الإسراء ٣٧

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۹ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ لاَ تَمْشِ‌ فِي‌ الْأَرْضِ‌ مَرَحاً إِنَّکَ‌ لَنْ‌ تَخْرِقَ‌ الْأَرْضَ‌ وَ لَنْ‌ تَبْلُغَ‌ الْجِبَالَ‌ طُولاً

ترجمه

و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی‌توانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوه‌ها نمی‌رسد!

|و در روى زمين به نخوت راه مرو، تو هرگز زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه‌ها نخواهى رسيد
و در [روى‌] زمين به نخوت گام برمدار، چرا كه هرگز زمين را نمى‌توانى شكافت، و در بلندى به كوهها نمى‌توانى رسيد.
و هرگز در زمین به کبر و ناز مرو و غرور و نخوت مفروش، که به نیرو زمین را نتوانی شکافت و به کوه در سربلندی نخواهی رسید.
و در زمین، با تکبّر و سرمستی راه مرو که تو هرگز نمی توانی [با قدم هایت] زمین را بشکافی، و هرگز در بلندی قامت نمی توانی به کوه ها برسی.
به خودپسندى بر زمين راه مرو، كه زمين را نخواهى شكافت و به بلندى كوه‌ها نخواهى رسيد.
و در زمین خرامان راه مرو، چرا که تو نه هرگز زمین را توانی شکافت و نه از بلندی هرگز سر به کوهها توانی رساند
و در زمين با بزرگ منشى و سرمستى راه مرو، كه تو زمين را نتوانى شكافت و در بلندى به كوه‌ها نتوانى رسيد.
و در روی زمین متکبّرانه و مغرورانه راه مرو. چرا که تو (با پای کوبیدن قلدرانه‌ات بر زمین) نمی‌توانی زمین را بشکافی، و (با گردن کشیدن جبّارانه‌ات بر آسمان، نمی‌توانی) به بلندای کوهها برسی. (آخر ذرّه‌ی ناچیزی انسان نام، در برابر کره‌ی زمین، و کره‌ی زمین در برابر مجموعه‌ی هستی، چه چیز بشمار آست؟!).
و در (روی) زمین به شادکامی، نخوت‌بار گام برمدار، (زیرا) تو بی‌چون زمین را هرگز نتوانی شکافت، و هرگز در بلند بالایی به کوه‌ها نتوانی رسید.
و راه مرو در زمین خرامان همانا تو نشکافی زمین را هرگز و نرسی کوه‌ها را به بلندی‌

And do not walk proudly on earth. You can neither pierce the earth, nor can you match the mountains in height.
ترتیل:
ترجمه:
الإسراء ٣٦ آیه ٣٧ الإسراء ٣٨
سوره : سوره الإسراء
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَرَحاً»: خوشحالی فراوان. شادمانی زیاد، و توأم با خودپسندی و خود بزرگ‌بینی. مصدر است و حال بشمار است؛ یا این که مفعول مطلق فعل محذوف، و یا این که معفول‌له است. «لَن تَخْرِقَ»: پاره نخواهی کرد. نخواهی شکافت. «طُولاً»: تمییز یا این که حالِ فاعل است. یعنی از لحاظ بلندی یا گردن‌کشان و متطاولانه.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا «37»

و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعاً تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه‌هانخواهى رسيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)


«1» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 292، حديث 76- فروع كافى، جلد 6، كتاب الاشربة، صفحه 432، حديث 10.

«2» تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 165، حديث 209 (به نقل از علل الشرايع)

جلد 7 - صفحه 374

ششم از محرمات مذكوره:

وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً: و راه مرو در زمين به حالت تكبر و تجبر و بطر و خيلاء. نزد بعضى «مرح» شدت خوشحالى به باطل باشد. بعد از آن مثلى بيان فرمايد: إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ‌: بدرستى كه تو اى انسان هرگز نشكافى زمين را از قدم خود به سبب كبر خود. وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا: و هرگز نرسى كوه را در بلندى به سركشى و گردن‌فرازى، يعنى قدرت ندارى اينكه برسى قلل جبال را.

