تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۷-۴۵
آيه و ترجمه
فَإِذَا انشقَّتِ السمَاءُ فَكانَت وَرْدَةً كالدِّهَانِ(۳۷) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۳۸) فَيَوْمَئذٍ لا يُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لا جَانُّ(۳۹) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۴۰) يُعْرَف الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَصى وَ الاَقْدَامِ(۴۱) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۴۲) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتى يُكَذِّب بهَا المُْجْرِمُونَ(۴۳) يَطوفُونَ بَيْنهَا وَ بَينَ حَمِيمٍ ءَانٍ(۴۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۴۵) ترجمه : ۳۷ - در آن هنگام كه آسمان شكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آنرا نخواهيد داشت ). ۳۸ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! ۳۹ - در آن روز هيچكس از انس و جن از گناهش سؤ ال نمى شود.
۴۰ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۴۱ - بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند، و آنگاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان ، مى گيرند (و به دوزخ مى افكنند). ۴۲ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۴۳ - اين همان دوزخى است كه مجرمان آنرا انكار مى كردند. ۴۴ - امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند! ۴۵ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ تفسير: گنهكاران از سيمايشان شناخته مى شوند! در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مى كرد، اين آيات همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت ، و چگونگى حساب ، و مجازات ، و كيفر است . نخست مى فرمايد: «هنگامى كه آسمان شكافته شود، و همانند روغن مذاب گلگون گردد، حوادث هولناكى واقع مى شود كه هيچكس را ياراى تحمل آن نيست » (فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ). از مجموع آيات «قيامت » به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان به كلى در هم مى ريزد، و حوادث بسيار هول انگيز در سرتاسر عالم رخ مى دهد، كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگرگون مى شوند، و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مى گردد، و از جمله چيزى است كه در آيه فوق آمده است كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به
رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى آيد. «وردة » و «ورد» به معنى «گل » است و از آنجا كه گلها غالبا سرخ رنگند معنى سرخ را در اينجا تداعى مى كند. اين واژه به معنى اسبهاى سرخ رنگ نيز آمده ، و از آنجا كه اينگونه اسبها در فصول سال تغيير رنگ مى دهند در فصل بهار كمى زرد رنگ و در فصل زمستان سرخ رنگ ، و در شدت سرما تيره رنگ مى شوند، دگرگونيهائى كه صحنه آسمان در قيامت پيدا مى كند به آن تشبيه شده است كه گاه همچون شعله آتش سرخ و سوزان ، و گاه زرد رنگ ، و گاه سياه دودآلود و تيره و تار مى شود. «دهان » (بر وزن كتاب ) به معنى روغن مذاب ، و گاه به معنى دردى است كه در روغن ته نشين مى كند، و غالبا رنگهاى مختلفى دارد. اين تشبيه ممكن است از اين نظر باشد كه رنگ آسمان به صورت روغن مذاب گلگون در مى آيد، و يا اشاره به ذوب شدن كرات آسمانى ، و يا رنگهاى مختلف آن بوده باشد بعضى دهان را به معنى «چرم سرخ رنگ » نيز تفسير كرده اند، و در هر صورت اين تشبيهات تنها مى تواند شبحى از آن صحنه هولناك را مجسم سازد، چرا كه در واقع شباهتى به هيچ حادثه اى از حوادث اين دنيا ندارد، و صحنه هائى است كه تا كسى نبيند نمى داند. و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت ، و يا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤ منان ، و لطفى است از الطاف الهى ، بعد از آن همان جمله سابق را تكرار فرموده ، مى گويد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). در آيه بعد، از حوادث تكوينى قيامت ، به وضع انسان گنهكار در آن روز،
پرداخته ، مى افزايد: «در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش پرسش نمى شود» (فيومئذ لا يساءل عن ذنبه انس و لا جان ). چرا سؤ ال نمى كنند؟ براى اينكه همه چيز در آن روز آشكار است ، يوم البروز است ، و در چهره انسانها همه چيز خوانده مى شود. ممكن است تصور شود كه اين آيه با آياتى كه تصريح و تاءكيد بر مساءله سؤ ال از بندگان در قيامت مى كند تضاد دارد، مانند «آيه ۲۴ صافات » و قفوهم انهم مسئولون : «آنها را متوقف سازيد كه بايد از آنها سؤ ال شود» و آيه ۹۲ - ۹۳ سوره حجر فو ربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون : «به پروردگارت سوگند كه از همه آنها سؤ ال مى كنيم از كارهائى كه انجام مى دادند». ولى با توجه به يك نكته اين مشكل حل مى شود و آن اينكه قيامت يكروز بسيار طولانى است ، و انسان از مواقف و گذرگاهاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد، طبق بعضى از روايات اين مواقف پنجاه موقف است ، در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤ الى نمى شود، بلكه «رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون » چنانكه در آيات بعد خواهد آمد. و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت برمى خيزند. در بعضى از انسانها دقيقا پرسش مى شود. و در بعضى ديگر انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمى خيزند خلاصه
هر صحنه اى شرايطى دارد و هر صحنه از صحنه ديگر خوفناكتر است . و باز در تعقيب آن همگان را مخاطب ساخته مى گويد «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). آرى در آن روز سؤ ال نمى شود، «بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند» (يعرف المجرمون بسيماهم ). گروهى داراى چهره هاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست ، و گروهى ديگر صورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست ، چنانكه در آيات ۳۹ تا ۴۱ سوره عبس مى خوانيم : «وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشره و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قترة »: «در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند، و چهره هائى تاريك ، كه سياهى مخصوصى آنرا پوشانيده ». سپس مى افزايد: «آنگاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند، و به دوزخ مى افكنند»! (فيؤ خذ بالنواصى و الاقدام ). «نواحى » جمع «ناحيه » چنانكه راغب در مفردات مى گويد: در اصل به معنى موهاى پيش سر و از ماده «نصاء» (بر وزن نصر) به معنى اتصال و پيوستگى است ، و «اخذ به ناصيه » به معنى گرفتن موى پيش سر است ، و گاه كنايه از غلبه كامل بر چيزى مى آيد.
«اقدام » جمع «قدم » به معنى پاها است . گرفتن مجرمان با موى پيش سر، و پاها، ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماءموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته ، با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند، و يا كنايه از نهايت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال ماءموران عذاب الهى است ، كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند، و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه ؟ باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). در آيه بعد مى فرمايد: «اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آنرا انكار مى كنند» (هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ). در اينكه مخاطبين حاضران در محشرند و اين سخن در قيامت به آنها گفته مى شود؟ و يا مخاطب شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى باشد، و در دنيا به او گفته شده است ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند، ولى قرائنى در آيه وجود دارد كه معنى دوم را تقويت مى كند زيرا تعبير به فعل مضارع (يكذب ) و استفاده از جمله غائب با عنوان «مجرمون » بيانگر اين است كه خداوند به پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله ) مى گويد: اين اوصاف دوزخى است كه همواره مجرمان در اين دنيا آنرا انكار مى كنند، و يا اينكه مخاطب همه انس و جن هستند كه به آنها هشدار مى دهد جهنمى كه مجرمان آنرا انكار مى كنند داراى چنين اوصافى است كه مى شنويد، بايد به هوش باشيد، عاقبت كارتان به آنجا نرسد. باز در توصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد: «مجرمان در ميان
دوزخ و آب سوزان در رفت و آمدند» (يطوفون بينها و بين حميم آن ). «آن » و «آنى » در اينجا به معنى آبى است كه در نهايت حرارت و سوزندگى باشد، و در اصل از ماده «انا» (بر وزن رضا) به معنى وقت گرفته شده ، زيرا آب سوزان به وقت و مرحله نهائى خود رسيده است . به اين ترتيب آنها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند و تمناى آب مى كنند، و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند (يا بر آنها مى ريزند) و اين مجازاتى است دردناك . از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه چشمه سوزان حميم در كنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ مى افكنند: «يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون » (مؤ من ۷۱ و ۷۲). تعبير به «يطوفون بينها و بين حميم » آن در آيه مورد بحث نيز متناسب با همين معنى است . باز به دنبال اين هشدار و اخطار شديد بيداركننده كه لطفى است از ناحيه خداوند، مى فرمايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيه ۴۶-۵۵
آيه و ترجمه
