گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۰: خط ۵۰:
<span id='link248'><span>
<span id='link248'><span>


==مقصود از خسران نفس و اهل، و اينكه چنين زيانى خسران مبين است ==
==مقصود از خسران نفس و اهل، در روز قیامت ==
«'''قُلْ إِنَّ الخَْاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...'''»:
«'''قُلْ إِنَّ الخَْاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...'''»:


كلمه ((خسر(( و ((خسران (( هر دو به معناى از دست دادن سرمايه است ، يا همه اش و يا بعضى از آن . البته كلمه ((خسران (( رساتر از كلمه ((خسر(( است ، و ((خسران نفس (( به معناى آن است كه آدمى نفس خود را در معرض هلاكت و بدبختى قرار دهد، به طورى كه استعداد كمالش از بين برود و سعادت به كلى از او فوت شود. ((خسارت اهل (( هم به همين معنا است .
كلمه «خُسر» و «خُسران»، هر دو به معناى از دست دادن سرمايه است. يا همه اش و يا بعضى از آن. البته كلمۀ «خُسران»، رساتر از كلمۀ «خُسر» است و «خُسران نَفس»، به معناى آن است كه آدمى، نفس خود را در معرض هلاكت و بدبختى قرار دهد، به طورى كه استعداد كمالش از بين برود و سعادت، به كلّى از او فوت شود. «خسارت اهل» هم، به همين معنا است.


در اين آيه شريفه تعريضى است به مشركين ، كه در جمله ((فاعبدوا ما شئتم (( مورد خطاب واقع شده اند، گويا فرموده ، شما هر چه را بپرستيد بالاخره سرمايه نفس را از دست داده ايد، به خاطر اينكه آن را با به كفر كشاندن به هلاكت رسانديد، و همچنين اهل و خويشاوندان خود را هلاك كرديد، چون شما آنان را وادار به كفر و شرك كرديد، و اين كفر و شرك همان خسران حقيقى است .
در اين آيه شريفه، تعريضى است به مشركان، كه در جملۀ «فَاعبُدُوا مَا شِئتُم»، مورد خطاب واقع شده اند. گويا فرموده: شما هرچه را بپرستيد، بالاخره سرمايه نفس را از دست داده ايد. به خاطر اين كه آن را با به كفر كشاندن به هلاكت رسانديد، و همچنين، اهل و خويشاوندان خود را هلاك كرديد. چون شما آنان را وادار به كفر و شرك كرديد، و اين كفر و شرك، همان «خسران حقيقى» است.


«'''الا ذلك هو الخسران المبين'''» - آگاه باشيد كه خسران حقيقى هم همين است ، براى اينكه خسرانهاى مربوط به امور دنيا هر چه باشد چه مال و چه جاه ، ناپايدار است ، به خلاف خسران روز قيامت كه پايانى ندارد، دائم و جاودان است ؛ چون نه زايل مى شود و نه منقطع .
«'''ألَا ذَلِكَ هُوَ الخُسرَانُ المُبِين'''» - آگاه باشيد كه خسران حقيقى هم، همين استو. براى اين كه خسران هاى مربوط به امور دنيا، هرچه باشد، چه مال و چه جاه، ناپايدار است. به خلاف خسران روز قيامت كه پايانى ندارد. دائم و جاودان است؛ چون نه زايل مى شود و نه منقطع.


علاوه بر اين ، مال و يا جاه وقتى با خسران از دست رفت ، جبرانش ممكن است ، چه بسا مى شود كه مثل آن و يا بهتر از آن جايگزين آن گردد، به خلاف خسران نفس ، كه ديگر جبران نمى پذيرد.
علاوه بر اين، مال و يا جاه، وقتى با خسران از دست رفت، جبرانش ممكن است. چه بسا مى شود كه مثل آن و يا بهتر از آن جايگزين آن گردد. به خلاف خسران نفس، كه ديگر جبران نمى پذيرد.


البته اين در صورتى است كه مراد از ((اهل (( خويشاوندان و نزديكان دنيايى انسان باشد.
البته اين در صورتى است كه مراد از «اهل»، خويشاوندان و نزديكان دنيايى انسان باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۷۹ </center>
چون بعضى گفته اند: مراد از ((آن همسران و خدمتكارانى است كه خدا براى انسان مؤ من و متقى در بهشت آماده كرده (( و اين معنا بهتر و با مقام آيه مناسب تر است ، چون خويشاوندى و هر رابطه اجتماعى دنيا در روز قيامت از هم گسيخته مى شود، همچنان كه خداى تعالى خبر داده كه ((فلا انساب بينهم يومئذ(( و نيز فرموده : ((يوم لا تملك نفس لنفس شيئا(( و آياتى ديگر غير از اينها.
چون بعضى گفته اند: مراد از آن، «همسران و خدمتكارانى است كه خدا براى انسان مؤمن و متقى در بهشت آماده كرده»، و اين معنا بهتر و با مقام آيه مناسب تر است. چون خويشاوندى و هر رابطۀ اجتماعى دنيا در روز قيامت، از هم گسيخته مى شود. همچنان كه خداى تعالى خبر داده كه: «فَلا أنسَابَ بَينَهُم يَومَئِذٍ». و نيز فرموده: «يَومَ لَا تَملِكَ نَفسٌ لِنَفسٍ شَيئاً»، و آياتى ديگر غير از اين ها.


و نيز مؤ يد معناى دوم اين آيه است كه مى فرمايد: ((فاما من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا و ينقلب الى اهله مسرورا((.
و نيز مؤيد معناى دوم، اين آيه است كه مى فرمايد: «فَأمّا مَن أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً وَ يَنقَلِبُ إلَى أهلِهِ مَسرُوراً».


«'''لهَُم مِّن فَوْقِهِمْ ظلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَ مِن تحْتهِمْ ظلَلٌ ...'''»:
«'''لهَُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَ مِن تَحْتهِمْ ظُلَلٌ ...'''»:


كلمه ((ظلل (( جمع ((ظله (( است و - به طورى كه گفته اند - به معناى ساترى است در بالاى سر. و مراد از اينكه ساترى از آتش در بالاى سر و ساترى ديگر در زير پا دارند، اين است كه آتش از همه جهات به ايشان احاطه دارد. و بقيه الفاظ آيه روشن است .
كلمۀ «ظُلَل»، جمع «ظِلّه» است و - به طورى كه گفته اند - به معناى ساترى است در بالاى سر. و مراد از اين كه ساترى از آتش در بالاى سر و ساترى ديگر در زير پا دارند، اين است كه آتش از همه جهات، به ايشان احاطه دارد. و بقيه الفاظ آيه روشن است.


«'''وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطاغُوت أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلى اللَّهِ لهَُمُ الْبُشرَى'''»:
«'''وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلى اللَّهِ لهَُمُ الْبُشرَى'''»:


راغب گفته : كلمه ((طاغوت (( عبارت است از هر متجاوز و از هر معبودى به غير خداى تعالى . و اين كلمه هم در يك نفر استعمال مى شود، و هم در جمع و ظاهرا مراد از آن در آيه شريفه بتها و هر معبود طاغى ديگرى است كه به جاى خدا پرستيده شود.
راغب گفته: كلمۀ «طاغوت»، عبارت است از هر متجاوز و از هر معبودى به غير خداى تعالى. و اين كلمه، هم در يك نفر استعمال مى شود، و هم در جمع. و ظاهرا مراد از آن در آيه شريفه، بت ها و هر معبود طاغى ديگرى است، كه به جاى خدا پرستيده شود.


در آيه شريفه به صرف اجتناب از پرستش طاغوت اكتفا نشده ، بلكه بر آن و ((انابوا الى اللّه (( اضافه كرده است و اين اشاره بدان است كه صرف نفى خدايان ديگر هيچ فايده اى ندارد، آنچه فايده مى دهد اين است كه انسان بين نفى آن آلهه و اثبات اله واحد، جمع كند. هم خدا را بپرستد و هم غير او را نپرستد. اين است عبادت با اخلاص دين .
در آيه شريفه، به صرف اجتناب از پرستش طاغوت اكتفا نشده، بلكه بر آن، «وَ أنَابُوا ألَى اللّه» اضافه كرده است و اين، اشاره بدان است كه صرف نفى خدايان ديگر، هيچ فايده اى ندارد. آنچه فايده مى دهد، اين است كه انسان، بين نفى آن آلهه و اثبات اله واحد، جمع كند. هم خدا را بپرستد و هم غير او را نپرستد. اين است عبادت با اخلاص دين.


«'''لهم البشرى'''» - اين جمله ، جمله اى است انشايى ، كه در عين حال خبر واقع شده براى ((الّذين اجتنبوا...((.
«'''لَهُمُ البُشرَى'''» - اين جمله، جمله اى است انشايى، كه در عين حال، خبر واقع شده براى «الّذِينَ اجتَنَبُوا...».


«'''فَبَشرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ ...'''»:
«'''فَبَشرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ ...'''»:


مقتضاى ظاهر عبارت اين بود كه بفرمايد: ((لهم البشرى فبشرهم (( و حاجت نبود كه كلمه عباد آورده شود،
مقتضاى ظاهر عبارت اين بود كه بفرمايد: «لَهُمُ البُشرَى فَبَشّرهُم»، و حاجت نبود كه كلمۀ «عباد» آورده شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۸۰ </center>
و ليكن به منظور از آوردن آن اين بوده كه با اضافه شدن به ضمير متكلم آورده شود، تا احترامى از آنان به عمل آمده باشد، و هم دنبالش با جمله الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ ... توصيف شوند.
وليكن منظور از آوردن آن، اين بوده كه با اضافه شدن به ضمير متكلم آورده شود، تا احترامى از آنان به عمل آمده باشد، و هم دنبالش، با جملۀ «الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ...» توصيف شوند.
<span id='link249'><span>
<span id='link249'><span>
==مفاد جمله الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه كه در وصف بندگان خود فرموده است ==
==مفاد جمله الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه كه در وصف بندگان خود فرموده است ==
و مراد از ((قول (( به شهادت اينكه دنبالش مساءله ((اتّباع (( آمده ، آن قولى است كه ارتباط و مساسى با عمل داشته باشد، پس بهترين قول آن قولى است كه آدمى را بهتر به حق برساند، و براى انسان خيرخواهانه تر باشد. و انسان فطرتا اين طور است كه حسن و جمال را دوست مى دارد و به سويش مجذوب مى شود، و معلوم است كه هر چه آن حسن بيشتر باشد اين جذبه شديدتر است . و اگر زشت و زيبا، هر دو را ببيند، به سوى زيبا متمايل مى شود، و اگر زيبا و زيباتر را ببيند به سوى زيباتر مى گرايد. و اما اگر به سوى زيباتر نرود، و باز به همان زيبا سرگرم شود معلوم مى شود كه سرگرمى اش به زيبا به خاطر زيبايى آن نبوده ، چون اگر براى زيبايى آن بود با بيشتر شدن زيبايى ، بايد بيشتر مجذوب شود، و زيبا را رها كرده به طرف زيباتر متمايل شود.
و مراد از ((قول (( به شهادت اينكه دنبالش مساءله ((اتّباع (( آمده ، آن قولى است كه ارتباط و مساسى با عمل داشته باشد، پس بهترين قول آن قولى است كه آدمى را بهتر به حق برساند، و براى انسان خيرخواهانه تر باشد. و انسان فطرتا اين طور است كه حسن و جمال را دوست مى دارد و به سويش مجذوب مى شود، و معلوم است كه هر چه آن حسن بيشتر باشد اين جذبه شديدتر است . و اگر زشت و زيبا، هر دو را ببيند، به سوى زيبا متمايل مى شود، و اگر زيبا و زيباتر را ببيند به سوى زيباتر مى گرايد. و اما اگر به سوى زيباتر نرود، و باز به همان زيبا سرگرم شود معلوم مى شود كه سرگرمى اش به زيبا به خاطر زيبايى آن نبوده ، چون اگر براى زيبايى آن بود با بيشتر شدن زيبايى ، بايد بيشتر مجذوب شود، و زيبا را رها كرده به طرف زيباتر متمايل شود.
۱۶٬۸۸۰

ویرایش