گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۷: خط ۴۷:


==نهى از مسخره كردن و عيبجويى و بد زبانى كردن ==
==نهى از مسخره كردن و عيبجويى و بد زبانى كردن ==
و آنچه از سياق استفاده مى شود اين است كه مى خواهد بفرمايد: هيچ كسى را مسخره نكنيد، چون ممكن است آن كس نزد خدا از شما بهتر باشد. چيزى كه هست چون غالبا مردان ، مردان را، و زنان ، زنان را مسخره مى كنند، فرموده هيچ مردى مرد ديگرى را و هيچ زنى زن ديگرى را مسخره نكند، و گر نه ممكن است گاهى اوقات يعنى در غير غالب مردى زنى را، و يا زنى مردى را مسخره كند.
و آنچه از سياق استفاده مى شود، اين است كه مى خواهد بفرمايد: هيچ كسى را مسخره نكنيد. چون ممكن است آن كس، نزد خدا از شما بهتر باشد. چيزى كه هست، چون غالبا مردان، مردان را، و زنان، زنان را مسخره مى كنند، فرموده هيچ مردى مرد ديگرى را و هيچ زنى زن ديگرى را مسخره نكند، و گرنه ممكن است گاهى اوقات، يعنى در غيرغالب، مردى زنى را، و يا زنى مردى را مسخره كند.


«'''و لا تلمزوا انفسكم'''» - كلمه ((لمز(( كه مصدر ((تلمزوا(( است - به طورى كه گفته اند - به معناى اين است كه شخصى را به عيبش آگاه سازى . و اگر كلمه مزبور را مقيد به قيد ((انفسكم : خود را(( نموده ، براى اشاره به اين است كه مسلمانان در يك مجتمع زندگى مى كنند، و در حقيقت همه از همند، و فاش كردن عيب يك نفر در حقيقت فاش كردن عيب خود است . پس بايد از لمز ديگران به طور جدى احتراز جست (همان طور كه از لمز خودت احتراز دارى ، و هرگز عيب خودت را نمى گويى ) و همانطور كه حاضر نيستى ديگران عيب تو را بگويند. پس ‍ كلمه ((انفسكم (( با همه كوتاهى اش حكمت نهى را بيان مى كند.
«'''وَ لا تَلمِزُوا أنفُسَكُم'''» - كلمه «لمز» كه مصدر «تَلمِزُوا» است - به طورى كه گفته اند - به معناى اين است كه شخصى را به عيبش آگاه سازى. و اگر كلمه مزبور را مقيد به قيد «أنفُسَكُم: خود را» نموده، براى اشاره به اين است كه مسلمانان در يك مجتمع زندگى مى كنند و در حقيقت، همه از هم اند، و فاش كردن عيب يك نفر، در حقيقت فاش كردن عيب خود است.  
 
پس بايد از «لمز» ديگران به طور جدى احتراز جست. (همان طور كه از «لمز» خودت احتراز دارى، و هرگز عيب خودت را نمى گويى)، و همان طور كه حاضر نيستى ديگران عيب تو را بگويند. پس ‍ كلمه «أنفُسَكُم»، با همه كوتاهى اش، حكمت نهى را بيان مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸۲ </center>
«'''و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان'''» - كلمه ((نبز(( - به فتح حرف اول و دوم - به معناى لقب است ، و - به طورى كه گفته اند - اختصاص دارد به لقب هاى زشت . پس ((تنابز(( كه باب تفاعل و طرفينى است به معناى اين است كه مسلمانان به يكديگر لقب زشت از قبيل فاسق ، سفيه و امثال آن بدهند
«'''وَ لا تَنَابَزُوا بِالألقَاب بِئسَ الإسمُ الفُسُوقَ بَعدَ الإيمان'''» - كلمه «نبز» - به فتح حرف اول و دوم - به معناى لقب است، و - به طورى كه گفته اند - اختصاص دارد به لقب هاى زشت. پس «تَنَابُز»، كه باب تفاعل و طرفينى است، به معناى اين است كه مسلمانان به يكديگر، لقب زشت از قبيل «فاسق»، «سفيه» و امثال آن بدهند.


معناى جمله : ((بئس الاسم الفسوق ((
معناى جمله : ((بئس الاسم الفسوق ((


و مراد از كلمه ((اسم (( در جمله ((بئس الاسم الفسوق (( ذكر است ، و از اين باب است كه در فارسى هم مى گوييم اسم فلانى به سخاوت در رفته ، يعنى ذكرش سر زبانها است . و بنابراين معناى ((بئس الاسم ((، ((بئس الذكر(( است ، يعنى بد ذكرى است ذكر مردمى كه ايمان آورده اند به فسوق ، و اينكه آنان را به بدى ياد كنى ، چون مؤمن بدان جهت كه مؤ من است سزاوارتر است كه همواره به خير ياد شود، و به او طعنه زده نشود، و بايد چيزى كه اگر بشنود ناراحت مى شود در باره اش گفته نشود، مثلا نگويند پدرش چنين ، و يا مادرش چنان بوده .
و مراد از كلمه «إسم»، در جمله «بِئسَ الإسمُ الفُسُوق»، ذكر است. و از اين باب است كه در فارسى هم مى گوييم: اسم فلانى به سخاوت در رفته، يعنى ذكرش سرِ زبان ها است . و بنابراين، معناى «بِئسَ الإسم»، «بِئسَ الذّكر» است. يعنى بد ذكرى است، ذكر مردمى كه ايمان آورده اند به فسوق، و اين كه آنان را به بدى ياد كنى. چون مؤمن بدان جهت كه مؤمن است، سزاوارتر است كه همواره به خير ياد شود، و به او طعنه زده نشود، و بايد چيزى كه اگر بشنود، ناراحت مى شود، در باره اش گفته نشود. مثلا نگويند: پدرش چنين، و يا مادرش چنان بوده.


ممكن هم هست مراد از كلمه ((اسم (( سمت و علامت باشد، و معناى جمله اين باشد كه : بد علامتى است اينكه انسانى را بعد از ايمان به داغ فسوق علامت بگذارى ، و به علامتى زشت يادش كنى ، مثلا به كسى كه يك روزى گناهى كرده و بعد توبه نموده ، تا آخر عمرش به او بگويند فلان كاره . و يا معنا اين باشد كه : اين بد علامتى است كه تو با بدگويى مردم براى خود قرار مى دهى ، و همه تو را به عنوان مردى بد زبان بشناسند كه همواره افراد را به زشتى ياد مى كنى . و به هر يك از اين معانى باشد جمله مذكور اشاره اى به حكمت نهى دارد.
ممكن هم هست، مراد از كلمه «إسم»، سمت و علامت باشد، و معناى جمله اين باشد كه: بد علامتى است اين كه انسانى را بعد از ايمان به داغ فسوق علامت بگذارى، و به علامتى زشت يادش كنى. مثلا به كسى كه يك روزى گناهى كرده و بعد توبه نموده، تا آخر عمرش به او بگويند: فلان كاره. و يا معنا اين باشد كه: اين بد علامتى است كه تو با بدگويى مردم براى خود قرار مى دهى، و همه تو را به عنوان مردى بدزبان بشناسند، كه همواره افراد را به زشتى ياد مى كنى. و به هر يك از اين معانى باشد، جمله مذكور اشاره اى به حكمت نهى دارد.


«'''و من لم يتب فاولئك هم الظالمون'''» - يعنى هر كس توبه نكند و از اين گونه گناهان كه سابقا كرده بوده دست بر ندارد، و با اين كه بر آن نهى نازل شده همچنان مرتكب شود، و از آن پشيمان نگردد، و با ترك آن به سوى خداى سبحان برگشت نكند، چنين كسانى حقا ستمكارند، چون با اينكه خداى تعالى علمشان را از معاصى دانسته و از آن نهى فرموده ، با اين حال عمل بدى نمى دانند.
«'''وَ مَن لَم يَتُب فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُون'''» - يعنى هر كس توبه نكند و از اين گونه گناهان كه سابقا كرده بوده، دست بر ندارد، و با اين كه بر آن نهى نازل شده، همچنان مرتكب شود و از آن پشيمان نگردد، و با ترك آن به سوى خداى سبحان برگشت نكند، چنين كسانى حقا ستمكارند. چون با اين كه خداى تعالى، عملشان را از معاصى دانسته و از آن نهى فرموده، با اين حال، عمل بدى نمى دانند.


از جمله مورد بحث يعنى جمله ((و من لم يتب ...(( اين معنا هم فهميده مى شود كه در زمان نزول آيه كسانى از مؤمنين بوده اند كه مرتكب چنين گناهى مى شدند.
از جمله مورد بحث، يعنى جمله «وَ مَن لَم يَتُب...»، اين معنا هم فهميده مى شود كه در زمان نزول آيه، كسانى از مؤمنان بوده اند كه مرتكب چنين گناهى مى شدند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸۳ </center>
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظنِّ إِنَّ بَعْض الظنِّ إِثْمٌ ...'''»:
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظنِّ إِنَّ بَعْض الظنِّ إِثْمٌ ...'''»:
۱۷٬۰۵۲

ویرایش