صَفّا
«صَفّ» در اصل، معناى مصدرى دارد، و به معناى قرار دادن چیزى در خط صاف است، ولى در اینجا معناى اسم فاعل را دارد.
ریشه کلمه
- صفف (۱۴ بار)
قاموس قرآن
[كهف:48]. صفّ به معنى صف كشيدن و در صف كردن است. لازم و متعدى به كار مىرود و آن اين كه اشياء مانند انسان و غيره در يك رديف و خط مستوى قرار گيرند. [صف:4]، [نباء:38]. صفّاً در هر دو آيه ممكن است مفعول مطلق باشد. و ممكن است جمع صافّ و نصب آن براى حاليّت باشد چنانكه طبرسى و راغب گفتهاند. در اقرب از جمله معانى صفّ گفته: القوم المصطفّون». * [صافات:1-4]. معنى آيات در «تلى» مشروحاً گذشت. ايضاً صفّ به معنى باز كردن پرنده هاست بالهاى خود را به طورى كه حركت نكند در اقرب آمده [نور:41]. هردر آسمانها و زمين اند و پرندگان بال گشوده خدا را تسبيح مىكنند. [ملك:19]. ظاهراً مراد از «صافّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ»بيان پرواز از پرندگان است و حقيقت آن گشودن بال و جمع كردن آن است. و به قولى: بعضى از آنها بال گشوده اند و بعضى بال زن به معنى صنبف و دفيف. * [صافات:165-166]. اين آيه بنا به ما قبل آن، قول جنّها استو گفتهاند آن كلام ملائكه است رجوع شود به «تلى» تفسير «وَالتّالِياتِ ذِكْراً». * [حج:36]. نام خدا را در آن حال كه به پا ايستادهاند بر آنهاياد كنيد. صوّاف جمع صافّه است. مراد شتران قربانى است كه ايستاده و بسته شدهاند به قول ابن عباس. در جوامع الجامع فرموده: در حاليكه ايستاده و دستها و پاهايشان را صف كرده و دست هايشان تا زانو بسته شده است. الميزان از كافى از عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السلام درباره «فَاذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْها صَوافَّ» نقل كرده كه فرموده: آن در موقعى است كه صف كرده شوند از براى نحر دو دستش از پا تا زانو بسته مىشود... * [غاشية:15-14]. يعنى: كاسههاى نهاده. و پشتىهاى صف كرده (رديف هم).