گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۴۱: خط ۴۱:
در اين ميان قريش همگى با اسلحه روى آوردند، حمره و امير المؤمنين (عليه السلام) در حالى كه شمشيرهايشان همراهشان بود بيرون شده و در كنار عقبه راه را بر قريش گرفتند، وقتى چشم قريشيان به آن دو نفر افتاد گفتند: براى چه اجتماع كرده بوديد؟  
در اين ميان قريش همگى با اسلحه روى آوردند، حمره و امير المؤمنين (عليه السلام) در حالى كه شمشيرهايشان همراهشان بود بيرون شده و در كنار عقبه راه را بر قريش گرفتند، وقتى چشم قريشيان به آن دو نفر افتاد گفتند: براى چه اجتماع كرده بوديد؟  


حمزه گفت : ما اجتماع نكرديم و اينجا كسى نيست ، و اين را هم بدانيد كه به خدا سوگند احدى از اين عقبه نمى گذرد مگر اينكه من به شمشير خود او را از پا درمى آورم.
حمزه گفت: ما اجتماع نكرديم و اينجا كسى نيست ، و اين را هم بدانيد كه به خدا سوگند احدى از اين عقبه نمى گذرد مگر اينكه من به شمشير خود او را از پا درمى آورم.


قريش اين را كه ديدند به مكه برگشته و با خود گفتند: ايمن از اين نيستيم كه يكى از بزرگان قريش به دين محمد درآمده و او و پيروانش به همين بهانه در دار الندوه اجتماع كنند، و در نتيجه مرام ما تباه گردد - و قانون قريشيان چنين بود كه كسى داخل دار الندوه نمى شد مگر اينكه چهل سال از عمرش گذشته باشد - لذا به منظور پيشگيرى از چنين پيشامدى بى درنگ در دار الندوه مجلس تشكيل داده و چهل نفر از سران قريش ‍گرد هم جمع شدند، و ابليس به صورت پيرى سالخورده در انجمن ايشان درآمد، دربان پرسيد تو كيستى؟  
قريش اين را كه ديدند به مكه برگشته و با خود گفتند: ايمن از اين نيستيم كه يكى از بزرگان قريش به دين محمد درآمده و او و پيروانش به همين بهانه در دار الندوه اجتماع كنند، و در نتيجه مرام ما تباه گردد - و قانون قريشيان چنين بود كه كسى داخل دار الندوه نمى شد مگر اين كه چهل سال از عمرش گذشته باشد - لذا به منظور پيشگيرى از چنين پيشامدى بى درنگ در دار الندوه مجلس تشكيل داده و چهل نفر از سران قريش ‍گرد هم جمع شدند، و ابليس به صورت پيرى سالخورده در انجمن ايشان درآمد، دربان پرسيد تو كيستى؟  


گفت: من پيرى از اهل نجدم كه هيچ گاه راى صائبم را از شما دريغ نداشته ام و چون شنيده ام كه در باره اين مرد انجمن كرده ايد آمده ام تا شما را كمك فكرى كنم. دربان گفت: اينك در آى، ابليس داخل شد.
گفت: من پيرى از اهل نجدم كه هيچ گاه راى صائبم را از شما دريغ نداشته ام و چون شنيده ام كه در باره اين مرد انجمن كرده ايد آمده ام تا شما را كمك فكرى كنم. دربان گفت: اينك در آى، ابليس داخل شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۰۳ </center>
بعد از آن كه جلسه وارد شور شد ابوجهل گفت: اى گروه قريش! همه مى دانند كه هيچ طايفه از عرب به پايه عزت ما نمى رسد، ما خانواده خدائيم ، همه طوائف عرب سالى دو بار به سوى ما كوچ مى كنند، و ما را احترام مى گذارند، علاوه ، ما در حرم خدا قرار داريم كسى را جرات آن نيست كه به ما طمع ببندد ما چنين بوده ايم تا اينكه محمد بن عبدالله در ميان ما پيدا شد، و چون او را مردى صالح و بى سر و صدا و راستگو يافتيم به لقب امين او را ملقب كرديم ، تا آن كه رسيد به آن جا كه رسيده ، ما همچنان پاس ‍ حرمتش را داشتيم ، ولى از اين رفتار سوء استفاده كرد و ادعا كرد كه فرستاده خدا است ، و اخبار آسمان را برايش مى آورند، عقايد ما را خرافى دانست ، و خدايان ما را ناسزا گفت و جوانانمان را از راه بيرون كرد، و ميان جماعت هاى ما تفرقه انداخت ، هيچ لطمه اى بزرگتر از اين نبود كه پدران و نياكان ما را دوزخى خواند و من اينك فكرى در باره او كرده ام.  
بعد از آن كه جلسه وارد شور شد ابوجهل گفت: اى گروه قريش! همه مى دانند كه هيچ طايفه از عرب به پايه عزت ما نمى رسد، ما خانواده خدائيم ، همه طوائف عرب سالى دو بار به سوى ما كوچ مى كنند، و ما را احترام مى گذارند. علاوه، ما در حرم خدا قرار داريم كسى را جرات آن نيست كه به ما طمع ببندد ما چنين بوده ايم تا اين كه محمد بن عبدالله در ميان ما پيدا شد، و چون او را مردى صالح و بى سر و صدا و راستگو يافتيم به لقب امين او را ملقب كرديم ، تا آن كه رسيد به آن جا كه رسيده، ما همچنان پاس ‍ حرمتش را داشتيم، ولى از اين رفتار سوء استفاده كرد و ادعا كرد كه فرستاده خدا است، و اخبار آسمان را برايش مى آورند، عقايد ما را خرافى دانست ، و خدايان ما را ناسزا گفت و جوانانمان را از راه بيرون كرد، و ميان جماعت هاى ما تفرقه انداخت ، هيچ لطمه اى بزرگتر از اين نبود كه پدران و نياكان ما را دوزخى خواند و من اينك فكرى در باره او كرده ام.  


گفتند: چه فكرى كرده اى؟ گفت: من صلاح مى بينم مردى از ميان خود انتخاب كنيم تا او را بكشد، اگر بنى هاشم به خون خواهى او برخاستند به جاى يك خونبها ده خونبها به ايشان مى پردازيم.
گفتند: چه فكرى كرده اى؟ گفت: من صلاح مى بينم مردى از ميان خود انتخاب كنيم تا او را بكشد، اگر بنى هاشم به خون خواهى او برخاستند به جاى يك خونبها ده خونبها به ايشان مى پردازيم.
خط ۵۵: خط ۵۵:
يكى ديگر از ايشان گفت: من راى ديگرى دارم. ابليس گفت: راى تو چيست؟ گفت: او را در خانه اى زندانى كنيم و قوت و غذايش دهيم تا مرگش برسد، و مانند زهير و نابغه و امرء القيس بميرد. ابليس گفت: اين از راى ابوجهل نكوهيده تر و خبيث تر است .  
يكى ديگر از ايشان گفت: من راى ديگرى دارم. ابليس گفت: راى تو چيست؟ گفت: او را در خانه اى زندانى كنيم و قوت و غذايش دهيم تا مرگش برسد، و مانند زهير و نابغه و امرء القيس بميرد. ابليس گفت: اين از راى ابوجهل نكوهيده تر و خبيث تر است .  


گفتند: چطور؟ گفت : براى اينكه بنى هاشم به اين پيشنهاد رضايت نمى دهند، و در يكى از موسم ها كه همه اعراب به مكه مى آيند نزد اعراب استغاثه برده و به كمك ايشان محمد را از زندان بيرون مى آورند.
گفتند: چطور؟ گفت: براى اينكه بنى هاشم به اين پيشنهاد رضايت نمى دهند، و در يكى از موسم ها كه همه اعراب به مكه مى آيند نزد اعراب استغاثه برده و به كمك ايشان محمد را از زندان بيرون مى آورند.


يكى ديگر از ايشان گفت: نه، وليكن او را از شهر و ديار خود بيرون نموده و خود به فراغت بتهايمان را پرستش مى كنيم. ابليس گفت: اين از آن دو راى نكوهيده تر است. گفتند: چطور؟  
يكى ديگر از ايشان گفت: نه، وليكن او را از شهر و ديار خود بيرون نموده و خود به فراغت بتهايمان را پرستش مى كنيم. ابليس گفت: اين از آن دو راى نكوهيده تر است. گفتند: چطور؟  
۱۶٬۹۹۹

ویرایش