الرعد ١٧
کپی متن آیه |
---|
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْکُثُ فِي الْأَرْضِ کَذٰلِکَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ |
ترجمه
الرعد ١٦ | آیه ١٧ | الرعد ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سالَتْ»: جاری شد. «أَوْدِیَةٌ»: جمع وادی، درّهها. مراد رودخانه و جویبارهای میان کوهها است. «بِقَدَرِهَا»: به اندازه گنجایش خود. «زَبَداً»: کف. «رَابِیاً»: برآمده. در بالا قرار گرفته. «إِبْتِغَآءَ»: به خاطر. از برای. مفعولٌله است. «حِلْیَةٍ»: زیور. «جُفَآءً»: دور انداختنی. مصدر ماده (جَفْأ) به معنی اسم مفعول، یعنی مَجْفُوء است که به معنی مطرود و پرت شده میباشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي... (۵) أَوْ کَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ... (۱) وَ الَّذِينَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ... (۱) أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ... (۱) وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا... (۵)
تفسیر
- آيات ۱۷ - ۲۶ سوره رعد
- وصف طريق حق و باطل، و بيان حال اهل حق و باطل، با ذكر يك مثال
- معناى «حق» و «باطل»، در آیه شریفه
- بيان معناى «كَذَلِكَ يَضرِبُ اللهُ الحَقَّ وَ البَاطِل»
- مطالبی كه از مَثَل كف، در آيه شريفه، استفاده مى شود
- منظور از «حُسنَى» در آیه شریفه، همان عاقبت نیک است
- وصف گروندگان به حق، و مقايسه آنان، با جاهلان به حق
- حجت الهى، فقط از طريق فطرت تمام نمى شود
- فرق ميان «خَشيَت» و «خوف»، و موارد استعمال هر يك
- مقصود از عبارت: «صبرُوا ابتِغَاءَ وَجهِ رَبِّهِم»، در آیه شریفه
- وجوهى كه درباره وصف «اولوالالباب»، گفته شده است
- معناى «عُقبَى الدَّار»، و «سُوء الدّار»
- مژده «بهشت عدن»، به مؤمنانی که با ارحام خويش، صلۀ رحم می کنند
- معناى جمله: «وَ مَا الحَيَوةُ الدُّنيَا فِى الآخِرَةِ إلّا مَتَاع»
- بحث روايتى
- رواياتى درباره صله رحم و پيوند با آل محمّد «ص»
- چند روايت در ذيل جملۀ: «وَ يَخَافُونَ سُوءَ الحِسَاب»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ «17»
خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانهها به اندازه (ظرفيّت) خويش جارى شده و سيلاب كفى را بر خود حمل كرد و از (فلزّات) آنچه كه
«1». بحار، ج 72، ص 93.
«2». عنكبوت، 61.
جلد 4 - صفحه 333
در آتش بر آن مىگدازند تا زيور يا كالايى به دست آرند، كفى مانند كفِ سيلاب (حاصل شود) اينگونه خداوند حقّ و باطل را (بهم) مىزند پس كف (آب) به كنارى رفته (و نيست شود) و امّا آنچه براى مردم مفيد است در زمين باقى بماند. خداوند اينگونه مثالها مىزند.
نکته ها
در اين آيه دو مثال براى معرّفى باطل ذكر شده است، يكى مثال كفى كه بر روى آب ظاهر مىشود و دوم كفى كه هنگام ذوب فلزات، روى آنها را مىپوشاند.
باطل همچون كف است، زيرا: 1. رفتنى است، 2. در سايه حقّ جلوه مىكند، 3. روى حقّ را مىپوشاند، 4. جلوه دارد، ولى ارزش ندارد. نه تشنهاى را سيراب مىكند نه گياهى از آن مىرويد، 5. با آرام شدن شرايط محو مىشود، 6. بالانشين پر سر وصدا، امّا توخالى و بىمحتوى است. چنانكه در آيات ديگر نيز بر اين امر تأكيد شده است:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ» «1»، با حقّ بر سر باطل مىكوبيم.
«يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ» «2»، خداوند باطل را محو مىكند.
«وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ» «3»، باطل در دنيا و آخرت محو و نابود است. «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» «4»، همانا باطل رفتنى است.
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» «5»، حقّ آمد و باطل رفت.
تمثيل، مسائل عقلى را محسوس و راه رسيدن به هدف را نزديك مىنمايد، مطالب را همگانى و لجوجان را خاموش مىسازد، لذا قرآن از اين روش بسيار استفاده نموده است.
پیام ها
1- فيض الهى جارى است وهركس به مقدار استعدادش بهرهمند مىشود. «أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها»
«1». انبياء، 18.
«2». شورى، 24.
«3». سبأ، 49.
«4». اسراء، 81.
«5». اسراء، 81.
جلد 4 - صفحه 334
2- تلاش براى ساخت وسايل ضرورى (متاع) يا رفاهى (حِلية) ممدوح است.
«يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ»
3- در كورهى حوادث است كه ناخالصىها معلوم و حقّ و باطل ظاهر مىشود.
يُوقِدُونَ عَلَيْهِ ... زَبَدٌ مِثْلُهُ
4- وجود باطل، اختصاص به مكان و زمينهى خاص ندارد. (كف، هم بر روى سيل سرد و هم بر روى فلزات گداخته ظاهر مىشود.) «زَبَدٌ مِثْلُهُ»
5- سرچشمه باطل، ناخالصىهايى است كه حقّ و حقيقت بدان آلوده شده است.
«يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ»
6- حقّ و باطل با هم هستند، امّا سرانجام، باطل رفتنى است. «فَيَذْهَبُ جُفاءً»
7- نفع مردم در حقّ است. «ما يَنْفَعُ النَّاسَ»
8- حقّ ماندنى است. «فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»
9- هر ثروت، دانش، دوست و يا حكومتى كه براى مردم مفيد باشد، ماندنى است. «ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»
10- آنچه از سوى خداوند نازل مىشود، همچون باران خالص وحقّ است، ليكن همين كه با ماديات درآميخت، دچار ناخالصى وزمينهى پيدايش كف و باطل مىشود. «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ «17»
چون حق تعالى تشبيه فرمود مؤمن و كافر را به كور و بينا، و ايمان و كفر را به تاريكى و روشنائى، بيان ضرب المثل ديگر فرمايد براى حق و باطل:
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: خداى متعال فرو فرستاد باران را از آسمان. فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها: پس در برگرفت نهرها آب را، هر نهرى به اندازه خود، نهر كوچك به اندازه كوچكى خود، و نهر بزرگ به اندازه بزرگى خود، پس سيلان نمود هر نهرى بقدر خود يا به آنچه مقدر شده.
فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً: پس سيل آن رود برگرفته باشد كفى را بالا آمده روى آب. حاصل آنكه آب سيل در نهرها جارى و كف بر روى آب سارى. وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ: و از آنچه ميافروزيد بر آن آتش از طلا و نقره و ساير فلزات. ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ: به جهت طلب زيورى يا متاعى از اوانى كه از برنج و مس و روى و آلات و ادوات و لوازمات صنعتى كه از آهن و سرب سازند، چون اين فلزات را بگدازند ميعان يابد. زَبَدٌ مِثْلُهُ: كفى و لاتى مثل آب حاصل آيد.
كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ: اين چنين خداى تعالى مثل زند
جلد 6 - صفحه 364
حق و باطل را براى محقق و مبين شدن. فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً: پس اما كف حاصله روى آب برود و متفرق و نيست شود به حيثى كه هيچ فايدهاى به آن مترتب نگردد و به اندك زمانى نابود خواهد شد. وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ: و اما آب صافى و زلال و اعيانى كه فايده مىدهند مردم را. فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ:
پس درنگ و باقى باشد مدتها در زمين و مردم فوائد بيشمار از آن حاصل كنند.