وَ لِمَنْ خَاف مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ(۴۶) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۴۷) ذَوَاتَا أَفْنَانٍ(۴۸) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۴۹) فِيهِمَا عَيْنَانِ تجْرِيَانِ(۵۰) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۵۱) فِيهِمَا مِن كلِّ فَكِهَةٍ زَوْجَانِ(۵۲) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۵۳) مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشِ بَطائنهَا مِنْ إِستَبرَقٍ وَ جَنى الْجَنَّتَينِ دَانٍ(۵۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۵۵)
ترجمه : ۴۶ - و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است . ۴۷ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۴۸ - آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است . ۴۹ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۵۰ - در آنها دو چشمه ، دائما در جريان است . ۵۱ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۵۲ - در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد. ۵۳ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۵۴ - اين در حالى است كه آنها بر فرشهائى تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است . ۵۵ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ تفسير: اين دو بهشت در انتظار خائفان است در اين آيات دوزخيان را به حال خود رها كرده ، به سراغ بهشتيان مى رود، و از نعمتهاى دلپذير و بى نظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را بر مى شمرد، تا در مقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هر كدام روشنتر گردد. مى فرمايد: براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است (و لمن خاف مقام ربه جنتان ). «خوف از مقام پروردگار» يا به معنى خوف از مواقف قيامت و حضور در پيشگاه او براى حساب است ، و يا به معنى خوف از مقام علمى خدا و مراقبت دائمى او نسبت به همه انسانها است .
تفسير دوم مناسب چيزى است كه در آيه ۳۳ سوره رعد آمده كه مى فرمايد: افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت : «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده حافظ و مراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين صفات را ندارد». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: من علم ان الله يراه ، و يسمع ما يقول ، و يعلم ما يعمله من خير او شر، فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال ، فذلك الذى خاف مقام ربه ، و نهى النفس عن الهوى . «كسى كه مى داند خدا او را مى بيند، و آنچه مى گويد مى شنود، و آنچه را از خير و شر انجام مى دهد مى داند، و اين توجه او را از اعمال قبيح بازمى دارد اين كسى است كه از مقام پروردگارش خائف است ، و خود را از هواى نفس بازداشته ». در اينجا تفسير سومى است كه منظور ترس از خدا است نه به خاطر آتش دوزخ و طمع در نعيم بهشت ، بلكه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال او خائف است . و نيز تفسير چهارمى وجود دارد كه منظور از «مقام پروردگار» مقام عدالت او است ، چرا كه ذات مقدس او مايه خوف نيست ، بلكه خوف از عدالت او است و خوف از عدالت نيز بازگشت به خوف از اعمال خود انسان مى كند، زيرا كسى كه پاك است از محاسبه اش چه باك است ؟ مجرمان هنگامى كه از كنار محكمه و دادگاه و زندان مى گذرند ترسانند، اما براى پاكان فرق نمى كند كه آنجا دادگاه است يا هر مكان ديگر.
البته خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاك و افكار آلوده است ، و گاه مقربان به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنها است ، و گاه بدون همه اينها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد، اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه او است . اين تفسيرهاى چهارگانه با هم تضادى ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد. و اما «جنتان » (دو باغ بهشت ) ممكن است بهشت اول بهشت مادى و جسمانى باشد و بهشت دوم بهشت معنوى و روحانى ، چنانكه در آيه ۱۵ سوره آل عمران آمده است : للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله . در اين آيه علاوه بر بهشت جسمانى كه نهرها از زير درختانش مى گذرد و همسران پاك در آن هستند از بهشت معنوى كه خشنودى خدا است سخن مى گويد. يا اينكه بهشت اول به عنوان پاداش اعمال به آنها داده مى شود، و بهشت دوم به عنوان تفضل ، چنانكه در آيه ۳۸ نور آمده است : ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله : «هدف اين است كه خداوند پاداش بهترين اعمال آنها را بدهد و از فضلش بر آن بيفزايد». يا اينكه يك بهشت براى اطاعت ، و ديگرى براى ترك معصيت است . و يا يكى براى ايمان و عقيده ، و ديگرى براى اعمال صالح و مانند آن . يا اينكه چون مخاطب جن و انس هستند هر يك از اين دو بهشت به گروهى از آنها تعلق دارد.
