گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>
==پيمان برادرى و يارى بستن على عليه السّلام بارسول الله صلى اللّه عليه و آله وسلم بعد از انذار عشيرة اقربين ==
==پيمان برادرى و يارى بستن على عليه السّلام بارسول الله صلى اللّه عليه و آله وسلم بعد از انذار عشيرة اقربين ==
و در مجمع البيان از تفسير ثعلبى به سند خود از براء بن عازب ، نقل كرده كه گفت : وقتى اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بنى عبدالمطلب را كه در آن روز چهل نفر بودند دعوت كرد، و اين چهل نفر كسانى بودند كه هر يك نفرشان به تنهايى ، يك تغار مى خورد و يك قدح بزرگ مى نوشيد،
و در مجمع البيان، از تفسير ثعلبى، به سند خود، از براء بن عازب، نقل كرده كه گفت: وقتى اين آيه نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، بنى عبدالمطلب را كه در آن روز چهل نفر بودند، دعوت كرد، و اين چهل نفر، كسانى بودند كه هر يك نفرشان به تنهايى، يك تغار مى خورد و يك قدح بزرگ مى نوشيد.


رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به على (عليه السّلام ) دستور داد يك پاى گوسفندى را پخته از آن خورش تهيه كند، آنگاه فرمود: نزديك شويد و به نام خدا بخوريد، جمعيت ده نفر ده نفر نزديك شدند و همگى به طور كامل سير شدند، سپس دستور داد ظرفى شير آورد، خودش يك جرعه از آن نوشيد، و به ايشان فرمود: بنوشيد به نام خدا، پس همگى از آن نوشيدند، تا سيراب شدند، پس ابو لهب بدون مقدمه رو به جمعيت كرده گفت : اين كه ديديد، سحرى بود كه اين مرد با شما كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آن روز چيزى نفرمود و حرفى نزد.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، به على «عليه السّلام» دستور داد يك پاى گوسفندى را پخته، از آن خورش تهيه كند. آنگاه فرمود: نزديك شويد و به نام خدا بخوريد. جمعيت، ده نفر ده نفر نزديك شدند و همگى به طور كامل سير شدند.  


فرداى آن روز به همين منوال طعامى تهيه كرد، و ايشان را دعوت فرمود و پس از صرف غذا انذارشان كرد و فرمود: اى بنى عبدالمطلب ! من خودم از ناحيه خداى عز و جل به عنوان نذير به سوى شما فرستاده شده ام ، اسلام بياوريد و مرا اطاعت كنيد، تا هدايت شويد.
سپس دستور داد ظرفى شير آورد. خودش يك جرعه از آن نوشيد، و به ايشان فرمود: بنوشيد به نام خدا. پس همگى از آن نوشيدند، تا سيراب شدند. پس ابولهب بدون مقدمه، رو به جمعيت كرده گفت: اين كه ديديد، سحرى بود كه اين مرد با شما كرد.  


آنگاه فرمود: هر كس با من برادرى كند و مرا يارى دهد، ولى و وصيم بعد از من و جانشينم در اهلم خواهد بود و قرض مرا مى دهد، مردم سكوت كردند و آن جناب سه بار سخن خود را تكرار كرد و در هر سه نوبت احدى سخن نگفت به جز على (عليه السّلام ) كه در هر نوبت برخاست و گفت : من حاضرم و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بعد از بار سوم به آن جناب فرمود: تويى ، پس مردم برخاستند تا بروند، به ابو طالب گفتند: از حالا بايد فرزندت را اطاعت كنى ، چون او وى را امير بر تو كرد.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، آن روز چيزى نفرمود و حرفى نزد.


مرحوم طبرسى مى گويد: اين قصه از ابى رافع نيز نقل شده و در نقل او آمده كه آن جناب بنى عبد المطلب را در شعب - دره - جمع كرد و برايشان يك ران گوسفند پخت ، همه از آن خوردند تا سير شدند و نيز قدحى آب به همه آنان نوشانيد و همه سيراب شدند، آنگاه فرمود: خداى تعالى مرا مامور فرموده تا عشيره خود و خويشاوندانم را انذار كنم و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود، مگر آنكه برادر و وزير و وارث و وصى و خليفه اى در اهلش قرار داد،
فرداى آن روز، به همين منوال طعامى تهيه كرد، و ايشان را دعوت فرمود و پس از صرف غذا، انذارشان كرد و فرمود: اى بنى عبدالمطلب! من خودم از ناحيه خداى عزوجل، به عنوان «نذير»، به سوى شما فرستاده شده ام، اسلام بياوريد و مرا اطاعت كنيد، تا هدايت شويد.
 
