گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:
<span id='link66'><span>
<span id='link66'><span>


==جواب به قارون با يادآورى اينكه خداوند پيش از او كسانى توانگرتر از او را هلاكساخته است بدون اينكه علم و نيرويشان مانع از هلاكتشان شوند ==
«'''أوَ لَم يَعلَم أنَّ اللهَ قَد أهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرُونِ مَن هُوَ أشَدُّ مِنهُ قُوَّةً وَ أكثَرُ جَمعاً'''» - استفهام در اين آيه، توبيخى است، و پاسخى است از اين كه گفته بود: تنها و تنها به خاطر كاردانی ام، داده شده ام. پاسخى است قابل درك و آسان. يعنى آسان ترين بيانى كه ممكن است او را به خطا و فساد گفتارش متنبه كند.
«'''اولم يعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوه و اكثر جمعا'''» - استفهام در اين آيه توبيخى است ، و پاسخى است از اينكه گفته بود: تنها و تنها به خاطر كاردانيم داده شده ام ، پاسخى است قابل درك ، و آسان ، يعنى آسانترين بيانى كه ممكن است او را به خطا و فساد گفتارش متنبه كند، چون او خيال مى كرد تنها چيزى كه مال را براى او فراهم آورده ، و هم براى او حفظ مى كند، و از آن بهره مندش مى كند، علم او و كاردانى اوست ، با اينكه او خودش خبر دارد كه در قرون قبل از او كسانى بودند كه از او كاردانتر و نيرومندتر و مال اندوزتر و داراى كاركنانى بيشتر بودند، و ايشان هم مثل خود وى فكر مى كردند، و مى پنداشتند مال و نيرو، و مددكاران همه از كاردانى خودشان است ، ولى خدا به همين جرم هلاكشان كرد،


پس اگر تنها سبب و علتى كه مال فراهم مى كند و آن را حفظ نموده و وى را از آن برخوردار مى سازد علم بوده باشد، همين علمى كه او را مغرور ساخته ، و اصلا به فضل و احسان خدا نبوده ، بايد آن اقوام گذشته هلاك نمى شدند، و آن علم و مهارت ، ايشان را از هلاكت نجات داده باشد، و همچنان از اموالشان برخوردار كرده باشد، و با نيروى خود بلاء را از خود دفع كرده باشند، و نفراتشان هم ياريشان كرده باشند، و حال آنكه نه علمشان به كارشان خورد، نه اموالشان ، و نه جمعشان
چون او خيال مى كرد تنها چيزى كه مال را براى او فراهم آورده، و هم براى او حفظ مى كند، و از آن بهره مندش مى كند، علم او و كاردانى اوست. با اين كه او خودش خبر دارد كه در قرون قبل از او، كسانى بودند كه از او كاردان تر و نيرومندتر و مال اندوزتر و داراى كاركنانى بيشتر بودند، و ايشان هم مثل خود وى، فكر مى كردند و مى پنداشتند مال و نيرو، و مددكاران، همه از كاردانى خودشان است، ولى خدا به همين جرم هلاكشان كرد.


«'''و لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون'''» - از ظاهر سياق برمى آيد مراد از اين جمله بيان سنت الهى در عذاب كردن مجرمين و هلاكت ايشان به جرم گناهانشان باشد، در نتيجه كنايه است از اينكه ايشان را مهلت نمى دهيم ، و به عذرهايى كه بهم ببافند گوش نمى دهيم ، و به تذلل و انابه اى كه قبلا به اميد نجات آماده كرده اند، توجه نمى كنيم ، همچنان كه قدرتمندان بشر وقتى مى خواهند محكوم خود را شكنجه كنند از جرمش مى پرسند، تا جرمش را شناخته و به جرم محكوم كنند و سپس عذابش كنند، و در قوانين حكومتهاى بشرى بسيار مى شود كه مجرم عذرهايى مى تراشد، و عذاب حكومت را از خود دور مى كند، ولى خداى سبحان چنين نيست ، چون به حقيقت حال آگاه است ، و لذا از مجرم نمى پرسد كه گناهت چيست ؟ بلكه تنها عليه او حكم مى كند و او بدون هيچ درنگى عذاب مى شود، عذابى كه به هيچ وجه برگشت ندارد
پس اگر تنها سبب و علتى كه مال فراهم مى كند و آن را حفظ نموده و وى را از آن برخوردار مى سازد، علم بوده باشد، همين علمى كه او را مغرور ساخته، و اصلا به فضل و احسان خدا نبوده، بايد آن اقوام گذشته هلاك نمى شدند، و آن علم و مهارت، ايشان را از هلاكت نجات داده باشد، و همچنان از اموالشان برخوردار كرده باشد، و با نيروى خود، بلاء را از خود دفع كرده باشند، و نفراتشان هم ياری شان كرده باشند، و حال آن كه نه علمشان به كارشان خورد، نه اموالشان، و نه جمعشان.
 