تنبيه: آيه شريفه نهى از تكبر و تجبر و تهكم است نسبت به متبختر، كه در زمين راه رود به حالت بطر به اينكه سرش را بلند و گردنش را بكشد و پاهايش را بزمين زند به تصور آنكه قوه خود را در آن بيند و ديگران را زبون داند. خداوند سبحان او را آگاه فرمايد به نهايت ضعف و عجز به حدى كه قدرت ندارى بشكافى زمين را تا برسى به آخرش، و در ترفع قوه ندارى كه برسى قله كوه را در بلنديش، به اينحال تو را چه رسد به گردن كشى و خود سرى با آن كه عقل و شرع زاجر باشد از آن.

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در وصاياى به محمد حنفيه فرمايد: و فرض على الرّجلين ان تثقلهما فى طاعة و ان لا تمشى بهما مشية عاص فقال عز و جل و لا تمش فى الارض مرحا. «1» يعنى: و واجب است بر پاها اينكه سنگين كنى آنها را در طاعت، و راه نروى به روش گناهكار. پس خداوند عزّ و جلّ فرموده: و راه مرو در زمين به حالت تجبر و گردن‌كشى.

حكايت: متكبرى به تبختر مى‌خراميد. در اثناء راه فقيرى به جامه او برخورد. برآشفت متغيرانه گفت: مگر نشناختى مرا. فقير گفت: چرا، شناختم‌


«1» نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغه، جزء هفتم، صفحه 208.

جلد 7 - صفحه 375

تو را (اوّلك نطفة قذره و آخرك جيفة نتنة و انت بين ذلك تحمل العذرة) اول تو نطفه نجس، و آخر تو مردار گنديده، و تو بين اين دو حالت، حمال نجاست باشى.

ز خاك آفريدت خداوند پاك‌

پس اى بنده افتادگى كن چو خاك‌


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36) وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37) كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً (38) ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‌ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‌ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39) أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)

ترجمه‌

و پيروى مكن آنچه را نباشد از براى تو بآن دانش همانا گوش و چشم و دل هر يك از آنها باشد از آن پرسيده شده‌

و راه مرو در زمين بكبر و ناز همانا تو نمى‌شكافى هرگز زمين را و نميرسى هرگز بكوهها در گردن كشى‌

هر آنچه ذكر شد باشد نافرمانيش نزد پروردگار تو ناخوش داشته شده‌

اين دستورات از چيزهائى است كه وحى فرمود بتو پروردگارت از روى حكمت و قرار مده با خدا خداى ديگرى را پس انداخته شوى در جهنّم ملامت كرده شده رانده شده‌

آيا پس برگزيد شما را پروردگارتان به پسران و گرفت خود از فرشتگان دختران همانا شما هر آينه ميگوئيد سخنى بزرگ.

تفسير

ظاهرا خطاب متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقصود بآن امّتند يعنى متابعت و پيروى مكن چيزيرا كه بآن علم ندارى قولا و فعلا پس نبايد شخص سخنى بگويد كه علم بصدق آن ندارد در باره خود و غير و نه كارى بكند كه سند يقينى براى جواز آن نداشته باشد راجع بامور دنيا و آخرت و نه عقد قلب نمايد بر امريكه تحقّق آن معلوم نباشد در گذشته و آينده و بنابراين مدلول آيه شريفه عام است و اختصاص ندارد بشهادت ناحق و بهتان و دروغ و عمل بگمان كه هر يك را گفته‌اند همانا گوش و چشم و دل و ساير اعضاء و جوارح در پيشگاه الهى مسئولند از اعماليكه بتوسط آنها انجام داده شده است يعنى به بنده ميگويند چرا اين اعضاء و جوارح را كه خداوند براى صرف در طاعت بتو عنايت فرمود در معصيت بكار بردى و اگر بگويد نميدانستم نمى‌پذيرند و ميگويند چرا تحصيل علم نكردى با آنكه خداوند رسول باطن كه عقل است و رسول ظاهر كه شرع است براى تعيين تكليف تو فرستاد و تو رجوع بآن دو ننمودى و پيروى از شيطان و نفس امّاره بسوء كردى پس مستحق عذاب اليم ميباشى در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام در اين آيه روايت نموده كه سؤال ميشود از گوش از آنچه شنيد و از چشم از آنچه نگريست و از دل از آنچه‌