آنگاه فرمود: هر كس با من برادرى كند و مرا يارى دهد، ولىّ و وصيّم بعد از من و جانشينم در اهلم خواهد بود و قرض مرا مى دهد.
 
مردم سكوت كردند و آن جناب، سه بار سخن خود را تكرار كرد و در هر سه نوبت، احدى سخن نگفت، به جز على «عليه السّلام»، كه در هر نوبت برخاست و گفت: من حاضرم! و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بعد از بار سوم، به آن جناب فرمود: تويى.
 
پس مردم برخاستند تا بروند، به ابوطالب گفتند: از حالا بايد فرزندت را اطاعت كنى، چون او، وى را امير بر تو كرد.
 
مرحوم طبرسى مى گويد: اين قصه، از ابورافع نيز نقل شده و در نقل او آمده كه: آن جناب بنى عبدالمطلب را در شعب - دره - جمع كرد و برايشان يك ران گوسفند پخت. همه از آن خوردند تا سير شدند و نيز قدحى آب به همه آنان نوشانيد و همه سيراب شدند.
 
آنگاه فرمود: خداى تعالى، مرا مأمور فرموده تا عشيره خود و خويشاوندانم را انذار كنم، و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود، مگر آن كه برادر و وزير و وارث و وصىّ و خليفه اى در اهلش قرار داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۶ </center>
حال كداميك از شما برمى خيزد و با من بر اين معنا بيعت مى كند، كه برادرم و وارثم و وزيرم و وصيم باشد؟ و از من به منزله هارون باشد از موسى ؟ على (عليه السّلام ) برخاست و عرضه داشت : «من» فرمود: نزديك من آى ، پس دهان او را باز كرده از آب دهان خود در دهانش ريخت و نيز بين دو شانه او و دو پستانش را با آب دهان خود تر كرد، ابو لهب گفت : آه كه چه جايزه بدى به پسر عمت دادى، كه دعوتت را پذيرفت ، دهانش و رويش را پر از تف و آب دهان خود كردى ، فرمود: پر از علم و حكمتش كردم.
حال كداميك از شما بر مى خيزد و با من، بر اين معنا بيعت مى كند، كه برادرم و وارثم و وزيرم و وصيّم باشد؟ و از من به منزله هارون باشد از موسى؟
 
على «عليه السّلام» برخاست و عرضه داشت: «من». فرمود: نزديك من آى، پس دهان او را باز كرده، از آب دهان خود در دهانش ريخت و نيز بين دو شانه او و دو پستانش را با آب دهان خود تر كرد.
 
ابولهب گفت: آه، كه چه جايزه بدى به پسر عمت دادى، كه دعوتت را پذيرفت. دهانش و رويش را پُر از تف و آب دهان خود كردى. فرمود: پُر از علم و حكمتش كردم.
 
مؤلف: سيوطى هم، در الدر المنثور، حديثى در معناى حديث براء بن عازب، از ابن اسحاق و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابى نعيم و بيهقى (در كتاب دلائل)، به سندهايى از على «رضى اللّه عنه» روايت كرده اند، كه در آن آمده: 


مؤ لف : سيوطى هم در الدر المنثور حديثى در معناى حديث براء بن عازب از ابن اسحاق و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابى نعيم و بيهقى (در كتاب دلائل ) به سندهايى از على (رضى اللّه عنه ) روايت كرده اند، كه در آن آمده :  
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: اى بنى عبدالمطلب! به خدا سوگند، من احدى را در عرب سراغ ندارم كه براى قوم خود، چيزى آورده باشد، بهتر از آنچه من براى قومم آورده ام. چون من خير دنيا و آخرت را برايتان آورده ام و خداى تعالى، مرا دستور داده شما را به سويش دعوت كنم. حال كداميك از شما است كه مرا بر اين مأموريتم يارى كند؟ من كه در آن روز از همه كوچكتر بودم گفتم: او منم. پس حضار برخاستند، و خنده كنان بيرون شدند.


رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اى بنى عبدالمطلب به خدا سوگند، من احدى را در عرب سراغ ندارم كه براى قوم خود چيزى آورده باشد، بهتر از آنچه من براى قومم آورده ام ، چون من خير دنيا و آخرت را برايتان آورده ام و خداى تعالى مرا دستور داده شما را به سويش دعوت كنم ، حال كداميك از شما است كه مرا بر اين ماءموريتم يارى كند؟ من كه در آن روز از همه كوچكتر بودم گفتم : او منم ، پس حضار برخاستند، و خنده كنان بيرون شدند.
و در علل الشرايع، به سند خود، از عبداللّه بن حارث بن نوفل، از على بن ابى طالب «عليه السّلام» روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين»، يعنى: «رَهطُكَ المُخلَصِين: خويشاوندان خالصت نازل شد»، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»،فرزندان عبدالمطلب را كه در آن موقع چهل و يا يكنفر بيشتر و يا كمتر بودند، دعوت نموده، فرمود:  


و در علل الشرايع به سند خود از عبد اللّه بن حارث بن نوفل ، از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه «'''و انذر عشيرتك الاقربين '''» يعنى : «'''رهطك المخلصين : خويشاوندان خالصت نازل شد'''»، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرزندان عبدالمطلب را كه در آن موقع چهل و يا يكنفر بيشتر و يا كمتر بودند، دعوت نموده ، فرمود: كداميك از شما برادر و وارث و وزير و وصى بعد از من و خليفه من ، در بين شما مى شود؟ و اين سخن را به يك يك آنان فرمود و همه پيشنهادش را رد كردند، تا روى سخن به من نمود، من عرضه داشتم : يا رسول اللّه من حاضرم .
كداميك از شما برادر و وارث و وزير و وصىّ بعد از من و خليفه من، در بين شما مى شود؟ و اين سخن را به يك يك آنان فرمود و همه پيشنهادش را رد كردند، تا روى سخن به من نمود. من عرضه داشتم: يا رسول اللّه! من حاضرم.


در اين هنگام رو به دودمان عبدالمطلب كرد و فرمود: اى بنى عبدالمطلب ! اين وارث و وزير و خليفه من در شما است بعد از من ، پس مردم به يكديگر نيشخند زده برخاستند و به ابو طالب گفتند: تو را دستور مى دهد كه زير فرمان اين پسر بچه روى و او را اطاعت كنى .
در اين هنگام، رو به دودمان عبدالمطلب كرد و فرمود: اى بنى عبدالمطلب! اين وارث و وزير و خليفه من در شما است بعد از من. پس مردم به يكديگر نيشخند زده، برخاستند و به ابو طالب گفتند: به تو دستور مى دهد كه زير فرمان اين پسر بچه روى و او را اطاعت كنى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۷ </center>
مؤ لف : ممكن است از اينكه در اين روايت فرمود: «'''رهطك المخلصين '''» استفاده كرد كه در آن رواياتى كه آيه را به صورت «'''و انذر عشيرتك الاءقربين و رهطك منهم المخلصين '''» قرائت كرده اند و آن را به اهل بيت و نيز به ابى بن كعب نسبت داده اند منظور تفسير آيه بوده ، يعنى جمله و «'''رهطك منهم المخلصين '''» توضيح عشيره اقربين و تفسير آن است ، نه اينكه آيه به اين صورت نازل شده و نيمى از آن در قرآنها ساقط شده باشد.
مؤلف: ممكن است از اين كه در اين روايت فرمود: «رَهطُكَ المُخلَصِین» استفاده كرد كه در آن رواياتى كه آيه را به صورت «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين وَ رَهطَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين» قرائت كرده اند و آن را به اهل بيت و نيز به ابى بن كعب نسبت داده اند، منظور تفسير آيه بوده. يعنى جملۀ «وَ رَهطَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين»، توضيح «عشيرۀ اقربين» و تفسير آن است. نه اين كه آيه به اين صورت نازل شده و نيمى از آن در قرآن ها ساقط شده باشد.
دو روايت در ذيل «'''و تقلبك فى الساجدين '''» در خطاب بر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله است
 
و در مجمع، در ذيل جمله: «وَ تَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِين» گفته: بعضی ها گفته اند: معناى آن اين است كه خدا تو را مى ديد كه از صلب پيغمبرى ساجد، به صلب پيغمبرى ديگر منتقل مى شدى، تا آن كه تو را در حالى كه خودت نيز پيغمبرى، بيرونت كرد.


