تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱-۱۴
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(۱) لَيْس لِوَقْعَتهَا كاذِبَةٌ(۲) خَافِضةٌ رَّافِعَةٌ(۳) إِذَا رُجَّتِ الاَرْض رَجًّا(۴) وَ بُستِ الْجِبَالُ بَسًّا(۵) فَكانَت هَبَاءً مُّنبَثًّا(۶) وَ كُنتُمْ أَزْوَجاً ثَلَثَةً(۷) فَأَصحَب الْمَيْمَنَةِ مَا أَصحَب الْمَيْمَنَةِ(۸) وَ أَصحَب المَْشئَمَةِ مَا أَصحَب المَْشئَمَةِ(۹) وَ السبِقُونَ السبِقُونَ(۱۰) أُولَئك الْمُقَرَّبُونَ(۱۱) فى جَنَّتِ النَّعِيمِ(۱۲) ثُلَّةٌ مِّنَ الاَوَّلِينَ(۱۳) وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(۱۴)
ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت ) برپا شود، ۲ - هيچكس نمى تواند آن را انكار كند. ۳ - گروهى را پائين مى آورد و گروهى را بالا مى برد. ۴ - اين در هنگامى است كه زمين به شدت به لرزه در مى آيد. ۵ - و كوهها در هم كوبيده مى شود. ۶ - و به صورت غبار پراكنده در مى آيد. ۷ - و شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد. ۸ - نخست «اصحاب ميمنه » هستند، چه اصحاب ميمنه اى ؟ ۹ - گروه ديگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى ؟ ۱۰ - و سومين گروه پيشگامان پيشگام ! ۱۱ - آنها مقربانند ۱۲ - در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند
۱۳ - گروه كثيرى از امتهاى نخستين هستند ۱۴ - و اندكى از امت آخرين ! تفسير: واقعه عظيم ! مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن تواءم است ، و اين در بسيارى از سوره هاى قرآن كه بحث از قيامت مى كند كاملا به چشم مى خورد، در اين سوره واقعه كه بر محور معاد دور مى زند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است . در آغاز مى فرمايد: «هنگامى كه واقعه عظيم قيامت برپا شود» (اذا وقعت الواقعة ). «هيچكس نمى تواند آنرا انكار كند» (ليس لوقعتها كاذبة ). چرا كه حوادث پيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مى شود. «واقعة » به صورت سربسته اشاره به مساءله رستاخيز است و از آنجا كه وقوعش حتمى است از آن تعبير به «واقعه » شده ، و حتى بعضى آنرا يكى از نامهاى قيامت شمرده اند. واژه «كاذبة » را در اينجا بعضى به معنى مصدرى گرفته اند، اشاره به اينكه وقوع قيامت آنچنان ظاهر و آشكار خواهد بود كه هيچگونه جاى تكذيب
و گفتگو ندارد، بعضى نيز آنرا به معنى ظاهريش كه اسم فاعل است تفسير كرده اند و گفته اند در برابر وقوع رستاخيز تكذيب كننده اى وجود نخواهد داشت . به هر حال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات تواءم است بلكه انسانها هم دگرگون مى شوند همانگونه كه در آيه بعد مى فرمايد: «گروهى را پائين مى آورد و گروهى را بالا مى برد»! (خافضة رافعة ). مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مى كنند، و مستضعفان مؤ من و صالح بر اوج قله افتخار قرار مى گيرند، عزيزان بى دليل ذليل مى شوند، و محرومان بى جهت عزيز مى گردند، گروهى در قعر جهنم سقوط مى كنند، و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مى گيرند، و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى ! و لذا در روايتى از امام على بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «خافضة »: حفضت و الله باعداءالله فى النار، «رافعة »: رفعت و الله اولياءالله الى الجنة : «رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى كند، و رافعه است چرا كه به خدا سوگند اولياءالله را به بهشت بالا مى برد»!. سپس به توصيف بيشترى در اين زمينه پرداخته مى گويد: «اين در هنگامى
است كه زمين به شدت به لرزه درآيد» (اذا رجت الارض رجا). اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه «كوهها در هم كوبيده و خرد مى شود» (و بست الجبال بسا). «و به صورت غبار پراكنده اى در مى آيد» (فكانت هباءا منبثا). «رجت » از ماده «رج » (بر وزن حج ) به معنى حركت دادن شديد است و «رجرجة » به اضطراب گفته مى شود. «بست » از ماده «بس » (بر وزن حج ) در اصل به معنى نرم كردن آرد به وسيله آب است . «هباء» به معنى غبار است و «منبث » به معنى پراكنده ، بعضى گفته اند «هباء» آن غبارهاى بسيار كوچكى است كه در فضا معلق است و در حال عادى ديده نمى شود مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنه اى به درون محل تاريكى بتابد. اكنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مى تواند كوه هاى عظيم را كه در صلابت و استحكام ضرب المثلند آنچنان متلاشى كند كه تبديل به غبار پراكنده كند، و فريادى كه از اين انفجار عظيم برمى خيزد از آن هم وحشتناكتر است . به هر حال در آيات قرآن درباره وضع كوهها در آستانه قيامت تعبيرات گوناگونى ديده مى شود كه در حقيقت مراحل مختلف انفجار عظيم كوهها را نشان مى دهد. گاه مى گويد: «كوهها به حركت در مى آيند» و تسير الجبال سيرا (طور - ۱۰).
