گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶: خط ۶:
<span id='link300'><span>
<span id='link300'><span>
==فتح قلعه خيبر بدست مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام ==
==فتح قلعه خيبر بدست مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام ==
ابو عبداللّه حافظ به سند خود از ابى رافع ، برده آزاد شده رسول خدا، روايت كرده كه گفت : ما با على (عليه السلام ) بوديم كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) او را به سوى قلعه خيبر روانه كرد، همين كه آن جناب به قلعه نزديك شد، اهل قلعه بيرون آمدند و با آن جناب قتال كردند. مردى يهودى ضربتى به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بيفتاد، ناگزير على (عليه السلام ) درب قلعه را از جاى كند، و آن را سپر خود قرار داد و اين درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ مى كرد تا آن كه قلعه به دست او فتح شد، آنگاه درب را از دست خود انداخت . به خوبى به ياد دارم كه من با هفت نفر ديگر كه مجموعا هشت نفر مى شديم هر چه كوشش كرديم كه آن درب را تكان داده و جابجا كنيم نتوانستيم .
ابوعبداللّه حافظ، به سند خود، از ابى رافع، بردۀ آزاد شده رسول خدا، روايت كرده كه گفت: ما با على «عليه السلام» بوديم كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، او را به سوى قلعه خيبر روانه كرد. همين كه آن جناب به قلعه نزديك شد، اهل قلعه بيرون آمدند و با آن جناب قتال كردند. مردى يهودى ضربتى به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بيفتاد. ناگزير على «عليه السلام»، درب قلعه را از جاى كند، و آن را سپر خود قرار داد و اين درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ مى كرد، تا آن كه قلعه به دست او فتح شد. آنگاه درب را از دست خود انداخت.  
و نيز به سند خود از ليث بن ابى سليم از ابى جعفر محمد بن على روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبداللّه برايم حديث كرد كه على (عليه السلام ) در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند با اينكه سنگينى آن درب به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند.
 
و نيز گفته كه از طريقى ديگر از جابر روايت شده كه گفت : سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند.
به خوبى به ياد دارم كه من، با هفت نفر ديگر، كه مجموعا هشت نفر مى شديم، هرچه كوشش كرديم كه آن درب را تكان داده و جا به جا كنيم، نتوانستيم.
 
و نيز به سند خود، از ليث بن ابى سليم، از ابى جعفر محمد بن على روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبداللّه برايم حديث كرد كه على «عليه السلام»، در جنگ خيبر، درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته، از روى آن عبور كردند با اين كه سنگينى آن درب، به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند.
 
و نيز گفته كه از طريقى ديگر، از جابر روايت شده كه گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴۲ </center>
و نيز به سند خود از عبدالرحمان بن ابى ليلى روايت كرده كه گفت : على (عليه السلام ) همواره در گرما و سرما، قبايى باردار و گرم مى پوشيد، و از گرما پروا نمى كرد، اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از امير المؤ منين چيزى ديده ايم ، نمى دانيم تو هم متوجه آن شده اى يا نه ؟ پرسيدم چه ديده ايد؟ گفتند: ما ديديم كه حتى در گرماى سخت با قبائى باردار و كلفت بيرون مى آيد، بدون اينكه از گرما پروايى داشته باشد، و بر عكس ‍ در سرماى شديد با دو جامه سبك بيرون مى آيد، بدون اينكه از سرما پروايى كند، آيا تو در اين باره چيزى شنيده اى ؟ من گفتم : نه چيزى نشنيده ام . گفتند: پس از پدرت بپرس شايد او در اين باب اطلاعى داشته باشد، چون او با آن جناب همراز بود. من از پدرم ابى ليلى پرسيدم ، او هم گفت : چيزى در اين باب نشنيده ام .
و نيز به سند خود، از عبدالرحمان بن ابى ليلى روايت كرده كه گفت: على «عليه السلام»، همواره در گرما و سرما، قبايى باردار و گرم مى پوشيد، و از گرما پروا نمى كرد. اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از اميرالمؤمنين چيزى ديده ايم، نمى دانيم تو هم متوجه آن شده اى يا نه؟ پرسيدم چه ديده ايد؟  
آنگاه به حضور على (عليه السلام ) رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و اين سؤ ال را در ميان نهاد. على (عليه السلام ) فرمود: مگر در جنگ خيبر نبودى ؟ عرضه داشتم چرا. فرمود يادت نيست كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ابوبكر را صدا كرد، و بيرقى به دستش ‍ داده روانه جنگ يهود كرد، ابوبكر همين كه به لشكر دشمن نزديك شد، مردم را به هزيمت برگردانيد، سپس عمر را فرستاد و لوائى به دست او داده روانه اش كرد. عمر همين كه به لشكر يهود نزديك شد و به قتال پرداخت پا به فرار گذاشت .
 
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: رايت جنگ را امروز به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند، و خدا به دست او كه مردى كرار و غير فرار است قلعه را فتح مى كند، آنگاه مرا خواست ، و رايت جنگ به دست من داد، و فرمود: بار الها او را از گرما و سرما حفظ كن . از آن به بعد ديگر سرما و گرمايى نديدم . همه اين مطالب از كتاب دلائل النبوه تاءليف امام ابى بكر بيهقى نقل شده .
گفتند: ما ديديم كه حتى در گرماى سخت، با قبایى باردار و كلفت بيرون مى آيد، بدون اين كه از گرما پروايى داشته باشد. و بر عكس، در سرماى شديد با دو جامه سبك بيرون مى آيد، بدون اين كه از سرما پروايى كند. آيا تو در اين باره چيزى شنيده اى؟ من گفتم: نه چيزى نشنيده ام. گفتند: پس از پدرت بپرس، شايد او در اين باب اطلاعى داشته باشد. چون او با آن جناب همراز بود. من از پدرم ابى ليلى پرسيدم، او هم گفت: چيزى در اين باب نشنيده ام.
 
آنگاه به حضور على «عليه السلام» رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و اين سؤال را در ميان نهاد. على «عليه السلام» فرمود: مگر در جنگ خيبر نبودى؟ عرضه داشتم چرا. فرمود يادت نيست كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، ابوبكر را صدا كرد، و بيرقى به دستش داده، روانه جنگ يهود كرد. ابوبكر همين كه به لشكر دشمن نزديك شد، مردم را به هزيمت برگردانيد. سپس عُمَر را فرستاد و لوایى به دست او داده، روانه اش كرد. عُمَر، همين كه به لشكر يهود نزديك شد و به قتال پرداخت، پا به فرار گذاشت.
 
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: رايت جنگ را امروز به دست مردى خواهم داد، كه خدا و رسول را دوست مى دارد، و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند، و خدا به دست او، كه مردى كرّار و غير فرّار است، قلعه را فتح مى كند. آنگاه مرا خواست و رايت جنگ به دست من داد، و فرمود: بارالها! او را از گرما و سرما حفظ كن. از آن به بعد، ديگر سرما و گرمايى نديدم.  
 
همۀ اين مطالب، از كتاب دلائل النبوة، تأليف امام ابى بكر بيهقى نقل شده.
<span id='link301'><span>
<span id='link301'><span>
==آنچه بعد از جريان فتح قلعه خيبر اتفاق افتاد ==
==آنچه بعد از جريان فتح قلعه خيبر اتفاق افتاد ==
طبرسى مى گويد: بعد از فتح خيبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مرتب ساير قلعه ها را يكى پس از ديگرى فتح كرد و اموال را حيازت نمود، تا آنكه رسيدند به قلعه ((وطيح (( و قلعه ((سلالم (( كه آخرين قلعه هاى خيبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز و اندى محاصره شان كرد.
طبرسى مى گويد: بعد از فتح خيبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مرتب ساير قلعه ها را يكى پس از ديگرى فتح كرد و اموال را حيازت نمود، تا آنكه رسيدند به قلعه ((وطيح (( و قلعه ((سلالم (( كه آخرين قلعه هاى خيبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز و اندى محاصره شان كرد.
۱۶٬۳۵۶

ویرایش