و در مجمع در ذيل جمله «'''و تقلبك فى الساجدين '''» گفته : بعضيها گفته اند: معناى آن اين است كه خدا تو را مى ديد كه از صلب پيغمبرى ساجد، به صلب پيغمبرى ديگر منتقل مى شدى ، تا آنكه تو را در حالى كه خودت نيز پيغمبرى بيرونت كرد.  
و اين معنا را از ابن عباس نقل كرده اند، و ناقل از ابن عباس، عطاء و عكرمه است.  


و اين معنا را از ابن عباس نقل كرده اند، و ناقل از ابن عباس ، عطاء و عكرمه است ، از امام ابى جعفر و امام ابى عبد اللّه (عليه السّلام ) نيز روايت شده كه فرمودند: يعنى او را كه از صلب اين پيغمبر به صلب آن پيغمبر منتقل مى شد مى ديد، تا آنكه او را از زمان آدم تا زمان پدرش از صلب پدرش از راه نكاح نه زنا بيرون آورد.
از امام ابى جعفر و امام ابى عبداللّه «عليهما السّلام» نيز روايت شده كه فرمودند: يعنى او را كه از صلب اين پيغمبر، به صلب آن پيغمبر منتقل مى شد، مى ديد، تا آن كه او را از زمان آدم تا زمان پدرش، از صلب پدرش از راه نكاح، نه زنا بيرون آورد.


مؤ لف : اين روايت را غير طبرسى ساير روات شيعه نيز نقل كرده اند و از غير شيعه سيوطى هم در الدر المنثور از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابى نعيم ، و غير ايشان از ابن عباس ، و غير او روايت كرده است .
مؤلف: اين روايت را غير طبرسى، ساير روات شيعه نيز نقل كرده اند و از غير شيعه، سيوطى هم در الدر المنثور، از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابى نعيم، و غير ايشان از ابن عباس، و غير او روايت كرده است.


باز در مجمع البيان است كه جابر از ابى جعفر (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: قبل از من از ركوع و سجود بر نخيزيد و به ركوع و سجود نرويد، زيرا من همانطور كه پيش روى خود را مى بينم ، عقب سرم را نيز مى بينم ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد.
باز در مجمع البيان است كه جابر، از ابى جعفر «عليه السّلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: قبل از من، از ركوع و سجود برنخيزيد و به ركوع و سجود نرويد، زيرا من همان طور كه پيش روى خود را مى بينم، عقب سرم را نيز مى بينم. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد.


مؤ لف : در عبارت روايت آمده كه قبل از من بلند نشويد و پايين نشويد و منظورش همان سر به سجده نهادن و از سجده برخاستن است ، كه گفتيم . و اين روايت را الدر المنثور هم از ابن عباس و غير او نقل كرده است .
مؤلف: در عبارت روايت آمده كه قبل از من بلند نشويد و پايين نشويد و منظورش، همان سر به سجده نهادن و از سجده برخاستن است، كه گفتيم. و اين روايت را الدر المنثور هم، از ابن عباس و غير او نقل كرده است.


و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و احمد، از ابى سعيد روايت كرده اند كه گفت : در حالى كه ما داشتيم با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى رفتيم ، شاعرى پيدا شد و شروع كرد به سرودن اشعار، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اگر جوف يكى از شما پر از چرك شود بهتر از آن است كه پر از شعر گردد.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و احمد، از ابى سعيد روايت كرده اند كه گفت: در حالى كه ما داشتيم با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى رفتيم، شاعرى پيدا شد و شروع كرد به سرودن اشعار. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: اگر جوف يكى از شما پر از چرك شود، بهتر از آن است كه پر از شعر گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۸ </center>
مؤ لف : اين روايت از طرق شيعه نيز از امام صادق (عليه السّلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) روايت شده است .
مؤلف: اين روايت، از طرق شيعه نيز، از امام صادق «عليه السّلام»، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» روايت شده است.
 
و در تفسير قمى مى گويد: مردم را موعظه مى كنند و خود متعظ نمى شوند. نهى از منكر مى كنند و خود از آن دست بر نمى دارند. امر به معروف مى كنند و خود عمل نمى كنند. اينان، همان كسانی اند كه خداى عزوجل درباره شان فرمود: ألَم تَرَ أنَّهُم فِى كُلّ وَادٍ يَهِيمُون: يعنى در هر مذهب و راهى مى روند». «وَ أنَّهُم يَقُولُونَ مَا لَا يَفعَلُون: و مى گويند چيزهايى را كه خود عمل نمى كنند» و اينان، همان كسانی اند كه حق آل محمد «صلى اللّه عليه و آله» را غصب كردند.


