گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۱: خط ۹۱:
«'''وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لا يُوقِنُونَ'''»:
«'''وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لا يُوقِنُونَ'''»:


مقتضاى سياق آيه - از اين نظر كه متصل به ما قبل است ، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركين معاصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و يا خصوص مشركين مكه و قريش كه دشمنترين مردم بودند با آن جناب و دعوت او بحث مى كرد - اين ظهور را به آيه مى دهد كه : ضميرهاى جمع در «عليهم» و در «لهم» و در «تكلمهم» به مشركين بر گردد، كه گفتگو درباره آنان است اما نه به خصوص آنان ، بلكه به آنان از اين نظر كه به سوى اسلام دعوت مى شوند، پس در حقيقت مراد عموم مردم اين امتند، چون همه از نظر دعوت يكى هستند، اولشان به آخرشان ملحق است و اين گونه عنايت در كلام خداى تعالى بسيار وارد شده است .
مقتضاى سياق آيه - از اين نظر كه متصل به ماقبل است، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركان معاصر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» و يا خصوص مشركان مكه و قريش كه دشمن ترين مردم بودند، با آن جناب و دعوت او بحث مى كرد - اين ظهور را به آيه مى دهد كه:  


و مراد از اينكه فرمود: «وقتى قول بر ايشان واقع مى شود»، تحقق مصداق قول ، در ايشان و تعين ايشان در صدق قول بر آنان است (و معنايش اين است كه زمانى كه امت اسلام مصداق قول خدا قرار مى گيرند و قول خدا درباره آنان محقق مى شود) همچنان كه در آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «و وقع القول عليهم بما ظلموا - و به خاطر ظلمى كه كردند قول بر ايشان واقع شد»، مراد همين است ، يعنى عذاب خدا بر آنان محقق گشته ، مصداق آن قرار گرفتند.
ضميرهاى جمع در «عَلَيهِم» و در «لَهُم» و در «تُكَلِّمُهُم»، به مشركان بر گردد، كه گفتگو درباره آنان است، اما نه به خصوص آنان، بلكه به آنان از اين نظر كه به سوى اسلام دعوت مى شوند. پس در حقيقت، مراد عموم مردم اين امت اند. چون همه از نظر دعوت يكى هستند، اولشان به آخرشان ملحق است و اين گونه عنايت، در كلام خداى تعالى، بسيار وارد شده است.


پس ، بنا بر اين ، جمله مورد بحث در معناى «حق عليهم القول» مى باشد، كه در كلام خداى تعالى زياد آمده. و فرق بين اين دو تعبير اين است كه در اولى ، يعنى «وقع القول عليهم» عنايت در اين است كه نامبردگان را متعين در مصداق قول كند و در دومى يعنى «حق عليهم القول» عنايت در اين است كه قول را در آنان ثابت و مستقر كند، بطورى كه زوال پذير نباشد.
و مراد از اين كه فرمود: «وقتى قول بر ايشان واقع مى شود»، تحقق مصداق «قول»، در ايشان و تعين ايشان در صدق «قول» بر آنان است. (و معنايش اين است كه: زمانى كه امت اسلام، مصداق «قول» خدا قرار مى گيرند و «قول» خدا درباره آنان محقق مى شود). همچنان كه در آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «وَ وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم بِمَا ظَلَمُوا: و به خاطر ظلمى كه كردند، قول بر ايشان واقع شد»، مراد همين است. يعنى عذاب خدا بر آنان محقق گشته، مصداق آن قرار گرفتند.


و اما اينكه اين قول چيست كه بر آنان واقع مى شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند آيه «سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق» مى باشد، براى اينكه مى دانيم مراد از اين آيات كه خدا به زودى به آنان نشان مى دهد غير آيات آسمانى و زمينى است ، كه خود آنان همواره آنها را مى بينند، و دائما در پيش رو و بيخ گوششان قرار دارد، بلكه مراد، بعضى از آياتى است كه جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از ديدن آن ناگزير به ايمان شوند و در حالى فرا رسد كه به هيچ يك از
پس بنابراين، جمله مورد بحث در معناى «حَقَّ عَلَيهِمُ القَولُ» مى باشد، كه در كلام خداى تعالى زياد آمده. و فرق بين اين دو تعبير، اين است كه در اولى، يعنى «وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم»، عنايت در اين است كه نامبردگان را متعين در مصداق قول كند. و در دومى، يعنى «حَقَّ عَلَيهِمُ القَولُ»، عنايت در اين است كه قول را در آنان ثابت و مستقر كند، به طورى كه زوال پذير نباشد.
 
و اما اين كه اين «قول» چيست كه بر آنان واقع مى شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند، آيه «سَنُرِيهِم آيَاتِنَا فِى الآفَاقِ وَ فِى أنفُسِهِم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ» مى باشد.
 
براى اين كه مى دانيم مراد از اين آيات كه خدا به زودى به آنان نشان مى دهد، غير آيات آسمانى و زمينى است، كه خود آنان همواره آن ها را مى بينند، و دائما در پيش رو و بيخ گوششان قرار دارد، بلكه مراد، بعضى از آياتى است كه جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از ديدن آن، ناگزير به ايمان شوند و در حالى فرا رسد كه به هيچ يك از آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم، ايمان بياورند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۷ </center>
آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم ايمان بياورند.


از اين بيان روشن مى شود كه جمله «ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون - مردم قبلا به آيات ما ايمان نمى آوردند»، تعليل باشد براى اينكه چرا قول بر ايشان واقع مى شود و تقدير جمله مذكور «لان الناس ...» است و كلمه «كانوا» استقرار بدون يقين آنان را مى رساند و مراد از آيات ، آيات مشهوده و حسى آسمان و زمين است ، نه آيات خارق العاده ، البته كلمه «ان» به كسر همزه نيز قرائت شده و از نظر معنا اين قرائت بهتر است از قرائت به فتحه و گفتار ما را تاءييد مى كند كه - گفتيم - جمله «ان الناس ...» تعليل را مى رساند، چيزى كه هست اگر «ان» را به كسره بخوانيم خود جمله ، تعليل را مى رساند و احتياجى به تقدير لام ندارد.
از اين بيان روشن مى شود كه جملۀ «أنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُون: مردم قبلا به آيات ما ايمان نمى آوردند»، تعليل باشد براى اين كه چرا «قول» بر ايشان واقع مى شود. و تقدير جملۀ مذكور «لأنَّ النَّاسَ...» است، و كلمۀ «كَانُوا»، استقرار بدون يقين آنان را مى رساند.
 
و مراد از «آيات»، آيات مشهوده و حسى آسمان و زمين است، نه آيات خارق العاده. البته كلمۀ «أنّ» به كسر همزه نيز قرائت شده و از نظر معنا، اين قرائت بهتر است از قرائت به فتحه، و گفتار ما را تأييد مى كند كه - گفتيم - جملۀ «أنَّ النَّاس...» تعليل را مى رساند. چيزى كه هست، اگر «أنَّ» را به كسره بخوانيم، خود جمله، تعليل را مى رساند و احتياجى به تقدير «لام» ندارد.
 
جملۀ «أخرَجنَا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأرضِ تُكَلِّمُهُم»، بيان آن آيتى است كه گفتيم مراد از آن، آيت خارق العاده اى است كه در آيه «سَنُرِيهِم آيَاتُنَا فِى الآفَاقِ وَ فِى أنفُسِهِم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ» آن را وعده داده، و همين كه جمله مورد بحث، صفت قرار گرفته، براى آن آيت خارق العاده، خود دليل است بر اين كه مراد از «إخراج از زمين»، يا احياء و بعث بعد از مرگ است و يا امرى است نزديك بدان. (حال ببينيم كدام يك مى تواند باشد).  


جمله «اخرجنا لهم دابة من الا رض تكلمهم» بيان آن آيتى است كه گفتيم مراد از آن ، آيت خارق العادهاى است كه در آيه «سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق» آن را وعده داده ، و همين كه جمله مورد بحث صفت قرار گرفته براى آن آيت خارق العاده ، خود دليل است بر اينكه مراد از اخراج از زمين ، يا احياء و بعث بعد از مرگ است و يا امرى است نزديك بدان ، (حال ببينيم كدام يك مى تواند باشد) و اما اينكه آن جنبنده ، جنبنده اى باشد كه با مردم صحبت كند، از آنجا كه كلمه «دابه - جنبنده» به هر صاحب حياتى اطلاق مى شود كه در زمين راه مى رود، مى تواند انسان باشد و مى تواند حيوانى غير انسان باشد، اگر انسان باشد كه تكلم و سخن گفتنش امرى عادى است ، نه خارق العاده و اگر حيوانى بى زبان باشد آن وقت حرف زدنش مانند بيرون شدنش از زمين امرى است خارق العاده.
و اما اين كه آن «جنبنده»، جنبنده اى باشد كه با مردم صحبت كند، از آن جا كه كلمۀ «دَابّه: جنبنده»، به هر صاحب حياتى اطلاق مى شود كه در زمين راه مى رود. مى تواند انسان باشد و مى تواند حيوانى غير انسان باشد.  


ليكن - متاءسفانه - در آيات كريمه قرآن چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى آورد چيست ؟ و چه خصوصياتى دارد؟ و صفات و نشانيهايش ‍ چيست ؟ و با مردم چه تكلمى مى كند و چه خصوصياتى دارد؟ و چگونه از زمين بيرون مى آيد؟ و چه مى گويد؟ وجود ندارد، بلكه سياق آيه بهترين دليل است بر اينكه مقصود مبهم گويى است و جمله مزبور از كلمات مرموز قرآن است .
اگر انسان باشد كه تكلم و سخن گفتنش، امرى عادى است، نه خارق العاده. و اگر حيوانى بى زبان باشد، آن وقت حرف زدنش مانند بيرون شدنش از زمين، امرى است خارق العاده.


و حاصل معنا اين است كه : وقتى برگشت امر مردم به اين شود - كه به زودى هم مى شود - كه از آيات حسى و مشهود ما يقين برايشان حاصل نشود و به عبارت ديگر استعدادشان براى ايمان آوردن به ما به كلى باطل گشته ، تعقل و عبرت گيرى از دستشان
ليكن - متأسفانه - در آيات كريمه قرآن، چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى آورد، چيست و چه خصوصياتى دارد، و صفات و نشانی هايش ‍ چيست و با مردم چه تكلمى مى كند و چه خصوصياتى دارد، و چگونه از زمين بيرون مى آيد، و چه مى گويد، وجود ندارد. بلكه سياق آيه، بهترين دليل است بر اين كه مقصود «مبهم گويى» است و جملۀ مزبور، از كلمات مرموز قرآن است.
 
و حاصل معنا اين است كه: وقتى برگشت امر مردم به اين شود - كه به زودى هم مى شود - كه از آيات حسّى و مشهود ما يقين برايشان حاصل نشود و به عبارت ديگر استعدادشان براى ايمان آوردن به ما به كلّى باطل گشته، تعقل و عبرت گيرى از دستشان خارج شود، در این هنگام وقت آن می رسد که آن آیت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۸ </center>
خارج شود، در اين هنگام وقت آن مى رسد كه آن آيت خارق العاده كه وعده داده بوديم نشانشان دهيم ، و حق را برايشان آنچنان بيان مى كنيم كه ديگر جز اعتراف به حق چاره اى برايشان نماند، پس در آن هنگام آن آيت را كه دابه و جنبنده اى است از زمين بيرون مى آوريم ، تا با ايشان صحبت كند.
خارق العاده كه وعده داده بوديم، نشانشان دهيم، و حق را برايشان آن چنان بيان مى كنيم كه ديگر جز اعتراف به حق، چاره اى برايشان نماند. پس در آن هنگام، آن آيت را كه «دابّه» و «جُنبنده اى» است از زمين بيرون مى آوريم، تا با ايشان صحبت كند.
 
اين آن معنايى است كه با كمك سياق و به هدايت تدبر در آيه به دست مى آيد.


ولى مفسرين در معناى آن حرفهاى عجيب و غريبى زده اند و در معناى مفردات آيه و جمله هاى آن دقتهاى زياده از حد كرده اند، و همچنين در آنچه از آيه فهميده مى شود و در حقيقت اين جنبنده ، و صفات آن و معناى سخن گفتنش و كيفيت خروج آن ، و زمان خروجش و اينكه چند مرتبه از زمين بيرون مى آيد و در چه مكانى بيرون مى شود، اقوال بسيارى گفته اند، كه به هيچ يك آنها نمى توان اعتماد كرد، مگر به زور و به همين جهت از نقل آنها و بحث در پيرامونش صرف نظر كرديم ، اگر كسى بخواهد بدانها اطلاع يابد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.
اين، آن معنايى است كه با كمك سياق و به هدايت تدبّر در آيه، به دست مى آيد.


«'''وَ يَوْمَ نحْشرُ مِن كلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّب بِئَايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ'''»:
ولى مفسران در معناى آن حرف هاى عجيب و غريبى زده اند و در معناى مفردات آيه و جمله هاى آن، دقت هاى زياده از حد كرده اند. و همچنين در آنچه از آيه فهميده مى شود و در حقيقت اين جنبنده، و صفات آن و معناى سخن گفتنش و كيفيت خروج آن، و زمان خروجش و اين كه چند مرتبه از زمين بيرون مى آيد و در چه مكانى بيرون مى شود، اقوال بسيارى گفته اند، كه به هيچ يك آن ها نمى توان اعتماد كرد. مگر به زور، و به همين جهت از نقل آن ها و بحث در پيرامونش صرف نظر كرديم. اگر كسى بخواهد بدان ها اطلاع يابد، بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.


مراد از «آيات» و خشر فوجى از هر امت در آيه : «و يوم نحشر منكل امة فوجا ممن كذب بآياتنا...»
«'''وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّب بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ'''»:


==مراد از «آيات» و محشور کردن فوجى از هر امت، در آيه شریفه==
كلمه «فوج» - بطورى كه راغب گفته - به معناى جماعتى است كه به سرعت عبور كنند و كلمه «يوزعون»، مضارع از ايزاع است كه به معناى نگاه داشتن و جلوگيرى از حركت آنان است ، به طورى كه اول جمعيت با آخرش يكجا گرد آيند.
كلمه «فوج» - بطورى كه راغب گفته - به معناى جماعتى است كه به سرعت عبور كنند و كلمه «يوزعون»، مضارع از ايزاع است كه به معناى نگاه داشتن و جلوگيرى از حركت آنان است ، به طورى كه اول جمعيت با آخرش يكجا گرد آيند.


۱۶٬۸۸۳

ویرایش