الأنبياء ٧٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ أَرَادُوا بِهِ‌ کَيْداً فَجَعَلْنَاهُمُ‌ الْأَخْسَرِينَ‌

ترجمه

آنها می‌خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند؛ ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم!

|و خواستند به او نيرنگى بزنند ولى ما آنها را زيانكارتر [و بازنده‌ى اصلى‌] قرار داديم
و خواستند به او نيرنگى بزنند و[لى‌] آنان را زيانكارترين [مردم‌] قرار داديم.
و قوم در مقام کید و کینه او برآمدند و ما (کیدشان را باطل کرده) آنها را به سخت‌ترین زیان و حسرت انداختیم.
و بر ضد او نیرنگی سنگین به کار گرفتند [که نابودش کنند] پس آنان را زیانکارترین [مردم] قرار دادیم.
مى‌خواستند براى ابراهيم مكرى بينديشند، ولى ما زيانكارشان گردانيديم.
و در حق او بدسگالی کردند، آنگاه آنان را زیانکارترین [مردم‌] گرداندیم‌
و خواستند در باره او چاره بد سازند، پس آنان را زيانكارتر ساختيم.
آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم (چرا که نیرنگشان نگرفت و حتّی سبب ذلّت نمرود و نمرودیان گردید و انگیزه‌ی ایمان آوردن مردمانی گشت).
و خواستند به او نیرنگی (بزرگ) زنند، پس آنان را زیانکارترین (جهانیان) قرار دادیم.
و خواستند بدو نیرنگی را پس گردانیدیم ایشان را زیانکارتران‌

They planned to harm him, but We made them the worst losers.
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ٦٩ آیه ٧٠ الأنبياء ٧١
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«کَیْداً»: نقشه نابودی خطرناک. نیرنگ بزرگ.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ «70»

و (اگر چه) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از زيانكارترين (مردم) قرار داديم.

نکته ها

مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرايطى دنبال مى‌كنند و لحظه‌اى آرام نمى‌گيرند، هرچند تلاشهاى آنان در قالب‌هاى متفاوتى صورت پذيرد. حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير رسالت الهى خويش ابتدا به سراغ عمو و قومش مى‌رود و آنانرا به سوى توحيد و يكتا پرستى دعوت مى‌كند و چون نتيجه‌اى حاصل نمى‌شود در دوّمين مرحله به سراغ بت‌ها مى‌شتابد و همه آنها را درهم مى‌شكند، آنگاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بيدار كردن آنان مى‌پردازد و سرانجام پس از اندرز و توبيخ، آنها را به تعمق و انديشه وامى‌دارد.

جلد 5 - صفحه 471

در ماجراى پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش، مطالب زيادى در تفاسير آمده است، از جمله اينكه مشركان با كمك و راهنمايى شيطان منجنيق ساختند، ولى آن حضرت با توكّل بى‌نظيرش به خداوند، از احدى از فرشتگان حتّى جبرئيل كمكى نگرفت ودر آن هنگام به مناجات و راز و نياز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام مشغول بود.

واژه‌ى «أخسرين» در قرآن كريم به كسانى اطلاق شده است كه كار بدى را انجام مى‌دهند، امّا گمان مى‌كنند كه كارشان خوب است، پس زيانِ خود را درك نمى‌كنند، تا در پى جبران آن باشند.

امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى خداوند به آتش امر كرد: «كُونِي بَرْداً» دندان‌هاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان) به هم مى‌خورد، تا آنكه گفته شد: «وَ سَلاماً» «1»

پیام ها

1- يكى از شيوه‌هاى دعوت مردم به دين، آگاه كردن آنان به ضرر بى‌دينى است.

«لا يَنْفَعُكُمْ‌ و لا يَضُرُّكُمْ»

2- سرچشمه و انگيزه‌ى عبادت، دستيابى به خير و يا نجات از شر است كه بت‌ها بر هيچكدام قادر نيستند. «لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ»

3- اگر زمينه مناسبى براى بيدارى پيدا شد بايد منحرفان را تحقير كرد. «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»

4- عواطف بايد تحت الشعاع مكتب باشد. «أُفٍّ لَكُمْ» با توجّه به اينكه عموى او نيز بت‌پرست بود.

5- بت‌پرستى با عقل سازگار نيست. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟» (افراد بى خرد لجوج سزاوار توبيخ هستند) «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» 6- توحيد، انديشه‌اى عقلانى است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

7- كسانى به زور متوسل مى‌شوند كه از عقل و منطق بى‌بهره‌اند. «حَرِّقُوهُ»


«1». كافى، ج 8، ص 318.

جلد 5 - صفحه 472

8- مردان خدا تا پاى جان بر اهداف خود پايدار هستند. «حَرِّقُوهُ» سوزاندن، سخت‌ترين نوع قتل است.

9- بقاى شرك با نابودى موحّدان امكان پذير است. «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»

10- تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مى‌برد. «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»

11- دشمن در تحريك توده‌هاى ناآگاه، به مقدّسات متوسّل مى‌شود، «انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ» وبه غيرت وحميّت نيز تمسّك مى‌جويد. «إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ»

12- خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»

سبب ساز است، زيرا نفسِ حضرت عيسى عليه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار مى‌دهد، و سبب سوز است، زيرا سوزندگى را از آتش مى‌گيرد و آن را بر ابراهيم سرد و سلامت مى‌كند.

13- هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى‌گيرد. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» و نفرمود:

«فجعلنا النار بردا و سلاما»

14- آثار موجودات به خواست و اراده‌ى الهى است. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»

15- نور حقّ، با نار كفر خاموش نمى‌شود. قالُوا حَرِّقُوهُ‌ ... قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً

16- قدرت خداوند مى‌تواند همه‌ى توطئه‌ها را خنثى كند. «أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ»

17- عاقبت، حقّ پيروز است. «أَرادُوا- فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70)

وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً: و خواستند نمروديان به ابراهيم مكرى را كه سوزانيدن و ضرر رساندن به او بود. فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ‌: پس گردانيديم آنها را زيانكاران كه خرج و سعى آنها هدر رفت و مراد حاصل نشد. چون آتش گلستان شد، جبرئيل نازل و با حضرت نشست، مشغول صحبت شد در آتش. نمرود نگاه كرد و گفت: هر كس خدائى فرا گيرد، پس هر آينه بايد فرا گيرد مثل خداى ابراهيم.

يكى از بزرگان نمرود گفت: من طلسم نمودم بر آتش كه او را نسوزاند، پس زبانه‌اى از آتش بيرون آمد به طرف او، و او را سوزانيد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى‌ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‌ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (65) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66)

أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (68) قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70)

ترجمه‌

گفتند آيا تو كردى اين كار را با خدايان ما اى ابراهيم‌

گفت بلكه كرد آنرا بزرگشان اين، پس بپرسيد از آنها اگر هستند كه سخن ميگويند

پس رجوع كردند بخودهاشان پس گفتند همانا شما خودتانيد ستمكاران‌

پس سرنگون شدند و گفتند بتحقيق ميدانستى تو كه نباشند اينها كه سخن گويند

گفت آيا پس ميپرستيد غير از خدا آنچه سود نميدهد شما را چيزى و زيان نميرساند بشما

افّ بر شما و بر آنچه ميپرستيد غير از خدا آيا تعقل نميكنيد

گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خود را اگر هستيد كار كنندگان‌

گفتيم اى آتش بوده باش سرد و سلامت بر ابراهيم‌

و خواستند واقع سازند باو تدبيرى در هلاكش پس قرار داديم آنها را زيانكارترين زيانكاران.