البته هيچيك از اين تفسيرها دليل خاصى ندارد و در عين حال همه آنها ممكن است در آيه جمع باشد، آنچه مسلم است خداوند باغهاى متعددى از بهشت در اختيار بندگان صالح مى گذارد كه در آن رفت و آمد دارند، دوزخيان «در ميان آتش و آب سوزان در طوافند» و اينها در باغهاى بهشت . باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته مى گويد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). سپس در توصيف اين دو بهشت مى افزايد: «آنها داراى انواع نعمتها و درختان پرشاخه با طراوتند» (ذواتا افنان ). «ذواتا» تثنيه «ذات » به معنى «صاحب » و دارنده است . «افنان » جمع «فنن » (بر وزن قلم ) در اصل به معنى شاخه هاى تازه و پربرگ است ، و گاه به معنى «نوع » نيز به كار مى رود، و در آيه مورد بحث در هر يك از اين دو معنى ممكن است استعمال شده باشد، در صورت اول اشاره به شاخه هاى باطراوت درختان بهشتى است ، بر عكس درختان دنيا كه داراى شاخه هاى پير و جوان و خشكيده هستند. و در صورت دوم اشاره به تنوع نعمتهاى بهشت و انواع مواهب آن است ،
استعمال در هر دو معنى نيز بى مانع است . اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتى به گونه اى هستند كه در يك درخت شاخه هاى مختلفى است و بر هر شاخه نوعى از ميوه ها. و به دنبال اين نعمت باز همان سؤ ال تكرار مى شود كه «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ) از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرم و پرطراوت ، علاوه بر درختان ، بايد چشمه هاى آب جارى داشته باشد در آيه بعد مى افزايد: «در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جريان دارد» (فيهما عينان تجريان ). باز در برابر اين نعمت همان سؤ ال مطرح مى شود: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد» (فباى آلاء ربكما تكذبان ). گرچه در آيه فوق سخنى از چگونگى اين دو چشمه به ميان نيامده ، تنها تعبيرى از آن به عنوان «نكره » ديده مى شود كه در اينگونه موارد دليل بر عظمت و اهميت است ، ولى بعضى از مفسران اين دو چشمه را به چشمه هاى «سلسبيل » و «تسنيم » كه به ترتيب در آيه هاى «۱۸ دهر»، و «۲۷ مطففين » آمده تفسير كرده اند و گاه گفته شده يكى از اين دو چشمه چشمه «شراب طهور» و چشمه دوم چشمه «عسل مصفى » است كه هر دو در آيه ۱۵ سوره محمد آمده است . و اگر ما «جنتان » را در آيات گذشته به معنى بهشت معنوى و مادى تفسير كنيم طبعا اين دو چشمه نيز يكى معنوى (همچون چشمه معرفت ) و ديگرى چشمه مادى (همچون چشمه هاى آب زلال يا شير و عسل و شراب طهور است ) ولى
دليل خاصى براى هيچيك از اين تفاسير در دست نيست . در آيه بعد كه نوبت به ميوه هاى اين دو باغ بهشتى مى رسد، مى فرمايد: «در آنها از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد» (فيهما من كل فاكهة زوجان ). نوعى كه در دنيا نمونه آنرا ديده ايد، و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آنرا در اين جهان نديده ايد. بعضى از مفسران نيز آنرا به دو نوع تابستانى و زمستانى و يا خشك و تر و يا كوچك و بزرگ تفسير كرده اند، ولى هيچيك از اينها دليل روشنى ندارد اين اندازه مسلم است كه ميوه هاى بهشتى كاملا متنوع و گوناگون مى باشد، و هر كدام از ديگرى بهتر و جالبتر است . باز مى افزايد: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). در آيات پيشين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد، اكنون به سراغ ويژگى چهارم مى رويم كه مى فرمايد: «اين در حالى است كه بهشتيان بر فرشهائى نشسته و تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است » (متكئين على فرش بطائنها من استبرق ). معمولا انسان وقتى تكيه مى كند كه در محيطى آرام و در نهايت امنيت باشد، اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است . «فرش » (بر وزن شتر) جمع «فراش » به معنى فرشهائى است كه
