۱۶٬۳۴۰
ویرایش
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹: | خط ۹: | ||
مؤلف: اختلاف روايات در تفسير «تبديل زمين»، خالى از اين دلالت نيست كه مقصود از همه آن ها، مثال است كه به منظور تقريب ذهن زده شده، و گرنه آنچه مسلم از معناى تبديل است، اين است كه آن روز هم، حقيقت زمين و آسمان تفاوتى پيدا نمى كنند، چيزى كه هست نظام آخرتى آن ها با نظام دنيایی شان فرق مى كند. | مؤلف: اختلاف روايات در تفسير «تبديل زمين»، خالى از اين دلالت نيست كه مقصود از همه آن ها، مثال است كه به منظور تقريب ذهن زده شده، و گرنه آنچه مسلم از معناى تبديل است، اين است كه آن روز هم، حقيقت زمين و آسمان تفاوتى پيدا نمى كنند، چيزى كه هست نظام آخرتى آن ها با نظام دنيایی شان فرق مى كند. | ||
<span id='link95'><span> | <span id='link95'><span> | ||
و در معانى الاخبار، به سند خود، از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: خداوند عزّوجلّ، از روزى كه زمين را خلق كرده، تاكنون هفت عالَم آفريده كه هيچ يك از آن ها از نوع بنى آدم نبودند، همه آن ها را از خود زمين خلق كرد و در زمين منزل داد و هر يك را بعد از انقراض عالَم قبلی اش، خلق كرد. | و در معانى الاخبار، به سند خود، از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: خداوند عزّوجلّ، از روزى كه زمين را خلق كرده، تاكنون هفت عالَم آفريده كه هيچ يك از آن ها از نوع بنى آدم نبودند، همه آن ها را از خود زمين خلق كرد و در زمين منزل داد و هر يك را بعد از انقراض عالَم قبلی اش، خلق كرد. | ||
و بعد از آن هفت عالَم، خلقت اين عالَم (عالَم بشريت) را شروع كرد، و اولين فرد بشر، يعنى آدم را آفريد و ذرّيه او را از او خلق فرمود. نه، به خدا سوگند از آن روز كه خداوند بهشت را خلق كرده، از ارواح مؤمنين خالى نبوده، و از آن روز كه آتش دوزخ را آفريده، از ارواح كفار و گنهكاران خالى نبوده است. | و بعد از آن هفت عالَم، خلقت اين عالَم (عالَم بشريت) را شروع كرد، و اولين فرد بشر، يعنى آدم را آفريد و ذرّيه او را از او خلق فرمود. نه، به خدا سوگند از آن روز كه خداوند بهشت را خلق كرده، از ارواح مؤمنين خالى نبوده، و از آن روز كه آتش دوزخ را آفريده، از ارواح كفار و گنهكاران خالى نبوده است. | ||
آرى، شماها شايد خيال كنيد كه وقتى قيامت شد و بدن هاى اهل بهشت با ارواحشان به بهشت رفتند و بدن هاى اهل جهنم با ارواحشان در آتش داخل شدند، ديگر بساط خلقت برچيده شده، كسى در روى زمين او را بندگى نمى كند، و او خلقى را براى بندگى و توحيدش نمى آفريند؟ | |||
نه، چنين نيست، بلكه به خداوند قسم كه او خلقى را بدون نر و ماده اى قبلى مى آفريند، تا او را به يكتايى بپرستند و تعظيم كنند. و براى ايشان زمينى خلق مى كند تا بر پشت خود حملشان كند. و آسمانى خلق مى كند تا بر آنان سايه بيفكند. آيا مگر جز اين است كه خداى تعالى فرموده: «يَومَ تُبَدّلَ الأرضَ غَيرَ الأرض وَ السّمَاوات»، و نيز فرموده: «أفَعيينَا بِالخَلقِ الأوّل بَل هُم فِى لَبسٍ مِن خَلقٍ جَدِيد». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۶ </center> | ||
مؤلف: نظير اين روايت را عياشى، در تفسير خود، از محمد بن مسلم، از آن جناب نقل كرده و اين روايت مطلبى را می گويد كه در هيچ يك از روايات قبلى نبود. | مؤلف: نظير اين روايت را عياشى، در تفسير خود، از محمد بن مسلم، از آن جناب نقل كرده و اين روايت مطلبى را می گويد كه در هيچ يك از روايات قبلى نبود. | ||
خط ۲۱: | خط ۲۲: | ||
قمى گفته است: در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) آمده كه: در ذيل جمله «سَرابِيلُهُم مِن قَطران» فرموده: قطران، مس داغ شده است كه از شدت حرارت، آب شده باشد. همچنان كه خداى عزّوجلّ فرموده: «و تَغشى وُجُوهَهُمُ النّار»، يعنى آن مس گداخته جامه آن ها مى شود و آتش، دل هايشان را مى پوشاند. | قمى گفته است: در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) آمده كه: در ذيل جمله «سَرابِيلُهُم مِن قَطران» فرموده: قطران، مس داغ شده است كه از شدت حرارت، آب شده باشد. همچنان كه خداى عزّوجلّ فرموده: «و تَغشى وُجُوهَهُمُ النّار»، يعنى آن مس گداخته جامه آن ها مى شود و آتش، دل هايشان را مى پوشاند. | ||
مؤلف: يعنى مقصود از مجموع دو جمله: «سَرابِيلُهُم مِن قَطران» و جمله: «تَغشَى وُجُوهَهُمُ النّار»، بيان اين معناست كه بدن هاى اهل جهنم با مس گداخته و صورت هايشان با آتش، پوشيده شده است. | مؤلف: يعنى مقصود از مجموع دو جمله: «سَرابِيلُهُم مِن قَطران» و جمله: «تَغشَى وُجُوهَهُمُ النّار»، بيان اين معناست كه بدن هاى اهل جهنم با مس گداخته و صورت هايشان با آتش، پوشيده شده است. | ||
خط ۲۹: | خط ۳۱: | ||
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | ||
الر تِلْك | |||
الر تِلْك آيَاتُ الْكتَابِ وَ قُرْآنٍ مُّبِينٍ(۱) | |||
رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ(۲) | رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ(۲) | ||
ذَرْهُمْ | |||
وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ | ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسوْف يَعْلَمُونَ(۳) | ||
مَّا تَسبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا | |||
وَ قَالُوا | وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلّا وَ لهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ(۴) | ||
لَّوْ مَا تَأْتِينَا | |||
مَا نُنزِّلُ | مَّا تَسبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَستَأخِرُونَ(۵) | ||
إِنَّا | |||
وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّك لَمَجْنُونٌ(۶) | |||
لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(۷) | |||
مَا نُنزِّلُ الْمَلَائكَةَ إِلّا بِالحَْقِّ وَ مَا كانُوا إِذاً مُّنظرِينَ(۸) | |||
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحَافِظونَ (۹) | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
به نام خداوند بخشنده مهربان . | به نام خداوند بخشنده مهربان. | ||
الر، اين است آيات كتاب و قرآن مبين. (۱) | |||
چه بسا كه كافران دوست می دارند كه كاش مسلمان بودند. (۲) | |||
رهايشان كن، بخورند و سرگرم بهره گيرى از لذت ها باشند و آرزوها به خود مشغول شان كند كه به زودى خواهند فهميد. (۳) | |||
هيچ | ما هيچ آبادى را هلاك نكرديم مگر آن كه اجلى معين داشت. (۴) | ||
و | هيچ جمعيتى از اجل خود جلو نمی زند و از آن عقب نخواهد افتاد. (۵) | ||
و گفتند: اى كسى كه بر تو ذكر نازل شده، بى شك تو ديوانه اى. (۶) | |||
اگر از راستگويانى، چرا ملائكه را برايمان نمى آورى؟ (۷) | |||
اين ماييم كه اين ذكر ( قرآن ) را نازل | ما جز به حق ملائكه را نازل نمى كنيم و ايشان هم، در اين هنگام (وقتى نخواهند داشت). (۸) | ||
اين ماييم كه اين ذكر (قرآن) را نازل كرده ايم و ما آن را به طور قطع، حفظ خواهيم كرد. (۹) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۸ </center> | ||
<span id='link97'><span> | <span id='link97'><span> | ||
خط ۶۴: | خط ۷۷: | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
