۱۶٬۳۳۸
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link169'><span> | <span id='link169'><span> | ||
==بحث روايتى (روايات ضعیف در مورد داستان حضرت موسى و فرعون) == | ==بحث روايتى (روايات ضعیف در مورد داستان حضرت موسى و فرعون) == | ||
آنچه كه در قرآن كريم از جزئيات قصه حضرت موسى و | آنچه كه در قرآن كريم از جزئيات قصه حضرت موسى و فرعون، از قبيل رسالت، معجزه عصا، يد بيضا، مشاركت هارون با موسى، داستان معارضه سحره با موسى و ايمان آوردن آنان آمده، همان است كه اجمالا در آيات مورد بحث ذكر كرده، ولى روايات، اضافه بر اين، تفاصيلى را متعرض است كه قرآن شريف متعرض آن نشده. | ||
چنانچه در برخى از روايات عامه و خاصه وارد شده كه عصاى موسى از درخت آس | چنانچه در برخى از روايات عامه و خاصه وارد شده كه عصاى موسى از درخت آس بهشتى بود، و آن همان عصایى بوده كه از آدم به شعيب و از شعيب به موسى رسيده. | ||
و در روايات ديگرى دارد كه اين | و در روايات ديگرى دارد كه اين چوبدستى، عصاى حضرت آدم بوده و در موقعى كه موسى متوجه مدين بود، فرشته اى آن را به موسى داد، و از خصوصيات آن، اين بود كه در شب مى درخشيد، و موسى شب ها از آن، به جاى چراغ استفاده مى كرد، و روزها، هرجا محتاج به غذا مى شد، آن را به زمين مى كوبيد، از زمين روزی اش بيرون مى آمد. | ||
و در بعضى ديگر دارد: هر وقت موسى آن را استنطاق مى كرد، به زبان مى آمد، و وقتى اژدها مى شد، بين دو طرف فك آن، دوازده ذراع فاصله بود، و به روايتى چهل ذراع، و به روايت ديگر هشتاد ذراع بود. و وقتى روى دُم خود مى نشست، بلندی اش، تا يك ميل مى شد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۷۹ </center> | ||
و در بعضى از روايات دارد كه وقتى دهن باز مى | و در بعضى از روايات دارد كه: وقتى دهن باز مى كرد، يك لب خود را به زمين و لب ديگرش را بر بام قصر فرعون مى گذاشت. | ||
و در بعضى ديگر دارد وقتى بارگاه فرعون را بين | و در بعضى ديگر دارد: وقتى بارگاه فرعون را بين دندان هايش جاى داد و بر مردم حمله برد، مردم براى فرار از آن، چنان ازدحامى كردند كه بيست و پنج هزار نفر، زير دست و پا تلف شدند. و نيز در پاره اى از روايات دارد: طول قامت آن، هشتاد ذراع بود. | ||
و در بعضى ديگر دارد: جثه اش | و در بعضى ديگر دارد: جثه اش آن قدر بزرگ بود، كه يك شهر را پُر مى كرد. و در روايتى دارد: فرعون از ديدن آن به قدرى وحشت كرد، كه جامه خود را آلوده ساخت. | ||
و در بعضى ديگر دارد: در آن روزى كه اين اژدها را | و در بعضى ديگر دارد: در آن روزى كه اين اژدها را ديد، چهارصد بار خود را آلوده كرد. و در بعضى از آن روايات است كه: از آن به بعد، تا چندى كه زنده بود، به مرض اسهال دچار شده بود. و نيز درباره خصوصيات «يد بيضاء» آن حضرت، در روايات دارد كه: وقتى دست خود را از گريبان بيرون مى كرد، چنان نورى از دستش تابيدن مى گرفت كه بر نور آفتاب غلبه مى كرد. | ||
و در روايتى دارد: سحره هفتاد نفر بودند، و بر ششصد تا نهصد، و همچنين دوازده هزار نفر و پانزده هزار نفر و هفده هزار نفر و نوزده هزار نفر و سى و چند هزار نفر و هفتاد هزار نفر و هشتاد هزار نفر نيز رواياتى وارد شده . | و در روايتى دارد: سحره هفتاد نفر بودند، و بر ششصد تا نهصد، و همچنين دوازده هزار نفر و پانزده هزار نفر و هفده هزار نفر و نوزده هزار نفر و سى و چند هزار نفر و هفتاد هزار نفر و هشتاد هزار نفر نيز رواياتى وارد شده. | ||
و نيز در روايات دارد كه اين | و نيز در روايات دارد كه :اين ساحران، علم سحر را از دو نفر مجوسى، از اهل نينوا | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۰ </center> | ||
آموختند، و اسم رئيس | آموختند، و اسم رئيس آنان، شمعون، و در بعضى ديگر يوحنا. و در بعضى دارد كه: رئيس آنان، چهار نفر به نام «سابور» و «عازور» و «حط حط» و «مصفى» بودند. | ||
و همچنين درباره خود فرعون وارد شده كه اسمش | و همچنين درباره خود فرعون وارد شده كه اسمش «وليد بن مصعب بن ريان»، و از اهالى اصطخر فارس بوده است. و در بعضى از آن ها دارد كه وى اهل مصر بوده. و در بعضى دارد كه: اين فرعون، همان فرعونى بوده كه در زمان يوسف «عليه السلام» سلطنت داشته، و چهارصد سال زندگى كرد و يك مو از سر و رويش سفيد نشد. | ||
و در بعضى از | و در بعضى از آن ها دارد كه: وى، از ترس حضرت موسى «عليه السلام»، شهرها و قلعه هاى تو در تو ساخته و خود در ميان آن ها متحصن مى شد، و به همين منظور، بين اين قلعه ها، جنگل ها و نيزارها غرس كرده و در آن جنگل ها، شيرهاى درنده جاى داده بود. و پس از آن كه خداوند موسى را به سوى او مبعوث كرد و موسى به شهر خصوصى وى در آمد، شيرها در برابرش تبصبص نموده و دُم جنبانده و برگشتند. | ||
موسى | موسى «عليه السلام»، به هيچ قلعه اى نزديك نمى شد، مگر آن كه درِ قلعه، به خودى خود باز مى شد، تا آن كه موسى به قصرى كه فرعون در آن مى زيست، وارد شد و در حالى كه لباس پشمينه بر تن و عصاى كذایی اش در دست بود، بر درِ خانه وى به انتظار در آمدن دربان نشست. وقتى دربان بيرون آمد، موسى به وى گفت: از فرعون جهت من اذن بگير. دربان به وى اعتنائى نكرد. | ||
موسى به وى گفت : من فرستاده | موسى به وى گفت: من فرستاده ربّ العالمين ام. باز اعتنائى نكرد. موسى مدتى به انتظار اذن نشست، تا آن كه در آخر، دربان به موسى رو كرد و گفت: آيا ربّ العالمين، كسى غير از تو را نداشت كه به عنوان رسالت نزد فرعون بفرستد؟ | ||
موسى از شنيدن اين حرف به خشم آمد و با عصا به | موسى از شنيدن اين حرف به خشم آمد و با عصا به درِ خانه فرعون كوفت. ناگهان تمامى حجاب هايى كه بين او و فرعون بود، كنار رفته، چشم فرعون در حالى كه بر تخت خود نشسته بود، به او افتاد. لاجرم بانگ بر زد كه موسى را داخل كنيد. موسى بر فرعون در آمد، در حالى كه فرعون بر تختى به ارتفاع هشتاد ذراع تكيه زده بود. موسى به وى گفت: من فرستاده ربّ العالمين ام، به سوى تو. | ||
فرعون گفت : اگر راست مى | فرعون گفت: اگر راست مى گويى، معجزه اى بياور. موسى عصاى خويش را، كه داراى دو شعبه بود، به زمين انداخت و بى درنگ، به صورت مارى بزرگ در آمد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۱ </center> | ||
يك شعبه اش بر زمين و شعبه ديگرش بر بالاى تخت فرعون قرار گرفت | يك شعبه اش بر زمين و شعبه ديگرش بر بالاى تخت فرعون قرار گرفت. فرعون كه روبروى آن مار قرار داشت، چشمش به اندرون شكم مار افتاد و ديد كه از جوف شكمش، آتش زبانه مى كشد. از ترس جامه خود را آلوده كرد و فرياد زد: موسى! آن را بگير. | ||
اين ها، رواياتى است كه درباره عجائب اين قصه وارد شده، و بيشتر آن عجائب در قرآن ذكر نشده. مطالبى است كه دليلى بر رد همه آن ها جز استبعاد نيست، همچنان كه قبول همه آن ها هم، محتاج به حُسن ظن زيادى نسبت به روايات وارده است، و معلوم است كه اين مقدار حُسن ظن كه انسان هر روايتى را ببيند و آن را قبول كند، صحيح نيست. | |||
آرى، اگر اين روايات متواتر و يا مشتمل بر قرائن اطمينان آورى بود، البته قبول آن صحيح بود، وليكن بيشتر آن ها، بلكه همه آن ها رواياتى هستند كه يا به علت ارسال و يا وقف و يا ضعف از جهت سند و يا از جهاتى ديگر، نمى توان قبول كرد. صرف نظر از اين كه خود اين روايات هم، بينشان تعارض هست. پس چشم پوشى از آن ها بهتر است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸۲ </center> | ||
<span id='link170'><span> | <span id='link170'><span> |
ویرایش