گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۵۵: خط ۴۵۵:
«تِلكَ آيَاتُ الكِتَابِ المُبِين» و داستان كفر آن اقوام را دنبال مى كند، همچنان كه بعدا نيز مى فرمايد: «وَ مَا يَأتِيهِم مِن ذِكرٍ مِنَ الرَّحمَنِ مُحدَثٍ إلّا كَانُوا عَنهُ مُعرِضِين فَقَد كَذَّبُوا بِهِ».
«تِلكَ آيَاتُ الكِتَابِ المُبِين» و داستان كفر آن اقوام را دنبال مى كند، همچنان كه بعدا نيز مى فرمايد: «وَ مَا يَأتِيهِم مِن ذِكرٍ مِنَ الرَّحمَنِ مُحدَثٍ إلّا كَانُوا عَنهُ مُعرِضِين فَقَد كَذَّبُوا بِهِ».


==معناى «انزال» و «تنزيل» و موارد استعمال آن دو در آيات قرآن كريم==
==معناى «انزال» و «تنزيل» و موارد استعمال آن دو، در قرآن كريم==


كلمه «'''تنزيل '''» و كلمه «'''انزال '''» هر دو به يك معناست و آن فرود آوردن است ، چيزى كه هست غالبا انزال را در مورد فرود آوردن به يك دفعه و تنزيل را در مورد فرود آوردن به تدريج ، استعمال مى كنند و اصل نزول در اجسام به اين است كه جسمى از مكانى بلند به پايين آن مكان فرود آيد و در غير اجسام نيز به معنايى است كه مناسب با اين معنا باشد.
كلمۀ «تَنزِيل» و كلمۀ «إنزال»، هر دو به يك معناست و آن، فرود آوردن است. چيزى كه هست، غالبا «إنزال» را در مورد فرود آوردن به يك دفعه و «تنزيل» را در مورد فرود آوردن به تدريج، استعمال مى كنند، و اصل نزول در اجسام به اين است كه جسمى از مكانى بلند به پايين آن مكان فرود آيد، و در غير اجسام نيز، به معنايى است كه مناسب با اين معنا باشد.


و تنزيل خداى تعالى به اين است كه چيزى را كه نزدش مى باشد به موطن و عالم خلق و تقدير فرود آورد، چون همواره خود را در مقامى بلند دانسته و به اوصافى چون على و عظيم و كبير و متعال و رفيع الدرجات و قاهر فوق بندگان ستوده ، در نتيجه وقتى او موجودى را ايجاد مى كند و به عالم خلق و تقدير در مى آورد و يا به عبارت ديگر از عالم غيب به عالم شهادت مى آورد، در حقيقت تنزيلى از ناحيه او محسوب مى شود.
و تنزيل خداى تعالى، به اين است كه چيزى را كه نزدش مى باشد به موطن و عالَم خلق و تقدير فرود آورد. چون همواره خود را در مقامى بلند دانسته و به اوصافى چون «علىّ» و «عظيم» و «كبير» و «متعال» و «رفيعُ الدرجات» و «قاهر فوق بندگان» ستوده. در نتيجه، وقتى او موجودى را ايجاد مى كند و به عالَم خلق و تقدير در مى آورد، و يا به عبارت ديگر، از عالَم غيب به عالَم شهادت مى آورد، در حقيقت تنزيلى از ناحيه او محسوب مى شود.


اين دو كلمه ، يعنى تنزيل و انزال در كلام خداى تعالى به همين عنايت در اشيايى به كار رفته ، مثلا درباره لباس فرموده : «'''يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سوآتكم '''» و در باره چارپايان فرموده : «'''و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج '''» و درباره آهن فرموده : «'''و انزلنا الحديد فيه باس شديد'''» و درباره مطلق خير فرموده : «'''ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم '''» و در مطلق موجودات فرموده : «'''و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم '''»
اين دو كلمه، يعنى «تنزيل» و «إنزال» در كلام خداى تعالى، به همين عنايت در اشيايى به كار رفته. مثلا در باره لباس فرموده: «يَا بَنِى آدَمَ قَد أنزَلنَا عَلَيكُم لِبَاساً يُوَارِى سَوآتِكُم». و در باره چارپايان فرموده: «وَ أنزَلَ لَكُم مِنَ الأنعَامِ ثَمَانِيَةَ أزوَاجٍ».


از جمله آياتى كه بر اعتبار اين معنا در خصوص قرآن دلالت مى كند آيه «'''انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم '''» است .
و درباره آهن فرموده: «وَ أنزَلنَا الحَدِيد فِيهِ بَأسٌ شَدِيدٌ». و درباره مطلق خير فرموده: «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهلِ الكِتَابِ وَ لَا المُشرِكِينَ أن يُنَزّلَ عَلَيكُم مِن خَيرٍ مِن رَبِّكُم». و در مطلق موجودات فرموده: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ».
 
از جمله آياتى كه بر اعتبار اين معنا در خصوص قرآن دلالت مى كند، آيه «إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ وَ إنَّهُ فِى أُمِّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ» است.


و اگر در آيه مورد بحث تنزيل را به رب العالمين نسبت داده ، براى اين بود كه دلالت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۴۸ </center>
كند بر يگانگى رب تعالى ، چون مكرر گفتيم كه مشركين خداى را قبول دارند، ولى او را رب العالمين نمى دانستند، بلكه مى گفتند عالميان هر ناحيهاش ربى دارد و خدا رب آن ارباب است ، نه رب العالمين ، چون خودش به طور مستقيم در عالميان ربوبيت و تدبير ندارد.
و اگر در آيه مورد بحث، «تنزيل» را به ربّ العالمين نسبت داده، براى اين بود كه دلالت كند بر يگانگى ربّ تعالى. چون مكرر گفتيم كه مشركان، خداى را قبول دارند، ولى او را ربُّ العالَمين نمى دانستند، بلكه مى گفتند عالَميان، هر ناحيه اش، ربّى دارد و خدا، ربّ آن ارباب است، نه ربُّ العالَمين. چون خودش به طور مستقيم در عالَميان، ربوبيت و تدبير ندارد.




۱۶٬۸۸۹

ویرایش