جلد 3 صفحه 360

عقيده كرد بآن و در علل از امام سجّاد عليه السّلام نقل نموده كه حقّ ندارى هر چه بخواهى بگوئى خداوند فرموده پيروى مكن چيزيرا كه نميدانى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خدا رحمت كند بنده‌اى را كه سخن نيك بگويد و فائده ببرد يا خاموش باشد و سالم بماند و در كتب معتبره از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه نهى فرمود از زياد نشستن در مستراح براى استماع غناء و استدلال فرمود باين آيه شريفه و بعدا نهى شده است از راه رفتن بتكبر و تبختر و گفته‌اند مرح شدّت فرح بباطل است براى آنكه هر قدر كسى از روى تكبر و غرور پا بزمين بكوبد نتواند زمين را بشكافد و هر قدر گردن بكشد و سر فراز نمايد نميتواند فرق از فرح بر فرقدان و كوه بسايد پس بهتر آنستكه آرام و سر بزير باوقار و فروتنى راه رود تا مورد استهزاء خدا و خلق نشود آنچه تاكنون بعد از قول خداوند سابقا لا تجعل مع اللّه الها آخر ذكر شد از دستورات عملى و اخلاقى كه گفته‌اند بيست و پنج خصلت است و در الواح حضرت موسى عليه السّلام نوشته شده هر يك از آنها بدى و معصيت و نافرمانى آن نزد خداوند مكروه و مبغوض و ناپسند بوده و خواهد بود و بعضى بجاى سيّئه سيّئة بصيغه مؤنث بدون اضافه بضمير قرائت نموده‌اند و بنابراين معنى اوضح و امر در تذكير و تأنيث سهل است و اين از احكامى است كه خداوند به پيغمبر خود وحى فرموده بر طبق حكمت و مصلحت و قابل نسخ و تبديل نيست تا قيام قيامت و براى اهميّت توحيد اخيرا نهى از شرك تكرار شده و نتيجه اخروى آن كه دخول در جهنم است ذكر گرديده با آنكه مشرك در قيامت مورد ملامت از خود و دور از رحمت خدا خواهد بود و در كافى از امام باقر عليه السّلام در ضمن حديثى نقل نموده كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در مكّه ده سال و كسى از دنيا نرفت در آنمدت كه شهادت بتوحيد و رسالت دهد مگر آنكه داخل فرمود او را در بهشت براى اقرار و ايمانش و عذاب نفرمود مگر كسيرا كه مرد در حال شرك و دليل بر اين امر آنستكه احكام مذكوره ميان دو نهى از شرك بر سبيل موعظه و نصيحت و انذار و تحذير بدون غلظت و تشديد و وعده عقاب با نهى خفيف و تأديب لطيف ذكر شده است و بسى جاى تعجّب است از كسانيكه اقرار داشته باشند بآنكه خداوند بآنها پسر داده و مخصوص باين كرامت فرموده چون پسر بهتر است از دختر و بگويند ملائكه دختران خدايند و او آنها را


جلد 3 صفحه 361

براى خود اختيار نموده چنانچه قريش قائل بودند بنقل قمّى ره با آنكه بدليل عقلى خداوند منزّه است از ولد و ساير لوازم جسميّت و بر فرض اختيار ولد چرا دختر را كه صنف پست‌تر است اختيار فرمايد آنهم از نوع اشرف خلق كه ملائكه باشد بعقيده آنها و اين معلوم است كه دروغ بزرگ و گفتار ناهنجارى است كه داراى شعورى نبايد بآن تفوّه نمايد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا تَمش‌ِ فِي‌ الأَرض‌ِ مَرَحاً إِنَّك‌َ لَن‌ تَخرِق‌َ الأَرض‌َ وَ لَن‌ تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولاً (37)

و ‌در‌ ميان‌ بندگان‌ روي‌ زمين‌ ‌از‌ راه‌ تكبّر و نخوت‌ و فيس‌ و افاده‌ مشي‌ نكن‌ محققا نميتواني‌ زمين‌ ‌را‌ بشكافي‌ و نه‌ ببلندي‌ كوه‌ برسي‌ وَ لا تَمش‌ِ فِي‌ الأَرض‌ِ مَرَحاً يكي‌ ‌از‌ صفات‌ بسيار خبيثه‌ صفت‌ كبر ‌است‌ ‌در‌ خبر ‌است‌:

لن‌ يدخل‌ الجنة ‌من‌ ‌کان‌ ‌في‌ قلبه‌ حبة خردل‌ ‌من‌ الكبر

و ‌در‌ قرآن‌ فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَلَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ نحل‌ ‌آيه‌ 31.

