تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۰۷ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۴

آيه ۶۲-۶۹

آيه و ترجمه

وَ مِن دُونهِمَا جَنَّتَانِ(۶۲) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۶۳) مُدْهَامَّتَانِ(۶۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۶۵) فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضاخَتَانِ(۶۶) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۶۷) فِيهِمَا فَكِهَةٌ وَ نخْلٌ وَ رُمَّانٌ(۶۸) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۶۹) ترجمه : ۶۲ - و پائين تر از آنها دو بهشت ديگر است . ۶۳ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۶۴ - هر دو كاملا خرم و سرسبزند! ۶۵ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۶۶ - در آنها دو چشمه در حال فوران است . ۶۷ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۵

۶۸ - در آنها ميوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است . ۶۹ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ تفسير: دو بهشت ديگر بااوصاف شگفت آورش در ادامه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى والا سخن مى گفت در اين آيات از دو بهشت سخن مى گويد كه در مرحله پائينترى و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند، و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است . نخست مى فرمايد: «و پائينتر از آنها دو بهشت ديگر است » (و من دونهما جنتان ). براى اين جمله دو تفسير ذكر كرده اند نخست همان كه در بالا گفتيم تفسير ديگر اينكه : تعبير «من دونهما» يعنى غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر براى همان مؤ منان است كه به عنوان تنوع در ميان اين باغهاى بهشتى در گردشند، چرا كه طبع آدمى تنوع طلب است و از آن لذت مى برد. ولى با توجه به لحن اين آيات ، و همچنين رواياتى كه در تفسير آن وارد شده تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: جنتان من فضة ، آنيتهما و ما فيهما، جنتان من ذهب آنيتهما و ما فيهما: «دو بهشت كه بناى آنها و هر چه در آنها است از نقره است ، و دو بهشت است كه بناى آنها و هر چه در آنها است از طلا است » (تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش ‍ مواهب آنها باشد).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۶

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير همين آيه فرمود: لا تقولن الجنة واحدة ، ان الله يقول : «و من دونهما جنتان و لا تقولن درجة واحدة ان الله يقول : درجات بعضها فوق بعض » انما تفاضل القوم بالاعمال : «نگو بهشت يكى است ، چرا كه خداوند مى گويد: غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر است »، و نگو درجه واحدى است ، چرا كه خداوند مى فرمايد: «درجاتى است كه بعضى بالاتر از بعض ديگر است و اين تفاوت به خاطر اعمال مى باشد». روى همين اصل در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمده است : جنتان من ذهب للمقربين ، و جنتان من ورق لاصحاب اليمين : «دو بهشت از طلا است براى مقربان ، و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين ». سپس مى افزايد: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد» (فباى آلاء ربكما تكذبان ). بعد به پنج ويژگى اين دو بهشت كه بعضى با آنچه درباره دو بهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است پرداخته ، مى گويد: «هر دو كاملا خرم و سرسبزند» (مدهامتان ). «مدهامتان » از ماده «ادهيمام » و از ريشه «دهمه » (بر وزن تهمه ) در اصل به معنى «سياهى » و «تاريكى شب » است ، سپس به سبز پررنگ نيز اطلاق شده است ، و از آنجا كه چنين رنگى نشانه نهايت شادابى و طراوت گياهان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۷

و درختان است اين تعبير بيانگر نهايت خرمى آن دو بهشت است . باز در اينجا اضافه مى كند: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). در آيه بعد به توصيف ديگرى پرداخته ، مى گويد: «در آنها دو چشمه در حال فوران است » (فيهما عينان نضاختان ). «نضاختان » از ماده «نضخ » به معنى فوران آب مى باشد. دگر بار از جن و انس به صورت يك استفهام انكارى مى پرسد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). آيه بعد درباره ميوه هاى اين دو بهشت چنين مى گويد: «در آنها ميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است » (فيهما فاكهة و نخل و رمان ). بدون شك «فاكهة » مفهوم گسترده اى دارد و همه انواع ميوه را شامل مى شود، ولى اهميت خرما و انار سبب شده كه بالخصوص از آن دو نام برده شود، و اينكه بعضى از مفسران پنداشته اند كه اين دو ميوه در مفهوم «فاكهة » داخل نيست اشتباه است ، زيرا علماى لغت آنرا انكار كرده اند، و اصولا عطف «خاص » بر «عام » در مواردى كه امتيازى موجود باشد كاملا معمول است ، چنانكه در آيه ۹۸ سوره بقره مى خوانيم : من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين : ((كسى كه دشمن خدا و ملائكه و فرستادگان او و جبرئيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران مى باشد)).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۸

در اينجا «جبرئيل » و «ميكائيل » كه دو نفر از فرشتگان بزرگ خدا هستند بعد از ذكر «ملائكه » به طور عام مورد توجه قرار گرفته اند. باز همان سؤ ال را تكرار كرده ، مى فرمايد: «كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

نكته :

ارزش ميوه ها قابل توجه اينكه در آيات فوق از ميان غذاهاى بهشتى مخصوصا روى ميوه ها تكيه شده و از ميان تمام ميوه ها به خصوص خرما و انار را نام مى برد، و عجب اينكه بجاى «خرما» «درخت نخل » گفته شده ، ولى در مورد انار نام خود ميوه آمده است ، و لابد هر كدام نكته اى دارد. اما ذكر خصوص ميوه ها از ميان غذاهاى بهشتى بخاطر اهميتى است كه ميوه ها در تغذيه دارند، تا آنجا كه انسان را موجودى «ميوه خوار» ناميده اند، و نقش ميوه ها در طراوت و شادابى و نشاط انسان نه تنها از نظر علمى بلكه از نظر تجربه عمومى مردم نيز آشكار است . و اما ذكر درخت نخل بجاى ميوه آن ممكن است از اين نظر باشد كه درخت نخل علاوه بر ميوه اش از جهات مختلف مورد استفاده است در حالى كه درخت انار چنين نيست ، از برگهاى نخل انواع وسائل زندگى ، از فرش گرفته تا كلاه و لباس و وسيله حمل و نقل و تخت خواب مى بافند، و از الياف آن استفاده هاى مختلف مى كنند، بعضى از قسمتهاى آن خواص داروئى دارد و حتى از تنه آن به عنوان ستون براى بعضى عمارتها يا پل براى عبور از نهرها استفاده مى كنند. و اما انتخاب اين دو ميوه از ميان ميوه هاى بهشتى به خاطر تنوع اين دو مى باشد: يكى غالبا در مناطق گرم مى رويد، و ديگرى در مناطق سرد، يكى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۷۹

ماده قندى دارد، و ديگرى ماده اسيدى ، يكى از نظر طبيعت گرم است و ديگرى از نظر طبيعت سرد، يكى غذا است و ديگرى برطرف كننده تشنگى . درباره مواد حياتى موجود در خرما و انواع ويتامينهاى آن كه امروز كشف شده و بالغ بر ۱۳ ماده حياتى و ۵ نوع ويتامين است و همچنين ساير خواص آن ذيل آيه ۲۵ سوره مريم تحت عنوان يك غذاى نيروبخش سخن گفته ايم . و اما «انار» كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان بهترين ميوه ها (سيدالفاكهة ) معرفى شده . دانشمندان غذاشناس مطالب بسيارى گفته اند، از جمله روى قدرت پاك كنندگى خون و وجود مقدار قابل ملاحظه اى «ويتامين ث » در آن تكيه كرده اند. فوائد فراوان ديگرى براى انار (شيرين و ترش ) در كتب آمده است از جمله تقويت معده ، دفع تبهاى صفرائى ، يرقان ، جرب (بيمارى خارش ) تقويت ديد چشم ، رفع جراحات مزمن ، تقويت لثه ، دفع اسهال است . در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اطعموا صبيانكم الرمان ، فانه اسرع لشبابهم : «به كودكان خود انار دهيد كه موجب رشد سريع آنها است ». و در حديث ديگرى آمده است : فانه اسرع لالسنتهم : «زودتر به سخن مى آيند».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۰

و در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمودند ما على وجه الارض ثمرة كانت احب الى رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) من الرمان : «هيچ ميوه اى در روى زمين نزد رسول خدا محبوبتر از انار نبود».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۱

آيه ۷۰-۷۸

آيه و ترجمه

فِيهِنَّ خَيرَتٌ حِسانٌ(۷۰) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۷۱) حُورٌ مَّقْصورَتٌ فى الخِْيَامِ(۷۲) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۷۳) لَمْ يَطمِثهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانُّ(۷۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۷۵) مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضرٍ وَ عَبْقَرِىٍ حِسانٍ(۷۶) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۷۷) تَبَرَك اسمُ رَبِّك ذِى الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ(۷۸) ترجمه : ۷۰ - و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا. ۷۱ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۷۲ - حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند. ۷۳ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۲

۷۴ - زنانى كه هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه اند). ۷۵ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۷۶ - اين در حالى است كه اين بهشتيان بر تختهائى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده . ۷۷ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۷۸ - پربركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و جمال تو. تفسير: باز هم همسران بهشتى در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اين آيات نيز به قسمتهاى ديگر از اين مواهب اشاره شده است . نخست مى فرمايد: «در اين دو بهشت نيز زنانى هستند نيكوخلق و زيبا» (فيهن خيرات حسان ). زنانى كه جمع ميان «حسن سيرت » و «حسن صورت » كرده اند، چرا كه «خير» غالبا در مورد صفات نيك و جمال معنوى به كار مى رود و «حسن » غالبا در زيبائى و جمال ظاهر. در رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شمرده شده كه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود، از جمله خوش ‍ زبان بودن ، نظافت و پاكى ، آزار نرسانيدن ، نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۳

خلاصه اينكه تمام صفات كمال و جمالى كه در يك همسر مطلوب است در آنها جمع است ، و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند، و به همين دليل قرآن در يك تعبير كوتاه و پرمعنى از آنها به عنوان «خيرات حسان » تعبير كرده است . و به دنبال ذكر اين نعمت باز مى افزايد: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). سپس در ادامه توصيف اين زنان بهشتى اضافه مى كند: «آنها حوريانى هستند كه در خيمه هاى بهشتى مستورند» (حور مقصورات فى الخيام ). «حور» جمع «حوراء» و «احور» به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است ، و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است . تعبير به «مقصورات » اشاره به اين است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از ديگران مستور و پنهانند. «خيام » جمع «خيمه » است ، ولى به طورى كه در روايات اسلامى آمده خيمه هاى بهشتى شباهتى به خيمه هاى اين جهان ندارند، از نظر گستردگى و وسعت و زيبائى . اين نكته نيز قابل توجه است كه «خيمه » طبق آنچه علماى لغت و بعضى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۴

از مفسران گفته اند تنها به معنى خيمه هاى پارچه اى كه در ميان ما معروف است نمى باشد، بلكه به خانه هاى چوبى و يا حتى هر خانه مدورى كلمه خيمه اطلاق مى شود، و گاه گفته شده «خيمه » عبارت است از هر خانه اى كه از سنگ و مانند ساخته نشده است . و بار ديگر همان سؤ ال پرمعنى را تكرار كرده مى گويد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). آيه بعد توصيف ديگرى است درباره حوريان بهشتى ، مى فرمايد: «هرگز پيش از اين جن و انس ديگرى با آنها تماس نگرفته ، و دوشيزه اند» (لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ). البته چنانكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى كه در اين دنيا همسر يكديگرند هرگاه هر دو باايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند، و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى كنند. و حتى از روايات استفاده مى شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده اند. سپس مى فرمايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۵

در آخرين توصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده ، مى گويد: «ساكنان اين دو بهشت در حالى هستند كه تكيه بر تختهائى زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است » (متكئين على رفرف خضر و عبقرى حسان ). «رفرف » در اصل به معنى برگهاى گسترده درختان است و سپس به پارچه هاى زيباى رنگارنگ كه بى شباهت به منظره باغها نيست اطلاق شده . «عبقرى » در اصل به معنى هر موجود بى نظير يا كم نظير است ، و لذا به دانشمندانى كه وجود آنها در ميان مردم نادر است «عباقرة » مى گويند، بسيارى معتقدند كلمه «عبقر» در آغاز اسمى بوده كه عرب براى شهر پريان انتخاب كرده بود، و از آنجا كه اين شهر موضوع ناشناخته و نادرى بوده ، هر موضوع بى نظير را به آن نسبت مى دهند و «عبقرى » مى گويند، بعضى نيز گفته اند كه «عبقر» شهرى بود كه بهترين پارچه اى ابريشمين را در آن مى بافتند. ولى به هر حال ريشه اصلى فعلا متروك شده ، و عبقرى به صورت يك كلمه مستقل به معنى «نادرالوجود» يا «عزيزالوجود» به كار مى رود، و با اينكه مفرد است گاهى معنى جمعى نيز مى دهد (مانند آيه مورد بحث ). و «حسان » جمع «حسن » (بر وزن چمن ) به معنى خوب و زيبا است . به هر حال اين تعبيرات همه حاكى از اين است كه بهشت همه چيزش ‍ ممتاز است ، ميوه ها، غذاها، قصرها، فرشها و خلاصه هر چيزش در نوع خود بى نظير و بى مانند است ، بلكه بايد گفت اين تعبيرات نيز هرگز نمى تواند آن

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۶

مفاهيم بزرگ و بى مانند را در خود جاى دهد، و تنها شبحى از آنرا در ذهن ما ترسيم مى كند. سپس براى آخرين بار (و سى و يكمين مرتبه ) اين سؤ ال را از انس و جن و از تمام افراد مى كند: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). نعمتهاى معنوى ؟ يا نعمتهاى مادى ؟ نعمتهاى اين جهان ؟ يا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى كه سر تا پاى وجود شما را فراگرفته و دائما غرق در آنيد، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپريد، و از بخشنده اينهمه نعمتها و كسى كه در انتظار نعمتهايش در آينده هستيد غافل مى شويد؟ كداميك را منكر هستيد؟ و در آخرين آيه اين سوره مى فرمايد: «پربركت و زوال ناپذير است نام پروردگارت كه صاحب جلال و اكرام است » (تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام ). «تبارك » از ريشه «برك » (بر وزن درك ) به معنى سينه شتر است ، و از آنجا كه شتران هنگامى كه در جائى مى خوابند و ثابت مى مانند سينه خود را به زمين مى چسبانند اين واژه به معنى ثابت ماندن و پايدار و با دوام بودن به كار رفته است ، و نيز از آنجا كه سرمايه با دوام و زوال ناپذير فوائد زياد دارد به موجود پرفايده «مبارك » گفته مى شود، و شايسته ترين كسى كه اين عنوان براى او سزاوار است ذات پاك خداوند است كه سرچشمه همه خيرات و بركات مى باشد. اين تعبير به خاطر آن است كه در اين سوره انواع نعمتهاى الهى ، در زمين و آسمان ، در خلقت بشر، و در دنيا و آخرت آمده است ، و از آنجا كه اينها همه

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۷

از وجود پربركت پروردگار افاضه مى شود، مناسبترين تعبير همان است كه در اين آيه آمده است . زيرا منظور از «اسم » در اينجا اوصاف پروردگار است ، مخصوصا صفت رحمانيت كه منشاء همه اين بركات است ، و به تعبير ديگر افعال خداوند از صفات او سرچشمه مى گيرد، اگر عالم هستى را با نظام آفريد و در همه چيز ميزان قرار داد «حكمت » او ايجاب مى كرد، و اگر قانون عدالت را در همه چيز حكمفرما فرمود «علم و عدل » او ايجاب مى كند، و اگر مجرمان را در انواع مجازاتهائى كه در اين سوره اشاره شد گرفتار مى سازد «منتقم » بودنش اقتضا مى نمايد، و اگر مؤ منان صالح را مشمول انواع مواهب معنوى و مادى در اين جهان و جهان ديگر قرار مى دهد «فضل و رحمت » واسعه او ايجاب مى كند، بنابراين اسم او اشاره به «صفات » او است ، و صفات او هم عين ذات پاك او است . تعبير به «ذى الجلال و الاكرام » اشاره اى است به تمام صفات جمال و جلال او (ذى الجلال اشاره به صفات سلبيه ، و ذى الاكرام اشاره به صفات ثبوتيه است ). جالب اينكه اين سوره با نام خداوند رحمن آغاز شد، و با نام پروردگار ذوالجلال و الاكرام پايان مى گيرد، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .

نكته ها:

۱ - در آيه ۳۷ اين سوره بعد از ذكر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى دنيا مى فرمايد: «و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام » و در پايان سوره بعد از ذكر انواع نعمتهاى بهشتى مى فرمايد «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام »

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۸

اين دو تعبير بيانگر اين واقعيت است كه همه خطوط به ذات پاك او منتهى مى شود، و هر چه هست از ناحيه او است ، دنيا از ناحيه او است ، و عقبى نيز از ناحيه او است ، و جلال و اكرام او همه چيز را فراگرفته . ۲ - در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : شخصى در محضرش دعا مى كرد و مى گفت : يا ذاالجلال و الاكرام : «اى خداوندى كه صاحب جلال و اكرامى » پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: قد استجيب لك فسل : «اكنون كه خدا را به اين نام خواندى دعايت مستجاب شد هر چه مى خواهى بخواه »!. و در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مردى را مشاهده كرد كه ايستاده و مشغول نماز بود، بعد از ركوع و سجود و تشهد دعا كرد و در دعايش چنين گفت : اللهم انى اسئلك بان لك الحمد لا اله الا انت وحدك لا شريك لك المنان بديع السموات و الارض ، يا ذاالجلال و الاكرام ، يا حى يا قيوم ، انى اسئلك ... پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: لقد دعا الله باسمه العظيم الذى اذا دعى به اجاب ، و اذا سئل به اعطى : «اين مرد خدا را به نام عظيمى خواند كه هر گاه به آن دعا شود اجابت مى كند و اگر به وسيله آن سؤ ال كنند عطا مى فرمايد». ۳ - در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام » فرمود: نحن جلال الله و كرامته التى اكرم الله العباد بطاعتنا: «ما جلال خداوند و كرامت او هستيم كه بندگان را به اطاعت ما گرامى داشته است ».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۸۹

روشن است كه اهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) جز به سوى خدا دعوت نمى كنند، و جز به اطاعت او نمى خوانند، و هاديان راه و كشتيهاى نجات در اين درياى متلاطم زندگى دنيا هستند، و بنابراين يكى از مصداقهاى جلال و اكرام الهى محسوب مى شوند، چه اينكه خداوند به وسيله اوليائش مردم را مشمول نعمت هدايت مى سازد. ۴ - بعضى نقل كرده اند كه نخستين بخشى از قرآن مجيد كه در مكه بر قريش آشكار خوانده شد آيات آغاز همين سوره «الرحمن » بود، «عبدالله بن مسعود» مى گويد: ياران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) جمع شدند و گفتند تاكنون قريش از قرآن هيچ نشنيده اند، در ميان ما كيست كه قرآن را آشكارا بر آنها بخواند، من گفتم آن كس منم ! گفتند: ما مى ترسيم تو را آزار دهند، بهتر اين است كه كسى اين كار را بر عهده گيرد كه قبيله نيرومندى داشته باشد تا از او دفاع كنند. گفتم مرا به حال خود بگذاريد خداوند مدافع من است . روز ديگر «ابن مسعود» در وسط روز در كنار مقام ابراهيم قرار گرفت و در حالى كه قريش در مجلس خود نشسته بودند برخاست و با صداى بلند شروع كرد: بسم الله الرحمن الرحيم الرحمن علم القران ... و همچنان ادامه داد، قريش خاموش شدند و گوش فرادادند سپس گفتند: اين مرد بى سر و پا چه مى گويد؟! بعضى گفتند: او قسمتى از سخنانى را كه محمد آورده است تلاوت مى كند، برخاستند و محكم بر صورت او كوبيدند، ولى او همچنان به تلاوت سوره تا آنجا كه خدا مى خواست ادامه داد. سپس به سوى اصحاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) برگشت در حالى كه آثار زخم بر صورتش نمايان بود، گفتند ما از همين بر تو مى ترسيديم ! ابن مسعود گفت : هرگز اين دشمنان خدا در نظر من اين اندازه كوچك

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۰

نبودند، اگر مى خواهيد فردا هم ادامه مى دهم ابدا ترس ندارم ، گفتند: نه ، همين مقدار كافى است ، آنچه را كه آنها نمى خواستند بر آنها خواندى . به همين دليل «ابن مسعود» را نخستين كسى مى شمرند كه قرآن را در مكه آشكارا براى مشركان خواند. خداوندا! تو ذوالجلال و الاكرامى ، به جلال و اكرامت سوگند كه ما را از نعمتها و مواهب بهشتى محروم مگردان . پروردگارا! دايره رحمتت بسيار گسترده است هر چند ما عملى كه شايسته آن باشد انجام نداده ايم آنچه لايق مقام رحمانيت تو است با ما رفتار كن . بارالها! ما هيچيك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم ، و خود را همواره غرق احسان تو مى دانيم ، آنها را بر ما مستدام دار! آمين يا رب العالمين .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۱

َسوره واقعه

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۹۶ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۳

محتواى سوره واقعه در «تاريخ ‌القرآن » از «ابن نديم » نقل شده كه سوره «واقعه » چهل و چهارمين سوره اى است كه بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شد قبل از آن سوره «طه »، و بعد از آن «شعرا» بوده است . اين سوره همانگونه كه از لحن آن پيدا است ، و مفسران نيز تصريح كرده اند، در مكه نازل شده است ، هر چند بعضى گفته اند آيه ۸۱ و ۸۲ در مدينه نازل گرديده ، ولى دليلى براى اين گفته در دست نيست ، و نشانه اى در آيات مزبور بر اين ادعا وجود ندارد. سوره واقعه چنانكه از نامش پيدا است از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مى گويد، و اين معنى در تمام آيات ۹۶ گانه سوره مساءله اصلى است ، اما از يك نظر مى توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد: ۱ - آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن . ۲ - گروه بندى انسانها در آن روز و تقسيمشان به «اصحاب اليمين » و «اصحاب الشمال » و «مقربين ». ۳ - بحث مشروحى از مقامات مقربين و انواع پاداشهاى آنها در بهشت . ۴ - بحث مشروحى درباره گروه دوم يعنى اصحاب اليمين و انواع مواهب الهى بر آنها. ۵ - بحث قابل ملاحظه اى درباره «اصحاب الشمال » و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۴

۶ - ذكر دلائل مختلفى پيرامون مساءله معاد از طريق بيان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچيز، و تجلى حيات در گياهان ، و نزول باران ، و فروغ آتش ، كه در ضمن نشانه هائى از توحيد نيز محسوب مى شود. ۷ - ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر كه آن خود نيز از مقدمات رستاخيز است . ۸ - نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤ منان و كافران و سرانجام سوره را با نام پروردگار عظيم پايان مى دهد. فضيلت تلاوت اين سوره درباره تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع اسلامى ذكر شده است ، از جمله در حديثى از رسول خدا مى خوانيم : «من قراء سورة الواقعه كتب ليس من الغافلين »: «كسى كه سوره واقعه را بخواند نوشته مى شود كه اين فرد از غافلان نيست ». چرا كه آيات سوره آنقدر تكاندهنده و بيداركننده است كه جائى براى غفلت انسان باقى نمى گذارد. به همين دليل در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : وقتى از آن حضرت سؤ ال كردند: چرا با اين سرعت آثار پيرى در چهره مبارك شما ظاهر شده است ؟ در پاسخ فرمود: شيبتنى هود، والواقعه ، والمرسلات ، و عم يتسائلون : «سوره هاى هود و واقعه و مرسلات و عم مرا پير كرد»! (چرا كه

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۵

در اين سوره ها اخبار تكاندهنده اى از قيامت و رستاخيز و حوادث هولناك و مجازات مجرمان آمده ، همچنين داستانهاى تكاندهنده اى از سرگذشت اقوام پيشين و بلاهائى كه بر آنها نازل شد). در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء فى كل ليلة جمعة الواقعة احبه الله ، و حببه الى الناس اجمعين ، و لم ير فى الدنيا بؤ سا ابدا، و لا فقرا و لا فاقة و لا آفة من آفات الدنيا، و كان من رفقاء اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ((هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و نزد همه مردم محبوب مى كند، و هرگز در دنيا ناراحتى نمى بيند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنيا دامنگيرش نمى شود، و از دوستان اميرمؤ منان على (عليه السلام ) خواهد بود)). در حديث ديگرى آمده است كه عثمان بن عفان به عنوان عيادت وارد بر عبدالله بن مسعود شد در همان بيمارى كه با آن از دنيا رفت ، پرسيد: از چه ناراحتى ؟ گفت : از گناهانم ، گفت : چه ميل دارى ؟ گفت : رحمت پروردگارم ! گفت : اگر موافق باشى طبيب براى تو بياوريم ؟ گفت : طبيب بيمارم كرده ، گفت : اگر مايل باشى دستور دهم عطاى تو را از بيت المال بياورند، گفت : آن روز كه نيازمند بودم به من ندادى و امروز كه بى نيازم به من مى دهى ؟! گفت : مانعى ندارد براى دخترانت باشد، گفت : آنها هم نيازى ندارند، چرا كه من سفارش كردم سوره «واقعه » را بخوانند، من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمايد: من قراء سورة الواقعة كل ليلة لم تصبه فاقة ابدا: «هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقير نخواهد شد».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۹۶

و به همين دليل در روايت ديگرى سوره واقعه سوره «غنى » ناميده شده است . روشن است كه تنها نمى توان با لقلقه زبان اينهمه بركات را در اختيار گرفت ، بلكه بايد به دنبال تلاوت فكر و انديشه ، و به دنبال آن حركت و عمل باشد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←