اين | اين سوره، پيرامون استهزاء كفار به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» سخن می گويد كه به آن جناب نسبت جنون داده، و قرآن كريم را هذيان ديوانگان خوانده بودند. پس در حقيقت، در اين سوره، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تسلاى خاطر داده، و وى را به صبر و ثبات و گذشت از آنان سفارش مى كند، و نفس شريفش را خوشحال و مردم را بشارت و انذار می دهد. | ||
و اين | و اين سوره، به طورى كه از آياتش بر مى آيد، در مكه نازل شده است. ولى صاحب مجمع البيان، از حسن نقل كرده كه آيه «وَ لَقَد آتَينَاكَ سَبعاً مِنَ المَثَانِى» را استثناء نموده و گفته كه اين آيه در مدينه نازل شده است. همچنين آيه «كَمَا أنزَلنَا عَلَى المُقتَسِمِينَ * الَّذِينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِينَ»، ولى اشكال اين قول، به زودى ذكر خواهد شد. | ||
در اين | در اين سوره، آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر * وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِين...» قرار دارد، كه با يك مسأله تاريخى در باره شروع دعوت اسلامى قابل انطباق است، و آن مسأله، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در اول بعثت، دعوت خود را علنى نكرد و تا مدت سه و يا چهار و يا پنج سال پنهانى دعوت می نمود. زيرا اوضاع آن قدر نامساعد بود كه اجازه چنين اقدامى نمی داد. لذا در اين مدت، آحادى از مردم را كه احتمال می داد دعوتش را قبول كنند، ملاقات می كرد، و دعوت خود را پنهانى با آنان در ميان می گذاشت، تا آن كه خداى تعالى، با آيه مذكور، اجازه اش داد تا دعوتش را علنى كند. | ||
و اين مطلب تاريخى | |||
و اين مطلب تاريخى را، روايات وارده از طريق شيعه و سنّى نيز، تأييد مى كند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در اول بعثت، تا چند سال دعوت خود را براى عموم مردم علنى نكرد، تا آن كه خداى تعالى، آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر * وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِينَ * إنَّا كَفَينَاكَ المُستَهزِئِين» را فرستاد. آن جناب به ميان مردم آمد و دعوت خود را عمومى و علنى كرد. بنابراين، می توان گفت كه سوره مورد بحث، مكى است و در ابتداى علنى شدن دعوت نازل شده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۹ </center> | ||
و از جمله آيات | و از جمله آيات برجسته اى كه در اين سوره واقع شده و حقايق بسيار مهمى از معارف الهى را در بر دارد، آيه «وَ إن مِن شَئٍ إلّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ»، و آيه «إنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» است. | ||
«'''الر تِلْك آيَاتُ الْكتَابِ وَ قُرْآنٍ مُّبِينٍ'''»: | |||
اشاره «تلك» به آيات كريمه، و مقصود از «كتاب»، قرآن است. و اگر قرآن را نكره و بدون الف و لام آورده، براى اشاره به عظمت كتاب الهى است، همچنان كه كلمۀ «تِلكَ» كه براى اشاره به دور به كار مى رود، بر همين مطلب دلالت مى كند. | |||
و معناى آيه، اين است كه: بر خلاف آنچه كفار پنداشته و تو را ديوانه خوانده و كلام خداى را استهزاء كرده اند، اين آيات بلندمرتبه و رفيع الدرجه اى كه ما به تو نازل كرديم، آيات كتاب الهى است. آيات قرآن عظيم الشأن است، كه جدا كننده حق از باطل است. | |||
ممكن هم هست منظور از «كتاب»، لوح محفوظ باشد. چون از برخى از آيات قرآن بر مى آيد كه قرآن در لوح محفوظ است و از همان لوح محفوظ نازل گشته. مانند آيه «إنَّهُ لقَُرآنٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَكنُونٍ»، و آيه «بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ * فِى لَوحٍ مَحفُوظٍ». | |||
بنابراين احتمال، جملۀ «تِلكَ آيَاتُ الكِتَابِ وَ قُرآنٍ مُبِينٍ»، به منزله خلاصه اى از آيه «وَ الكِتَابِ المُبِين * إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ وَ إنَّه فِى أُمِّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ» خواهد بود. | |||
<span id='link98'><span> | <span id='link98'><span> | ||
==پشيمانى كافران: اى كاش مسلمان شده بوديم== | ==پشيمانى كافران: اى كاش مسلمان شده بوديم!== | ||
«'''رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ'''»: | «'''رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ'''»: | ||
اين | اين جمله، مقدمه است براى نقل تهمت هايى كه به پيغمبر زده و گفتند: «يَا أيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ إنَّكَ لَمَجنُون». | ||
در حقيقت، جمله مورد بحث هشدار می دهد كه كفار با وجود كفرى كه دارند، به زودى پشيمان شده، آرزو مى كنند كه: اى كاش تسليم خدا شده بوديم و به او و به كتابش ايمان آورده بوديم. اما وقتى اين آرزو را مى كنند كه ديگر كار از كار گذشته است و ديگر راهى به اسلام و ايمان ندارند. | |||
پس مراد از | پس مراد از جملۀ «رُبَمَا يَوَدُّ»، ودادت و اظهار علاقه از روى آرزو است، نه مطلق ودادت و محبت. به دليل جملۀ «لَو كَانُوا مُسلِمِين»، كه در مقام بيان آن مودت است. چون كلمۀ «لَو» و همچنين كلمۀ «كَانُوا» دلالت دارند بر اين كه ودادت ايشان، ودادت آرزو است، و اين كه آرزو مى كنند: اى كاش در گذشته - كه از دست داده اند و ديگر باز نمی گردد - اسلام مى داشتند. نه اين كه اى كاش امروز داراى اسلام و ايمان باشند. پس مقصود آرزوى اسلام در زندگى دنيا است. | ||
بنابراين، آيه شريفه دلالت مى كند بر اين كه كسانى كه در دنيا كفر ورزيدند، به زودى - يعنى وقتى كه بساط زندگى دنيا برچيده شود - از كفر خود پشيمان شده، آرزو مى كنند اى كاش در دنيا اسلام آورده بوديم. | |||
«'''ذَرْهُمْ يَأْكلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَمَلُ | «'''ذَرْهُمْ يَأْكلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوْف يَعْلَمُونَ'''»: | ||
كلمۀ «يُلهِهِمُ»، از «إلهاء»، به معناى صرف نظر كردن از كارى و اشتغال به كارى ديگر است. وقتى گفته مى شود: «ألهَاهُ كَذَا مِن كَذَا»، معنايش اين است كه: فلان كار، از فلان كار بازش داشته و آن را از يادش ببرد. | |||
و | و اين كه فرمود: «رهايشان كن، بخورند و كيف كنند، و آرزو بازشان بدارد»، دستورى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به اين كه دست از ايشان بردارد و رهايشان كند، تا در باطل خود سرگرم باشند. | ||
و اين تعبير، كنايه از اين است كه سر به سرشان نگذار، و براى اثبات حقانيت دعوتت و اثبات اين كه به زودى آرزو مى كنند كه اى كاش آن را پذيرفته بودند، با ايشان محاجه مكن. به زودى آن روز را خواهند ديد و آرزوى اسلام خواهند كرد. اما وقتى كه ديگر راهى بدان نداشته باشند و ديگر نتوانند مافات را تدارك كنند. | |||
جملۀ «فَسَوفَ يَعلَمُونَ»، به منزله تعليل دستوری است كه داده است، و معنايش اين است كه: از اين جهت احتياجى به استدلال و احتجاج نيست، كه خودشان به زودى مى فهمند. چون حق و حقيقت، بالاخره يك روزى ظاهر خواهد گرديد. | |||
در اين آيه شريفه، علاوه بر مطلب فوق، اين كنايه هم هست كه اين بيچارگان از زندگی شان، جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خيالات واهى، بهره ديگرى ندارند. يعنى در حقيقت، مقام خود را تا افق حيوانات و چهارپايان پايين آورده اند، و چون چنين است، سزاوار است آن ها را به حال خود واگذار كنى و داخل انسان حسابشان نكنى، و احتجاج به حجت هاى صحيح خود را كه همه بر اساس عقل سليم و منطق انسانى است، بى مقدار نسازى. | |||
به طورى كه از سياق بر مى | «'''وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلّا وَ لهََا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ * ... وَ مَا يَستَأخِرُونَ'''»: | ||
به طورى كه از سياق بر مى آيد، اين دو آيه، جمله قبلى را كه فرمود: «فَسَوفَ يَعلَمُونَ»، تثبيت و تأكيد مى كند. و معنايش اين است كه: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۱ </center> | ||
رهايشان كن، كه ايشان در اين زندگى دنيا اسلام آور نيستند. تنها وقتى خواهان آن مى شوند كه اجلشان رسيده باشد، و آن هم به اختيار كسى نيست، بلكه براى هر امتى، كتاب معلومى نزد خداست، كه در آن، اجل هايشان نوشته شده، و نمى توانند - حتى يك ساعت - آن را جلو و يا عقب بيندازند. | |||
اين دو آيه دلالت دارند بر | اين دو آيه دلالت دارند بر اين كه: همان طور كه فرد فرد بشر، داراى كتاب و اجل و سرنوشتى هستند، امت هاى مختلف بشرى نيز، داراى كتاب هستند. اين دو آيه، كتاب امت ها را خاطرنشان مى سازد، و در آيه «وَ كُلَّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيَامَةِ كِتَاباً يَلقَاهُ مَنشُوراً»، كتاب افراد را متذكر است. | ||
«'''وَ قَالُوا يَا | «'''وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّك لَمَجْنُونٌ'''»: | ||
اين | اين جمله، سخنى است كه كفار، از درِ تمسخر و استهزاء به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و كتاب نازل بر او گفته اند، و به همين جهت، اسم آن جناب را نياوردند، بلكه به عنوان كسى كه كتاب و ذكر بر او نازل شده، خطابش كردند. | ||
علاوه بر | و نيز، اسم خداى نازل كننده را نبردند، تا اين معنا را برسانند كه ما نمى دانيم خدا كجا است و از كجا اين كتاب را براى تو فرستاده و وثوق و اعتمادى به گفته تو كه ادعا می كنى خدا اين كتاب را نازل كرده نداريم. و لذا به صيغه مجهول تعبير كرده و گفتند: «اى كسى كه ذكر بر او نازل شده»! | ||
علاوه بر اين، از قرآن كريم هم به «ذكر» تعبير كردند، كه همه اين ها، از باب استهزاء و از همه بدتر جملۀ «إنَّكَ لَمَجنُون» است، كه تهمت و تكذيب صريح است. | |||
<span id='link99'><span> | <span id='link99'><span> | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۶۱: | ||
و بنابر اين معنا، كانه آيه شريفه مى خواهد مطلبى را بيان كند كه آيه «يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين» افاده كند. بعضى ديگر گفته اند: منظور از «'''حق '''» رسالت است ، يعنى ما ملائكه را نازل نمى كنيم مگر براى وحى و رسالت ، و كانه آيه شريفه مطلبى را افاده مى كند كه آيه «'''قد جاءكم الرسول بالحق '''» و همچنين آيه «'''فقد كذبوا بالحق لما جاءهم '''» افاده مى نمايد. | و بنابر اين معنا، كانه آيه شريفه مى خواهد مطلبى را بيان كند كه آيه «يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين» افاده كند. بعضى ديگر گفته اند: منظور از «'''حق '''» رسالت است ، يعنى ما ملائكه را نازل نمى كنيم مگر براى وحى و رسالت ، و كانه آيه شريفه مطلبى را افاده مى كند كه آيه «'''قد جاءكم الرسول بالحق '''» و همچنين آيه «'''فقد كذبوا بالحق لما جاءهم '''» افاده مى نمايد. | ||
اين بود وجوهى كه در تفسير آيه شريفه ذكر كرده اند، البته وجوه ديگرى نيز در تفاسير مختلف گفته اند، وليكن هيچيك از آنها و نيز هيچيك از اين سه وجه خالى از اشكال نيست . و آن اشكال | اين بود وجوهى كه در تفسير آيه شريفه ذكر كرده اند، البته وجوه ديگرى نيز در تفاسير مختلف گفته اند، وليكن هيچيك از آنها و نيز هيچيك از اين سه وجه خالى از اشكال نيست. و آن اشكال اين است كه با حصر موجود در جمله «ما ننزل الملائكة الا بالحق» سازگارى ندارد، زيرا در اين جمله نزول ملائكه را منحصر به حق كرده ، نه فقط منحصر به عذاب استيصال و نه فقط به مرگ ، و نه فقط به وحى و رسالت، و اگر بخواهيم آيه را طورى توجيه كنيم كه كلمه حق با يكى از اين سه معانى مذكور سازگارى داشته باشد آيه ، احتياج به قيدهاى زيادى پيدا مى كند در صورتى كه اطلاق آن همه آن قيدها را دفع مى كند. | ||
حق مطلب در معناى : «ما ننزل الملائكة الا بالحق ...» | ==حق مطلب در معناى: «ما ننزل الملائكة الا بالحق...»== | ||
البته ممكن است معناى آيه را با كمك تدبير در آيات ديگر طورى ديگر تقرير | البته ممكن است معناى آيه را با كمك تدبير در آيات ديگر طورى ديگر تقرير كنيم، و آن اينكه ظرف زندگى دنياى مادى ، ظرفى است كه حق و باطل در آن مختلط و در هم آميخته است، نه جداى از هم كه حق محض با همه آثار و خواصش جداى از باطل ظهور نموده و جلوه كند، همچنان كه آيه «كذلك يضرب الله الحق و الباطل» به اين حقيقت اشاره مى كند و اين معنا در مباحث گذشته بطور مفصل گذشت. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۴ </center> | ||
پس هر مقدار از حق در اين عالم ظهور كند، مقدارى از باطل و شك و شبهه هم همراه دارد، | پس هر مقدار از حق در اين عالم ظهور كند، مقدارى از باطل و شك و شبهه هم همراه دارد، همچنان كه استقراء و از نظر گذراندن مواردى كه در طول زندگی مان به چشم خود ديده ايم نيز اين معنا را تاييد مى كند. آيه شريفه «و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون» نيز شاهد بر آن است. | ||
جهتش هم اين است كه ظرف دنيا ظرف امتحان | جهتش هم اين است كه ظرف دنيا ظرف امتحان است، و امتحان از كسى مى كنند كه اختيار داشته باشد، نه اين كه مانند ساير موجودات طبيعى ، آثار و حركاتش جبرى و طبيعى باشدو اختيار هم وقتى تصور دارد كه خلط ميان حق و باطل و خير و شر ممكن باشد و به نحوى كه انسان ها خود را در سر دو راهی ها ببينند، و از آثار خير و شر پى به خود آنها ببرند، آنگاه هر يك از دو راه سعادت و شقاوت را كه مى خواهند اختيار كنند. | ||
و اما عالم ملائكه و ظرف وجود ايشان ، عالم حق محض است كه هيچ چيزش با هيچ باطلى آميخته نيست ، همچنانكه قرآن كريم فرموده: «لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون» و نيز فرموده: «بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون». | |||
پس مقتضاى اين آيات و آيات ديگرى كه در اين معنا هست اين است كه ملائكه به خوديخود مخلوقات شريف و موجودات طاهر و نورانى و منزهى هستند كه هيچ نقصى در آنان وجود نداشته و دچار شر و شقاوتى نمى شوند. پس در ظرف وجود آنان امكان فساد و معصيت و تقصير نيست ، و خلاصه اين نظامى كه در عالم مادى ما هست در عالم آنان نيست - و ان شاء الله به زودى در موارد مناسبى بحث مفصل اين مساله خواهد آمد. | پس مقتضاى اين آيات و آيات ديگرى كه در اين معنا هست اين است كه ملائكه به خوديخود مخلوقات شريف و موجودات طاهر و نورانى و منزهى هستند كه هيچ نقصى در آنان وجود نداشته و دچار شر و شقاوتى نمى شوند. پس در ظرف وجود آنان امكان فساد و معصيت و تقصير نيست ، و خلاصه اين نظامى كه در عالم مادى ما هست در عالم آنان نيست - و ان شاء الله به زودى در موارد مناسبى بحث مفصل اين مساله خواهد آمد. | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۷۷: | ||
اين معنا نيز خواهد آمد كه آدمى مادام كه در عالم ماده است و در ورطه هاى شهوات و هواها چون اهل كفر و فسوق غوطه ميخورد هيچ راهى به اين ظرف و اين عالم ندارد تنها وقتى مى تواند بدان راه يابد كه عالم ماديش تباه گردد و به عالم حق قدم نهد - و خلاصه پرده ماديتشان كنار رود - آن وقت است كه عالم ملائكه را مى بينند، | اين معنا نيز خواهد آمد كه آدمى مادام كه در عالم ماده است و در ورطه هاى شهوات و هواها چون اهل كفر و فسوق غوطه ميخورد هيچ راهى به اين ظرف و اين عالم ندارد تنها وقتى مى تواند بدان راه يابد كه عالم ماديش تباه گردد و به عالم حق قدم نهد - و خلاصه پرده ماديتشان كنار رود - آن وقت است كه عالم ملائكه را مى بينند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۵ </center> | ||
همچنان كه قرآن كريم فرموده است: «لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد»، و اين عالم همان عالمى است كه نسبت به اين عالم بشرى آخرت ناميده مى شود. | |||
پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه ظهور عالم ملائكه براى مردمى كه در بند ماده هستند موقوف بر اين است كه ظرف وجودشان مبدل گردد، يعنى با مردن از دنيا به آخرت منتقل شوند. | پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه ظهور عالم ملائكه براى مردمى كه در بند ماده هستند موقوف بر اين است كه ظرف وجودشان مبدل گردد، يعنى با مردن از دنيا به آخرت منتقل شوند. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۸۵: | ||
و شايد همين معنايى كه گفتيم مراد آيه «ما ننزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذا منظرين» باشد، چون اگر مشركين پيشنهاد نازل شدن ملائكه را دادند، براى اين بوده كه آنان را در صورت اصليشان ببينند تا پس از ديدن، دعوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را تصديق كنند و اين پيشنهاد جز با مردنشان عملى نمى شود. | و شايد همين معنايى كه گفتيم مراد آيه «ما ننزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذا منظرين» باشد، چون اگر مشركين پيشنهاد نازل شدن ملائكه را دادند، براى اين بوده كه آنان را در صورت اصليشان ببينند تا پس از ديدن، دعوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را تصديق كنند و اين پيشنهاد جز با مردنشان عملى نمى شود. | ||
همچنان كه قرآن كريم فرموده :«و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكة... يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا». | |||
و هر دوى اين معانى در «آيه و قالوا لولا انزل عليه ملك و لو انزلنا ملكا لقضى الامر ثم لا ينظرون و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون» جمع | و هر دوى اين معانى در «آيه و قالوا لولا انزل عليه ملك و لو انزلنا ملكا لقضى الامر ثم لا ينظرون و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون» جمع شده، خداى تعالى مى فرمايد: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۶ </center> | ||
اگر ما فرشتگانى به عنوان معجزه و براى تصديق نبوت او نازل كنيم لازمه اش اين است كه كار ايشان را يكسره سازيم و هلاكشان كنيم و حتى اگر يكى از فرشتگان را پيامبر مردم كنيم باز ناگزيريم او را به صورت يك فرد بشر ممثل و مجسم كنيم ، و او را در مواقف اشتباه و خطا قرار | اگر ما فرشتگانى به عنوان معجزه و براى تصديق نبوت او نازل كنيم لازمه اش اين است كه كار ايشان را يكسره سازيم و هلاكشان كنيم و حتى اگر يكى از فرشتگان را پيامبر مردم كنيم باز ناگزيريم او را به صورت يك فرد بشر ممثل و مجسم كنيم ، و او را در مواقف اشتباه و خطا قرار دهيم، چون منظور از رسالت اين است كه يكى از وسائل امتحان باشد كه هم وسيله نجات و هم وسيله هلاك بوده باشد و از رسالتى كه عقول مردم را مضطر و مجبور به ايمان و قبول دعوت الهى نمايد غرضى كه گفتيم حاصل نمى شود. | ||
<span id='link102'><span> | <span id='link102'><span> | ||
ویرایش