و گاه مى گويد: «كوهها از جا كنده مى شوند» و اذ الجبال نسفت (مرسلات - ۱۰). و گاه مى فرمايد: «برداشته مى شوند و در هم كوبيده مى شوند» فدكتا دكة واحدة (حاقه - ۱۴). و زمانى مى گويد: «به تلى از شن متراكم تبديل خواهند شد» و كانت الجبال كثيبا مهيلا (مزمل - ۱۴). و گاه مى فرمايد: «به صورت غبار پراكنده اى در مى آيند»! (آيه مورد بحث ). و سرانجام مى گويد: «همچون پشم زده شده اى در فضا پخش مى شوند» كه تنها رنگى از آن ديده مى شود و تكون الجبال كالعهن المنفوش (قارعه - ۵). البته هيچكس جز خدا دقيقا نمى داند مسير اين حوادث چگونه است ؟ و شايد با الفاظ و در قالب سخنان ما قابل توصيف نباشد، ولى اين اشارات پرمعنى همگى حاكى از عظمت اين انفجار بزرگ است . بعد از بيان وقوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته ، و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده ، مى گويد: «و شما در آن روز سه دسته خواهيد بود» (و كنتم ازواجا ثلاثة ). مى دانيم «زوج » هميشه به جنس مذكر و مؤ نث گفته نمى شود، بلكه به امورى كه قرين هم هستند نيز زوج اطلاق مى شود، و از آنجا كه اصنافى از مردم در قيامت و حشر و نشر قرين يكديگرند به آنها ازواج اطلاق شده است . در مورد دسته اول مى فرمايد: «نخست اصحاب ميمنه هستند، چه اصحاب
ميمنه اى »؟! (فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة ). منظور از «اصحاب الميمنه » كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند و اين امر در قيامت رمزى و نشانه اى براى مؤ منان نيكوكار و اهل نجات است ، چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده . يا اينكه «ميمنه » از ماده «يمن » به معنى سعادت و خوشبختى گرفته شده ، و به اين ترتيب گروه اول گروه سعادتمندان و خوشبختانند. و با توجه به اينكه در آيه بعد گروه دوم را به عنوان «اصحاب المشئمة » (از ماده «شوم » معرفى مى كند مناسب همين تفسير اخير است ). تعبير به «ما اصحاب الميمنة » (چه گروه خوشبختى ؟) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست ، و اين بالاترين توصيفى است كه در اينگونه موارد امكان دارد، مثل اين است كه مى گوئيم : «فلانكس انسان است ، چه انسانى »؟! سپس به ذكر گروه دوم پرداخته ، مى افزايد: «گروه ديگرى اصحاب شوم هستند چه اصحاب شومى »؟! (و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة ). گروهى بدبخت و تيره روز و بيچاره و بينوا كه نامه هاى اعمالشان را به دست چپشان مى دهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيره بختى و جرم و جنايت آنها. تعبير به «ما اصحاب المشئمة » نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها را
منعكس مى سازد. سرانجام گروه سوم را چنين توصيف مى كند: «و پيشگامان پيشگام » (و السابقون السابقون ). «آنها مقربانند»! (اولئك المقربون ). «سابقون » كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند، آنها «اسوه » و «قدوه » مردمند، و امام و پيشواى خلقند، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند. بنابراين اگر بعضى از مفسران پيشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله (اطاعت خدا) يا نمازهاى پنجگانه ، يا جهاد، يا هجرت ، يا توبه ، و امثال آن تفسير كرده اند، هر كدام گوشه اى از اين مفهوم وسيع را مورد توجه قرار داده اند، وگرنه اين كلمه اينها و غير اينها از خيرات و بركات را شامل مى شود، و نيز اگر در روايات اسلامى گاه «سابقون » به چهار نفر «هابيل » و «مؤ من آل فرعون » و «حبيب نجار» كه هر كدام در امت خود پيشگام بودند، و همچنين اميرمؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام ) كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده ، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است ، و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه
نيست . در حديث ديگرى آمده است كه رسول خدا فرمود: اتدرون من السابقون الى ظل الله يوم القيامة ؟: «آيا مى دانيد چه كسانى پيشگامان به سوى سايه لطف پروردگار در قيامتند»؟! اصحاب عرض كردند: خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود: الذين اذ اعطوا الحق قبلوه ، و اذا سالوه بذلوه ، و حكموا للناس كحكمهم لانفسهم : «آنها كسانى هستند كه وقتى حق به آنها داده شود پذيرا مى گردند، و هنگامى كه از حق سؤ ال شوند آنرا در اختيار مى گذارند، و درباره مردم آنگونه حكم مى كنند كه درباره خودشان »!. در بعضى از روايات نيز به پيامبران مرسل و غير مرسل تفسير شده است . در حديثى نيز مى خوانيم كه ابن عباس مى گويد: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) درباره اين آيه سؤ ال كردم ، فرمود: جبرئيل به من چنين گفته است : ذلك على (عليه السلام ) و شيعته هم السابقون الى الجنة ، المقربون من الله بكرامته لهم : ((آنها على (عليه السلام ) و پيروان او هستند كه پيشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدايند به خاطر احترامى كه خدا براى آنها قائل شده است )). ولى اينها نيز در حقيقت بيان مصداقهاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است ، مفهومى كه همه پيشگامان را در هر امت و ملتى شامل مى شود. سپس در يك جمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ، مى گويد:
«مقربان در باغهاى پرنعمت بهشتند» (فى جنات النعيم ). تعبير به «جنات النعيم » انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى شود. ضمنا اين تعبير مى تواند اشاره به اين باشد كه باغهاى بهشت تنها كانون نعمت است برخلاف باغهاى دنيا كه گاه وسيله زندگى و زحمت است ، همانگونه كه حال مقربان در آخرت با حالشان در دنيا متفاوت است ، زيرا مقام والايشان در اين دنيا تواءم با مسئوليتهائى است در حالى كه در سراى ديگر تنها مايه نعمت است . بديهى است منظور از «قرب » در اينجا «قرب مقامى » است نه «قرب مكانى » چرا كه خداوند مكان ندارد و از ما به ما نزديكتر است . آيه بعد به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده ، مى گويد: «گروه كثيرى از امتهاى نخستينند» (ثلة من الاولين ). «و گروه اندكى از امت آخرين » (و قليل من الاخرين ). «ثلة » چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به معنى جماعت و گروه به كار رفته است . بعضى نيز آنرا از «ثل عرشه » (تختش فروريخت و حكومتش قطع شد) گرفته و آنرا به معنى «قطعه » مى دادند، و در اينجا به قرينه مقابله با «قليل من الاخرين » به معنى قطعه عظيم است .
طبق اين دو آيه گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند، و تنها كمى از آنها از امت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) مى باشند. ممكن است در اينجا اين سؤ ال پيش بيايد كه چگونه اين مساءله با اهميت فوق العاده امت اسلامى سازگار است ، با اينكه خدا آنها را بهترين امت خطاب كرده و فرموده : «كنتم خير امة »... (آل عمران ۱۱۰). پاسخ اين سؤ ال با توجه به دو نكته روشن مى شود: نخست اينكه منظور از مقربان همان سابقون و پيشگامان در ايمانند، مسلم است كه در امت اسلامى پيشگامان در پذيرش اسلام در صدر اول گروه اندكى بودند كه نخستين آنها از مردان على (عليه السلام ) و از زنان خديجه بود در حالى كه كثرت پيامبران پيشين و تعداد امتهاى آنها و وجود پيشگامان در هر امت ، سبب مى شود كه آنها از نظر تعداد فزونى يابند. ديگر اينكه كثرت عددى دليل بر كثرت كيفى نيست ، و به تعبير ديگر ممكن است تعداد سابقون اين امت كمتر باشند ولى از نظر مقام بسيار برتر، همانگونه كه در ميان خود پيامبران نيز تفاوت است : تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض «ما بعضى از رسولان را بر بعض ديگرى برترى داديم » (بقره - ۲۵۳). ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه ممكن است بعضى از مؤ منان در زمره پيشگامان در ايمان نباشند، اما داراى صفات و ويژگيهاى ديگرى باشند كه آنها را همرديف سابقون قرار مى دهد و از نظر پاداش و اجر همرديف آنها هستند، لذا در بعضى از روايات از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: نحن السابقون السابقون و نحن الاخرون : «ما پيشگامان پيشگام ، و ما آخرون هستيم ».
