المائدة ١١٦
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلٰهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا يَکُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ |
ترجمه
المائدة ١١٥ | آیه ١١٦ | المائدة ١١٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِن دُونِ»: سوای. غیراز. «نَفْس»: ذات. دل و جان. «علاّمُ»: بس آگاه.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
يَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا... (۷) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَ... (۴) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ... (۱۳) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ مَا... (۲)
وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ... (۱) قَالَ اللَّهُ هٰذَا يَوْمُ يَنْفَعُ... (۵) وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ... (۴) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَ... (۲)
تفسیر
- آيات ۱۲۰ - ۱۱۶ سوره مائده
- مورد استعمال عبارت ((من دون الله )) در قرآن ، و بيان اينكه خداقابل انكار نيست هر چند در تشخيص اسماء و صفات او اشتباه شود و به ظاهر انكار گردد.
- اعتقاد به الوهيت مريم ، مادر عيسى (ع ) در ميان مسيحيان ونقل گفتار صاحب تفسير ((المنار)) در اين باره
- نهايت عبوديت و ادب بندگى در پاسخ حضرت عيسى (ع ) به خداوند
- فقط علم خداى سبحن معتبر است و علم و جهل جز او را بها و اعتبارى نيست
- حقيقت شهادت را فقط خدا دارا است و اوست كه بر هر چيز شهادت عامه و مطلقه دارد ((وانتعلى كل شى ء شهيد))
- نكاتى چند در عبارت : ((ان تعذبهم فانهم عبادك وان تغفرلهم فانك انت العزيز الحكيم))
- صدق صادقين (در قول و در عمل ) در آخرت برايشان سودمند خواهد بود
- فرق رضايت از عمل با رضايت از عامل و اشاره به معناى رضايت پروردگار از بنده وآثار اين رضايت
- (رواياتى در ذيل آيات شريفه : ((ءانت قلت للناس ...)))
- توضيح اينكه در حديث آمده : خداوند با يك حرف از خلق خود محجوب شده و شرحى درمورد اينكه اسم اعظم خداوند از نوع الفاظ نيست
- گفتارى پيرامون معناى ادب
- معناى ادب و بيان اختلاف مفهوم آن با اختلاف مقاصد در جوامع مختلف
- اخلاق وصف روح ، و ادب وصف عمل است و ادب ، ناشى از اخلاق مى باشد و ادب الهى انبياءهياءت زيباى اعمال دينى ايشان است
- اسلام سرتاپاى زندگى را داراى ادب نموده است و آن عبارت است از انجام دادناعمال بر هياءت توحيد
- اثر عمل در پرورش خود و ديگران ، و بيان اينكه مربى بايد بدانچه به ديگران مىآموزد ايمان داشته ، عملش مطابق علمش باشد
- مراد از هدايت انبياء (ع ) توحيد ايشان است و امر به اقتداء به هدايت آنان (فبهديهم اقتده )امر به پيروى آنان است در عمل
- تاءديب الهى انبياء (ع ) از طريق وحى تسديدى و تاءديبى است كه جداى از وحى نبوت وتشريع بوده است
- ادب الهى انبياء (ع ) هم شامل ادب نسبت به خداوند مى شود و همشامل ادب نسبت به مردم (ادب فردى و ادب اجتماعى )
- عدم تكلف و استفاده از طيبات و رزق حلال از آداب انبياء (ع ) بوده است
- ادب آدم و حوا در دعاى خود: ((ربنا اننا ظلمنا انفسنا...)) پس از آنكه نهى ارشادى ازخوردن درخت را مخالفت كردند
- ادب نوح (ع ) در گفتگويش با خداى تعالى در داستان دعوت فرزندش
- ادب ابراهيم (ع ) در احتجاج با قوم خود و در دعا و درخواست هايش از خداوند
- مقام رفيع حضرت ابراهيم (ع ) و جايگاه والاى او نزد تمام اديان توحيدى
- درخواست حضرت ابراهيم (ع ) از خداوند در خصوص سرزمين مقدس مكه
- دعاى ديگرى از حضرت ابراهيم (ع ) و توجه بر ادبى كه در آن رعايت شده است
- ادب اسماعيل (ع ) نسبت به خداوند تعالى
- ادب يعقوب (ع ) در كلامش كه گفت : ((انما اشكو بثى و حزنى الى الله ...))
- ادب در دعاى يوسف صديق (ع ) به هنگامى كه همسر عزيز مصر او را تهديد كرد و در كلاماو پس از ديدار پدر
- ادب يوسف (ع ) در دعاى ديگرش در زمانى كه خود عزيز مصر شده بود
- ادب موسى (ع ) در دعاهايش و بيان اينكه اعتراف آنجناب (رب انى ظلمت نفسى ) اعتراف بهگناه نيست
- دعاى موسى عليه السلام در اولين روز بعثت خود
- نفرين موسى و هارون درباره فرعون و فرعونيان
- فرق بين دعا و نفرين و بيان آدابى كه موسى (ع ) در نفرين خود به فرعون وفرعونيان رعايت نموده است
- توجه به ادب جميلى كه حضرت موسى (ع ) در كلام خود بكار برده است
- ادب در دعا وثناى حضرت شعيب ، داوود و سليمان (ع )
- ادب در دعاى يونس (ع ) در شكم ماهى
- دعاى ايوب و زكريا (ع )
- وجوه لطيفى از ادب عبوديت عيسى (ع ) در مقام دعا براىنزول مائده و در مقام تبرئه خود از شرك ورزيدن نصارا
- دعائى كه ادب بندگى پيامبر اسلام (ص ) و مؤ منين به آن حضرت را نشان مى دهد
- يكى از آداب انبياء (ع ) ادبى بود كه در گفتگوى با قوم خود از طرف پروردگار خودآن را رعايت مى كردند
- مقايسه طرز گفتار و رفتار طواغيت همچون فرعون و نمرود، با رفتار و گفتا انبياء (ع )
- ادب ديگر انبياء (ع )، ادبى است كه در معاشرت و گفتگو با مردم و در برابر مكذبين ومعاندين مراعات مى نمودند
- خود را از مردم شمردن و متناسب با ميزان عقل مردم سخن گفتن ، از آداب انبياء (ع ) است
- در باطل و در حقى كه آميخته با باطل است ادب نيست
- نفى امتيازهاى مادى و طبقاتى و بزرگداشت اهل علم و تقوا، از جمله آداب انبياء (ع ) است
- (شامل يكصدوهشتاد و سه روايت راجع به اوصاف ،احوال و و سنن پيامبر گرامى اسلام (ص ))
- سيره پيامبر اكرم (ص ) از زبان مبارك امام حسين (ع )
- شرح و تفسير كلمات و جملات روايت مشهورى كه درباره جسمى واحوال روحى پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است
- روايات ديگرى در درباره سيره عملى رسول اكرم (ص )
- عبادت پيامبر اكرم (ص ) از ساده روايات
- سخاوت حضرت (ص ) و توجه ايشان به امر نيازمندان
- رواياتى درباره پاره اى از سنن و آداب رسول الله (ص ) در معاشرت با مردم
- از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
- آداب آن جناب در سفر
- رواياتى درباره آداب حضرتش در پوشاك و متعلقات آن
- آداب آن حضرت در خوردنيها و آشاميدنى ها
- آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن
- از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن
- روزه گرفتن آن حضرت
- جمله اى از آداب آن جناب در قرائت قرآن و دعا
- گفتارى پيرامون بندگى و بنده دارى
- اعتبار عبوديت براى خداى سبحان
- سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات در برابر اراده اواست
- برده گيرى و اسباب آن
- سير تاريخى برده گيرى
- لغو دو سبب از اسباب بردگى (سلطه و قلدرى ولايت پدر و شوهر) در اسلام
- برده گيرى اسراى جنگى در جنگ مسلمين با كفار، در اسلام پذيرفته شده است
- راه برده گيرى در اسلام
- رفتار و سيره اسلام درباره غلامان و كنيزان و عنايت بسيار به آزاد گشتن بردگان
- سير برده گيرى در تاريخ
- انديشه الغاى بردگى تا چه اندازه صحيح بوده است
- لازمه زندگى اجتماعى ، محدوديت آزادى هاى فردى است
- ميزان محدوديت آزادى در اجتماع ؟ و بيان صحت نظر و روش اسلام درباره برده گيرى وانطباق آن با عقل و فطرت
- داستان بر انداختن برده گيرى به كجا انجاميد؟
- ادامه برده گيرى در قرن حاضر به شكلى جديد (همان آتش و همان كاسه )
- برده گيرى قرن بيستم توسط كشورهاى متمدن !
- روش اسلام درباره بردگى حكيمانه ترين روش است
- بررسى اين سخن كه منشاء انديشه الغاء بردگى ، تساوى حقوق افراد بشر بوده است
- وجه علوم تشريع تملك مال براى بردگان و موقت كردن بردگى در اسلام
- گفتارى چند در پيرامون عفو و مجازات
- لزوم وجود سنخيت بين عمل و كيفر و پاداش
- كيفر دادن در مقابل جرائم نشان دهنده يك نوع بردگى است
- عفو و بخشش ، حد مشروعيت آن و اسبابى كه براى مغفرت در قرآن آمده است : (تو به وشفاعت )
- مراتب عفو كه مترتب است بر مراتب گناه
- انواع امر و نهى : جزائى اخلاقى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ «116»
و زمانى كه خداوند گفت: اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفتى: به غير از خدا، من و مادرم را به عنوان دو معبود بگيريد؟ (عيسى) گفت: (خدايا!) تو پاك و منزّهى، مرا نشايد كه حرف ناروايى كه سزاوار من نيست بگويم، اگر چنين گفته بودم، تو آن را مىدانستى (زيرا) تو آنچه را در دل و جان من است مىدانى، امّا من از آنچه در ذات توست بىخبرم، همانا، داناى تمام غيبها تويى تو.
نکته ها
در آيهى 109 همين سوره خوانديم كه خداوند پيامبران را در قيامت جمع كرده، از آنان مىپرسد: از مردم چه پاسخى شنيديد؟ اين آيه، گفتگوى خدا و حضرت عيسى را در آن روز بيان مىكند.
گرچه مسيحيان، امروز مريم را خدا نمىدانند؛ ولى چون گروهى از آنان در آن زمان عقيده
جلد 2 - صفحه 400
به خدا بودن مريم داشتند و يا به خاطر آنكه عبادت در برابر مجسّمهى او به منزلهى معبود قرار دادن اوست، تعبير به «اله» شده است. «اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ»
«دُونِ اللَّهِ»، نشانهى شرك است، نه نفى خدا، يعنى علاوه بر خدا، عيسى و مريم را معبود دانستن شرك است. البتّه تثليث فعلى مسيحيان، اب و ابن و روحالقدس است.
امام رضا عليه السلام فرمود: «دربارهى من دو گروه هلاك مىشوند و من تقصيرى ندارم: يكى علاقمندان افراطى، ديگرى كينه توزان بىجهت». «1»
تسبيح حضرت مسيح، خود نشانهى ديگرى است كه خداوند منزّه از هرگونه شريكى است.
در آيات ديگر آمده است: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ» «2»، «وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ» «3» كه خدا را از داشتن هر گونه فرزند، چه دختر چه پسر، منزّه مىشمارد.
پیام ها
1- گاهى سؤال و توبيخ يك بىگناه، براى هشدار به ديگران است. «أَ أَنْتَ قُلْتَ» گاهى به در مىگويند تا ديوار بشنود.
2- انبيا معصومند. «ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ»
3- انبيا از غلوّ پيروان خود بيزارند. «إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ»
4- همهى گفتههاى انسان و اسرار درونش براى خداوند روشن و معلوم است.
«فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي»
5- تسبيح و تنزيه خدا از هر نسبت ناروا، لازم است. «سُبْحانَكَ»
6- علم انبيا محدود است. «لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ» و كسى كه علمش محدود است، شايستهى خدايى نيست.
7- افكار و اسرار مردم از امور غيبى است كه خدا بدان آگاه است. تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي ... إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». انبياء، 26.
«3». نحل، 57.
جلد 2 - صفحه 401
8- آگاهى كامل و گسترده بر همهى حقايق مخصوص خداست. «إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116)
بعد از ذكر مائده توبيخ كفر و سرزنش ايشان فرمايد:
وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ: و بخاطر آوريد زمانى را كه فرمايد حقّ تعالى عيسى بن مريم را در روز قيامت براى سرزنش نصارى، يا بعد از آنكه خداى تعالى او را به آسمان برد به جهت اعلام آنكه قوم او بعد از او كافر شدند به او خطاب فرمود بر سبيل انكار، اى عيسى بن مريم أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ: آيا تو گفتى مردمان را كه اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ: فراگيريد من و
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 210
مادرم را دو خدا از غير حضرت اللّه خداوند به حق و معبود مطلق؟.
بيان- غرض از اين استفهام تقريع و توبيخ قوم است كه اين اعتقاد را در باره عيسى و مريم داشتند، مثل آنكه شخصى نسبت امرى را به كسى دهد كه او عارى از اين فعل است. با وجود بر اين، در حضور مدعى خطاب به او نمايد كه آيا تو چنين كارى نمودى، و غرض تكذيب مدعى است در ادعاى نسبت امر به آن كس. قالَ سُبْحانَكَ: گفت عيسى: تنزيه مىكنم تو را از شرك و آنچه سزاوار تو نيست تنزيه كردنى. يا جل جلالك و عظمت و تعاليت. يا تنزيه مر ذات تو را از اينكه بفرستى رسولى را كه ادعا كند الهيت را به جهت نفس خود و كفران كند به نعم تو و جمع كرده بين توحيد و عدل. پس تبرى نمود از قول نصارى و گفت: ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍ: سزاوار و شايسته نيست مرا آنكه بگويم آن چيزى را كه سزاوار نباشد مرا گفتن آن، و امر كنم مردم را به عبادت خود، و حال آنكه من بندهاى مثل ايشانم، و اينست و جز اين نيست عبادت خاصه ذات احديت تو است به جهت قدرت تو بر اصول نعم. پس طلب شهادت نمايد خدا را بر برائت خود از اين قول كه: إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ: اگر باشم كه گفتهام آن را، پس بتحقيق عالم هستى تو آن را تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي: تو مىدانى آنچه پنهان است در نفس من، چنانچه آشكار كنم. وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ: و من نمىدانم آنچه در سرّ مكنون توست (اين صنعت مشاكله و از فصيح كلام است و غرض از آن اخفا و استعمال آن در اخفا شايع است) و يا مراد به نفس ذات باشد، يعنى آنچه در ذات من است مىدانى و من نمىدانم آنچه در ذات توست. إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ: بدرستى كه تو عالم به غيوب و بسيار بسيار دانائى به مغيّبات. اين تقرير جملتين است به اعتبار منطوق و مفهوم، و دليل بر آنكه حضرت عيسى نگفته است آن فرمايش «هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» «1» مىباشد.
«1» مائده آيه 119.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 211
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116)
ترجمه
و هنگاميكه گفت خدا اى عيسى پسر مريم آيا تو گفتى بمردم كه اختيار كنيد مرا و مادر مرا دو معبود غير از خدا گفت منزّهى تو روا نمىباشد براى من كه بگويم آنچه را كه نيست براى من سزاوار اگر چنانم كه گفتهام آنرا پس بتحقيق دانسته آن را ميدانى آنچه را در ضمير من است و نميدانم آنچه را در ضمير تو است همانا توئى داناى نهانيها.
تفسير
قمى ره فرموده كه نصارى گمان كردند كه حضرت عيسى فرموده است كه
جلد 2 صفحه 292
من و مادرم را دو خداى براى خودتان اختيار نمائيد غير از خداوند و چون روز قيامت شود خداوند نصارى را با آنحضرت در يك مقام جمع ميفرمايد و اين سؤال را مينمايد و آنحضرت در جواب تنزيه مينمايد خداوند را از شريك و تبرئه مىكند ساحت خود را از چنين امرى كه زيبنده براى عاقلى نيست چه رسد بكاملى و عرض مىكند اگر چيزى را من مخفى نمايم تو ميدانى و چيزى را كه تو مخفى فرمائى كسى نميداند و عياشى ره از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه اين سؤال واقع نشده است و بعد واقع ميشود خدا وقتى بداند چيزى واقع ميشود خبر از آن مىدهد بطوريكه واقع شده است حقير عرض مىكنم چنانچه در علوم عقليه ثابت شده است كه زمانيّات و امور تدريجيّه در پيشگاه احديّت بوجود جمعى حاضرند و گذشته و آينده و حال در علم ذو الجلال يكسان است و نيز او از آنحضرت نقل نموده كه اسم اكبر خداوند هفتاد و سه حرف است خداوند يك حرف از آنرا از خلق محجوب فرمود و براى اين كسى نميداند آنچه را در ذات الهى است و هفتاد و دو حرف ديگر را بآدم (ع) تعليم فرمود و انبياء از او ارث بردند تا بحضرت عيسى (ع) رسيد و مراد آنحضرت از آنچه خداوند ميداند كه در نفس او است آن هفتاد و دو حرف است از اسم اكبر كه خداوند باو تعليم فرموده و مرادش از آنچه نميداند آن يك حرف است كه تعليم نفرموده ميخواهد عرض كند آنچه بما تعليم فرمودى ميدانى و آنچه تعليم نفرمودى تو ميدانى و كسى جز تو نميداند حقير عرض مىكنم و آنكه از اين مرتبه علم تعبير بنفس شده است براى صنعت مشاكله است كه يكى از محسّنات كلام است و مراد غيب ذات است و براى اشاره باين نكته توصيف بعلّام الغيوب شده است و ضمير فصل براى تاكيد و حصر است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ قالَ اللّهُ يا عِيسَي ابنَ مَريَمَ أَ أَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَينِ مِن دُونِ اللّهِ قالَ سُبحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَن أَقُولَ ما لَيسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلتُهُ فَقَد عَلِمتَهُ تَعلَمُ ما فِي نَفسِي وَ لا أَعلَمُ ما فِي نَفسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاّمُ الغُيُوبِ (116)
و زماني که فرمود خداوند اي عيسي پسر مريم آيا تو گفتهاي براي مردم که
جلد 6 - صفحه 504
بگيريد مرا و مادر مرا دو اله از غير خدا عرض كرد پروردگارا تو منزه و مبرا از هر نقص و عيبي سزاوار نيست از مثل مني بگويم در مورد خود چيزي که حق من نيست اگر بودم که گفته بودم هر اينه محققا تو ميدانستي ميداني آنچه در باطن من است و من نميدانم آن اسراري که نزد تو است محققا تو علّام الغيوبي.
وَ إِذ قالَ اللّهُ متعلق بفعل محذوف، عطف بر جملات قبل يا عِيسَي ابنَ مَريَمَ اشاره به اينكه زائيده شدهاي از مادر أَ أَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ استفهام تقريري است که اعتراف كند به اينكه من نگفتم، رد بر نصاري که نسبت ميدهند عيسي گفته (اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَينِ مِن دُونِ اللّهِ)
(اشكال)
نصاري قائل بتثليث و اقانيم ثلاث: اب و إبن و روح القدس هستند و آنها مريم را اله نميدانند و باشد انكار منكر هستند و در بعض كتب آنها اينکه آيه شريفه را يكي از اشكالات بر قرآن شمردهاند.
(جواب)
اولا- انكار اينها بر خلاف واقع است و مرحوم استاد بلاغي الشيخ جواد در الهدي و در الرحلة المدرسيه و در ساير كتب خود از كتابهاي خود نصاري نقل فرموده که طائفه از نصاري بودند که مسمي بودند بطائفه مريميه آنها هم مريم را اله ميدانستند و فعلا آن طائفه منقرض شدند و همين مطلب را در مجمع البيان نقل كرده و ثانيا نصاري بنحوي معتقد بمريم هستند و غلو در حق او دارند که بحكم اله او را ميپندارند و لو در مقام تلفظ اسم او را اله نگذارند.
و ثالثا- قول به اينكه عيسي پسر خدا است و خدا پدر عيسي است مستلزم اينست که مريم هم زن و زوجه و هم جفت خدا است و معناي الوهيت همين است چنانچه الوهيت عيسي از جهت بنوت است.
جلد 6 - صفحه 505
و رابعا- مقام مريم در نزد نصاري بالاتر است از مقام روح القدس حتي ما مسلمين هم مقام مريم را كمتر از مقام جبرئيل نميدانيم زيرا انبياء و اوصياء و صديقه طاهره و معصومين از ملائكه افضل هستند و جبرئيل بر حسب عقيده ما متمثل شد نزد مريم و نفخ روح نمود و بعقيده نصاري خدا در رحم مريم و جبرئيل خدا را نياورد در رحم مريم كند فقط جبرئيل كفيل عيسي بود از شر يهود و البته مادر عيسي از كفيل او مقامش بالاتر است و جايي که جبرئيل يكي از خدايان باشد لازمه آن اينست که مريم هم باشد.
(اشكال ديگر)
اينكه اينکه مكالمه اگر قبل از عروج عيسي (ع) بوده که در زمان عيسي اينکه كفريات از نصاري بروز نكرده و اگر در قيامت باشد چرا بلفظ ماضي ميفرمايد.
(جواب)
مسلما در همين عالم بوده قبل از عروج بقرينه آيه بعد که از قول عيسي (ع) نقل ميفرمايد وَ كُنتُ عَلَيهِم شَهِيداً ما دُمتُ فِيهِم فَلَمّا تَوَفَّيتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِم و در زمان عيسي گروندگان باو از حواريين و غير حواريين بسيار بودند و نظر بآن معجزات باهرات که از او ظاهر شده بود و از آن طرف بودن پدر بدنيا آمد و اولاد بيپدر ممكن نيست در نظر آنها غلو كردند و او را پسر خدا و سوم خدا شمردند و باصطلاح كاسه از عاش گرمتر چنانچه در زمان امير المؤمنين عليه السّلام هم بسياري در حقّ او غلوّ كردند و بخدايي او قائل شدند که هنوز هم باقي هستند که يكي از فرق مسلمين که محكوم بكفر هستند غلات هستند و يكي نواصب که از كلب نجستر هستند و ديگر خوارج و امروز هم بسيار خر مريد هست بخصوص در اويش در حق اقطاب و مراشد و در حق باب و بهاء.
قالَ سُبحانَكَ تو منزهي از اينكه شريك براي تو باشد اصلا قابل توهم
جلد 6 - صفحه 506
نيست چون وجود صرف مقابل او عدم است يا ماهيت و ماهيت هم بالذات معدوم است ما يَكُونُ لِي أَن أَقُولَ اينکه نوع كفريات در خور آدم جاهل احمق از همه جا بي خير است كسي که داراي مقام نبوت و رسالت و اولو العزمي و عصمت و طهارت و معنون بعنوان روح اللّه است چه نحوه ممكن است ما لَيسَ لِي بِحَقٍّ چيزي که در خور من نيست و بر خلاف حق است بگويم إِن كُنتُ قُلتُهُ فَقَد عَلِمتَهُ نه از باب ترديد است بلكه دليل بر نگفتن است يعني اگر گفته بودم تو ميدانستي.
تَعلَمُ ما فِي نَفسِي از باطن من و قلب من خبر داري که همچه توهم و خيالي در خاطر من خطور نكرده چون معصوم خيال معصيت چه رسد بخيال كفر و شرك در قلب مطهرش خطور نميكند وَ لا أَعلَمُ ما فِي نَفسِكَ مراد از نفس اسراري است که جز خدا كسي اطلاع ندارد و اطلاق نفس بر خدا باعتبار ذات اقدس او است.
إِنَّكَ أَنتَ عَلّامُ الغُيُوبِ غيوبي که حتي بر انبياء مستور است نزد تو مكشوف است
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- خداوند در قیامت و در حضور پیامبران از مسیح (ع) خواهد پرسید که آیا وى مردمان را به پرستش خویش و مادرش مریم فراخوانده است؟ (و اذ قال اللّه یعیسى ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین) با توجه به آیات بعد همانند «قال اللّه هذا یوم ...» آیه ۱۱۹ و توجه به این حقیقت که در زمان حضور مسیح (ع) در میان امت خویش کسى معتقد به الوهیت وى و مریم (ع) نبوده است، معلوم مى شود این پرسش و پاسخ در قیامت اتفاق خواهد افتاد. گفتنى است که تعبیر از آینده با فعل ماضى (قال) براى رساندن تحقق قطعى آن صحنه است.
۲- خدا در قیامت پیامبران خویش را از چگونگى شکل گیرى گرایشهاى باطل امتها مورد پرسش قرار مى دهد. (و اذ قال اللّه یعیسى ابن مریم ءانت قلت للناس)
۳- مسیح (ع) و مادرش مریم خدایانى همتاى خداوند جهان در پندار گروهى از مسیحیان (ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون اللّه)
۴- شرک در الوهیت و عبادت، در حقیقت انکار خداوند است. (اتخذونى و امى الهین من دون اللّه)
۵- پرستش مسیح (ع) و مادرش مریم و اعتقاد به الوهیت آنها، خواسته حضرت عیسى (ع)، در پندار باطل مسیحیان* (ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین)
۶- الوهیت مقامى ناسازگار با زاده شدن و زاییدن (اتخذونى و امى الهین)
۷- خداوند منزه از هرگونه شریک در الوهیت و فراتر از داشتن همتایى شایسته پرستش (قال سبحنک)
۸- عیسى (ع) خود معتقد و معترف به تنزیه خداوند از داشتن هرگونه شریکى شایسته الوهیت و پرستش (قال سبحنک)
۹- عیسى (ع) در قیامت منکر ادعاى گزاف الوهیت براى خود و مادرش مریم (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق)
۱۰- عیسى (ع) شخصیتى بدور از ادعاى گزاف آمیز درباره خویش و مادرش مریم (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق)
۱۱- پیامبران الهى منزه از دعوت به پرستش خود و خدا خواندن خویش (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق)
۱۲- هیچکس حتى مسیح (ع) و مادرش مریم شایسته همتایى با خداوند نخواهد بود. (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق)
۱۳- اعتراف عیسى (ع) به شایسته نبودن خویش و مادرش مریم براى خدایى، دلیل واهى بودن عقیده مسیحیان به الوهیت آنان (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق)
۱۴- عیسى (ع) بدور از اندیشه همتایى با خداوند (ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ... تعلم ما فى نفسى) جمله «ما یکون لى ان اقول ...» بیان این جهت است که عیسى (ع) هرگز چیزى را که سزاوار وى نیست اظهار نداشته و جمله «تعلم ما فى نفسى» اشاره به این دارد که در اندیشه و افکار وى نیز چنین چیزى یعنى شایستگى الوهیت و همتایى با خداوند، خطور نکرده است.
۱۵- خداوند آگاه به گفته ها و اندیشه هاى آدمیان و تمامى حالات و صفات نفسانى ایشان (ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى)
۱۶- آگاه نبودن خداوند به ادعاى الوهیت عیسى (ع) على رغم آگاهى مطلق او دلیل روشن بر نبود چنین ادعایى در گفته هاى عیسى (ع) (ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى)
۱۷- مسیح (ع) آگاه و معتقد به احاطه علمى خداوند بر وى و تمامى اندیشه ها و صفات نفسانى او (تعلم ما فى نفسى)
۱۸- انسانها و حتى پیامبرانى همانند مسیح (ع) ناآگاه به آنچه خداوند در درون ذات خویش دارد. (تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک)
۱۹- توجه به محدودیت دانش پیامبران (ع) بازدارنده آدمى از باور به الوهیت آنان (و لا اعلم ما فى نفسک)
۲۰- دانایى خداوند به درون عیسى (ع) و بى خبرى عیسى (ع) از درون خداوند، دلیل نفى الوهیت عیسى (ع) و حصر آن به خداوند. (سبحنک ... تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علّم الغیوب) جمله «سبحنک ما یکون لى ..»، بیانگر یگانگى خداوند و نفى الوهیت از عیسى (ع) است و جمله «تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ...» که حاکى از محدودیت علمى عیسى (ع) و علم مطلق خداوند است، به منزله دلیل آن مى باشد.
۲۱- تنها خداوند داراى آگاهى گسترده و دقیق به تمامى غیبها و اسرارها (انک انت علّم الغیوب)
۲۲- دانایى گسترده و دقیق به درون انسانها، تنها از آن خداست. (تعلم ما فى نفسى ... انک انت علّم الغیوب)
۲۳- درون و ذات مردمان و اندیشه هاى ابراز نشده ایشان از جمله امور غیبى (تعلم ما فى نفسى ... انک انت علّم الغیوب)
۲۴- دانایى مطلق به تمامى حقایق جهان، ملاک الوهیت (تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علّم الغیوب)
موضوعات مرتبط
- آفرینش: علم به آفرینش ۲۴
- اسماء و صفات: صفات جلال ۷
- الوهیت: مقام الوهیت ۶ ; ملاک الوهیت ۶، ۲۴
- امّت: پرسش از گرایش امّت ها ۲
- انبیا: در قیامت ۱ ; پرسش از انبیا ۲ ; دعوت انبیا ۱۱ ; عقیده انبیا ۱۱ ; علم انبیا ۱۸ ; محدوده علم انبیا ۱۸، ۱۹ ; نفى الوهیت انبیا ۱۹
- انسان: جهل انسان ۱۸ ; حالات انسان ۱۵ ; راز انسان ها ۲۲، ۲۳ ; نیت انسان ۱۵
- توحید: ذاتى ۷، ۸، ۱۲، ۱۴ ; توحید عبادى ۷، ۸
- خدا: اختصاصات خدا ۲۰، ۲۱، ۲۲ ; انکار خدا ۴ ; تنزیه خدا ۷، ۸ ; علم به ذات خدا ۲۰ ; علم خدا ۱۶، ۱۷، ۱۸ ; علم غیب خدا ۱۵، ۲۰، ۲۱، ۲۲ ; وحدانیّت خدا ۱۲
- شرک: ذاتى ۴ ; شرک عبادى ۴ ; نفى شرک ۸، ۱۱
- عقیده: باطل ۳، ۵، ۱۳ ; موانع عقیده باطل ۱۹
- علم: اهمیّت علم ۲۴
- عیسى (ع): الوهیت عیسى (ع) ۳، ۵ ; پرسش از عیسى (ع) ۱ ; تنزیه عیسى (ع) ۱۴ ; جهل عیسى (ع) ۲۰ ; حالات عیسى (ع) ۱۷ ; شخصیت عیسى (ع) ۱۰ ; عقیده عیسى (ع) ۸، ۱۰، ۱۳، ۱۴، ۱۶، ۱۷ ; علم عیسى (ع) ۱۷ ; عیسى (ع) در قیامت ۱، ۹ ; نفى الوهیت عیسى (ع) ۹، ۱۳، ۱۶، ۲۰
- غیب: موارد غیب ۲۳
- قیامت: پرسش در قیامت ۱، ۲
- مریم (ع): الوهیت مریم (ع) ۳، ۵ ; نفى الوهیت مریم (ع) ۹، ۱۳
- مسیحیان: عقیده مسیحیان ۳، ۵، ۱۳
منابع