«'''وَ لَا يُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمُون'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد مراد از اين جمله، بيان سنت الهى در عذاب كردن مجرمان و هلاكت ايشان به جرم گناهانشان باشد. در نتيجه كنايه است از اين كه ايشان را مهلت نمى دهيم، و به عذرهايى كه به هم ببافند، گوش نمى دهيم، و به تذلّل و انابه اى كه قبلا به اميد نجات آماده كرده اند، توجه نمى كنيم.
 
همچنان كه قدرتمندان بشر، وقتى مى خواهند محكوم خود را شكنجه كنند، از جرمش مى پرسند، تا جرمش را شناخته و به جرم محكوم كنند و سپس عذابش كنند، و در قوانين حكومت هاى بشرى، بسيار مى شود كه مجرم عذرهايى مى تراشد، و عذاب حكومت را از خود دور مى كند، ولى خداى سبحان چنين نيست. چون به حقيقت حال آگاه است. و لذا از مجرم نمى پرسد كه گناهت چيست؟ بلكه تنها عليه او حكم مى كند و او، بدون هيچ درنگى عذاب مى شود. عذابى كه به هيچ وجه برگشت ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۵ </center>
بنابراين از ظاهر امر چنين بر مى آيد كه جمله مورد بحث تتمه توبيخ سابق باشد، و پاسخى است به قارون كه ثروت خود را به علم و كاردانى خود مستند مى كرد، و حاصلش اين است كه : مواخذه الهى مانند مواخذه بشر نيست ، كه وقتى كسى را ملامت و يا نصيحت مى كنند، براى برگرداندن ملامت از خود، به علم و كاردانى خود متشبث شده ، چيزهايى بهم مى بافند، چون خداى سبحان عالم و شاهد اعمال هر كسى است و مواخذه او را نمى توان با نيرنگ پاسخ داد، بلكه او به خاطر همين كه دانا و ناظر اعمال است ، از هيچ مجرمى نمى پرسد كه چه كردى ؟ بلكه تنها مطابق جرمش مواخذه اش مى كند، و نيز مواخذه او ناگهانى است ، به طورى كه خود مجرم هيچ اطلاع قبلى از آن ندارد
بنابراين، از ظاهر امر چنين بر مى آيد كه جمله مورد بحث، تتمۀ توبيخ سابق باشد، و پاسخى است به قارون كه ثروت خود را به علم و كاردانى خود مستند مى كرد، و حاصلش اين است كه:  
 
مؤاخذه الهى، مانند مؤاخذه بشر نيست، كه وقتى كسى را ملامت و يا نصيحت مى كنند، براى برگرداندن ملامت از خود، به علم و كاردانى خود متشبث شده، چيزهايى به هم مى بافند. چون خداى سبحان، عالِم و شاهد اعمال هر كسى است و مؤاخذۀ او را نمى توان با نيرنگ پاسخ داد، بلكه او به خاطر همين كه دانا و ناظر اعمال است، از هيچ مجرمى نمى پرسد كه چه كردى؟ بلكه تنها مطابق جرمش، مؤاخذه اش مى كند، و نيز مؤاخذۀ او، ناگهانى است، به طورى كه خود مجرم، هيچ اطلاع قبلى از آن ندارد.




۱۷٬۰۰۸

ویرایش