ریشه صعد
تکرار در قرآن: ۹(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فرس و عنق) و صعود: بالا رفتن. «صَعَدَ فى السَّلْمِ صَعْداً وَ صُعُوداً:ارتقى». [فاطر:10]. به عقيده الميزان ضمير «يرفعه» به الكلم راجع است و فاعل آن «العمل» مىباشد. يعنى: هر كه خواهان عزت است آن را از خدا بخواهد كه همه عزّت مال خداست، كلمات پاكيزه (كه حاكى از توحيد و عقيده پاك است) به سوى خدا بالا مىرود و عمل صالح كلمات پاك را بلند مىبرد. يعنى هر دو بالا مىروند. اين دو كليد عزّت اند و به وسيله آنها مىشود و از خدا كسب عزّت كرد در نهج البلاغه خبه 112 فرموده:«وَ نَشْهَدُ اَلّا اِلهَ اِلّا اللّهُ... وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ... شَهادَتَيْنِ تُصْعِدانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعانِ الْعَمَلَ» و در خطبه 180 فرموده «لَما جَعَلَهُنَّ مِْضِعاً لِعَرْشِهِ... وَ لا مَصْعَداً لَلْكَلِمِ الطَّيِّبِ و الْعَمَلِ الصّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ». * [آل عمران:153]. در مجمع فرموده: صعود رفتن در بالائى و اصعاد رفتن در زمين هموار است. آنگاه كه سفر را شروع كنيم گوئيم: اصعدنا من مكة. قول شاعر از همان است كه گويد: هواى مع الركب اليمانين مصعد جنيب و جثمانى به مكّه موثق راغب گويد: به قولى اصعاد دور شدن در زمين است خواه رو به بالا باشد يا رو به پايين. اصل آن از صعود است به معنى رفتن در اماكن مرتفعه مثل خروج از بصره بنجد و حجاز سپس دور شدن به كار رفته هر چند بلندى در در نظر نباشد نظير «تعال» كه در اصل به معنى: بيا بالا است و آنگاه در مطلق امر به آمدن استعمال شده خواه به طرف بالا باشد يا پائين. بنابراين معنى آيه چنين مىشود: آنگاه كه مىرفتند (فرار مىكردند) و بر كسى توجّه نداشتيد و پيامبر شما را مىخواند (مىگفت: بندگان خدا به سوى من آئيد من رسول خدايم). اصعاد به معنى بالا بردن نيز آمده است چنانكه از نهج البلاغه نقل شد. صعد به فتح اول و دوم و صعود به فتح اول و صعيد هر سه در اصل يكى اند. اما صعد و صعود به گردنه گفته مىشود و استعاره از هر كار سخت است (راغب) و صعيد خواهد آمد. [جن:17]. هر كه ازياد خدا اعراض كند عذاب سختى به او وارد نمايد [مدثر:16-17]. مه او به آيات ما معاند بود حتماً او را به عقبه يا عذاب سختى مىرسانم. صحاح عذاب صعد را عذاب شديد گفته. [انعام:125]. اصعد به معنى صعود و از باب تفعّل دارد يعنى: سينه او را بسيار تنگ گرداند گوئى در اسمان به سختى بالا مىرود. هر قدر به اسمان بالا رويم هوا رقيق و اكسيژن كم شده نفس تنگ خواهد گرديد. اين از علوم قرآن است. صعيد: چهار بار در قرآن آمده است، [نساء:43]، [مائده:6]، [كهف:8]، [كهف:40]. صحاح آن را خاك گفته و از ثعلب روى زمين (وجه الارض) نقل مىكند. قاموس گويد: خاك، يا وجه الارض. راغب گفته: صعيد به روى زمين گفته مىشود و به قولى غبار برخاسته است. در مجمع فرموده: صعيد روى زمين است كه بى علفى و بى درخت باشد و از زجاج نقل كرده و گويد: خلافى ميان اهل لغت نمىبينم كه صعيد به معنى روى زمين است. آنگاه فرموده: اين موافق مذهب اصحاب ماست كه فرمودهاند تيمّم بر سنگ جايز است خواه روى آن خاك باشد يا نه. در جوامع الجامع فرموده: زجاج گويد:صعيد وجه الارض است خاك باشد يا سنگ بى خاك. اگر تيمّم كننده دست به سنگ زده مسح نمايد اين است. و آن از ائمه هدى عليهم السلام روايت گرديده. پس همانطور كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده و آيه 8 كهف دلالت دارد صعيد مطلق وجه الارض است نهفقط خاك. صعيد ظاهراً به معنى مصعود است و علت اين تسميه چنانكه از زجاج نقل شده آن است كه روى زمين انتهاى بالا رفته از باطن آن مىباشد.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
تُصْعِدُونَ | ۱ |
صَعِيداً | ۴ |
يَصَّعَّدُ | ۱ |
يَصْعَدُ | ۱ |
صَعَداً | ۱ |
صَعُوداً | ۱ |