إِنَّك‌َ لَن‌ تَخرِق‌َ الأَرض‌َ براه‌ رفتن‌ متكبر روي‌ زمين‌ زمين‌ شكاف‌ برنميدارد ‌هر‌ چه‌ ‌خود‌ ‌را‌ سنگين‌ كند چنانچه‌ بعض‌ اكابر قريش‌ ‌اگر‌ درب‌ خانه‌ كوتاه‌ ‌بود‌ سر خم‌ نميكردند ‌تا‌ ‌در‌ ‌را‌ خراب‌ كنند و وارد شوند ‌اگر‌ چيزي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ روي‌ زمين‌ ‌بود‌ خم‌ نميشدند بردارند و امروز ‌هم‌ ‌در‌ ميانه‌ ‌ما همچه‌ اشخاصي‌ ‌که‌ نميتوان‌ ‌با‌ ‌آنها‌ تكلّم‌ كرد هستند وَ لَن‌ تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولًا.

معني‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ بالاي‌ كوه‌ نميتواني‌ بروي‌ بلكه‌ معني‌ اينست‌ ‌که‌ كوه‌ ‌با‌ اينكه‌ يك‌ جمادي‌ بيش‌ نيست‌ ‌از‌ تو بزرگتر ‌است‌ ‌هر‌ چه‌ بزرگي‌ كني‌ باين‌ درجه‌ نميرسي‌ و تعجّب‌ اينست‌ ‌که‌ انسان‌ بسيار ضعيف‌ ‌است‌.

جلد 12 - صفحه 253

وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِيفاً نساء ‌آيه‌ 32 و ‌مع‌ ‌ذلک‌ ‌حتي‌ ‌بر‌ انبياء و ائمه‌ ‌عليهم‌ السّلام‌ تكبر ميكند ‌حتي‌ ‌بر‌ خداوند متعال‌ زير بار فرمايشات‌ ‌او‌ نميرود ‌حتي‌ دعوي‌ خدايي‌ ميكند مثل‌ نمرود شدّاد فرعون‌ و امثال‌ ‌آنها‌ ‌حتي‌ باب‌ ‌که‌ ‌گفت‌ (انا اللّه‌ الذي‌ آمن‌ ‌به‌ البقالون‌) ‌الي‌ آخر مزخرفاته‌ ‌حتي‌ ‌گفت‌ (اول‌ ‌من‌ آمن‌ بي‌ محمّد ‌ثم‌ ‌علي‌).

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 37)- متکبر مباش! این آیه به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنی مؤمنان را از آن نهی می‌کند، روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، می‌گوید:

«و در روی زمین از روی کبر و غرور، گام برمدار» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).

«چرا که تو نمی‌توانی زمین را بشکافی! و طول قامتت به کوهها نمی‌رسد»! (إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).

اشاره به این که افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهای خود را محکم به زمین می‌کوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان می‌کشند تا برتری خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! هدف قرآن این است که کبر و غرور را بطور کلی، محکوم کند، نه تنها در چهره خاصی یعنی راه رفتن. چرا که غرور سر چشمه بیگانگی از خدا و خویشتن،

ج2، ص639

و اشتباه در قضاوت، و گم کردن راه حق، و پیوستن به خط شیطان، و آلودگی به انواع گناهان است.

برنامه عملی پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده‌ای برای هر مسلمان راستین در این زمینه است.

در سیره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌خوانیم: هرگز اجازه نمی‌داد به هنگامی که سوار بود افرادی در رکاب او پیاده راه بروند و نیز می‌خوانیم: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر روی خاک می‌نشست، و غذای ساده همچون غذای بردگان می‌خورد، و از گوسفند شیر می‌دوشید، بر الاغ برهنه سوار می‌شد.

در حالات علی علیه السّلام نیز می‌خوانیم که او برای خانه آب می‌آورد و گاه منزل را جارو می‌کرد.

و در تاریخ امام مجتبی علیه السّلام می‌خوانیم که با داشتن مرکبهای متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و می‌فرمود: من برای تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام می‌دهم.

نکات آیه

۱- خداوند، فراخوان مردمان به پرهیز از راه رفتن مغرورانه و برخاسته از خوشى و سرمستى فراوان (و لاتمش فى الأرض مرحًا) «مرح» به معنى شدت خوشحالى و بیش از اندازه است (مفردات راغب و لسان العرب).

۲- پرهیز از هرگونه تکبر و خوشى و سرمستى افراطى، امرى لازم و واجب است. (و لاتمش فى الأرض مرحًا) برداشت یاد شده، بر این اساس است که مراد از «لاتمش» احتمال دارد رفتار باشد که شامل همه حالتهاى انسان مى شود و نه راه رفتن

۳- انسانها، ناتوان تر از آنند که با غرور و گردن فرازى، بتوانند رخنه اى در زمین ایجاد کنند و یا قامت خود را به کوهها برسانند. (و لاتمش فى الأرض مرحًا إنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً) «لن» براى نفى ابدى است و دلالت بر تعجیز دارد و در این آیه، حکایت از آن دارد که: انسان، از شکافتن زمین با گامهاى سرمستانه خود و عاجز و ناتوان است.

۴- خصلتهاى درونى آدمى، پایه رفتار و کردار اوست. (و لاتمش فى الأرض مرحًا) «مرحاً» حال براى ضمیر فاعلى «لاتمش» است و بر تأثیر آن حالت، در رفتار و راه رفتن دلالت مى کند.

۵- توجه انسان به ضعف و ناتوانى خویش در برابر مظاهر طبیعت، زداینده غرور و تکبّر وى است. (و لاتمش فى الأرض مرحًا إنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً) جمله «إنک لن تخرق...» در مقام تعلیل براى جمله «لاتمش» است; یعنى، اى انسان چون نمى توانى با گامهاى خود زمین را بشکافى یا قامت خود را به کوهها برسانى، پس نباید مغرور و سرمست شوى. توجه دادن به این ضعف و ناتوانى، مى تواند بازدارنده از غرور و تکبر آدمى شود.

۶- غفلت از ضعف و ناتوانى خویش، زمینه گرفتار آمدن به خصلتهاى ناپسند است. (و لاتمش فى الأرض مرحًا إنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً)

۷- توجه به استحکام مظاهر طبیعت و ضعف خویش در برابر آنها، مایه عبرت و پندگیرى است. (لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً) ذکر «إنک لن تخرق الأرض و ...» در واقع توجه دادن به استحکام مظاهر طبیعت و متقابلاً ضعف انسان است که مى تواند براى آدمى، عبرت آموز باشد.

۸- پایه هاى غرور، بنا شده بر سراب پندارهاى بى اساس (و لاتمش فى الأرض مرحًا إنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً)

روایات و احادیث

۹- «عن أبى جعفر(ع):... بعث الله محمداً و ...أنزل علیه فى سورة بنى اسرائیل بمکة ... و أنزل نهیاً عن أشیاء حذّر علیها و لم یغلّظ فیها و لم یتواعد علیها و قال:... «و لاتمش فى الأرض مرحاً إنک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولاً...»...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود:... خداوند حضرت محمد(ص) را برانگیخت و ... بر او آیاتى از سوره بنى اسرائیل را در مکه نازل فرمود ... که در آن آیات از چیزهایى نهى شده که پرهیز از آنها لازم است; لکن در آن نهیها غلظت و شدت نشان نداده و بر مرتکبین آنها وعید عذاب نداده است و فرمود: ... و لاتمش فى الأرض مرحاًإنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً...»...».

موضوعات مرتبط

  • احکام ۲:
  • اخلاق: زمینه رذایل اخلاقى ۶
  • انسان: تکبّر انسان ۳; صفات انسان ۴; عبرت از عجز انسان ها ۷; عجز انسان ۳
  • بینش: آثار بینش غلط ۸
  • تکبّر: اجتناب از تکبّر ۱; احکام تکبّر ۲; منشأ تکبّر ۸; موانع تکبّر ۵; نهى از تکبّر ۹; وجوب اجتناب از تکبّر ۲
  • خدا: دعوتهاى خدا ۱; نواهى خدا ۹
  • ذکر: آثار ذکر استحکام طبیعت ۷; آثار ذکر عجز انسانها ۵
  • رفتار: پایه هاى رفتار ۴
  • زمین: شکافتن زمین ۳
  • سرور: اجتناب از افراط در سرور ۱، ۲
  • عبرت: عوامل عبرت ۷
  • غفلت: آثار غفلت از عجز ۶
  • واجبات ۲:

منابع

  1. کافى، ج ۲، ص ۳۰، ح ۱; بحارالأنوار، ج ۶۶، ص ۸۷، ح ۳۰.