و در تفسير قمى مى گويد: مردم را موعظه مى كنند و خود متعظ نمى شوند، نهى از منكر مى كنند و خود از آن دست بر نمى دارند، امر به معروف مى كنند و خود عمل نمى كنند، اينان همان كسانيند كه خداى عز و جل درباره شان فرمود: لم تر انهم فى كل واد يهيمون يعنى در هر مذهب و راهى مى روند «'''و انهم يقولون ما لا يفعلون '''» و مى گويند چيزهايى را كه خود عمل نمى كنند و اينان همان كسانيند كه حق آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را غصب كردند.
روايتى درباره شعر و شعرا و نزول آيه : «'''و الشعراء يتبعهم الغاوون ...'''»
روايتى درباره شعر و شعرا و نزول آيه : «'''و الشعراء يتبعهم الغاوون ...'''»


و در اعتقادات صدوق آمده كه شخصى از امام صادق (عليه السّلام ) از آيه «و الشعراء يتبعهم الغاوون» سؤال كرد، حضرتش در پاسخ فرمود: منظور شعراى داستانسرا هستند.
و در اعتقادات صدوق آمده كه شخصى از امام صادق «عليه السّلام»، از آيه: «وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون» سؤال كرد. حضرتش در پاسخ فرمود: منظور شعراى داستانسرا هستند.


مؤ لف : داستان سرايان يكى از مصاديق اين گونه شعرايند و گر نه معناى جامع آيه همان بود كه ما در ذيل آيه گذرانديم .
مؤلف: داستان سرايان، يكى از مصاديق اين گونه شعرايند و گرنه معناى جامع آيه، همان بود كه ما در ذيل آيه گذرانديم.


و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، از ابن مسعود، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: بعضى از اشعار حكمت و پاره اى از بيانات ، سحر است .
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، از ابن مسعود، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» روايت كرده كه فرمود: بعضى از اشعار، حكمت و پاره اى از بيانات، سحر است.


مؤ لف : جمله اولى از ابن ابى شيبه ، از بريده ، و از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده ، و نيز از ابن مردويه ، از ابو هريره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به اين عبارت روايت شده كه فرمود: بعضى از اشعار، حكمت است و شعر پسنديده آن شعرى است كه در آن از حق يارى شود و چنين شعرى مشمول آيه نيست .
مؤلف: جمله اولى، از ابن ابى شيبه، از بريده، و از ابن عباس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» نقل شده.  


و در مجمع البيان از زهرى روايت كرده كه گفت : عبدالرحمان پسر كعب بن مالك برايم حديث كرد، كه پدرش كعب بن مالك از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پرسيد: درباره شعراء چه مى فرمايى ؟ فرمود: مؤ من تنها با شمشير جهاد نمى كند، زبان او نيز شمشير است ،
و نيز از ابن مردويه، از ابوهريره، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، به اين عبارت روايت شده كه فرمود: بعضى از اشعار، حكمت است و شعر پسنديده، آن شعرى است كه در آن از حق يارى شود و چنين شعرى، مشمول آيه نيست.
 
و در مجمع البيان، از زهرى روايت كرده كه گفت: عبدالرحمان، پسر كعب بن مالك برايم حديث كرد، كه پدرش كعب بن مالك، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» پرسيد: درباره شعراء چه مى فرمايى؟ فرمود: مؤمن، تنها با شمشير جهاد نمى كند، زبان او نيز شمشير است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۷۹ </center>
به آن خدايى كه جانم به دست اوست ، مطمئنا بدانيد كه شما با اشعار خود جهادى مى كنيد، كه گويا با تير بدنهايشان را خون آلود كرده باشيد.
به آن خدايى كه جانم به دست اوست، مطمئنا بدانيد كه شما با اشعار خود جهادى مى كنيد، كه گويا با تير بدن هايشان را خون آلود كرده باشيد.
 
آنگاه مرحوم طبرسى اضافه مى كند كه: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، به حسان بن ثابت (شاعر مخصوص خود) فرمود: «اهجهم». و يا فرمود: «هاجهم و روح القدس معك»، كه معنايش - چه آن باشد و چه اين، اين است كه: «كفار را هجو كن، كه روح القدس با توست و تو را مدد مى كند» و اين روايت را بخارى و مسلم، در دو صحيح خود آورده اند.
 
