گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۴: خط ۹۴:
راغب مى گويد: كلمۀ «تَفَقَّدَ» به معناى تعهد است، ليكن حقيقت تفقّد، اين است كه آدمى متوجه فقدان چيزى شود، به خلاف «تعهد»، كه به معناى توجه به عهد گذشته است و اين «تفقد» در قرآن كريم آمده كه: «وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَ».
راغب مى گويد: كلمۀ «تَفَقَّدَ» به معناى تعهد است، ليكن حقيقت تفقّد، اين است كه آدمى متوجه فقدان چيزى شود، به خلاف «تعهد»، كه به معناى توجه به عهد گذشته است و اين «تفقد» در قرآن كريم آمده كه: «وَ تَفَقَّدَ الطَّيرَ».


در اين جمله، نخست به طور تعجب، از حال خود كه چرا هدهد را در بين مرغان نمى بيند، استفهام مى كند، كه من چرا هدهد را نمى بينم و مى فهماند كه گويا از او انتظار نمى رفت غيبت كند، و از امتثال فرمان او سر برتابد. آنگاه از اين معنا صرف نظر كرده، تنها از غيبت او سؤال مى كند و مى پرسد چرا غيبت كرده است. و معناى آيه اين است كه: مرا چه مى شود كه هدهد را ميان مرغان كه ملازم موكب من اند، نمى بينم، مگر او از غايبان است؟
در اين جمله، نخست به طور تعجب، از حال خود كه چرا هدهد را در بين مرغان نمى بيند، استفهام مى كند، كه من چرا هدهد را نمى بينم و مى فهماند كه گويا از او انتظار نمى رفت غيبت كند، و از امتثال فرمان او سر برتابد.  
 
آنگاه از اين معنا صرف نظر كرده، تنها از غيبت او سؤال مى كند و مى پرسد چرا غيبت كرده است. و معناى آيه اين است كه: مرا چه مى شود كه هدهد را ميان مرغان كه ملازم موكب من اند، نمى بينم، مگر او از غايبان است؟


«'''لاُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شدِيداً أَوْ لأذْبحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنى بِسُلْطانٍ مُّبِينٍ'''»:
«'''لاُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شدِيداً أَوْ لأذْبحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنى بِسُلْطانٍ مُّبِينٍ'''»:


اين سه «لامى» كه بر سر سه كلمه در آيه آمده، «لام» قسم است. و «سُلطان مُبين» به معناى دليل قانع كننده و روشن است. سليمان «عليه السّلام» در اين گفتار خود، هدهد را محكوم مى كند به يكى از سه كار، يا: «عذاب شديد» و يا «ذبح شدن» - كه در هر يك از آن دو، بدبخت و بيچاره مى شود - و يا «آوردن دليلى قانع كننده» تا خلاصى يابد.
اين سه «لامى» كه بر سر سه كلمه در آيه آمده، «لام» قسم است. و «سُلطان مُبين» به معناى دليل قانع كننده و روشن است.  
 
سليمان «عليه السّلام» در اين گفتار خود، هدهد را محكوم مى كند به يكى از سه كار، يا: «عذاب شديد» و يا «ذبح شدن» - كه در هر يك از آن دو، بدبخت و بيچاره مى شود - و يا «آوردن دليلى قانع كننده» تا خلاصى يابد.


«'''فَمَكَث غَيرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِط بِهِ وَ جِئْتُك مِن سبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ'''»:
«'''فَمَكَث غَيرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِط بِهِ وَ جِئْتُك مِن سبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ'''»:
خط ۱۰۴: خط ۱۰۸:
ضمير در «مكث» به سليمان بر مى گردد، كه در اين صورت، معنا اين مى شود كه: سليمان بعد از تهديد هدهد، مختصرى مكث كرد.  
ضمير در «مكث» به سليمان بر مى گردد، كه در اين صورت، معنا اين مى شود كه: سليمان بعد از تهديد هدهد، مختصرى مكث كرد.  


احتمال هم دارد كه ضمير مذكور به خود هدهد برگردد و معنا اين باشد كه: هدهد مختصرى مكث كرد. مؤيد احتمال اول، سياق سابق و مؤيد احتمال دوم، سياق لاحق است.
احتمال هم دارد كه ضمير مذكور به خود «هدهد» برگردد و معنا اين باشد كه: هدهد مختصرى مكث كرد. مؤيد احتمال اول، سياق سابق و مؤيد احتمال دوم، سياق لاحق است.


و مراد از «احاطه»، علم كامل است. يعنى من به چيزى احاطه يافتم كه تو بدان اطلاع كافى و كامل ندارى. و چون هنوز معلوم نشده كه آن، چه چيز است، جملۀ «وَ جِئتُكَ» كه عطف تفسيرى است، آن را تفسير مى كند.  
و مراد از «احاطه»، علم كامل است. يعنى من به چيزى احاطه يافتم كه تو بدان اطلاع كافى و كامل ندارى. و چون هنوز معلوم نشده كه آن، چه چيز است، جملۀ «وَ جِئتُكَ» كه عطف تفسيرى است، آن را تفسير مى كند.  


و اما شهر «سبا»، يكى از شهرهاى يمن است، كه آن روز پايتخت يمن بوده. و كلمۀ «نباء» به معناى خبر مهم است، و «يقين» به معناى چيزى است كه شكى در آن نباشد.
و اما شهر «سباء»، يكى از شهرهاى يمن است، كه آن روز پايتخت يمن بوده. و كلمۀ «نباء» به معناى خبر مهم است، و «يقين» به معناى چيزى است كه شكى در آن نباشد.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۶ </center>


و معناى آيه اين است كه: سليمان و يا هدهد، زمانى كه خيلى هم طولانى نبود، مكث كرد. سپس حاضر درگاه شد. سليمان سبب غيبتش را پرسيد و عتابش كرد. هدهد در پاسخ گفت: من از علم، به چيزى احاطه يافته ام كه تو بدان احاطه ندارى و از «سباء» خبر مهمى آورده ام كه هيچ شكى در آن نيست.
و معناى آيه اين است كه: سليمان و يا هدهد، زمانى كه خيلى هم طولانى نبود، مكث كرد. سپس حاضر درگاه شد. سليمان سبب غيبتش را پرسيد و عتابش كرد.  
از اين مضمون برمى آيد كه در آيه به منظور اختصار، چيزى حذف شده .
 
هدهد در پاسخ گفت: من از علم، به چيزى احاطه يافته ام كه تو بدان احاطه ندارى و از «سباء» خبر مهمى آورده ام كه هيچ شكى در آن نيست.  
 
از اين مضمون بر مى آيد كه در آيه به منظور اختصار، چيزى حذف شده.


نكته اى كه در اين گفتگو هست، اين است كه: هدهد از ترس تهديدى كه سليمان كرد و براى اين كه او را آرام كند، قبل از هر سخن ديگر، اولين حرفى كه زد اين بود كه: «أحَطتُ بِمَا لَم تُحِط بِهِ» (و گرنه جا داشت او هم اول بگويد من به شهر «سباء» رفتم و چنين و چنان شد).
نكته اى كه در اين گفتگو هست، اين است كه: هدهد از ترس تهديدى كه سليمان كرد و براى اين كه او را آرام كند، قبل از هر سخن ديگر، اولين حرفى كه زد اين بود كه: «أحَطتُ بِمَا لَم تُحِط بِهِ» (و گرنه جا داشت او هم اول بگويد من به شهر «سباء» رفتم و چنين و چنان شد).
خط ۱۱۹: خط ۱۲۶:
<span id='link341'><span>
<span id='link341'><span>


«'''إِنى وَجَدت امْرَأَةً تَمْلِكهُمْ وَ أُوتِيَت مِن كلِّ شىْءٍ وَ لهََا عَرْشٌ عَظِيمٌ'''»:
«'''إِنِّى وَجَدتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَت مِن كُلِّ شَئٍ وَ لهََا عَرْشٌ عَظِيمٌ'''»:


ضمير در «تملكهم» به اهل سبا و توابع آن بر مى گردد و جمله «و اوتيت من كل شى ء» وصف وسعت مملكت و عظمت سلطنت آن زن است ، و همين خود قرينه است بر اينكه منظور از «كل شىء» در آيه هر چيزى است كه سلطنت عظيم محتاج به داشتن آنها است ، مانند حزم و احتياط و عزم و تصميم راسخ و سطوت و شوكت و آب و خاك بسيار و خزينه سرشار و لشكر و ارتشى نيرومند و رعيتى فرمان بردار، ليكن از بين همه اينها، تنها نام عرش عظيم را برد.
ضمير در «تَملِكُهُم» به اهل سباء و توابع آن بر مى گردد. و جملّ «وَ أُوتِيت مِن كُلِّ شَئ»، وصف وسعت مملكت و عظمت سلطنت آن زن است، و همين خود قرينه است بر اين كه منظور از «كُلِّ شَئ» در آيه، هر چيزى است كه سلطنت عظيم محتاج به داشتن آنا است. مانند حزم و احتياط و عزم و تصميم راسخ و سطوت و شوكت و آب و خاك بسيار و خزينه سرشار و لشكر و ارتشى نيرومند و رعيتى فرمانبردار، ليكن از بين همه اين ها، تنها نام «عرش عظيم» را برد.


«'''وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسجُدُونَ لِلشمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ...'''»:
«'''وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ...'''»:


اين آيه دليل بر اين است كه مردم آن شهر وثنى مذهب بوده اند و آفتاب را به عنوان رب النوع مى پرستيده اند.
اين آيه، دليل بر اين است كه مردم آن شهر، «وثنى مذهب» بوده اند و آفتاب را به عنوان ربّ النوع مى پرستيده اند.


«'''و زين لهم الشيطان اعمالهم '''» - اين جمله به منزله عطف تفسير است ، براى جمله قبليش و در عين حال زمينه است براى جمله بعدى كه مى فرمايد: «'''فصدهم عن السبيل '''» يعنى شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و در نتيجه از راه بازشان داشته . آرى ، زينت دادن شيطان سجده آنها را بر آفتاب و ساير تقرب جويى هايشان را زمينه بود براى جلوگيرى ايشان از راه خدا، كه همانا، پرستش او به تنهايى است .
«'''وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطَانُ أعمَالَهُم '''» - اين جمله، به منزلۀ عطف تفسير است، براى جمله قبلی اش و در عين حال زمينه است براى جمله بعدى كه مى فرمايد: «فَصَدَّهُم عَنِ السَّبِيل». يعنى شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و در نتيجه از راه بازشان داشته.  


و اگر سبيل را مطلق آورد و نگفت : سبيل اللّه ، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه براى انسان بر حسب فطرتش و بلكه براى هر چيزى بر حسب خلقت عمومى ، راه ، تنها و تنها يكى است و آن راه خدا است ، راه ديگرى نيست ، تا براى تعيين راه خدا محتاج باشد به اينكه كلمه خدا را نيز بياورد.
آرى، زينت دادن شيطان سجده آن ها را بر آفتاب و ساير تقرب جويى هايشان را زمينه بود براى جلوگيرى ايشان از راه خدا، كه همانا، پرستش او به تنهايى است.


«'''فهم لا يهتدون '''» - اين جمله ، تفريع و نتيجه گيرى از محروميتشان از راه خدا است ،
و اگر «سبيل» را مطلق آورد و نگفت: «سبيل اللّه»، براى اين بود كه اشاره كند به اين كه براى انسان بر حسب فطرتش و بلكه براى هر چيزى بر حسب خلقت عمومى، راه، تنها و تنها يكى است و آن، راه خدا است. راه ديگرى نيست، تا براى تعيين «راه خدا» محتاج باشد به اين كه كلمه «خدا» را نيز بياورد.
 
«'''فَهُم لَا يَهتَدُون'''» - اين جمله، تفريع و نتيجه گيرى از محروميتشان از راه خدا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۷ </center>
چون وقتى بنا شد غير از راه خدا راهى نباشد و آن يك راه هم از دستشان برود، ديگر راهى ندارند، در نتيجه اهتداء نخواهند داشت ، ( دقت فرماييد)
چون وقتى بنا شد غير از راه خدا، راهى نباشد و آن يك راه هم از دستشان برود، ديگر راهى ندارند. در نتيجه اهتداء نخواهند داشت. (دقت فرماييد).


«'''أَلا يَسجُدُوا للَّهِ الَّذِى يخْرِجُ الْخَب ءَ فى السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ'''»:
«'''أَلا يَسجُدُوا للَّهِ الَّذِى يخْرِجُ الْخَب ءَ فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ'''»:


قرائتى كه فعلا داير و معمول است همين است كه آورديم كه كلمه «الا» با تشديد لام خوانده مى شود و مركب است از دو كلمه «ان» و «لا» و اين آيه عطف بيان است براى كلمه «اعمالهم» و مى فهماند آن اعمالى كه شيطان از ايشان زينت داد، اين بود كه براى خدا سجده نكنند.
قرائتى كه فعلا داير و معمول است، همين است كه آورديم كه كلمۀ «ألّا»، با تشديد «لام» خوانده مى شود و مركب است از دو كلمۀ «أن» و «لا». و اين آيه، عطف بيان است براى كلمۀ «أعمَالَهُم»، و مى فهماند آن اعمالى كه شيطان از ايشان زينت داد، اين بود كه براى خدا سجده نكنند.
بعضى از مفسرين گفته اند: لامى بر سر «الا» بوده و حذف شده است و اصل آن «لئلا» بوده و معناى آيه اين است كه : شيطان ضلالت ايشان را زينت داد تا براى خدا سجده نكنند.


معناى «خب ء» و مفاد آيه : «الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض...»
بعضى از مفسران گفته اند: لامى بر سر «ألّا» بوده و حذف شده است و اصل آن «لِئَلّا» بوده و معناى آيه اين است كه: شيطان ضلالت ايشان را زينت داد تا براى خدا سجده نكنند.


كلمه «خب ء» به طورى كه در مجمع البيان گفته : به معناى اسم مفعول يعنى «مخبوء» است ، و مخبوء به معناى هر چيزى است كه در احاطه غير خود، قرار گيرد، بطورى كه ديگر نشود ادراكش كرد و اين كلمه مصدر است كه كار صفت را انجام داده ، در ماضى ثلاثى آن مى گويى «خباته» و در متكلم وحده مضارع مى گويى «اخبئه» و آنچه خداى تعالى از عالم عدم به عالم وجود مى آورد همين وضع را دارد.
كلمۀ «خَب ء» به طورى كه در مجمع البيان گفته، به معناى اسم مفعول، يعنى «مَخبُوء» است، و «مخبوء»، به معناى هر چيزى است كه در احاطه غير خود، قرار گيرد، به طورى كه ديگر نشود ادراكش كرد.  


پس ، عبارت «يخرج الخب ء فى السموات و الارض»، استعاره است ، گويا موجودات در پس پرده عدم و زير طبقات نيستى قرار داشتند و خدا آنها را يكى پس از ديگرى از آنجا به عالم وجود درآورد.
و اين كلمه، مصدر است كه كار صفت را انجام داده. در ماضى ثلاثى آن مى گويى «خَبَأتُهُ»، و در متكلم وحده مضارع مى گويى «أخبَئهُ»، و آنچه خداى تعالى از عالَم عدم، به عالَم وجود مى آورد، همين وضع را دارد.


بنابر اين ، اين نامگذارى - كه ايجاد و بيرون كردن از عدم را خب ء ناميد - قريب به نامگذارى ديگرى است و آن كلمه «فطر» است ، كه در بسيارى از آيات ، خلقت را فطر، و خالق را فاطر ناميده است ، و «فطر» به معناى پاره كردن است ، گويا خداى تعالى عدم را پاره مى كند و موجودات را از شكم آن بيرون مى آورد.
پس عبارت «يُخرِجُ الخَب ءَ فِى السَّماوَات وَ الأرض»، استعاره است. گويا موجودات در پس پردۀ عدم و زير طبقات نيستى قرار داشتند و خدا آن ها را، يكى پس از ديگرى، از آن جا به عالَم وجود درآورد.
 
بنابراين، اين نامگذارى - كه ايجاد و بيرون كردن از عدم را «خب ء» ناميد - قريب به نامگذارى ديگرى است و آن، كلمه «فطر» است، كه در بسيارى از آيات، خلقت را «فطر»، و خالق را «فاطر» ناميده است. و «فطر» به معناى پاره كردن است. گويا خداى تعالى، عدم را پاره مى كند و موجودات را از شكم آن بيرون مى آورد.
 
گفتيم كه استعمال كلمۀ «خب ء»، استعاره است، ليكن ممكن است بگوييم: اين استعمال حقيقى و بدون استعاره است. چيزى كه هست، احتياج به بيانى دارد كه اين جا محلّ آن بيان نيست.  


گفتيم كه استعمال كلمه «خب ء» استعاره است ، ليكن ممكن است بگوييم : اين استعمال حقيقى و بدون استعاره است ، چيزى كه هست احتياج به بيانى دارد كه اينجا محل آن بيان نيست . بعضى هم گفته اند: مراد از «خب ء» غيب است و مراد از اخراج خب ء، علم
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۸ </center>
به غيب است ، كه خواننده خود به ضعف اين قول آگاه است .


و معناى اينكه فرمود: «و مى داند آنچه را شما پنهان مى داريد و آنچه را كه ظاهر مى كنيد» اين نيست كه او به آنچه در خلوت انجام مى دهيد و آنچه در بين مردم مى كنيد عالم است ، بلكه مراد اين است كه : به آنچه در ظاهر شما و آنچه در باطن شماست آگاه است ، البته ، بيشتر قراء قرآن اين جمله را به صيغه غيبت خوانده اند، يعنى به جاى تاى نقطه دار كه در ابتداى كلمه «تخفون» و كلمه «تعلنون» بود، ياء آورده و خوانده اند: «ما يخفون و ما يعلنون» و اين قرائت بهتر است .
بعضى هم گفته اند: مراد از «خب ء»، غيب است و مراد از «اخراج خب ء»، علم به غيب است، كه خواننده، خود به ضعف اين قول آگاه است.
 
و معناى اين كه فرمود: «و مى داند آنچه را شما پنهان مى داريد و آنچه را كه ظاهر مى كنيد»، اين نيست كه او به آنچه در خلوت انجام مى دهيد و آنچه در بين مردم مى كنيد، عالِم است، بلكه مراد اين است كه: به آنچه در ظاهر شما و آنچه در باطن شماست، آگاه است.
 
البته بيشتر قرّاء قرآن، اين جمله را به صيغۀ غيبت خوانده اند. يعنى به جاى تاى نقطه دار كه در ابتداى كلمۀ «تُخفُونَ» و كلمۀ «تُعلِنُون» بود، ياء آورده و خوانده اند: «مَا يُخفُونَ وَ مَا يُعلِنُون»، و اين قرائت بهتر است.
<span id='link343'><span>
<span id='link343'><span>


۱۶٬۹۰۷

ویرایش