گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۸: خط ۸:
«'''إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ'''»:
«'''إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ'''»:


كلمه ((اعناق (( جمع ((عنق (( - به دو ضمه - به معناى گردن است . و كلمه ((اغلال (( جمع ((غل (( - به ضمه غين - است ، و غل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن ) است كه با آن دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند.
كلمه «أعناق»، جمع «عُنُق» - به دو ضمّه - به معناى گردن است. و كلمه «أغلال»، جمع «غُل» - به ضمّه غين - است. و غُل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن) است، كه با آن، دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند.


و كلمه ((مقمحون (( اسم مفعول از مادّه ((اقماح (( است و اقماح به معناى سربلند كردن است . از اين كلمه برمى آيد غلهايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طور ى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به با لا قرار مى گيرد و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند. و اگر كلمه ((اغلال (( را نكره (بدون الف و لام ) آورده ، براى اين بود كه : به اهميت و هول انگيزى آن اشاره كرده باشد.
و كلمه «مُقمَحُون»، اسم مفعول از مادّه «إقماح» است، و «إقماح»، به معناى سربلند كردن است. از اين كلمه بر مى آيد غُل هايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طورى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پُر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به بالا قرار مى گيرد، و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند، و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند.  


و اين آيه شريفه در مقام تعليل آيه سابق است كه مى فرمود: ((فهم لا يؤمنون((.
و اگر كلمۀ «أغلال» را نكره (بدون الف و لام) آورده، براى اين بود كه: به اهميت و هول انگيزى آن، اشاره كرده باشد.


«'''وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ'''»:
و اين آيه شريفه، در مقام تعليل آيه سابق است، كه مى فرمود: «فَهُم لَا يُؤمِنُون».


كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى .
«'''وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ'''»:
 
كلمه «سدّ»، به معناى حائل بين دو چيز است. و جملۀ «مِن بَينِ أيدِيهِم وَ مِن خَلفِهِم»، كنايه از همه جهات است. و كلمۀ «غشى» و «غشيان»، به معناى پوشاندن است. مثلا مى گويند: «غَشِيَهُ كَذَا»، يعنى: فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت. و نيز مى گويند: «أغشَى الأمرُ فُلاناً»، يعنى: فلان گرفتارى، شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند.  
 
و اين آيه شريفه، متمم تعليل سابق است. و جملۀ «جَعَلنَا» در اين آيه، عطف است بر «جَعَلنَا» در آيه قبلى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۴ </center>
و از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است: مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است : يكى از نظر در آيات انفس جلو مى گيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق ، موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سر خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مى ماند.
و از تفسير فخررازى حكايت شده، كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده، گفته است:  
 
مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است: يكى از نظر در آيات أنفُس جلو مى گيرد. و ديگرى از نظر در آيات آفاق.
 
موانع قسم اول را تشبيه كرده به غُل و زنجيرى، كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سرِ خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند.  
 
و قسم دوم را تشبيه كرده به سدّى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان، آفاق را ببيند، و آياتى كه در آفاق هست، برايش ظاهر گردد. كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود، به كلّى از نظر كردن محروم مى مانَد.
 
و معناى دو آيه، اين است كه: كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غُل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم، و غُل، تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته، به همين حال هستند. و نيز از همه اطراف آنان، سدّ بسته ايم. ديگر، نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند.
 
پس در اين دو آيه، حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان، و اين كه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان، محروم كرده، مَثَل زده و مجسّم ساخته است.


و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند.
در تفسير آيه «إنّ اللّهَ لَا يَستَحيِى أن يَضرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوقَهَا»، در جلد اول اين كتاب گفتيم: اين اوصافى كه در اين مَثَل و در نظايرش در قرآن براى مؤمنان و كفار ذكر شده، كشف مى كند از اين كه: براى انسان، حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست، كه از حسّ مادى ما پوشيده شده، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود.  
پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است .


در تفسير آيه ((ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها(( در جلد اول اين كتاب گفتيم : اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤ منين و كفار ذكر شده ، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس ‍ مادى ما پوشيده شده ، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث ، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام د ر نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است ، نه مجازگويى ، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند.
پس بنابراين، كلام در نظاير اين آيات و در مَثَل هاى مورد بحث، بر مبناى حقيقت گويى است، نه مجازگويى، كه بعضى از مفسران پنداشته اند.


«'''وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ'''»:
«'''وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ'''»:
۱۶٬۳۴۰

ویرایش