گسترده مى شود)). «بطائن » جمع «بطانه » به معنى آستر است و «استبرق » به معنى حرير ضخيم است . جالب توجه اينكه : در اينجا گرانقيمت ترين پارچه اى كه در دنيا تصور مى شود آستر اين فرشها ذكر شده ، اشاره به اينكه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى و جذابيت در وصف نمى گنجد، چرا كه معمولا در دنيا آستر را به خاطر اينكه ظاهر نمى شود از جنس كم اهميتى تهيه مى كنند، و به اين ترتيب كم اهميت ترين جنسهاى آن جهان پرارزشترين جنس اين جهان است ، اكنون بايد فكر كرد كه متاع پر ارزش آن چگونه است . قدر مسلم اين است كه مواهب الهى در سراى ديگر چيزى نيست كه در الفاظ ما بگنجد، و يا حتى قدرت تصور آنرا داشته باشيم ، تنها شبحى از دور، در لابلاى اين گونه آيات پر معنى براى ما تجلى مى كند. اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات ديگر قرآن مى خوانيم كه بهشتيان بر «ارائك » (تختهاى سايبان دار) و «سرير» (تختهاى بدون سايبان ) تكيه مى كنند، اما در اينجا مى گويد: تكيه بر فرشها دارند، ممكن است اينها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتى باشد كه گاهى بر آن و گاهى بر اين تكيه مى زنند و نيز ممكن است اين فرشهاى گرانبها را بر آن تختها بگسترانند، و يا اشاره به مسائل مهمترى است كه درك آن براى ما ساكنان دنيا ممكن نيست . و بالاخره در پنجمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده مى گويد: «ميوه هاى رسيده اين دو بهشت در دسترس است » (و جنى الجنتين دان ). آرى زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچوجه نيست .
«جنى » (بر وزن بقا) به معنى ميوه اى است كه موقع چيدن آن فرارسيده ، و «دان » در اصل «دانى » و به معنى نزديك است . و باز همگان را در اينجا مخاطب ساخته مى گويد: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيه ۵۶-۶۱
آيه و ترجمه
فِيهِنَّ قَصِرَت الطرْفِ لَمْ يَطمِثهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانُّ(۵۶) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۵۷) كَأَنهُنَّ الْيَاقُوت وَ الْمَرْجَانُ(۵۸) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۵۹) هَلْ جَزَاءُ الاحْسنِ إِلا الاحْسنُ(۶۰) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۶۱) ترجمه : ۵۶ - در باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران عشق نمى ورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است . ۵۷ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۵۸ - آنها همچون ياقوت و مرجانند! ۵۹ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۶۰ - آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود؟ ۶۱ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
تفسير: همسران زيباى بهشتى در آيات گذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود، در اينجا به سراغ ششمين نعمت مى رويم ، و آن همسران پاك بهشتى است ، مى فرمايد: «در اين قصرهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته ، و جز به آنها عشق نمى ورزند» (فيهن قاصرات الطرف ). «و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است » (لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ). بنابراين آنها دوشيزه اند، و دست نخورده ، و پاك از هر نظر. از «ابوذر» نقل شده است كه «همسر بهشتى به شوهرش مى گويد: سوگند به عزت پروردگارم كه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى يابم ، سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد». «طرف » (بر وزن حرف ) به معنى پلك چشمها است ، و از آنجا كه به هنگام نگاه كردن پلكها به حركت در مى آيد كنايه از نگاه كردن است ، بنابراين تعبير به «قاصرات الطرف » اشاره به زنانى است كه نگاهى كوتاه دارند، يعنى فقط به همسرانشان عشق مى ورزند، و اين يكى از بزرگترين امتيازات همسر است كه جز به همسرش نينديشد و به غير او علاقه نداشته باشد.
باز در تعقيب اين نعمت بهشتى تكرار مى كند: «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). سپس به توصيف بيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته ، مى گويد: «آنها همچون ياقوت و مرجانند»! (كانهن الياقوت و المرجان ). به سرخى و صفا و درخشندگى «ياقوت » و به سفيدى و زيبائى شاخ «مرجان » كه هنگامى كه اين دو رنگ (يعنى سفيد و سرخ شفاف ) به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها مى دهند. «ياقوت » سنگى است معدنى و معمولا سرخ رنگ ، و مرجان حيوانى است دريائى شبيه شاخه هاى درخت كه گاه به رنگ سفيد و گاه قرمز يا رنگهاى ديگر است ، و در اينجا ظاهرا منظور نوع سفيد آن است . بار ديگر به دنبال اين نعمت بهشتى مى فرمايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). و در پايان اين بحث مى گويد: «آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود» (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ). آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده اند جز پاداش نيك الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟ گرچه در روايات اسلامى يا تفسير مفسران احسان در اين آيه تنها به معنى «توحيد» يا به معنى «توحيد و معرفت » يا به معنى «اسلام » تفسير شده ، ولى
پيداست كه اينها هر كدام مصداق روشنى از اين مفهوم گسترده است كه هر گونه نيكى را در عقيده و گفتار و عمل شامل مى شود. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: آية فى كتاب الله مسجلة ، قلت و ما هى ؟ قال قول الله عزوجل : «هل جزاء الاحسان الا الاحسان » جرت فى الكافر و المؤ من ، و البر و الفاجر، و من صنع اليه معروف فعليه ان يكافى ء به و ليس المكافاة ان تصنع كما صنع حتى تربى ، فان صنعت كما صنع كان له الفضل بالابتداء!: ((آيه اى در قرآن است كه عموميت و شمول كامل دارد. راوى مى گويد: عرض كردم كدام آيه است ؟ فرمود: اين سخن خداوند متعال كه مى فرمايد: هل جزاء الاحسان الا الاحسان : كه درباره كافر و مؤ من نيكوكار و بدكار جارى مى شود (كه پاسخ نيكى را بايد به نيكى داد) و هر كس به او نيكى شود بايد جبران كند، و راه جبران اين نيست كه به اندازه او نيكى كنى ، بلكه بايد بيش از آن باشد، زيرا اگر همانند آن باشد نيكى او برتر است ، چرا كه او آغازگر بوده ))!. بنابراين پاداش الهى در قيامت نيز بيش از عمل انسان در دنيا خواهد بود، طبق همان استدلالى كه امام در حديث فوق فرموده است . «راغب » در «مفردات » مى گويد: «احسان » چيزى برتر از عدالت است ، زيرا عدالت اين است كه انسان آنچه بر عهده او است بدهد، و آنچه متعلق به او است بگيرد، ولى احسان اين است كه بيش از آنچه وظيفه او است انجام دهد، و كمتر از آنچه حق او است بگيرد.
باز در اينجا از بندگان اقرار مى گيرد كه «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ). چرا كه اين قانون يعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحيه خداوند بزرگ ، و نشان مى دهد كه پاداش او در برابر اعمال بندگان نيز درخور كرم او است نه درخور اعمال آنها، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آنهم به توفيق و لطف خدا است و بركاتش نيز به خودشان مى رسد.
نكته :
نيكى پاداش نيكى است آنچه در آيه فوق خوانديم «هل جزاء الاحسان الا الاحسان » يك قانون عمومى در منطق قرآن است كه خدا و خلق و همه بندگان را شامل مى شود. عموميت اين قانون به همه مسلمانان تعليم مى دهد كه هر نيكى را از هر كسى باشد جبران كنند، و به گفته امام صادق (عليه السلام ) جبران آن نيست كه همانندش را انجام دهند، بلكه بايد برتر باشد، و گرنه آنكه ابتدا به احسان كرده است برترى خواهد داشت ! در مورد اعمال ما در پيشگاه خداوند مساءله شكل ديگرى به خود مى گيرد، چرا كه طرف خداوند كريمى است كه امواج رحمتش سرتاسر عالم هستى را فراگرفته ، و اكرام و انعامش شايسته ذات او است ، نه هموزن اعمال بندگان ، بنابراين جاى تعجب نيست كه در تاريخ امم كرارا مى خوانيم كه افرادى با انجام كار كوچكى از روى اخلاص مشمول عنايات بزرگى شده اند، از جمله اينكه : بعضى از مفسران نقل كرده اند ((يكى از مسلمانان پيرزن كافرى را ديد كه دانه هائى براى پرندگان در وقت زمستان مى پاشيد، به او گفت از امثال تو
اين عمل پذيرفته نمى شود، او در پاسخ گفت من اين كار را مى كنم خواه پذيرفته شود يا نشود، اين ماجرا گذشت بعد از مدتى او را در حرم كعبه ديد گفت : اى مرد خداوند به بركت يك مشت دانه براى پرندگان نعمت اسلام را به من ارزانى داشت .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |