سبإ ١٠
کپی متن آیه |
---|
وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ |
ترجمه
سبإ ٩ | آیه ١٠ | سبإ ١١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«دَاوُدَ»: یکی از پیغمبران بنیاسرائیل است که در فاصله سالهای - قبل از میلاد میزیسته است. «فَضْلاً»: فضیلت و نعمت بزرگ. مراد مواهبی همچون نبوّت، زَبور، تسخیر کوهها و پرندهها، نرم کردن آهن، و تعلیم زرهسازی است. برتری (نگا: نمل / و ). «أَوِّبی»: همآواز شوید. تکرار کنید (نگا: انبیاء / ). «الطَّیْرَ»: علّت نصب آن سه چیز میتواند باشد: عطف بر محلّ (جِبالُ). مفعول معه. مفعول به فعل مقدّر (سَخَّرْنا) (نگا: ص / و ). «أَلَنَّا»: نرم کردیم. بعضی میگویند: آهن در دست او همچون موم و خمیر نرم بود. برخی میگویند: مراد تعلیم ذوب آهن بدو است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۰ - ۲۱، سوره سباء
- بيان آيات مربوط به نعمت هايى كه خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام ) داده موهبتفرموده بود
- كوهها و مرغان به امر خدا مسخر داود(ع ) بودند
- بيان موهبت هاى الهى به حضرت سليمان (ع )
- اشاره به مرگ سليمان (ع ) در حالى كه به عصاى خود تكيه داده بود
- داستان قوم ((سباء)) كه متنعم بودند و كفران نمودند و هلاك و نابود گشتند
- قوم سبا خود پيشنهاد عذاب مى دهند!
- پيروى از شيطان اختيارى بوده و معيارى براى تميز مؤ من به آخرت از شاك در آن است
- بحث روايتى (روايتى در باره مواهب خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام ) و داستانقوم سباء)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «10»
و همانا داوود را از سوى خود فضيلتى داديم (و گفتيم:) اى كوهها! با او (در تسبيح خدا) هم نوا شويد و (اى) پرندگان! (همراهى كنيد) و آهن را براى او نرم كرديم.
نکته ها
شايد توبه و نالهى كوهها با داوود، همان تسبيح آنها باشد. «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ» «1»
«1». ص، 18.
جلد 7 - صفحه 424
خداوند به حضرت داوود عليه السلام دوازده فضيلت داده است:
1. علم الهى. «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً» «1»
2. نبوّت و رسالت. «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» «2»
3. كتاب آسمانى. «آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» «3»*
4. خلافت. «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» «4»
5. استوارى حكومت. «شَدَدْنا مُلْكَهُ» «5»
6. امكانات فراوان. «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» «6»
7. حكمت. «آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ» «7»
8. قضاوت. «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» «8»
9. نرم شدن آهن در دست او. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»
10. فهميدن سخن پرندگان. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» «9»
11. هم صدايى كوهها و پرندگان با او. «يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ»
12. فرزندى مثل سليمان. «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ» «10»
در حديث مىخوانيم كه خداوند به داوود فرمود: «تو بنده خوبى هستى اگر از بيت المال مصرف نكنى! او چهل روز گريه كرد تا خداوند آهن را بدست او نرم و مشغول زرهبافى شد و هر روز يك زره به قيمت هزار درهم مىبافت و تا سيصد و شصت زره بافت». «11»
پیام ها
1- خداوند، به بندگان برگزيدهى خود، عطاياى ويژهاى مىدهد. «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا»
«1». نمل، 15.
«2». بقره، 251.
«3». اسراء، 55.
«4». ص، 26.
«5». ص، 20.
«6». نمل، 16.
«7». ص، 20.
«8». ص، 26.
«9». نمل، 16.
«10». ص، 30.
«11». كافى، ج 5، ص 74 و تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 446 به نقل از تفسير راهنما.