وجه تشبيه: تشبيه فرموده قرآن يا اسلام يا ايمان يا حق را به باران كه از آسمان كبريا و جلال و احسان الهى نازل، پس اوديه قلوب به قدر فراخور اخذ نمايد، صاحب يقين به اندازه يقين خود، و شاك بالنسبه به شك خود. مؤمن چون آب حيات كلمات حقه به قلبش وارد آيد، شجره ايمانى تر و تازه شده، ثمرهاى بسيار از آن حاصل شود؛ مانند آبى كه به مرغزار وارد، و سبب طراوت و نضارت گل و رياحين شده، فوائد بيشمار عايد مردم گردد. اما تلبيسات و شبهاتى كه منافقين و معاندين بر حق نموده و آن را در انظار جلوه داده، مانند كف حاصله سيلاب يا لات فلزات گداخته شده است كه به اندك زمانى مضمحل و نابود و جوهره صافيه ايمانى برقرار و مستدام بماند.
كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ: چنين زد خداى تعالى مثلها براى مردمان در امر دينشان تا در آن تأمل كنند و حق را از باطل بشناسند.
بعضى فرمودهاند آيه شريفه متضمن سه ضرب المثل باشد:
1- تشبيه قرآن به نزول باران و تمثيل قلوب به اوديه و انهار، پس هركه تفكر و تدبر در معانى قرآن نمايد، حظى وافر بدست آورد مانند نهر بزرگ كه آب كثير اخذ كند، و هركه راضى شد به تصديق حق اجمالا، هر آينه كم بهرهور شود مانند نهر كوچك كه از آب باران بهره كمى يابد.
2- تشبيه خطرات قلبيه و وساوس شيطانيه به كف برآمده بالاى آب كه از آثار اختلاط خاك است و الّا حقيقت آب در نهايت شفافى و صافى باشد، همچنين شبهات وارده از ناحيه نفس و القاء شياطين انسى و جنى باشد نه از جانب آيات الهى، و چنانچه كف به مدت زمانى زائل و فانى و صفات آب هويدا شود، همچنين اهويه فاسده و عقايد باطله بالاخره نابود و كلمات حقه
جلد 6 - صفحه 365
ثابت و دوام يابد.
3- تشبيه كفر به مانند زبد حاصله از فلزات گداخته كه قطع نظر از فساد و افسادش هيچ فايدهاى بر آن مترتب نشود، لكن ايمان گذشته از اينكه ضررى ندارد نفع عموم را دارا باشد.
بعد از آن ابتداى كلام فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ «17» لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ «18»
ترجمه
نازل فرمود از آسمان آبى را پس جارى شد در واديهائى بگنجايششان پس برداشت سيل كفى را كه بر بالاى آنست و بعض اجناسيكه مىافروزند بر آن در آتش براى طلب پيرايه و اثاثيه كفى است مانند آن اين چنين ميزند خدا مثل حقّ و باطل را امّا كف پس از ميان ميرود دور انداخته شده و امّا آنچه نفع ميدهد مردم را پس باقى ميماند در زمين اينچنين ميزند خدا مثلها را
از براى كسانيكه اجابت نمودند مر پروردگارشان را پاداش خوبى است و كسانيكه اجابت ننمودند مر او را اگر آنكه باشد مر آنها را آنچه در زمين است تمامى، و مانندش باشد با آن هر آينه فدا دهند بآن آنگروه از براى آنها است بدى حساب و جايگاه آنها دوزخ است و بد است آن بستر و آرامگاه.
