۱۶٬۸۸۹
ویرایش
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
<span id='link240'><span> | <span id='link240'><span> | ||
==چند روايت درباره | ==چند روايت درباره «فِئ» و موارد مصرف آن == | ||
و در | و در تهذيب، به سند خود، از حلبى، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: فِئ در آيه شريفه: «مَا أفَاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنهُم فَمَا أوجَفتُم عَلَيه» عبارت است از آن اموالى كه بدون جنگ و خونريزى از دشمن گرفته شده باشد. و كلمۀ «انفال»، شامل اين قسم غنيمت هم مى شود. و در حقيقت، فِئ به منزلۀ انفال است. | ||
و در مجمع البيان آمده كه منهال بن | و در مجمع البيان آمده كه منهال بن عمر، از على بن الحسين «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: منظور از ذى القربى و يتامى و مساكين و ابن السبيل در آيه: «وَ لِذِى القُربَى وَ اليَتَامى وَ المَسَاكِين وَ ابنَ السَّبِيل»، قرباى ما، و مسكينان ما، و ابن السبيل ما است. | ||
مؤلف: اين معنا در تهذيب، از سليم بن قيس، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» نيز روايت شده. و در مجمع البيان، بعد از نقل روايت منهال گفته است: همۀ فقهاء گفته اند كه منظور آيه، يتاماى عموم مردم است، و همچنين مساكين و ابناى سبيل. و اين معنا از ائمه «عليهم السلام» هم روايت شده. | |||
و در | و در كافى، به سند خود، از زراره نقل كرده كه از حضرت باقر و حضرت صادق «عليهما السلام» شنيده كه فرمودند: خداى تعالى، امور خلق خود را به پيامبرش تفويض نموده، تا معلوم كند اطاعتشان چگونه است. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُم عَنهُ فَانتَهُوا». | ||
مؤلف: روايات در اين معنا، از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» بسيار وارد شده. و مراد از «واگذار نمودن امور خلق» - به طورى كه از روايات بر مى آيد - امضايى است كه خداى تعالى، از تشريعات رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نموده، و اطاعت آن جناب را در آن تشريعات واجب ساخته، و ولايت و سرپرستى مردم را به آن جناب واگذار نموده. اين است معناى تفويض، نه اين كه از خود سلب اختيار نموده، و امور را به كلى به آن جناب واگذار كرده باشد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۳ </center> | ||
چون چنين چيزى عقلا محال است . | چون چنين چيزى عقلا محال است. | ||
و نيز در همان كتاب، به سند خود، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: ايمان اجزايى دارد كه به هم متصل اند. پس ايمان خود يك خانه است، همچنان اسلام يك خانه، و كفر يك خانه است. (و لذا مى گويند: فلان جا، «دار الايمان» است، يا «دار الكفر» است). | |||
و | و در كتاب محاسن، به سند خود، از ابى عبيده، از امام باقر «عليه السلام» روايت شده كه در ضمن حديثى فرمود: اى زياد! واى بر تو، مگر دين به جز «حبّ» چيز ديگرى است. مگر نمى بينى كلام خداى را كه مى فرمايد: «إن كُنتُم تُحِبُّونَ اللّه فَاتَّبِعُونِى يُحبِبكُمُ اللّهُ وَ يَغفِر لَكُم ذُنُوبَكُم». آيا به كلام خدا نظر نمى كنيد كه به محمّد «صلوات اللّه عليه» فرموده: «حَبَّبَ لَكُمُ الإيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قَلَوبِكُم = ايمان را محبوب دل هايتان كرد، و آن را در دل هايتان بياراست». و نيز فرموده: «يُحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إلَيهِم = دوست مى دارند مسلمانانى را كه به سويشان هجرت مى كنند». آنگاه فرمود: «پس دين، همان حبّ است، و حبّ هم دين است». | ||
و در مجمع البيان مى گويد: در حديثى آمده كه بخل و ايمان در قلب هيچ مسلمانى جمع نمى شود. و همچنين غبار در راه خدا و دود جهنم در جوف مرد مسلمانى جمع نمى شود. | |||
و در | |||
و در كتاب فقيه آمده كه: فضل بن ابى قرّه سمندى گفته است: امام صادق «عليه السلام» به من فرمود: آيا مى دانى «شحيح» كيست؟ عرضه داشتم: شحيح همان بخيل است. فرمود: نه، شحيح از بخيل بدتر است. براى اين كه بخيل به معناى كسى است كه از آنچه خودش دارد، بخل مى ورزد و در راه خدا نمى دهد، ولى شحيح كسى است كه حتى از آنچه در دست مردم است، بخل مى ورزد. نه خودش به كسى چيزى مى دهد، و نه مى گذارد ديگران بدهند. و حتى هيچ چيزى در دست مردم نمى بيند، مگر اين كه آرزو مى كند از آنِ او مى بود. چه از حلال و چه از حرام، و به هيچ رزقى از خداى عزّوجلّ قانع نمى شود. | |||
ویرایش