جلد 7 - صفحه 425
2- هستى، شعور دارد و مورد خطاب الهى قرار مىگيرد. «يا جِبالُ أَوِّبِي»
3- مناجات موجودات، امرى حقيقى است، نه مجازى. «أَوِّبِي مَعَهُ»
4- دنيا و آخرت قابل جمع است. (نبوّت و تصرّف در هستى براى داوود جمع شد). «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»
5- اولياى خدا، ولايت تكوينى و قدرت بر تصّرف در هستى دارند. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»
6- استفاده از طبيعت ارزش است. فَضْلًا ... وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ
7- كسى كه دل خود را براى خدا نرم كند، خداوند هم آهن را براى او نرم مىكند.
أَوِّبِي ... أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ
8- ذوب آهن، سابقهى ديرينهاى دارد. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»
9- اولياى خدا با صنعت ارتباط داشتند. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «10»
چون حق تعالى ذكر منيبين نمود قصه حضرت داود و سليمان عليهما السّلام را كه در كمال انابه بودند، در عقب آن ذكر فرمايد:
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا: و هر آينه بتحقيق عطا فرموديم داود عليه السّلام را
جلد 10 - صفحه 511
از نزد ما زيادتى نعمت نسبت به ساير مردمان كه آن نبوت بود، يا اعطاى زبور، يا حسن خلق با رعيت، يا توفيق عدل در حكم و فصل خطاب، يا بخشايش بر عاجزان و مساكين، يا حلاوت مناجات، يا علم به آنكه جز به بارگاه الهى پناهى نيست.
در عين المعالى- مراد حسن صوت است كه هرگاه حضرت داود عليه السّلام زبور مىخواند، سباع و وحوش از منازل بيرون آمده استماع مىنمودند و طيور از نغمات جان فزايش مضطرب گشته خود را از هول بر زمين افكندى.
و اكثر مفسران برآنند كه مراد، اعطاى مزيت نعمت است به او نسبت به انبياى ديگر و آن اينست كه: يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ: (بدل «اتينا» بتقدير «قلنا») يعنى گفتيم اى كوهها بازگردانيد آواز خود را با داود در وقت تسبيح او، يعنى موافقت كنيد در تسبيح با او. وَ الطَّيْرَ: و همچنين گفتيم مرغان را كه بازگردانيد تسبيح او را. در اين موافقت تسبيح كوهها و مرغان با حضرت داود عليه السّلام چند قول است:
1- حق تعالى صدائى در كوهها و مرغان خلق مىكرد در وقت ذكر نمودن آن حضرت، مانند ايجاد صوت در شجره طور سينا.
2- خداى تعالى ايشان را در آن وقت شعور و زبان عطا مىفرمود كه با آن حضرت ذكر مىكردند.
3- مسخرات او بودند، هر اراده در كوه كند از بيرون آوردن معادن و كندن چاهها و غير آن به آسانى ميسر شود، و هرحكم كه مرغان را فرمايد اطاعت كنند.
4- حامل داود باشند بر تسبيح وقتى كه تأمل در آن نمايد از غرائب حكمت و ت؛ و اصح و اشهر قول اول است.
تبصره: اصل نظم چنين است: (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا بتأويب الجبال و الطّير) و تغيير آن به اين نظم به جهت دلالت بر فخامت عظم شأن و كبرياء سلطانيه او سبحانه و عزت ربوبيت و جلال ابهت او است كه كوهها و طيور را مانند عقلا گردانيده كه منقاد امر اويند در نفوذ مشيت او در آنها، و اشعار به آنكه هيچ حيوان و جماد و ناطق و صامت نيست مگر كه منقاد مشيت او غير ممتنع از اراده او جلّت عظمته و برهانه است.
جلد 10 - صفحه 512
نقل شده كه چون حضرت داود عليه السّلام تسبيح گفتى، كوهها به صدا او را امداد نمودى و مرغان بر زير او صف كشيده به الحان دلاويز امداد او نمودى، «1» و بسيار كس از مستمعان از نغمات آنها بيهوش شدى.
و مروى است كه حضرت داود در شب تغيير لباس نمودى و در كوچهها گرديدى و به هر كس رسيدى پرسيدى سلوك داود با رعيت چگونه است، همه او را به وصف جميل ستايش مىكردند؛ و اين به جهت آن بود كه چون سلطنت داشت مىخواست اگر از حكّام او تعدى به كسى رسيده باشد در تلافى آن كوشد. شبى به اين دستور در كوچهها تردّد مىكرد، حق تعالى ملكى را به صورت مردى نزد او فرستاد و بنا به عادت از او پرسيد كه والى شما چگونه است، گفت: بسيار نيكو شخصى بود اگر در او يك خصلت نبودى. گفت آن چيست؟ گفت آنكه از بيت المال نخورد و از كسب دست خود خوردى «2».
و از حضرت صادق عليه السّلام نيز مروى است كه: انّ اللّه اوحى الى داود نعم العبد انت لو لا انّك تأكل من بيت المال: يعنى حق تعالى وحى فرمود به داود كه نيكو بندهاى مىبودى اگر از بيت المال نمىخوردى «3».
حضرت داود عليه السّلام چهل شبانه روز گريه و زارى كرد و از او سبحانه طلب كسبى مىنمود تا معيشت او از آن بگذرد، حق تعالى آهن را بر دست او نرم گردانيد و زره ساختن را به او تعليم فرمود. وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ: و نرم گردانيديم براى او آهن را بىآتش و مطرقه، چنانچه آهن را در دست او به مثابه موم بودى كه در آن هر تصرف كه خواستى نمودى. نزد بعضى اين به جهت شدت قوت و فرط قبض او نه آنكه آهن نرم شده بود.
«1» مضمون حديث در بحار الانوار ج 14 ص 14 بنقل از صاحب الكامل.
«2» منهج الصادقين، ج 7، ص 386.
«3» تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 381 (بجاى لو لا، الّا آمده است) و نيز در بحار ج 14 ص 13 روايت 21 بنقل از من لا يحضره الفقيه: 355 (با اندكى اختلاف در جزئيات حديث)
جلد 10 - صفحه 513
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «10» أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «11» وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ «12» يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ «13» فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «14»
ترجمه
و هر آينه بتحقيق داديم داود را از جانب خود مزيّتى آنكه اى كوهها تسبيح گوئيد با او و تبعيّت پرندگان را و نرم گردانديم برايش آهن را
كه بساز زرههاى رسا و اندازه نگاهدار در بافتن و بكنيد كار شايسته همانا من بآنچه ميكنيد بينايم
و مسخّر كرديم براى سليمان باد را سير بامدادش ماهى بود و شبانگاهش ماهى و جارى كرديم برايش چشمه مس گداخته و از جنّيان كسانى را كه كار ميكردند پيش رويش باذن پروردگارش و آنكه سر مىپيچيد از آنها از فرمان ما ميچشانديم باو از عذاب آتش سوزان
ميساختند برايش آنچه ميخواست از قصرها و تمثالها و كاسههائى مانند حوضها و ديگهاى ثابت و استوار بجا آوريد اى آل داود شكر را و كمى از بندگان من شكر گزارند
پس چون حكم كرديم بر او بمرگ راهنمائى نكرد آنها را بر مرگش مگر جنبنده زمين كه ميخورد عصايش را پس چون بروى در افتاد ظاهر شد جنّيان كه اگر بودند ميدانستند غيب را درنگ نميكردند در عذاب خوار كننده.
تفسير
خداوند متعال بحضرت داود كه نسب و حسب او در سوره بقره ذيل قصّه طالوت و قتل جالوت بدست آن حضرت گذشت از بين انبياء سلف مزيّت و كرامت مخصوصى عنايت فرمود و آن اين بود كه بكوهها امر فرمود كه رجوع كنيد با او بتسبيح خدا و جواب گوئى كنيد از او در وقت تلاوت زبور قمّى ره نقل نموده كه
جلد 4 صفحه 351
هر وقت داود عليه السّلام بصحرا ميرفت و قرائت زبور ميفرمود كوهها و پرندهها و حيوانات وحشى با او تسبيح مينمودند چون تأويب در لغت ترجيع بتسبيح است و ترجيع بلند و آهسته نمودن صوت است و بازگردانيدن آن در حلق و قمّى ره اوّبى را به سبّحى للّه تفسير فرموده و بنابراين ظاهرا و الطّير عطف است بر محلّ جبال كه منصوب است بنداء و بعضى اوّبى را بمعناى سيرى گرفتهاند و گفتهاند كوهها با آنحضرت سير مينمودند و همچنين پرندگان و بنابراين و الطّير عطف است بر فضلا يعنى داديم داود را مزيّتى و پرندگان را مسخّر او نموديم و مراد از سير كوهها و پرندگان ممكن است پيروى آنها از حضرت باشد بعنوان معجزه چنانچه گفتهاند و محتمل است مراد بودن آنها در تحت اختيار حضرت باشد كه هر جا بخواهد پرندگان بروند و كوهها معادن خودشان را ببرند و بعضى و الطّير برفع قرائت نمودهاند و بنابراين محتمل است عطف بلفظ جبال باشد و ميشود عطف برياء در اوّبى يعنى اى كوهها تسبيح كنيد شما و پرندگان با او و نيز خداوند نرم فرمود در دست او آهن را مانند شمع كه هر كار ميخواست با آن ميكرد بدون داغ كردن و كوبيدن آن در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند بحضرت داود وحى فرمود كه تو خوب بندهئى هستى غير از آنكه از بيت المال ارتزاق ميكنى پس داود چهل روز گريه كرد تا خدا نرم فرمود براى او آهن را و بعد از آن هر روز يك زره ميساخت و هزار درهم ميفروخت پس سيصد و شصت زره ساخت و سيصد و شصت هزار درهم فروخت و مستغنى از بيت المال شد و دستور الهى راجع بساختن زره آن بود كه رسا و تامّ و تمام باشد و حلقههايش متناسب و مساوى باشد در باريكى و ضخامت و اصل سرد تتابع در حروف كلمه و كلام است لذا از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه مراد حلقه بعد از حلقه است كه بايد در آن تقدير و تعديل را از دست نداد و آنكه بشكرانه اين موهبت آنحضرت خودش و اهل بيتش باعمال صالحه و عبادت و اطاعت خدا مشغول شوند و بدانند كه خداوند بافعال آنها آگاه است همه را مىبيند و پاداش خير ميدهد و خداوند مسخّر فرمود براى حضرت سليمان پسر او باد را كه ميبرد كرسى او را و سير ميداد او را در صبح يك ماه راه و در شام يك ماه راه چنانچه قمّى ره نقل فرموده خلاصه آنكه در يكروز مسافتى را كه مردم معمولا در دو ماه
جلد 4 صفحه 352
مىپيمودند مىپيمود و نيز جارى فرمود براى او چشمه مس گداخته كه مانند آب ميجوشيد و بيرون مىآمد از زمين در يمن و مسخّر فرمود براى او از جنّيان جماعتى را كه كار ميكردند براى او در برابرش باذن خدا و هر يك از آنها سرپيچى ميكردند از فرمان الهى خداوند او را بآتش سوزان در دنيا يا آخرت عذاب ميفرمود و گفتهاند خدا ملكى را موكّل آنها فرموده بود كه تازيانه در دست داشت و هر يك از آنها تخلّف ميكرد از اطاعت حضرت او را ميزد بطوريكه ميسوخت و كار آنها اين بود كه ميساختند براى او آنچه ميخواست از مسجدهاى معظم منيع و قصرهاى محكم رفيع كه بمناسبت جايگاه بودن آنها براى حرب با شيطان يا انسان محراب ناميده شده و مجسّمههائى بصورت درخت و گل و ميوجات و امثال اينها نه صاحبان روح كه حرام است چنانچه از بيان امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود و قدحهاى بزرگى كه مانند حوضها بودند چون جواب جمع جابيه بمعناى حوض است و حضرت سليمان گفتهاند لشگرش را در آنها اطعام ميفرمود و ديگهاى بزرگيكه بر روى پايههاى محكمى كار گذارده بودند و از جاى خودشان حركت نميدادند و كسان حضرت داود مأمور شدند بشكرگزارى از نعم الهيّه كه بايشان عطا فرموده بود بيش از ساير مردم بيشتر از آنها بقلب و لسان و اعضاء و شكور كسى است كه اينچنين باشد در بيشتر اوقات و اين قبيل مردم در هر عصر و زمانى كم بودند و بعضى گفتهاند شكور كسى است كه خود را عاجز از اداء شكر الهى به بيند و بداند چون حقّ شكر خدا را كسى نميتواند ادا نمايد و توفيق شكرگزارى را هم خدا ميدهد و شكر لازم دارد از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش بدر آيد اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشّكور و چون اجل حضرت سليمان بحكم خدا رسيد جنّيان را مطّلع نكرد از آن مگر موريانه كه عصاى او را خورد پس چون بزمين افتاد مبيّن و آشكار شد بر مردم كه جنّيان اگر علم غيب داشتند اينمدت تحمّل اعمال شاقّهاى را كه از ترس او مينمودند نميكردند چون عقيده مردم در باره جنّيان اين بود كه آنها علم غيب دارند و بعد از اين قضيّه فهميدند كه ندارند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود خداوند وحى فرمود بسليمان ابن داود عليه السّلام كه علامت مرگ تو آنستكه بيرون مىآيد درختى در بيت المقدّس
جلد 4 صفحه 353
كه نامش خرنوبه است پس حضرت سليمان يكروز ديد درختى روئيده فرمود نام تو چيست گفت خرنوبه پس برگشت آنحضرت بجانب محرابش و ايستاد و تكيه كرد بعصاى خود و قبض روح شد در هماندم و جنّ و انس مشغول بكار خودشان كه بامر او ميكردند شدند بگمان آنكه او زنده است و نمرده و روز را بشب و شب را بروز مىآوردند و او ايستاده و ثابت بود تا موريانه عصاى او را خورد و آن شكست و سليمان افتاد بزمين آيا نشنيدى قول خداوند را فلمّا خرّ تبيّنت الجنّ تا آخر آيه و قمّى ره نقل نموده كه چون خداوند بسليمان وحى فرمود كه تو ميميرى بشياطين امر فرمود براى او اطاقى از آبگينه بسازند و در كنار دريا بگذارند و آنها عمل نمودند و حضرت داخل آن شد و بعصاى خود تكيه كرد و مشغول بتلاوت زبور شد و شياطين دور او بودند و نگاه ميكردند و جرئت فرار نداشتند در اينحال حضرت ملتفت شد كه مردى با او در اطاق است ترسيد و فرمود تو كيستى عرض كرد من كسى هستم كه از كسى رشوه نميگيرم و از پادشاهى نميترسم من عزرائيلم و روح او را قبض نمود در حاليكه بعصا تكيه كرده بود و در قبّه آبگينه جاى داشت و جنّيان او را ميديدند پس يك سال براى او كار ميكردند تا خدا موريانه را مبعوث فرمود و عصاى او را خورد پس چون افتاد برو بر زمين آشكار شد بر انس كه جنّيان اگر ميدانستند غيب را درنگ نميكردند در عذابخوار كننده اينطور اين آيه نازل شده و اين براى آنستكه مردم آنزمان ميگفتند جنّيان غيب ميدانند و بعد از افتادن سليمان دانستند كه اگر جنّيان غيب ميدانستند كار نميكردند براى سليمان يك سال با آنكه او مرده بود و آنها گمان ميكردند زنده است و از بعضى از روايات استفاده ميشود كه چون مدّت مكث حضرت سليمان باين حال طول كشيد بعضى از مردم قائل بخدائى او شدند چون ديدند نه ميخورد و نه ميآشامد و نه خسته از ايستادن ميشود و بعضى گفتند ساحر است و خود را اينطور بما ارائه ميدهد و بعضى كه مؤمن بودند گفتند او بنده خدا و پيغمبر او است خدا هر طور ميخواهد با او معامله ميفرمايد و براى اين خداوند موريانه را مأمور بخوردن عصاى او فرمود و بنابراين ظاهرا جمله أن لو كانوا يعلمون تا آخر آيه بدل اشتمال است از جنّ مانند تبيّن زيد
جلد 4 صفحه 354
جهله و للانس مقدّر است و محتمل است تبيّن بمعناى بيّن باشد يعنى ظاهر كردند جنّيان براى مردم اين امر را بعمل خود كه كار ميكردند براى سليمان با عدم اطّلاع بموت او و آن امر علم غيب نداشتن آنها است كه مستفاد از جمله شرطيّه است چون تبيّن گاهى متعدّى استعمال ميشود و بعصا منسأه گفته ميشود براى آنكه حيوانات را بآن طرد مينمايند و بعضى آنرا بعصاى بزرگ و چوبدستى تفسير و ترجمه نمودهاند و در مجمع از امام سجّاد و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه تبيّنت الانس قرائت فرمودهاند و در روايت قمّى ره و غيره از آنحضرت تصريح بنزول تبيّنت الانس انّ الجنّ لو كانوا يعلمون تا آخر آيه شده است و در اكمال از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه عمر حضرت سليمان هفتصد و دوازده سال بوده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد آتَينا داوُدَ مِنّا فَضلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ «10»
و هر آينه به تحقيق ما داديم داود را از جانب خود فضلي اي كوهها متابعت كنيد و همراهي كنيد با داود و پرندهها و رام كرديم از براي داود آهن را ...
حضرت داود خداوند به او نبوت و سلطنت و علم افاضه فرمود که در قضيه جنگ طالوت حضرت داود جالوت را كشت که ميفرمايد: وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ المُلكَ وَ الحِكمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ (بقره آيه 251). و خداوند زبور را بر او فرستاد چنانچه ميفرمايد:
وَ آتَينا داوُدَ زَبُوراً (نساء آيه 163، اسري آيه 57). گفتند زبور داود مشتمل بر صد و پنجاه
جلد 14 - صفحه 548
سوره بود و نبود در او حكمي از احكام چون بر شريعت موسي بودند تا زمان عيسي (ع) و مشتمل بود بر حكم و مصالح و مواعظ و تحميد و تمجيد و ثناء. و در قرآن خبر ميدهد که در زبور بشارت به وجود پيغمبر اسلام و ظهور حضرت بقية اللّه و رجعت ائمه اطهار نوشته شده که ميفرمايد:
وَ لَقَد كَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ أَنَّ الأَرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ. ذكر قرآن مجيد است و عباد اللّه الصالحين ائمه طاهرين، لذا ميفرمايد:
وَ لَقَد آتَينا داوُدَ مِنّا فَضلًا که نبوت و سلطنت و علم و زبور است.
يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ موقعي که داود تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير ميگفت كوهها و سنگ ريزهها هم با او ميگفتند و اينکه دليل است بر اينکه که جمادات هم تسبيح ميكنند، چنان چه در بسياري از آيات دارد و مكرر بيان كردهايم و احتياج به تأويلات مفسرين نداريم.
وَ الطَّيرَ طيور هم با او ذكر ميگفتند و اينکه هم از باب مثال است و الا تمام نباتات و حيوانات هم اشتغال به ذكر دارند: وَ إِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم (اسراء آيه 44).
وَ أَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ لين نرمي است آهن در دست او نرم ميشد، دارد مثل موم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 10)- مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا که در آیه قبل سخن از «عبد منیب» و بنده توبهکار بود و میدانیم این توصیف در بعضی از آیات قرآن (ص/ 24) برای داود پیامبر ذکر شده است چه بهتر که گوشهای از حال این پیامبر بزرگ و فرزندش سلیمان به عنوان یک الگو بازگو شود و بحث گذشته تکمیل گردد.
ضمنا هشداری باشد برای همه کسانی که نعمتهای خدا را به دست فراموشی میسپرند و به هنگامی که بر اریکه قدرت مینشینند خدا را بنده نیستند.
آیه میگوید: «ما به داود از فضل خود نعمتی بزرگ بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).
بعد از این اشاره سر بسته به شرح آن میپردازد و قسمتی از فضائل معنوی و بخشی از فضیلتهای مادی داود را بدین گونه شرح میدهد: ما گفتیم «ای کوهها! با داود هم صدا شوید و همچنین شما ای پرندگان با او هم آواز گردید» و هر گاه او ذکر و تسبیح خدا میگوید زمزمه را سر دهید (یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ).
در روایتی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: «داود به سوی دشت و بیابان خارج شد، و هنگامی که زبور را تلاوت میکرد هیچ کوه و سنگ و پرندهای نبود مگر این که با او هم صدا میشد».
ج4، ص31
بعد از ذکر این فضیلت معنوی به ذکر یک فضیلت مادّی پرداخته، میگوید:
«و ما آهن را برای او نرم کردیم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ).
ظاهر آیه این است که، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهی و به صورت اعجاز انجام میگرفت.
در حدیثی آمده است که خداوند به داود وحی فرستاد «تو بنده خوبی هستی جز این که از بیت المال ارتزاق میکنی، داود چهل روز گریه کرد (و از خدا راه حلی خواست) خداوند آهن را برای او نرم کرد، و هر روز زرهی میساخت ...
و به این وسیله از بیت المال بینیاز شد».
نکات آیه
۱ - داوود(ع)، برخوردار از فضلى ویژه از جانب خداوند (و لقد ءاتینا داود منا فضلا) نکره بودن «فضلاً» دلالت بر فخامت و عظمت آن مى کند. تأکید «منّا» با نکره آوردن «فضلاً» بیانگر ویژه بودن آن است.
۲ - داوود(ع)، صاحب برترى و فضیلت بر دیگران (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً) «فضلاً» با توجه به معناى لغوى آن (زیادت از حد متوسط) مى تواند به معناى برترى باشد. هم چنین مى تواند به معناى اصطلاحى آن (نعمت و احسان) باشد. برداشت یاد شده بنابر معناى اول است.
۳ - داوود(ع)، داراى شرافت و امتیازى ویژه در پیشگاه خداوند (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً) «من» در «منّا» ابتدایى و متعلق به «آتینا» است. آوردن عبارت «منّا» - به رغم این که جمله بى نیاز از آن است - براى تشریف بوده و حکایت از مقام و منزلت داوود(ع) در پیشگاه خداوند دارد.
۴ - فرمان خداوند به کوه ها، جهت هم صدا شدن با داوود(ع) در تسبیح خداوند (یجبال أوّبى معه) «أوّبى» (از مصدر «اوب») در اصل به معناى نوعى از بازگشت است (مفردات راغب) و مراد از آن - چنان که مفسران نیز گفته اند - تکرار و رجوع در تسبیح گویى است.
۵ - هم صدایى کوه ها با داوود(ع) در تسبیح گویى، از جمله فضیلت هاى اعطا شده از جانب خداوند به آن حضرت (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً یجبال أوّبى معه) جمله «یا جبال أوّبى معه»، بدل اشتمال و یا بدل کل از کل براى «فضلاً» است. بنابراین معنا چنین مى شود: ما به داوود(ع) فضیلتى دادیم و گفتیم اى کوه ها با او در تکرار تسبیح هم صدا باشید.
۶ - خداوند، تسخیرکننده پرندگان براى داوود(ع) (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً ... و الطیر) بنابراین که «الطیر» عطف به «فضلاً» باشد، «ایتاى طیر» به داوود(ع) به معناى مسخر بودن پرندگان براى داوود(ع) خواهد بود.
۷ - فرمان خداوند به پرندگان، براى هم صدایى با داوود(ع) در تسبیح گویى (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً ... و الطیر) بنابراین احتمال که نصب «الطیر» به خاطر منادا بودن باشد، نکته یاد شده به دست مى آید. لازم به ذکر است که با احتمال یاد شده، «الطیر» عطف به محل «جبال» خواهد بود.
۸ - هم صدایى پرندگان با داوود(ع) در تسبیح گویى خداوند، فضیلتى اعطا شده از جانب خدا به او (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً ... و الطیر)
۹ - مسخر بودن پرندگان براى داوود(ع)، فضیلتى اعطایى از جانب خدا به آن حضرت (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً ... و الطیر)
۱۰ - هم آوایى کوه ها به همراهى پرندگان با داوود(ع) در تسبیح گویى خداوند (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً یجبال أوّبى معه و الطیر) برداشت یاد شده بنابراین احتمال است که «الطیر» عطف به ضمیر مجرور «معه» باشد.
۱۱ - خداوند، نرم کننده آهن براى داوود(ع) (و ألنّا له الحدید)
۱۲ - نرم شدن آهن براى حضرت داوود(ع)، بدون استفاده از آلات ذوب فلز، فضیلتى اعطایى از جانب خداوند به او (و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً ... و ألنّا له الحدید)
روایات و احادیث
۱۳ - «عن أبى عبداللّه(ع): إنّ أمیرالمؤمنین (صلى اللّه علیه) قال: أوحى اللّه عزّوجلّ إلى داود(ع): إنّک نعم العبد لولا أنّک تأکل من بیت المال و لاتعمل بیدک شیئاً، قال: فبکى داود(ع) أربعین صباحاً فأوحى اللّه عزّوجلّ إلى الحدید: أن لِنْ لعبدى داود فألان اللّه عزّوجلّ له الحدید فکان یعمل کلّ یوم درعاً فبیعها بألف درهم فعمل ثلاثمأة و ستّین درعاً فباعها بثلاثمأة و ستّین ألفاً و استغنى عن بیت المال;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداوند به داوود وحى کرد که تو بنده خوبى هستى، جز این که از بیت المال ارتزاق مى کنى و با دست خود کار نمى کنى. داوود(ع) چهل روز گریست، سپس خداوند به آهن وحى کرد که براى بنده ام داوود نرم شو و با این وحى آهن را براى داود نرم کرد و داوود(ع) هر روز زرهى مى ساخت و آن را هزار درهم مى فروخت. او ۳۶۰ زره ساخت و آنها را به ۳۶۰ هزار درهم فروخت و از بیت المال بى نیاز گشت».
موضوعات مرتبط
- آهن: منشأ نرمى آهن ۱۱
- پرندگان: تسبیح پرندگان ۷، ۸، ۱۰; منشأ تسخیر پرندگان ۶، ۷، ۹
- تسبیح: تسبیح خدا ۴
- خدا: افعال خدا ۶، ۱۱; اوامر خدا ۴، ۷
- داود(ع): تسبیح داود(ع) ۴، ۵، ۷، ۸، ۱۰; زره سازى داود(ع) ۱۳; فضایل داود(ع) ۲، ۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲، ۱۳; قصه داود(ع) ۶; منشأ فضایل داود(ع) ۱; نرمى آهن براى داود(ع) ۱۱، ۱۲، ۱۳; نعمتهاى داود(ع) ۵، ۸، ۱۲; هم آوایى پرندگان با داود(ع) ۷، ۸، ۱۰; هم آوایى کوهها با داود(ع) ۴، ۵، ۱۰ کوهها تسبیح کوهها ۴، ۵، ۱۰
منابع
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۷۴، ح ۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۴۶- ، ح ۱۲۲.