تفسير
- خداوند نازل فرمود از جهت فوق كه آسمان خوانده ميشود در عرف آبى را كه باران است در موقع لزوم پس جريان و سيلان پيدا كرد در اراضى گودى كه در دامنه كوه است از رودخانه و جلگه كه آنرا وادى گويند و هر زمين بقدر گنجايش
جلد 3 صفحه 199
و قابليّت و سهم خود كه خدا مقدر فرموده بود از آن آب فرا گرفت و نسبت سيلان بواديها با آنكه در واقع آب سيلان پيدا ميكند از قبيل آنستكه ميگويند ناودان يا رودخانه جارى شد با آنكه حقيقتا آب جارى شده در آنها و در نتيجه جريان و سيلان و تموّج و فشار سيل آب كفى مركّب از اجرام ارضيه كثيفه و مواد خبيثه لزجه بر روى آب ظاهر و آشكار گشت و در ميان فلزّاتى كه مردم آنها را روى آتش گذارده و مىافروزند بر آنها تا گداخته شود از قبيل طلا و نقره و برنج و مس و آهن براى تهيّه پيرايه و زينت و اثاثيه و ظروف خانه اجرام خبيثه كثيفهاى است مانند آن كف روى آب كه بايد بعد از آب شدن فلزّ خارج شود تا طلا و نقره خالص و ساير فلزّات پاك و پاكيزه باقى بماند باين واضحى ميزند خدا مثل حقّ و باطل را امّا آن كف كه مثل باطل است از روى آب و فلزّ گداخته بسبب موج و جوشش خارج و دور افتاده و بزودى نابود ميگردد و امّا آنچه بمردم نفع ميرساند كه آن آب صافى و فلز خالص باشد كه مثل حق است در زمين باقى ميماند و دوام پيدا ميكند و انسان و حيوان و اراضى و اشجار و عيون و آبار و رياحين و اثمار از آن بهرهمند ميشوند و مزيّن و مجلّل ميگردند بانواع زينتها و امتعه و اثاثيّه لازمه اينچنين ميزند خدا مثلها را براى محسوس نمودن امر معقول و تقريب آن بافهام ذوى العقول و اين بيان اگر چه بر حسب ظاهر دو مثل است براى حق و باطل ولى در واقع امثالى است براى حقائقى چنانچه قمّى ره فرموده يعنى خدا نازل فرمود حقّ را از آسمان پس تحمّل نمودند دلها آنرا بهواهاى خودشان صاحب يقين بقدر يقينش و صاحب شكّ بقدر شكّش پس برداشت هواى نفس باطل بسيارى را كه دور افتاده است پس آب مثل حقّ است و واديها دلها است و سيل هواى نفس است و كف و جرم زينت، باطل است و زينت و متاع، حقّ است كسيكه برسد بزينت و متاع منتفع ميشود بآن و همچنين صاحب حقّ روز قيامت نفع مىبرد از آن و كسيكه برسد بكف و جرم زينت در دنيا بهره نمىبرد و همچنين صاحب باطل روز قيامت منتفع نميشود از آن و از براى ناقد بصير استخراج امثله و استكشاف حقايق ديگرى است كه ذكر آنها موجب تطويل و احاله آن بذوق خواننده اولى و احسن است و از آن جمله آنستكه احتمال دادهاند آيه بعد مربوط باين آيه باشد و مراد آن باشد كه خدا اينچنين ميزند امثال را براى كسانيكه اجابت نمودند بخوبى دعوت حقّ را
جلد 3 صفحه 200
و كسانيكه اجابت ننمودند او را يعنى مثل آندو فرقه هم مثل حق و باطل است و بنابراين بقيه آيه بعد كلام مستقلّى است كه مربوط بما قبل نيست مگر باين اعتبار كه بيان حال فرقه دوم است ولى بر حسب ظاهر مراد از آيه بعد آنستكه از براى كسانيكه اجابت نمودند دعوت پروردگارشان را پاداش نيكو است و كسانيكه اجابت ننمودند او را اگر بفرض محال تمام اموال موجود در زمين مال آنها باشد بعلاوه مثل آن فدا ميدهند از خودشان در روز قيامت كه از عذاب نجات پيدا كنند و از آنها قبول نميشود و بنابراين آيه دوم دو جمله مستقلّه است براى بيان حال مؤمنين و كفّار و كلمه الحسنى در جمله اولى صفت المثوبة مقدر است و جمله لو ان لهم تا آخر خبر است براى و الذين لم يستجيبوا له و در هر حال از اولئك ببعد بيان حال كفّار است كه با آنها در حساب سختگيرى ميشود تا منتهى بعذاب شود چنانچه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است و از امام صادق عليه السّلام در مجمع نقل نمموده كه مراد از بدى حساب آنستكه قبول نميشود از آنها كار خوبشان و آمرزيده نميشود كار بدشان و نيز جايگاه آنها جهنم است كه آن فراش و بستر گسترده و آرامگاه ابدى آنها است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّيلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمّا يُوقِدُونَ عَلَيهِ فِي النّارِ ابتِغاءَ حِليَةٍ أَو مَتاعٍ زَبَدٌ مِثلُهُ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ وَ الباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما يَنفَعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِي الأَرضِ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ «17»
خداوند نازل فرمود از طرف بالا آب را پس سيل پيدا كرد رودخانهها باندازه خود پس سيل برداشت بر خود كف بسيار بلندي و از چيزهايي که آب ميكنيد از معادن مثل طلا و نقره و ساير فلزّات و كثافات آنها خارج ميشود و خالص آن باقي ميماند براي زينت يا متاع اواني که آنها كثافات آنها مثل كفهاي رودخانهها است همين نحو مثال ميزند خداوند حق و باطل را پس آنچه كف و كثافات است از بين ميرود و آنچه موجب نفع بشر است باقي ميماند همين نحو خداوند مثالهايي ميزند.
خداوند در اينکه آيه شريفه دو نحوه مثال ميزند براي تميز حق و باطل يك نحوه اينكه أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً خداوند ارسال رسل كرد، انزال كتب،
جلد 11 - صفحه 324
جعل احكام از عالم بالا توسط وحي و ملائكه مثل اينكه باران را از عالم بالا نازل ميفرمايد فَسالَت أَودِيَةٌ بِقَدَرِها در هر شهرستاني و قريهاي انبياء و مبلّغين دين فرستاد باندازه استعداد آنها دعوت كنند و ارشاد و هدايت نمايند چنانچه در رودخانهها و انهار بقدر احتياج اهل آن آب و سيل فرستاد.
فَاحتَمَلَ السَّيلُ زَبَداً رابِياً همين نحوي که روي آب كفهاي بسيار ظاهر ميشود که بسا روي آب را ميپوشاند همين نحو دعات باطله و مبلّغين سوء از مشرك و كافر و ضالّ روي حقايق و فرمايشات انبياء و دستورات الهي را ميپوشاند لكن مثل كف روي آب هستند باندك زماني زايل ميشوند همين چهار روز دنيا نحوه ديگر مثال ميزند وَ مِمّا يُوقِدُونَ عَلَيهِ فِي النّارِ اينکه فلزات را که از معادن اخراج ميكنند ابتداء مخلوط بكثافات است آن را بتوسط آتش آب ميكنند و دور مياندازند و فلز خالص آن را بكار ميزنند همين نحو حق و باطل مخلوط بيك ديگر است خداوند باطل را از حق جدا ميكند و دور مياندازد و حق را خالص ميفرمايد.
ابتِغاءَ حِليَةٍ أَو مَتاعٍ بعض اينکه معادن و جواهرات براي حلي و زيور و زينت بكار ميآيد و بعضي براي اسباب دست از آنچه بشر احتياج دارد مثل آهن مسّ، برنج، ورشو و نحو اينها.
زبد مثله اينکه كثافات مثل كف درياها است از بين ميرود و خالصش بمصرف ميرسد.
كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ وَ الباطِلَ باطل نابود ميشود و حق بر جا و مستقر ميماند فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً جفاء دور انداخته است يعني از بين ميرود و اثري از او باقي نميماند چنانچه باطل چنين است که ميفرمايد قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً اسراء آيه 83 و زهوقا بمعني ناچيز شده
جلد 11 - صفحه 325
وَ أَمّا ما يَنفَعُ النّاسَ از جواهر و معادن فَيَمكُثُ فِي الأَرضِ همين نحو که حق براي دنيا و آخرت نافع است باقي و ثابت است.
كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ چنانچه گفتند (من دأب المحصلين اعطاء الحكم بالمثال).
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 17)- ترسیم دقیقی از منظره حق و باطل: از آنجا که روش قرآن، به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت، متکی به مسائل عینی است، برای نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن، انگشت روی مثلهای حسی جالب و زیبا در زندگی روزمره مردم میگذارد، در اینجا نیز برای مجسم ساختن حقایقی که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک، ایمان و کفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسیار رسایی بیان میکند.
نخست میگوید: «خداوند از آسمان آبی را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبی حیاتبخش و زندگی آفرین، و سر چشمه نمو و حرکت! «و از هر درّه و رودخانهای به اندازه آنها سیلابی جاری شد» (فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها).
جویبارهای کوچک دست به دست هم میدهند و نهرهایی به وجود میآورند، نهرها به هم میپیوندند و سیلاب عظیمی از دامنه کوهسار سرازیر میگردد، آبها از سر و دوش هم بالا میروند و هر چه را بر سر راه خود ببینند
ج2، ص473
برمیدارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده میشوند، در این هنگام کفها از لابلای امواج ظاهر میشوند، آنچنان که قرآن میگوید: «سیل بر روی خود کفی حمل کرد» (فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً).
پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست، «و از آنچه (در کورهها) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگی، آتش روی آن روشن میکنند (تا ذوب شود) نیز کفهایی مانند (کفهای روی آب) به وجود میآید» (وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).
بعد از بیان این مثال به سراغ نتیجهگیری میرود، و چنین میفرماید: «این گونه خداوند برای حق و باطل، مثال میزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).
سپس به شرح آن میپردازد و میگوید: «اما کفها (ی بلند آواز و میان تهی) به کنار میروند و آبی که برای مردم مفید و سودمند است در زمین میماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ).
همچنین حق، همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایه حیات است اما باطل بیفایده و بیهوده است، ولی حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.
و در پایان آیه برای تأکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روی این مثال و دیگر مثالهای قرآن، میفرماید: «این چنین خداوند مثالهایی میزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).
مثال، مسائل را همگانی میسازد
- بسیاری از مباحث علمی است که در شکل اصلیش تنها برای خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانی از آن نمیبرند، ولی هنگامی که با مثال آمیخته، و به این وسیله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پایهای از علم و دانش باشند، از آن بهره میگیرند، بنابراین مثالها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ، کاربرد غیر قابل انکاری دارند.
نکات آیه
۱- خداوند نازل کننده باران از آسمان (أنزل من السماء ماء)
۲- دره ها و آبراه ها هر کدام به اندازه ظرفیتشان آبهاى باران را در بستر خویش جارى مى سازند. (فسالت أودیة بقدرها) «سَیْل» (مصدر سالت) به معناى جارى شدن و «أودیة» (جمع وادى) به معناى آبراه ها و دره ها و «قَدَر» به معناى اندازه و مقدار است. اسناد «سالت» به «أودیة» همانند (جرى المیزاب) اسنادى مجازى است. بنابراین «فسالت أودیة ...» ; یعنى، پس جارى شد آبها در رودها به اندازه ظرفیت آن رودها.
۳- سیلهاى جارى در رودها ، بر روى خویش کفهاى پف کرده را به همراه مى برند. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا) «احتمال» (مصدر احتمل) به معناى حمل کردن است. «السَیل» بر آب فراوانى که جریان دارد گفته مى شود. «زَبَد» به معناى کف مى باشد و از معانى «رَبْو» (مصدر رابیاً) انتفاخ و باد کردن است.
۴- فلزات گداخته شده در کوره هاى آتش ، کفهایى همانند کفهاى سیلاب از خود ایجاد مى کنند. (و مما یوقدون علیه فى النار ... زبد مثله) «من» در «مما یوقدون» نشویه است. «ایقاد» (مصدر یوقدون) به معناى شعله ور ساختن آتش مى باشد. مراد از «ما» به قرینه «حلیة» و «متاع» فلزاتى نظیر طلا، نقره، مس و ... است. «فى النار» حال مؤکّده مى باشد. بنابراین «یوقدون ...» ; یعنى، و حاصل مى شود از فلزاتى که آتش بر آن برافروزند (آن را ذوب کنند) کفى مانند کف سیلاب.
۵- تهیه زیورآلات و وسایل زندگى از اهداف گداختن فلزات در کوره هاى آتش است. (و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متع) «ابتغاء» به معناى طلب کردن است و این کلمه مفعول له براى «یوقدون» مى باشد. «حلیة» چیزى است که وسیله زینت قرار مى گیرد و «متاع» به چیزى گفته مى شود که در زندگى مورد بهره بردارى است.
۶- مردم عصر بعثت آشنا با گداختن و ذوب فلزات در کوره هاى آتش ، براى تهیه زیورآلات و اسباب زندگى (و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متع)
۷- حق در تشبیه مانند باران و سیلاب است و باطل همسان کفهاى پف کرده بر روى آن (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۸- حق در تشبیه همانند فلزات گداخته شده و ذوب گشته است و باطل بسان کفهاى ایجاد شده بر روى آن (و مما یوقدون علیه فى النار ... زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۹- خداوند نازل کننده حق و سرچشمه آن (أنزل من السماء ماء ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۱۰- حقایق و معارف نازل شده از ناحیه خدا پیراسته از هر باطلى است. (أنزل من السماء ماء ... فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) از آن جا که حق به آبى تشبیه شده است که از آسمان فرومى ریزد و در آن هنگام هیچ کفى همراه ندارد ، برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۱- باطل بر محور حق خودنمایى کرده و بر آن تحمیل مى شود. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا)
۱۲- کفهاى سیلابها و فلزات گداخته شده دور ریخته و نیست مى شوند و آبها و فلزات سودمند باقى مى مانند. (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض) «جَفاء» به معناى دور شدن از چیزى است و «جُفاء» به چیزى که دور ریخته مى شود اطلاق مى گردد، در لسان العرب آمده است «جفاء السیل یعنى کفها و چیزهاى پلید و مانند اینها که سیلاب آنها را به کنارى مى اندازد».
۱۳- باطلْ ناچیز ، سبک ، توخالى و پفکى است. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۱۴- هر انسانى به اندازه استعداد و ظرفیتش از حقایق و معارف الهى بهره مند مى شود. (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) جمله «فسالت أودیة بقدرها» مى رساند که هر دره اى به اندازه ظرفیتش آبها را جارى مى سازد و این معنا در جانب مَثَل (کذلک یضرب الله الأمثال) بیانگر آن است که هر انسانى استعدادى خاص دارد و به اندازه استعدادش معارف الهى را دریافت مى کند.
۱۵- معارف و حقایق الهى همواره در خطر مشوب شدن و آمیخته گشتن به امورى باطل است. (أنزل من السماء ... فاحتمل السیل زبدًا رابیًا و مما یوقدون ... زبد مثله)
۱۶- توحید ، ولایت خدا و ربوبیت او ، حقایقى است ماندگار و شرک و پرستش غیر خدا باطلهایى است رفتنى و ناپایدار (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس) به قرینه آیات گذشته از مصادیق مورد نظر براى باطل - که به کفها تشبیه شد شرک و پرستش غیر خداست و از مصادیق حق که نافع و ماندگار است - توحید و اعتقاد به ربوبیت و ولایت خداوند است.
۱۷- نوید خداوند به پیروزى حق و استقرار آن در زمین و شکست باطل و رخت بر بستن آن (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض)
۱۸- باور به توحید و ولایت خدا و ربوبیت او ، مراتبى گوناگون دارد و هر انسانى به اندازه استعدادش آن را درمى یابد. (قل من رب السموت و الأرض ... أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الأمثال )
۱۹- گروهى از انسانها حتى اندکى از حقایق و معارف الهى را درنمى یابند و از آن بهره مند نمى شوند. (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) نکره آوردن «أودیة» (دره هایى) نه «دره ها» مى رساند که باران بر همه دره ها و رودها نمى بارد و آب در آن جارى نمى شود و این معنا در جانب ممثل گویاى آن است که معارف الهى بر همه قلبها فرو نمى ریزد و تنها قلبهایى - نه همه قلبها - لیاقت دریافت آن را دارند.
۲۰- خداوند براى تبیین حقایق مثلهاى فراوان مى آورد. (کذلک یضرب الله الأمثال) ادات عموم مانند «کل»، «ال» جنس که بر جمع داخل شود و ... گاهى براى استغراق حقیقى است و گاهى حاکى از کثرت و فراوانى است که از آن به عموم عرفى تعبیر مى شود. به نظر مى رسد معناى دوم از «الأمثال» اراده شده باشد.
۲۱- تشبیه حقایق به امور محسوس و آوردن مثل براى آنها از شیوه هاى قرآن (کذلک یضرب الله الأمثال)
۲۲- همانندى حق با آب فرود آمده از آسمان و نیز با فلزات ذوب شده و همسانى باطل با کف سیلابها و کف فلزات ذوب شده ، از ضرب المثلهاى قرآن است. (کذلک یضرب الله الحق و البطل ... کذلک یضرب الله الأمثال)
موضوعات مرتبط
- استعدادها: تفاوت استعدادها ۱۴، ۱۸; نقش استعدادها ۱۴، ۱۸
- ایمان: ایمان به توحید ۱۸; ایمان به ربوبیت خدا ۱۸; ایمان به ولایت خدا ۱۸; مراتب ایمان ۱۸
- باران: منشأ نزول باران ۱
- باطل: پوچى باطل ۱۳; تحمیل باطل بر حق ۱۱; موارد باطل ۱۶
- بشارت: بشارت پیروزى حق ۱۷; بشارت شکست باطل ۱۷
- تشبیهات قرآن: تشبیه باطل ۷، ۸، ۲۲; تشبیه به باران ۷، ۲۲; تشبیه به سیلاب ۷; تشبیه به فلز مذاب ۸، ۲۲; تشبیه به کف سیلاب ۴، ۷، ۲۲; تشبیه به کف فلز مذاب ۸، ۲۲; تشبیه به محسوسات ۲۱; تشبیه حق ۷، ۸، ۲۲; تشبیه کف فلز مذاب ۴
- توحید: جاودانگى توحید ۱۶; حقانیت توحید ۱۶ حق : اصالت حق ۷، ۸، ۱۱; منشأ حق ۹; موارد حق ۱۶
- حقایق: روش تبیین حقایق ۲۰
- خدا: افعال خدا ۱، ۹; بشارتهاى خدا ۱۷; جاودانگى ربوبیت خدا ۱۶; جاودانگى ولایت خدا ۱۶; حقانیت ربوبیت خدا ۱۶; حقانیت ولایت خدا ۱۶; روش تعالیم خدا ۲۰
- دره ها: تقدیر ظرفیت دره ها ۲
- دین: آسیب شناسى دین ۱۵; استفاده از دین ۱۴; تنزیه دین ۱۰; خطر التقاط در دین ۱۵; محرومان از فهم دین ۱۹
- رودها: تقدیر ظرفیت رودها ۲
- زیورآلات: روش ساخت زیورآلات ۵
- سیلاب: بخش مفید سیلاب ۱۲; کف سیلاب ۳، ۱۲
- شرک: بطلان شرک عبادى ۱۶; ناپایدارى شرک ۱۶
- صنعت: تاریخ صنعت ۶
- فلز: بخش مفید فلز مذاب ۱۲; ذوب فلز در دوران بعثت ۶; فواید ذوب فلز ۵; کف فلز مذاب ۱۲
- قرآن: تشبیهات قرآن ۴، ۷، ۸، ۲۱; روش تعالیم قرآن ۲۱; فلسفه مثالهاى قرآن ۲۰; مثالهاى قرآن ۴، ۸، ۲۱، ۲۲
منابع