و در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه به جمعى از پيروان خود خطاب كرد و فرمود: انتم السابقون الاولون ، و السابقون الاخرون ، و السابقون فى الدنيا الى ولايتنا، و فى الاخرة الى الجنة : «شما سابقون نخستين و سابقون آخرين هستيد، در دنيا پيشگام در ولايت ما بوديد و در آخرت پيشگام در بهشتيد». اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى تعبير به «اولين » و «آخرين » را به «اولين امت اسلام » و «آخرين امت اسلام » تفسير كرده اند، طبق اين تفسير همه مقربان از امت اسلامند. اما اين تفسير نه با ظاهر آيات سازگار است ، و نه با رواياتى كه در ذيل اين آيات وارد شده كه افرادى از امم پيشين را بالخصوص به عنوان «سابقون اولين » معرفى كرده است .
آيه ۱۵-۲۶
آيه و ترجمه
عَلى سرُرٍ مَّوْضونَةٍ(۱۵) مُّتَّكِئِينَ عَلَيهَا مُتَقَبِلِينَ(۱۶) يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ(۱۷) بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ(۱۸) لا يُصدَّعُونَ عَنهَا وَ لا يُنزِفُونَ(۱۹) وَ فَكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيرُونَ(۲۰) وَ لحَْمِ طيرٍ مِّمَّا يَشتهُونَ(۲۱) وَ حُورٌ عِينٌ(۲۲) كَأَمْثَلِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُونِ(۲۳) جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۲۴) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً(۲۵) إِلا قِيلاً سلَماً سلَماً(۲۶)
ترجمه : ۱۵ - آنها (مقربان ) بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند. ۱۶ - در حالى كه بر آن تكيه كرده و روبروى يكديگرند . ۱۷ - نوجوانانى جاودانى (در شكوه و طراوت ) پيوسته گرداگرد آنها مى گردند. ۱۸ - با قدحها و كوزه ها و جامهائى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور)! ۱۹ - اما شرابى كه از آن دردسر نمى گيرند و نه مست مى شوند. ۲۰ - و ميوه هائى از هر نوع كه مايل باشند. ۲۱ - و گوشت پرنده از هر نوع كه بخواهند. ۲۲ - و همسرانى از حورالعين دارند. ۲۳ - همچون مرواريد در صدف پنهان ! ۲۴ - اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند. ۲۵ - در آن باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شنوند نه سخنان گناه آلود. ۲۶ - تنها چيزى كه مى شنوند «سلام » است «سلام »! تفسير: نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است اين آيات انواع نعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مى شود بازگو مى كند، نعمتهائى كه هر يك از ديگرى دل انگيزتر و روحپرورتر است ، نعمتهائى كه مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد: نخست مى فرمايد: «آنها بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند» (على سرر موضونة ). «در حالى كه تكيه بر آن كرده اند و روبروى يكديگر قرار گرفته و مجلسى پر از انس و سرور دارند» (متكئين عليها متقابلين ). «سرر» جمع «سرير» از ماده «سرور» به معنى تختهائى است كه
صاحبان نعمت در مجالس انس و سرور بر آن مى نشينند)). «موضون » از ماده «وضن » (بر وزن وزن !) در اصل به معنى بافتن زره است ، سپس به هر منسوجى كه تار و پود آن محكم است اطلاق شده ، و در اينجا منظور تختهائى است كه كاملا در كنار هم قرار گرفته و به هم پيوسته است ، يا خود اين تختها داراى بافت مخصوصى است از لؤ لؤ و ياقوت و مانند آن ، چنانكه جمعى از مفسران گفته اند. و در هر حال ساختمان اين تختها، و طرز قرار گرفتن آنها، و مجلس انسى كه بر آنها تشكيل مى شود و سرور و شادمانى در آن موج مى زند، با هيچ بيانى قابل توصيف نيست . در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دستجمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نشان مى دهد يكى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است ، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست ؟ كسى به درستى نمى داند، آيا از اسرار آفرينش سخن مى گويند و شگفتيهاى خلقت خداوند؟ يا از اصول معرفت و اسماء و صفات حسناى او؟ و يا حوادثى كه در اين جهان رخ داده ؟ يا از مصائب جانكاهى كه از آن راحت و آسوده شدند؟ و يا امور ديگرى كه ما در شرائط زندگى اين دنيا قادر بر درك آن نيستيم ؟ كسى نمى داند. سپس از دومين موهبت آنها سخن گفته ، مى فرمايد: «نوجوانانى كه همواره در شكوه و طراوت جوانى به سر مى برند گرداگرد آنها مى گردند و در خدمت آنها هستند» (يطوف عليهم ولدان مخلدون ). تعبير به «يطوف » از ماده «طواف » اشاره به خدمت مداوم آنها است ،
و تعبير به «مخلدون » با اينكه همه اهل بهشت «مخلد» و جاودانى هستند اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زيبائى آنها است . در اينكه اين نوجوانان كيانند؟ تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كرده اند: بعضى گفته اند آنها فرزندان مردم دنيا هستند كه پيش از بلوغ چشم از دنيا بسته ، و چون كار نيك و بدى نداشته اند به لطف پروردگار چنين منصبى را يافته اند، البته آنها از اين كار خود بيشترين لذت را مى برند كه در خدمت مقربان درگاه خدايند. در حديثى از على (عليه السلام ) اين معنى نقل شده است . ولى در تفسير ديگرى مى خوانيم : كه اينها اطفال مشركينند كه به خاطر بى گناهى داراى چنين مرتبه اى شده اند، چرا كه اطفال مؤ منان به پدران و مادران خود ملحق مى شوند. و در تفسير سومى مى خوانيم كه آنها خدمتكارانى هستند بهشتى كه خداوند مخصوصا آنان را براى اين هدف آفريده است . «اين نوجوانان زيبا با قدحها و كوزه ها و جامهاى پر از شراب طهور كه از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سيراب مى كنند» (باكواب و اباريق و كاس من معين ).
اما نه شرابى كه عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلكه هنگامى كه بهشتيان آنرا مى نوشند نه دردسر مى گيرند و نه مست مى شوند)) (لا يصدعون عنها و لا ينزفون ). تنها يك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مى دهد كه تمام وجودشان را در لذتى بى نظير فرومى برد! سپس به چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده ، مى گويد: «نوجوانان بهشتى هر نوع ميوه اى كه آنها مايل باشند به آنها تقديم مى كنند» (و فاكهة مما يتخيرون ). «و گوشت پرندگان از هر نوع كه بخواهند» (و لحم طير مما يشتهون ). مقدم داشتن ميوه بر گوشت ، به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است ، به علاوه ميوه قبل غذا لطف ديگرى دارد. البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه شاخه هاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بهشتيان است ، به طورى كه به آسانى مى توانند از هرگونه ميوهاى شخصا تناول كنند اين معنى ، درباره غذاهاى ديگر بهشتى
نيز مسلما صادق است ، ولى شك نيست ، كه وقتى خدمتكارانى آنچنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد، و به تعبير ديگر اين يكنوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنها است ، حتى در مجالس معمول دنيا نيز بسيار مى شود كه با وجود قرار داشتن ميوه و غذا در دسترس ميهمانان ، ميزبان شخصا به آنها تعارف مى كند، و اين نوعى احترام و محبت محسوب مى شود. و البته در ميان انواع گوشتها، گوشت پرندگان برترى دارد لذا روى آن تكيه شده است . اين نكته نيز قابل ذكر است كه در مورد ميوه تعبير به «يتخيرون » (انتخاب مى كنند) و در مورد گوشت تعبير به «يشتهون » (اشتها دارند) شده است بعضى از مفسران خواسته اند در ميان اين دو تعبير، تفاوتى قائل شوند، ولى بيشتر به نظر مى رسد كه هر دو ناظر به يك معنى است با دو عبارت متفاوت ، منظور اين است بهشتيان هر نوع غذائى را بپسندند از سوى خدمتكاران بهشتى در اختيارشان گذاشته مى شود. سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده ، مى گويد: «و همسرانى از حورالعين دارند» (و حور عين ). «همچون مرواريد در صدف پنهان »! (كامثال اللؤ لؤ المكنون ).
«حور» چنانكه قبلا نيز گفته ايم جمع «حوراء» و «احور»، به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيديش كاملا شفاف است . و «عين » جمع «عيناء» و «اعين » به معنى درشت چشم است ، و از آنجا كه بيشترين زيبائى انسان در چشمان او است روى اين مساءله مخصوصا تكيه شده است . بعضى نيز گفته اند كه «حور» از ماده «حيرت » گرفته شده ، يعنى آنچنان زيبا هستند كه چشمها از ديدن آنها حيران مى شود. «مكنون » به معنى پوشيده است ، و در اينجا منظور پوشيده بودن در صدف است ، زيرا مرواريد به هنگامى كه در صدف قرار دارد و هيچ دستى به آن نرسيده از هميشه شفافتر و زيباتر است ، بعلاوه ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه آنها از چشم ديگران كاملا مستورند، نه دستى به آنها رسيده ، و نه چشمى بر آنها افتاده است ! بعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مى افزايد: «اينها همه پاداشى است در برابر اعمال صالحى كه انجام مى دادند» (جزاء بما كانوا يعملون ). تا تصور نشود اين نعمتهاى بيشمار بهشتى بى حساب به كسى داده مى شود، و يا ادعاى ايمان و عمل صالح براى نيل به آنها كافى است ، نه ، عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود (توجه داشته باشيد كه «يعملون » فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد). هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه : «آنها در باغهاى بهشت نه لغو و بيهوده اى مى شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا يسمعون
فيها لغوا و لا تاثيما). نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزاء و غيبت ، نه كلمات نيش دار، نه تعبيرات گوشخراش ، نه سخنان لغو و بيهوده و بى اساس ، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد، و اگر درست فكر كنيم بيشترين ناراحتى ما در زندگى اين دنيا نيز از همين سخنان لغو و بيهوده و گناه آلود و زخم زبانها و جراحات اللسان است ! سپس مى افزايد: «تنها چيزى كه در آنجا مى شنوند سلام است سلام »! (الا قيلا سلاما سلاما). آيا اين سلام از ناحيه خداوند است ؟ يا از ناحيه فرشتگان ؟ يا خود بهشتيان نسبت به يكديگر؟ و يا همه اينها؟ از همه مناسبتر تفسير اخير است چنانكه در آيات ديگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتيان بر يكديگر اشاره شده است . آرى آنها جز سلام چيزى نمى شنوند، سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او، و سلام و درود خودشان به يكديگر، در آن جلسات پرشور و پرصفا كه لبريز از دوستى و محبت است . محيط آنها آكنده از سلام و سلامت است ، و همين معنى بر تمام وجود آنها
حكومت مى كند، هر چه مى گويند بر همين محور دور مى زند و نتيجه تمام گفتگوها و بحثهاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مى شود، اصولا بهشت دارالسلام و خانه سلامت و اءمن و امان است چنانكه در آيه ۱۲۷ انعام مى خوانيم «لهم دارالسلام عند ربهم ».
آيه ۲۷-۴۰
آيه و ترجمه
وَ أَصحَب الْيَمِينِ مَا أَصحَب الْيَمِينِ(۲۷) فى سِدْرٍ مخْضودٍ(۲۸) وَ طلْحٍ مَّنضودٍ(۲۹) وَ ظِلٍّ ممْدُودٍ(۳۰) وَ مَاءٍ مَّسكُوبٍ(۳۱) وَ فَكِهَةٍ كَثِيرَةٍ(۳۲) لا مَقْطوعَةٍ وَ لا ممْنُوعَةٍ(۳۳) وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ(۳۴) إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً(۳۵) فجَعَلْنَهُنَّ أَبْكاراً(۳۶) عُرُباً أَتْرَاباً(۳۷) لاَصحَبِ الْيَمِينِ(۳۸) ثُلَّةٌ مِّنَ الاَوَّلِينَ(۳۹) وَ ثُلَّةٌ مِّنَ الاَخِرِينَ(۴۰)
ترجمه : ۲۷ - و اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى ؟ ۲۸ - آنها در سايه درختان سدر بى خار قرار دارند. ۲۹ - و در سايه درخت طلح پربرگ به سر مى برند (درختى است خوشرنگ و خوشبو). ۳۰ - و سايه كشيده و گسترده . ۳۱ - و در كنار آبشارها. ۳۲ - و ميوه هاى فراوانى . ۳۳ - كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود. ۳۴ - و همسرانى گرانقدر. ۳۵ - ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم . ۳۶ - و همه را بكر قرار داده ايم . ۳۷ - همسرانى كه به همسرشان عشق مى ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند. ۳۸ - اينها همه براى اصحاب يمين است . ۳۹ - كه گروهى از امتهاى نخستينند. ۴۰ - و گروهى از امتهاى آخرين . تفسير: مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين بعد از بيان مواهب معنوى و مادى مقربان ، نوبت به اصحاب اليمين مى رسد، همان جمعيت سعادتمندى كه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى شود، و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى كند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بود يك
مرحله پائينتر است . نخست براى بيان بلندى مقام آنها مى فرمايد: «اصحاب يمين ، چه اصحاب يمينى »؟! (و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين ). و اين برترين توصيفى است كه از آنها شده ، زيرا اين تعبير در مواردى به كار مى رود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد، و به هر حال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است . آيه بعد به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده ، مى گويد: «آنها در سايه درخت سدر بى خار قرار خواهند گرفت » (فى سدر مخضود). در حقيقت اين رساترين توصيفى است كه براى درختان بهشتى در قالب الفاظ دنيوى ما امكان پذير است ، زيرا «سدر» به گفته بعضى از ارباب لغت درختى است تناور كه بلنديش گاهى تا چهل متر مى رسد، و مى گويند تا دو هزار سال عمر مى كند (و سايه بسيار سنگين و لطيفى دارد) تنها عيب اين درخت اين است كه خاردار است ، ولى با توصيف به «مخضود» (از ماده «خضد» بر وزن «مجد» به معنى بريدن و گرفتن خار است ) اين مشكل نيز در درختان سدر بهشتى حل شده . در حديثى آمده است كه هرگاه بعضى از لغات قرآن براى ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مشكل مى شد مى گفتند خداوند به بركت اعراب باديه نشين و سؤ الات آنها ما را بهره مند مى كند، از جمله اينكه عربى باديه نشين روزى خدمت
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمد عرض كرد اى رسول خدا! خداوند متعال در قرآن نام از درخت موذى و آزاردهى برده است ، و من فكر نمى كردم در بهشت چنين درختى باشد! فرمود: كدام درخت ؟ عرض كرد: درخت سدر، زيرا داراى خار است ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: مگر خداوند نمى فرمايد: «فى سدر مخضود» مفهومش اين است كه خارهاى آنرا قطع كرده است ، و بجاى هر خار ميوه اى قرار داده كه هر ميوه اى هفتاد و دو رنگ ماده غذائى دارد كه هيچيك شباهتى به ديگرى ندارد!. دومين موهبت اين است كه «آنها در سايه درختان طلح متراكم به سر مى برند» (و طلح منضود). «طلح » درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته اند همان درختان موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا، و ميوه اى شيرين و گوارا دارد، و «منضود» از ماده «نضد» به معنى متراكم است . ممكن است اين تعبير اشاره به تراكم برگها يا تراكم ميوه ها، و يا هر دو باشد، حتى بعضى گفته اند، اين درختان چنان پرميوه است كه ساقه و شاخه ها غرق ميوه و پوشيده از آن مى باشد. بعضى از مفسران گفته اند با توجه به اينكه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز برگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد. سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مى كند «و سايه كشيده و گسترده »
(و ظل ممدود). بعضى اين سايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كرده اند كه سايه همه جا را فراگرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده است . غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متاءلم و ناراحت نمى كند، و دائما در سايه هاى مطبوع و گسترده و روح افزا به سر مى برند. در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده مى فرمايد: ((بهشتيان در كنار آبهائى آبشار مانند (كه منظره فوق العاده زيبا و دل انگيزى دارد) به سر مى برند)) (و ماء مسكوب ). «مسكوب » از ماده «سكب » (بر وزن كبك ) در اصل به معنى ريزش است ، و از آنجا كه ريزش آب از بالا به پائين به صورت آبشار بهترين مناظر را ايجاد مى كند، زمزمه هاى آن گوش جان را نوازش مى دهد و منظره آن چشم را فروغ مى بخشد، اين امر يكى از مواهب بهشتيان قرار داده شده است . و البته آن درختها و آنهمه آب جارى دائم انواع ميوه ها را نيز همراه دارد، و لذا در پنجمين نعمت مى افزايد: «و ميوه هاى فراوانى » (و فاكهة كثيرة ). «كه نه قطع مى شود و نه هيچگاه ممنوع مى گردد» (لا مقطوعة و لا ممنوعة ). آرى همچون ميوه هاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد، و تنها چند هفته يا چند ماه در سال بر درخت ظاهر شود، و نيز همچون ميوه هاى
اين جهان نيست كه گاه خارها مانع چيدن آن است و گاه بلندى خطرناك درخت مانند نخل ، و يا مانعى در وجود خود انسان از تناول آن وجود داشته باشد، و نه ميزبان اصلى بهشت كه خداوند منان است و ماءموران او بخل و منعى دارند بنابراين هيچ مانعى در كار نيست بلكه «مقتضى كاملا موجود و مانع در هر شكل و هر صورت مفقود است ». سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده ، مى افزايد: «آنها داراى همسران گرانقدرى هستند» (و فرش مرفوعة ). «فرش » جمع «فراش » در اصل به معنى هرگونه فرش يا بسترى است كه مى گسترانند و به همين تناسب گاه به عنوان كنايه از همسر به كار مى رود (خواه مرد باشد يا زن ). لذا در حديث معروف از پيغمبر گرامى آمده است الولد للفراش و للعاهر الحجر: «فرزندى كه از زن شوهردار متولد مى شود متعلق به همان خانواده است و اگر مرد فاسق و زناكارى در اين ميان بوده بهره اش تنها سنگ است » (و احتمال انعقاد فرزند از نطفه او پذيرفته نيست ). بعضى نيز «فرش » را به معنى حقيقى (نه به معنى كنائى ) تفسير كرده اند، و آنرا اشاره به فرشها و بسترهاى بسيار گرانبها و پرارزش بهشت دانسته اند، ولى در اين صورت ارتباط آيات بعد كه حكايت از حوريان و همسران بهشتى مى كند از آن قطع مى شود. سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته ، مى گويد: «ما آنها را آفرينش نوينى بخشيده ايم » (انا انشاناهن انشاءا).
اين جمله ممكن است اشاره به همسران مؤ منان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازه اى در قيامت به آنها مى دهد، و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى شوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هر گونه نقص و عيب است . و اگر منظور حوريان باشد خداوند آنها را آفرينش نوينى بخشيده به گونه اى كه هرگز گرد و غبار پيرى و ناتوانى بر دامان آنها نمى نشيند. ممكن است كه تعبير به انشاء، اشاره به هر دو نيز بوده باشد. سپس مى افزايد ما آنها را همگى بكر قرار داديم ، (فجعلناهن ابكارا) و شايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد، چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كرده اند و در روايات نيز به آن اشاره شده ، يعنى با آميزش ، وضع آنها دگرگون نمى شود. و در اوصاف آنها باز مى افزايد: «آنان نسبت به همسرانشان ، عشق مى ورزند و خوش سخن و فصيحند» (عربا). «عرب » جمع «عروبة » (بر وزن ضرورة ) به معنى زنى است كه وضع حالش حكايت از محبتش نسبت به همسر و مقام عفت و پاكيش مى كند، زيرا «اعراب » (بر وزن اظهار) به همان معنى آشكار ساختن است ، اين واژه به معنى فصيح و خوش سخن بودن نيز مى آيد، و ممكن است هر دو معنى در آيه جمع باشد. وصف ديگرشان اينكه «آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگى در خوبى و جمال ظاهر و باطن همانندند و يك از يك بهتر» (اترابا).
«اتراب » جمع «ترب » (بر وزن «ذهن ») به معنى مثل و همانند است و بعضى گفته اند اين معنى از ترائب كه به معنى دنده هاى قفسه سينه است گرفته شده زيرا با يكديگر شباهت دارند. اين شباهت و برابرى ممكن است در سن و سال نسبت به همسرانشان باشد، تا به اصطلاح ، احساسات يكديگر را كاملا درك كنند، و زندگى با هم براى آنها لذتبخش تر باشد هر چند گاهى با تفاوت سن و سال نيز چنين است ولى در غالب چنين نيست ، و يا همانند در خوبى و زيبائى و حسن ظاهر و باطن ، درست شبيه تعبير معروف كه مى گويند: «آنها همه خوبند و يك از يك بهتر». سپس مى افزايد: «همه اين نعمتها براى اصحاب اليمين است » (لاصحاب اليمين ). و اين تاءكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب (ششگانه ) به آنها. اين احتمال نيز داده شده است كه اين جمله تكميلى است براى جمله «انا انشاناهن انشاءا» يعنى ما آنها را آفرينش نوينى براى اصحاب اليمين داديم . و در پايان اين مقال مى فرمايد: «گروهى از آنان از امتهاى نخستينند» (ثلة من الاولين ). «و گروهى از اقوام آخرينند» (و ثلة من الاخرين ).
«ثلة » در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است ، سپس به هر جمعيت انبوه درهم فشرده گفته شده است ، و به اين ترتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشته هستند و گروه عظيمى از امت اسلام ، چرا كه در ميان اين است صالحان و مؤ منان ، بسيارند، هر چند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند. بعضى گفته اند اين دو گروه هر دو از امت اسلامند، گروهى از اولين آنها و گروهى از آخرين آنها، ولى تفسير اول صحيحتر است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |