الحجر ٧٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۷ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ إِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ‌ مُقِيمٍ‌

ترجمه

و ویرانه‌های سرزمین آنها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است؛

|و ويرانه‌هاى آن هنوز بر سر راهى است كه بر جاى مانده
و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهى [داير] برجاست.
و این ویرانه اکنون بر سر راهی است بر قرار.
و آن [آثار و بقایای شهر ویران شده قوم لوط] بر سر راهی است که پابرجاست.
و آن شهر اكنون بر سر راه كاروانيان است.
و [آثار] آن [شهر] بر سرراهی پایدار است‌
و آن شهر- سدوم- هنوز بر سر راهى است كه بر جاى مانده است- كاروانيان در آن رفت‌وآمد دارند-.
این آثار بر سر راه (کاروانیان و مسافران است و خرابه‌های آن) برجا است.
و به‌راستی (آثار) آن (شهر هنوز) بر سر راهی به‌درستی پای‌برجاست.
و همانا آن به راهی است استوار (پایدار)

And it is on an existing road.
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٧٥ آیه ٧٦ الحجر ٧٧
سوره : سوره الحجر
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِنَّها»: مرجع ضمیر (ها) مدینه یا قُری می‌توان دانست، ولی اگر مرجع آن را آیات به معنی آثار و نشانه‌ها بدانیم بهتر است. «لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ»: برسر راه راست و روشنی‌است و شب وروز محلّ عبور و مرور اهالی مکّه می‌باشد (نگا: صافّات / و .

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76)

وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ‌: و بدرستى كه اين شهرهاى مؤتفكه هرآينه راه ثابتى است كه گذرگاه مردمان، و آثار آن بلاد بين مكه و شام هنوز باقى، و شخص با فراست را نظاره آن كافى باشد؛ يا اين آيات الهى و آثار سخط سبحانى، دائم و ثابت و زايل شدنى نيست، پس متعظ شويد.

تنبيه: يكى از بخشايش الهى و انوار سبحانى، فراست باشد كه نتيجه يقين و طريق مؤمنين است. و خاصه و عامه روايت نموده‌اند «1» از حضرت پيغمبر كه فرمود: اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ينظر بنور اللّه. بپرهيزيد از فراست مؤمن، پس بتحقيق كه او نظر نمايد به نور الهى.

اين فراست دو نوع باشد: يكى رشحات سبحانيه كه واقع سازد آن را در


«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 343.

جلد 7 - صفحه 134

قلوب اولياء خود، پس بدانند بعض احوال مردم را و حدس و ظن آنان صائب گردد. ديگر، نوعى است كه بدلايل و تجارب و اخلاق حاصل شود. «اويس قرن» وقتى هرم بن حيان را ملاقات نمود، گفت: السّلام عليك يا هرم بن حيان. گفت: از كجا مرا شناختى، و حال آن كه مرا نديدى. اويس جواب داد: مؤمن نظر نمايد به نور خداى تعالى.

حكايت: ارباب سير نقل نموده كه: بزرگى در مجلسى از معرفت سخن مى‌گفت. ناگاه جوانى وارد شد به صورت زاهدان، خرقه در بر، و سجاده بر كف، در گوشه نشست، بعد كه برخاست گفت: سرّ اين حديث چيست:

(اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ينظر بنور اللّه) دانشمند گفت: سرش آن كه زنّار ببرى و ايمان آرى. جوان گفت: نعوذ باللّه كه در من زنّار باشد. چون خرقه از سرش برداشتند، زنار پديد آمد، فورا جوان ايمان آورد. «1» تتمه: تفسير برهان‌ «2»- به اسناد متعدده از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام روايت شده كه: نحن المتوسّمون و السبيل فينا مقيم.

ايضا ابن بابويه‌ «3» به اسناد خود روايت نموده است از حسن بن جهم: روزى در مجلس مأمون، حضرت رضا عليه السّلام تشريف داشتند، و فقهاء و متكلمين از فرقه‌هاى مختلفه مجتمع بودند.

بعضى از حضرت سؤال نمودند: يابن رسول اللّه، به چه چيز صحيح گردد امامت براى مدعى آن.

فرمود: به نص و دليل.

پرسيد: دليل امام در چه چيز است؟

فرمود: در علم و استجابت دعا.


«1» زنّار رشته‌اى را گويند كه بت‌پرستان و مجوسيان با خود دارند.

«2» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 350.

«3» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 350.

جلد 7 - صفحه 135

پرسيد وجه اخبار شما به ما يكون چيست؟

فرمود: به عهد معهودى از جانب خدا.

پرسيد: وجه اخبار شما به آنچه در قلوب مردمان است؟

فرمود: مگر فرمايش نبوى به تو نرسيده كه فرمود (اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ينظر بنور اللّه) عرض كرد: بلى.

فرمود: نيست هيچ مؤمنى مگر براى او فراستى باشد تا نظر نمايد به نور الهى بر قدر ايمان و مقدار بينائى و دانائى او، و بتحقيق جمع فرموده حق تعالى براى ائمه از ما تمام فراستهائى كه متفرق است در جميع مؤمنين، و فرمود در كتاب عزيز خود (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ) پس اول متوسمين رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد امير المؤمنين بعد حسن و حسين و ائمه از نسل حسين عليهم السّلام تا روز قيامت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)

وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79) وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81) وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84)

ترجمه‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى وارد در وقت طلوع آفتاب شدگان‌

پس گردانديم زبرش را زيرش و بارانديم بر آنها سنگهائى از گل سنگ شده‌

همانا در اين هر آينه نشانه‌ها است براى اهل فراست‌

و همانا آنها هر آينه براهى است ثابت‌

بدرستيكه در اين نشانه‌اى است براى اهل ايمان‌

و همانا بودند اهل بلدأيكه هر آينه ستمكاران‌

پس انتقام كشيديم از آنها و بدرستيكه آن دو هر آينه در راهى روشنند

و بتحقيق تكذيب كردند اهل وادى حجر پيغمبران را

و داديم بآنها نشانه‌هاى خودمان را پس بودند از آنها اعراض كنندگان‌

و بودند كه مى‌تراشيدند از كوهها خانه‌ها را ايمنان‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى بامداد كنندگان‌

پس بى‌نياز نكرد آنها را آنچه بودند كه كسب ميكردند.

.


جلد 3 صفحه 261

تفسير

بيان عاقبت كار قوم لوط است كه فرياد مهيب جبرئيل مقارن طلوع آفتاب بآنها رسيد و بال خود را در زير زمين بلد آنها فرو برد و از جا كند و بآسمان برد و وارونه نمود و بزمين زد و زير و زبر نمود و در اينحال بارانى از سجّيل كه معرّب سنگ گل است بر آنها باريدن گرفت كه ديّارى را از آنها باقى نگذارد حتى بكسانيكه در شهر نبودند و باطراف مسافرت نموده بودند هم اصابت كرد و هلاك نمود چنانچه در سوره هود گذشت و در اين هلاكت قوم لوط و زير و زبر شدن بلدشان آياتى است بر قدرت و عظمت معصيت خداوند براى اهل فراست و كسانيكه بنظر دقيق در حقايق اشياء مينگرند تا حقيقت هر چيز را بسمه و علامت آن ميشناسند چون متوسم ناظر و متأمّل در سمه و علامت شى‌ء را گويند براى معرفت بحال آن و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده بطريق صحيح كه فرمود بپرهيزيد از فراست مؤمن همانا او نظر ميكند بنور خدا و خداوند بندگانى دارد كه ميشناسند مردم را بتوسم و اين آيه را تلاوت فرمود و آن آيات و نشانه‌هاى قدرت خداوند در راهى است كه ثابت و مستقر است و قافله قريش و غيرها كه از مكّه بشام حركت ميكنند از آنراه ميروند و آثار باقيه بلد سدوم را كه شهر قوم لوط بوده مشاهده مينمايند و بايد عبرت گيرند و با پيغمبر خدا مخالفت ننمايند در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود در قول خداوند انّ فى ذالك لآيات للمتوسمين متوسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و بعد از او منم و ائمه كه از ذريّه منند متوسمانند و در چند روايت ديگر باين معنى تصريح شده و در بعضى علاوه شده كه سبيل در ما مقيم است و خارج از ما نميشود هرگز و قمّى ره علاوه فرموده كه سبيل راه بهشت است و در بعضى روايات باين آيه تمسك شده است براى آنكه ائمه عليهم السلام تمام مردم را بنوشته ايمان و كفرشان كه در ميان دو چشمشان است ميشناسند كه مؤمنند يا كافر و اين نوشته از ساير مردم محجوب است و نسبت بامام زمان علاوه شده است كه در آن آيت است براى متوسمان و او آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در امام آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم مى‌بيند بنور خدا و سخن ميگويد از جانب خدا و پوشيده نميماند بر او چيزى از چيزها كه خواسته باشد و بنابر آنچه ذكر شد مرجع ضمير


جلد 3 صفحه 262

در و إنّها لبسبيل مقيم راجع است بآيات و مراد از انّ فى ذالك لآية للمؤمنين آنستكه در اين توسم و تفرّس و علامت شناسى و معرفت آيات خدا و ائمّه هدى و طرق الى اللّه آيت و علامتى است براى اهل ايمان يعنى اهل ايمان حقيقى باين امور شناخته ميشوند ولى مفسرين مرجع ضمير انّها را مدينه يا مدائن و آثار باقيه آنها قرار داده‌اند و مشار اليه ذالك را در آيه بعد نيز همان دانسته‌اند و اختصاص باهل ايمانرا فرموده‌اند براى آنستكه آنها منتفع ميشوند و بنظر حقير خلاف ظاهر آيه و روايات مفسره است و در هر دو معنى سهل انگارى شده است و كلمه ان در و إن كان اصحاب الأيكة ظاهرا مخفّفه از مثقّله است و أيكه درختان بسيار درهم رفته را گويند و نام بلدى است كه در جنگل واقع شده بود و حضرت شعيب علاوه بر اهل مدين بر آنها هم مبعوث شد و اطاعت ننمودند و ستم نمودند بخودشان و خلق و خداوند از آنها انتقام كشيد باين نحو كه هفت روز هوا بشدّت گرم شد و بعد ابرى ظاهر گشت آنها باميد فرج و تخفيف حرارت زير آن ابر جمع شدند ناگاه از آن صاعقه‌اى بآنها رسيد و تمامى سوختند و شهر سدوم و بلدأيكه در جلو راه مردم واضح و آشكار است و بنابراين مراد بامام مبين راه روشن است و بعضى گفته‌اند مراد از امام مبين لوح محفوظ است كه وقايع آن دو بلد در آن نوشته است مانند و كل شى‌ء احصيناه فى امام مبين و معناى اوّل اظهر است و اهل ديار حجر كه گفته‌اند واديى است بين مدينه و شام هم مانند ساير كفار تكذيب نمودند پيغمبران خدا را كه حضرت صالح و رسولان او يا ساير انبياء باشد و اينها همان قوم ثمود بودند كه شرح احوال آنها در سوره اعراف گذشت و مراد از آيات ناقه و بچه‌اش و آب خوردن و شير دادن و ساير جهات اعجاز آنست كه مفصلا ذكر و كيفيّت اعراض آنها بيان گرديد و يكى از سفاهتهاى آنها اين بود كه خانه‌هاشان را در كوهها از سنگ مى‌تراشيدند و باين ملاحظه ايمن بودند از وصول آفات ارضيّه و سماويّه بخودشان با آنكه باين امور نبايد دلگرم و از عذاب الهى ايمن بود پس تمامى در وقت صبح بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن خانه‌ها و اولاد و اموالشان كه كسب ميكردند براى آنها ابدا نتيجه و فائده و ثمرى نداشت و چيزى از احتياج آنها را رفع ننمود.


جلد 3 صفحه 263

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِنَّها لَبِسَبِيل‌ٍ مُقِيم‌ٍ (76)

و بدرستي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ آيات‌ ‌هر‌ آينه‌ براهيست‌ ثابت‌ و محقق‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ تحديد و تحذير ‌است‌ و انداز و تخويف‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ مرتكب‌ ‌اينکه‌ اعمال‌ شنيعه‌ قبيحه‌ قوم‌ لوط ميشوند، چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ داريم‌ ‌که‌ ميفرمايد: ‌هر‌ ‌که‌ عمل‌ قوم‌ لوط ‌را‌ مرتكب‌ شود ‌در‌ وقت‌ زوال‌ روح‌ بآن‌ حجارة مبتلا ميشود، بلكه‌ تعبير بكفر باللّه‌ ‌در‌ أخبار ‌شده‌ و حدّ ‌آن‌ ‌هم‌ قتلست‌ العياذ باللّه‌ و فرقي‌ ‌بين‌ فاعل‌ و مفعول‌ نيست‌ و ‌از‌ كتب‌ أهل‌ سنت‌ ‌هم‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌که‌ خليفه‌ ثاني‌ مبتلي‌ ‌بود‌ ‌از‌ ‌إبن‌ اثير نقل‌ ميكنند ‌در‌ لغة ابنه‌ ‌که‌ (إنّها كانت‌ ‌في‌ الجاهلية ‌في‌ جماعة منهم‌ سيّدنا عمر) و ‌از‌ سيوطي‌ نقل‌ ميكنند ‌که‌ ‌گفت‌ (زعمت‌ الروافض‌ أن‌ّ سيّدنا عمر ‌کان‌ مخنثا كذبوا و لكن‌ ‌به‌ داء دوائه‌ ماء الرجال‌) (و إنّها) اشاره‌ بآيات‌ مذكوره‌ و عذابهاي‌ نازلة (لبسبيل‌) راه‌ ‌است‌ (مقيم‌) ثابت‌ و محقق‌، چنانچه‌ ‌در‌ آيات‌ شريفه‌ ميفرمايد:

فَلَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَبدِيلًا وَ لَن‌ تَجِدَ لِسُنَّت‌ِ اللّه‌ِ تَحوِيلًا ‌سورة‌ فاطر ‌آيه‌ 41 و 42.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 76)- اما تصور نکنید که آثار آنها بکلی از میان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه کاروانیان و گذرکنندگان همواره ثابت و برقرار است» (وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).

نکات آیه

۱- آثار شهر ویران شده قوم لوط، تا عصر پیامبراسلام(ص) به جا مانده بود. (و إنها لبسبیل مقیم) «مقیم» به معناى «ثابت» است و «سبیل مقیم» یعنى جاده دایر و مرجع ضمیر «إنها» شهر عذاب شده قوم لوط است. بنابراین معناى آیه شریفه چنین مى شود: بقایا و آثار شهر قوم لوط در مسیر جاده براى عابران آن راه، قابل مشاهده است.

۲- آثار شهر ویران شده قوم لوط در کنار جاده اى دایر، قرار داشته و براى هر رهگذر و بیننده اى در عصر پیامبراسلام(ص) قابل مشاهده بود. (فأخذتهم الصیحة ... فجعلنا علیها سافلها ... إن فى ذلک لأیت ... و إنها لبسبیل مقیم)

۳- مطالعه در آثار گذشتگان و تمدن امت هاى پیشین و شناخت آنها (باستان شناسى)، به منظور درس آموزى و خداشناسى، امرى شایسته و بایسته (فأخذتهم الصیحة ... فجعلنا علیها سافلها ... إن فى ذلک لأیت ... و إنها لبسبیل مقیم)

موضوعات مرتبط

  • باستان شناسى: اهمیت باستان شناسى ۳
  • تاریخ: اهمیت مطالعه تاریخ ۳; عبرت از تاریخ ۳
  • خدا: زمینه خداشناسى ۳
  • سرزمینها: سرزمین قوم لوط در صدر اسلام ۱، ۲
  • عبرت: عوامل عبرت ۳
  • عمل: عمل پسندیده ۳
  • قوم لوط: آثار باستانى قوم لوط ۱، ۲

منابع