گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link219'><span>
<span id='link219'><span>
==احتجاج بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت ، از طريق انحصار ملك حقيقى در او، وغنى و حميد على الاطلاق بودنش جل و علا ==
==احتجاج بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت==
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ
«'''للَّهِ مَا فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ'''»:
چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان مستلزم اثبات يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، زيرا تدبير و تصرف در دست اوست ، و اعتراف به خالق بودن او كافى در استلزام مذكور بود لذا در تماميت حجت به همان مقدار اكتفاء نمود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ماءمور به حمد نمود و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند
 
آنگاه در آيه مورد بحث براى بار دوم از طريق انحصار ملك حقيقى در خدا، احتجاج كرد بر وحدانيت او، چون او غنى مطلق ، و محمود مطلق است
چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان، مستلزم اثبات يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، زيرا تدبير و تصرف در دست اوست، و اعتراف به خالق بودن او، كافى در استلزام مذكور بود، لذا در تماميت حجت به همان مقدار اكتفاء نمود، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را مأمور به حمد نمود، و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند.
بيان اين احتجاج اين است كه خداى تعالى مبدا تمامى خلائق ، و دهنده تمامى كمالات است ، پس خود او بايد داراى هر چيز باشد كه موجودات محتاج به آنند، پس او غنى على الاطلاق است ، چون اگر از جهتى غنى و از جهتى ديگر محتاج باشد، نمى تواند از آن جهت ، دهنده كمال باشد و اين خلف فرض است ، زيرا گفتيم كه او دهنده هر كمال است
 
آنگاه در آيه مورد بحث، براى بار دوم، از طريق انحصار ملك حقيقى در خدا، احتجاج كرد بر وحدانيت او، چون او غنىّ مطلق، و محمود مطلق است.
 
بيان اين احتجاج، اين است كه خداى تعالى، مبدأ تمامى خلائق، و دهنده تمامى كمالات است. پس خود او بايد داراى هر چيز باشد، كه موجودات محتاج به آنند. پس او، غنىّ على الاطلاق است. چون اگر از جهتى غنى و از جهتى ديگر محتاج باشد، نمى تواند از آن جهت، دهندۀ كمال باشد و اين خُلف فرض است. زيرا گفتيم كه او دهندۀ هر كمال است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۷ </center>
و چون غنى على الاطلاق است ، پس آنچه در زمين و آسمانهاست ، ملك اوست ، پس او مالك على الاطلاق نيز هست ، و مى تواند در ملك خود به هر نحو كه بخواهد تصرف كند، پس هر تدبير و تصرفى كه در عالم واقع مى شود از آن اوست ، چون اگر چيزى از آن تدبيرها از غير او باشد، آن غير نيز به همان مقدار مالك خواهد بود، و حال آنكه گفتيم مالك على الاطلاق اوست ، و چون تدبير و تصرف تنها از خدا است ، پس تنها او رب العالمين ، و الهى است كه بايد پرستيده شود، و از انعام و احسانش سپاسگزارى گردد
و چون غنىّ على الاطلاق است، پس آنچه در زمين و آسمان هاست، ملك اوست. پس او، مالك على الاطلاق نيز هست، و مى تواند در مِلك خود، به هر نحو كه بخواهد تصرف كند.
اين آن معنايى است كه جمله : ((لله ما فى السموات و الارض ان الله هو الغنى (( بدان اشاره مى كند، ((جمله لله ما فى ...(( حجت بر وحدانيت خدا است ، و جمله ((ان الله هو الغنى (( تعليل مالكيت على الاطلاق اوست
 
و اما كلمه ((حميد(( كه به معناى محمود در افعال است ، مبدء ديگرى است براى حجت ، چون حمد به معناى ثناى در مقابل جميل اختيارى است ، و هر جميل كه در عالم است ملك خداى سبحان است ، پس قهرا ثناهايى هم كه هر جميلى استحقاق آن را دارد، به خدا بر مى گردد، و ثناى خدا است ، پس خدا حميد على الاطلاق است ، و اگر از اين تدبير متقن و جميل كه در عالم است چيزى و مقدارى از آن از غير خدا بود، و آن مقدار هيچ نسبتى و ارتباطى با خدا نداشت ، حمد و ثناى آن مقدار جميل نيز مال غير خدا مى شد. نه مال خدا، در نتيجه خدا حميد على الاطلاق ، و حميد نسبت به هر چيز نمى بود، و حال آنكه فرض كرديم كه او حميد على الاطلاق است ، و خلف فرض باطل است
پس هر تدبير و تصرفى كه در عالَم واقع مى شود، از آنِ اوست. چون اگر چيزى از آن تدبيرها از غير او باشد، آن غير نيز، به همان مقدار، مالك خواهد بود، و حال آن كه گفتيم مالك على الاطلاق، اوست. و چون تدبير و تصرف تنها از خدا است، پس تنها او، ربُّ العالَمين، و الهى است كه بايد پرستيده شود، و از إنعام و احسانش، سپاسگزارى گردد.
 
اين، آن معنايى است كه جمله: «لِلّهِ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرض إنَّ اللهَ هُوَ الغَنِىّ» بدان اشاره مى كند. جملۀ «لِلّهِ مَا فِى...»، حجت بر وحدانيت خدا است، و جملۀ «إنَّ اللهَ هُوَ الغَنِىُّ»، تعليل مالكيت على الاطلاق اوست.
 
و اما كلمۀ «حميد»، كه به معناى محمود در افعال است، مبدء ديگرى است براى حجت. چون حمد به معناى ثناى در مقابل جميل اختيارى است، و هر جميل كه در عالَم است، ملك خداى سبحان است. پس قهرا ثناهايى هم كه هر جميلى استحقاق آن را دارد، به خدا بر مى گردد، و ثناى خدا است.
 
پس خدا «حميد» على الاطلاق است. و اگر از اين تدبير متقن و جميل كه در عالَم است، چيزى و مقدارى از آن از غير خدا بود، و آن مقدار هيچ نسبتى و ارتباطى با خدا نداشت، حمد و ثناى آن مقدار جميل نيز، مال غير خدا مى شد، نه مال خدا. در نتيجه، خدا «حميد» على الاطلاق، و «حميد» نسبت به هر چيز نمى بود، و حال آن كه فرض كرديم كه او، «حميد» على الاطلاق است، و خُلف فرض، باطل است.
<span id='link220'><span>
<span id='link220'><span>
==افاده كثرت و وستعت خلق و تدبير خداى تعالى ==
==افاده كثرت و وستعت خلق و تدبير خداى تعالى ==
وَ لَوْ أَنَّمَا فى الاَرْضِ مِن شجَرَةٍ أَقْلَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سبْعَةُ أَبحُرٍ مَّا نَفِدَت كلِمَت اللَّهِ ...
وَ لَوْ أَنَّمَا فى الاَرْضِ مِن شجَرَةٍ أَقْلَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سبْعَةُ أَبحُرٍ مَّا نَفِدَت كلِمَت اللَّهِ ...
۱۶٬۹۴۶

ویرایش