم بوده. خواسته است بفهماند آن كسى كه به نام جليل «الله» ناميده مى شود، كسى است كه هر موجودى از ساحت او صادر مى شود، و هر چيزى به سوى او منتهى مى گردد. پس هيچ مشيّتى بدون مشيّت او نخواهد بود، و بدون خواست او مؤثر واقع نمى شود، و جملۀ «إنّ اللّه كَانَ عَلِيماً حَكِيماً» زمينه چينى است براى مضمون آيه بعدى. | و اين آيه، در مقام دفع توهمى است و آن، اين است كه: كُفّار توهم كرده بودند كه در مشيّت خود مستقل اند و خواستشان وابسته به خواست پروردگارشان نيست، و شايد توجه دادن آنان به اين حقيقت باعث شد كه در آيه شريفه، از غيبت «فَمَن شَاءَ...» به خطاب التفات نموده، بفرمايد: «وَ مَا تَشَاؤُن...»، همچنان كه علت التفات از تكلّم مع الغير در آيه «نَحنُ خَلَقنَاهُم...» - كه خداى تعالى گوينده فرض شده بود - به غيبت در جملۀ «يَشَاءَ الله...» - كه خداى تعالى غايب فرض شده - اشاره به علت حكم بوده. خواسته است بفهماند آن كسى كه به نام جليل «الله» ناميده مى شود، كسى است كه هر موجودى از ساحت او صادر مى شود، و هر چيزى به سوى او منتهى مى گردد. پس هيچ مشيّتى بدون مشيّت او نخواهد بود، و بدون خواست او مؤثر واقع نمى شود، و جملۀ «إنّ اللّه كَانَ عَلِيماً حَكِيماً» زمينه چينى است براى مضمون آيه بعدى. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۲۰۶: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۳۰ </center> | ||
در نتيجه مى فهماند كه سنّت خداى تعالى در بندگانش، يك سنت بى حساب و ناشى از جهالت نيست، بلكه او با هر يك از دو طايفه طورى عمل مى كند كه شايسته آن هستند، و به زودى هر دو طايفه را به حقيقت آنچه مى كردند، آگاه مى سازد. | در نتيجه مى فهماند كه سنّت خداى تعالى در بندگانش، يك سنت بى حساب و ناشى از جهالت نيست، بلكه او با هر يك از دو طايفه طورى عمل مى كند كه شايسته آن هستند، و به زودى هر دو طايفه را به حقيقت آنچه مى كردند، آگاه مى سازد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۸}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۸}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش