۱۶٬۹۱۶
ویرایش
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
بعضى از مفسران گفته اند: تكذيب در آيه مورد بحث، مربوط به «انشقاق قمر» است و معناى آيه اين است كه: مشركان، انشقاق قمر را تكذيب نموده، باز هم هواهاى نفسانى خود را پيروى كردند. ولى جملۀ «وَ كُلّ أمرٍ مُستَقِر»، آن طور كه بايد با اين تفسير معنا نمى دهد و نمى سازد. | بعضى از مفسران گفته اند: تكذيب در آيه مورد بحث، مربوط به «انشقاق قمر» است و معناى آيه اين است كه: مشركان، انشقاق قمر را تكذيب نموده، باز هم هواهاى نفسانى خود را پيروى كردند. ولى جملۀ «وَ كُلّ أمرٍ مُستَقِر»، آن طور كه بايد با اين تفسير معنا نمى دهد و نمى سازد. | ||
وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّنَ الاَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ | «'''وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّنَ الاَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ'''»: | ||
كلمۀ «مُزدَجَر»، مصدر ميمى و به معناى پند گيرى است. و جملۀ «مِنَ الأنبَاء»، بيان همان چيزى است كه در آن عبرت و پندگيرى و مزدجر است. و مراد از آن «أنباء»، اخبار امت هاى گذشته اى است كه هلاك شدند، و يا مقصود اخبار روز قيامت است. و هر دو وجه را احتمال داده اند، و از ظاهر اين که «آيت» را با بيان خبرهاى روز قيامت و سپس با خبرهاى عده اى از امت هلاك شده تعقيب كرده، بر مى آيد كه مراد از اخبارى كه در آن عبرت و مزدجر هست، همۀ اخبار مذكور است. | |||
«''' | |||
و حرف | «'''حِكمَةُ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ'''»: | ||
و معناى آيه اين است كه : اين قرآن و يا آنچه به سوى آن دعوت مى كند، حكمتى است | |||
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ | «حكمت»، به معناى كلمۀ حقى است كه از آن بهره بردارى شود. و كلمۀ «بالغه»، از ماده «بلوغ» است كه به معناى رسيدن هر رونده اى است به آخرين حد مسافت. ولى به طور كنايه، در تماميت و كمال هر چيزى هم استعمال مى شود. پس «حكمت بالغه»، آن حكمتى است كه كامل باشد، و از ناحيه خودش نقصى و از جهت اثرش كمبودى نداشته باشد. | ||
و حرف «فاء» در جمله «فَمَا تُغنِ النُّذُر»، فاى فصيحه است كه از حذف شدن جزئياتى خبر مى دهد. جزئياتى كه گفتار متفرع بر آن هاست. و كلمۀ «نُذُر»، جمع نذير و نذير، يا به معناى منذر و بيم رسان است، و يا به معناى انذار و بيم رساندن است، و هر دو معنا صحيح است، هرچند معناى اول به فهم نزديك تر است. | |||
و معناى آيه اين است كه: اين قرآن و يا آنچه به سوى آن دعوت مى كند، حكمتى است بالغ، ولى آن را تكذيب كرده، دنبال هواهاى نفسانى خود را گرفتند، و در نتيجه منذرين و يا انذارها به حالشان سودی نبخشيد. | |||
«'''فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَىْءٍ نُّكُرٍ'''»: | |||
كلمه «تَوَلّى» كه مصدر فعل «تَوَلّ» است، به معناى اعراض است. و حرف «فاء» كه بر سرش در آمده، فاى تفريع است. مى فهماند جمله، فرع و نتيجه مطالب قبلى است كه حال كفار را توصيف مى كرد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۲ </center> | ||
و مى فرمايد: وقتى مكذبين به تو، پيرو هواهاى نفسانى باشند، و در نتيجه انذارها سودى به حالشان ندهد و عبرت ها و مواعظ به خرجشان نرود، تو هم از ايشان روى بگردان و اصرارى بر دعوتشان مورز. | و مى فرمايد: | ||
راغب مى گويد: انكار، ضد عرفان | |||
وقتى مكذبين به تو، پيرو هواهاى نفسانى باشند، و در نتيجه انذارها سودى به حالشان ندهد و عبرت ها و مواعظ به خرجشان نرود، تو هم از ايشان روى بگردان و اصرارى بر دعوتشان مورز. | |||
گفتار در بيان حال | |||
پس | راغب مى گويد: انكار، ضد عرفان است، و براى اظهار اين كه من فلانى را نمى شناسم، هم گفته مى شود: «أنكَرتُ فُلاناً»، و هم گفته مى شود: «نَكرتُ فُلاناً»، و اصل معناى اين كلمه، اين است كه چيزى وارد بر قلب شود كه قلب تصورش را نكرده باشد، و اين خود نوعى جهل است، و در قرآن كريم آمده: «فَلَمّا رَاى أيدِيَهُم لا تَصِلُ إلَيه نَكِرَهُم - وقتى ديد دستشان به غذا نمى رسد، ناشناس تشخيص شان داد». | ||
و | |||
و نيز مى گويد: كلمۀ «نُكُر»، هم به معناى زيركى است و هم به معناى امرى دشوار است، كه اذهان آن را نمى شناسد. | |||
گفتار در بيان حال مكذّبين در برابر حكمت بالغه اى كه به ايشان القاء مى شود، و مواعظى كه به عنوان انذار گوشزدشان مى گردد، در جملۀ «فَتَوَلّ عَنهُم» تمام مى شود. و از جملۀ «يَومَ يَدعُ الدّاعِ»، مجددا به قسمتى ديگر از آن مواعظى كه قبلا داشت پرداخته، حال و وضع مكذبين در قيامت و حال و روز امت هاى مكذب گذشته را، در لحن عتاب و توبيخ شديد ذكر مى كند. در لحنى كه دل ها را براى تنبّه تكان مى دهد، و ديگر عذرى براى اعراض اعراض كنندگان باقى نمى گذارد. | |||
پس بنابراين، جملۀ «يَومَ يَدعُ الدّاعِ...»، كلامى است جداى از ما قبل خود. كلامى است كه مى خواهد دوباره آن مواعظى را كه قبلا ذكر كرده بود، در مقام جواب از سؤالى تقديرى از سر گيرد. گويا بعد از آن كه فرمود: «فَتَوَلّ عَنهُم»، شخصى پرسيده: خوب وقتى پيامبر از ايشان روى بگردانيد، مآل كار آنان چه بود؟ | |||
فرمود: «يَومَ يَدعُ...». يعنى حال عاقبت دنيايشان را كه گفتيم كه همان حال امثال آنان از قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران بود. چون اين ها بهتر از آن ها نيستند. و اما حال آخرتشان در روزى كه دعوت كننده دعوت مى كند... | |||
و بنابراين، ظرف در جملۀ «يَومَ يَدعُ»، متعلق است به جمله اى كه به زودى مى آيد، و مى فرمايد: «يَخرُجُونَ»، و معنايش اين است كه: روزى كه دعوت كننده به چيزى نديده و نشناخته دعوت مى كند، همه از قبرها خارج مى شوند... و ممكن هم هست متعلق به جمله اى تقديرى باشد، و تقدير كلام «أذكُر يَومَ يَدعُ الدّاعِى - به ياد آر روزی را كه دعوت كننده دعوت مى كند». و حاصل كلام اين باشد كه: به ياد آر آن روز را و حال ايشان را در آن روز. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۳ </center> | ||
و اين آيه در معناى آيه شريفه | و اين آيه در معناى آيه شريفه «هَل يَنظُرُونَ إلّا السّاعَة أن تَأتِيَهُم»، و آيه شريفه «فَهَل يَنتَظِرُونَ إلّا مِثلِ أيّامِ الّذِينَ خَلَوا مِن قَبلِهِم» مى باشد. | ||
در اين آيه | |||
و اگر از ميان همه خبرهاى مربوط به | در اين آيه شريفه، نام دعوت كننده را نبرده كه كيست. چيزى كه هست، در جاى ديگر اين دعوت را به خود نسبت داده و فرموده: «يَومَ يَدعُوكُم فَتَستَجِيبُونَ بِحَمدِهِ». | ||
و معناى آيه اين است كه : به ياد آر روزى را كه دعوت | |||
و اگر از ميان همه خبرهاى مربوط به قيامت، مسأله دعوت براى خروج از قبرها و حضور براى فصل قضا و خروجشان از قبر در حال خشوع و سرعت گرفتنشان به سوى داعى را يادآور شده، براى اين بود كه اين دعوت، مقابل دعوت آنان در دنيا قرار گيرد، كه ايشان را به سوى ايمان به آيات دعوت مى كرد و ايشان اعراض نموده، مى گفتند: اين ها، همه سحرهايى است مستمر. | |||
و معناى آيه اين است كه: به ياد آر روزى را كه دعوت كننده، ايشان را به امرى بس دشوار دعوت مى كند، و آن امر دشوار، همان داورى و پاداش و كيفر است. | |||
<span id='link66'><span> | <span id='link66'><span> | ||
ویرایش