و در الدر المنثور است كه ابن شيبه و عبد بن حميد و ابوداود، (در كتاب ناسخ خود) و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از ابى الحسن سالم براد (برده فروش)، روايت كرده كه گفت:
 
وقتى آيه «وَ الشُّعَراء...» نازل شد، عبداللّه بن رواحه، و كعب بن مالك و حسان بن ثابت، با چشم گريان به خدمت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» وارد شده، عرضه داشتند: يا رسول اللّه! خداى تعالى كه اين آيه را فرو فرستاده، مى داند كه ما از شعراييم، آيا ما نيز هلاك شديم؟ دنبال اين سؤال اين جمله نازل شد: «إلّا الّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلوُا الصَّالِحَات». رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرستاد نزد سؤال كنندگان، و اين آيه را برايشان خواند.


آنگاه مرحوم طبرسى اضافه مى كند كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به حسان بن ثابت ( شاعر مخصوص خود ) فرمود: «'''اهجهم '''» و يا فرمود: «'''هاجهم و روح القدس معك '''» كه معنايش - چه آن باشد و چه اين اين است كه كفار را هجو كن ، كه روح القدس با توست و تو را مدد مى كند و اين روايت را بخارى و مسلم در دو صحيح خود آورده اند.
مؤلف: اين روايت و روايات ديگرى كه به اين معنا رسيده، بعضى را واداشته بگويند كه آيات پنجگانه آخر سوره، در مدينه نازل شده، كه خواننده عزيز، به اشكال وارده بر كلام آنان، در تفسير آيات مذكور توجه فرمود.


و در الدر المنثور است كه ابن شيبه و عبد بن حميد و ابو داود، (در كتاب ناسخ خود) و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه ، از ابى الحسن سالم براد (برده فروش )، روايت كرده كه گفت وقتى آيه «'''و الشعراء...'''» نازل شد، عبداللّه بن رواحه ، و كعب بن مالك و حسان بن ثابت ، با چشم گريان به خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) وارد شده عرضه داشتند: يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) خداى تعالى كه اين آيه را فرو فرستاده مى داند كه ما از شعراييم ، آيا ما نيز هلاك شديم ؟ دنبال اين سؤ ال اين جمله نازل شد: «'''الا الّذين آمنوا و عملوا الصالحات '''»، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرستاد نزد سؤ ال كنندگان و اين آيه را برايشان خواند.
و در كافى، به سند خود، از ابى عبيده، از امام صادق «عليه السّلام» روايت كرده كه فرمود: از سخت ترين وظايفى كه خداى تعالى بر خلق خود واجب فرموده، ذكر كثير خداست. آنگاه فرمود: منظورم از ذكر بسيار خدا «سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست، هر چند كه اين ها نيز، ذكر خدا است، وليكن ذكر خدا، اين است كه: انسان در هنگام برخورد به حرام خدا و حلال او، به ياد خدا بيفتد. اگر طاعت است، بدان عمل كند و اگر معصيت است، ترك گويد.


مؤ لف : اين روايت و روايات ديگرى كه به اين معنا رسيده بعضى را واداشته بگويند كه آيات پنجگانه آخر سوره در مدينه نازل شده ، كه خواننده عزيز به اشكال وارده بر كلام آنان در تفسير آيات مذكور توجه فرمود.
مؤلف : اين روايت تفسيرى را كه ما در ذيل آيه مذكور گذرانديم، تأييد مى كند.


و در كافى به سند خود از ابى عبيده از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: از سختترين وظايفى كه خداى تعالى بر خلق خود واجب فرموده ، ذكر كثير خداست ، آنگاه فرمود: منظورم از ذكر بسيار خدا «'''سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر'''» نيست ، هر چند كه اينها نيز ذكر خدا است ، و ليكن ذكر خدا اين است كه انسان در هنگام برخورد به حرام خدا و حلال او، به ياد خدا بيفتد، اگر طاعت است بدان عمل كند و اگر معصيت است ترك گويد.
<center> «'''سوره نمل'''» </center>


مؤ لف : اين روايت تفسيرى را كه ما در ذيل آيه مذكور گذرانديم تاءييد مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۸۰ </center>
<span id='link323'><span>
<span id='link323'><span>
۱۷٬۰۰۸

ویرایش