تفسير

پس از حضور حضرت ابراهيم نزد قوم گفتند آيا تو چنين عمل ناروائى را نسبت بخدايان ما بجا آوردى فرمود بلكه بزرگ آنها اينكه تبر بدوش دارد اين كار را كرده اگر بتها سخن ميگويند پس بپرسيد از آنها يعنى اگر بتها سخن نميگويند بت بزرگ اينكار را نكرده پس آنها سخن نگفتند و حضرت ابراهيم هم خلاف واقع و دروغ نفرموده چنانچه در عيون از امام صادق عليه السّلام اينمعنى را نقل نموده و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه اين فرمايش را ابراهيم عليه السّلام براى اصلاح حال آنها فرمود كه متوجّه شوند بآنكه بتها كار كن نيستند و نميتوانند حلب نفع و دفع ضررى از خودشان بنمايند چه رسد از پرستش كنندگانشان و قسم بخدا آنحضرت دروغ نگفت و انها هم كارى نكرده بودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كسيكه مصلح است دروغگو نيست خدا دوست دارد دروغ را در اصلاح و دوست ندارد در غير آن اين دو معنى مستفاد از چند روايت است كه در تفسير اين آيه در اين دو كتاب نقل شده با تفاوت مختصرى كه ناشى از تقديم و تأخير بعضى جملات است و حاصلش آنستكه از اشكالى كه بر ظاهر آيه نموده‌اند كه چگونه حضرت ابراهيم پيغمبر اولو العزم خبر خلاف واقعى داد دو جواب دادند يكى آن كه خلاف واقع نفرمود چون فرموده اين كار بت بزرگ است اگر بتها نطق‌


جلد 3 صفحه 561

دارند و چون بتها نطق ندارند پس كار او نيست يعنى اگر آنها ادراك داشتند شما بايد بگوئيد اين كار بت بزرگ است كه تبر در گردن او است و چون ميدانيد آنها شعور ندارند و نكردند از من سؤال ميكنيد و با وصف اين چگونه آنها را خدا ميدانيد و پرستش ميكنيد مانند آنكه بگويند فلانى راست ميگويد اگر زير آسمان راه نميرود يعنى چون راه ميرود پس دروغ ميگويد و بنابراين جمله فاسئلوهم بين شرط ذيل آيه و جزاء مستفاد از صدر آن كه ففعله كبيرهم هذا باشد معترضه واقع شده و كلام مفيد حجّت بر مطلوب و صدق است و اشكالى ندارد ديگر آنكه آنحضرت اين كلام را بقصد اخبار نفرموده تا صدق و كذب در آن راه داشته باشد بلكه بقصد الزام و اراده اصلاح حال آنها فرموده كه تعقّل كنند و متوجّه بعمل ناشايسته خودشان شوند كه چنين موجوداتى لايق ستايش و پرستش نيستند و بنابراين هم كلام دروغ نيست علاوه بر آنكه اگر دروغ هم باشد چون مصلحت آميز است جائز است و قبيح نيست بلكه حسن است اگر چه گوينده پيغمبر باشد خصوص در اين مقامات كه معلوم است قصد اخبار ندارد چون هيچ كس چنين نسبتى را بجماد نميدهد لذا آنها هم نگفتند چرا چنين نسبت ناروائى را بخداى بزرگ ما دادى بلكه مراجعه بعقول خود نمودند و فهميدند كار ناشايسته‌ئى مينمايند و گفتند با يكديگر همانا شما خودتان ظلم بخودتان نموديد كه بعبادت بتها پرداختيد و به ابراهيم كه عبادت خداى ناديده را مينمايد و شما نسبت ظلم باو داديد ولى تعصّب و نفس امّاره نگذاشت آنها مطيع عقولشان شوند و يكباره از عقيده حقّى كه پيدا كرده بودند سرنگون بباطل شدند و از استقامت به اعوجاج روى نمودند مانند كسيكه سرش بجاى پا و پايش بجاى سرش برگردد و ممكن است از شدّت خجلت و حيرت و سر بزيرى باين صورت درآمده باشند در هر حال در اين حال بحضرت ابراهيم گفتند تو ميدانستى كه بتها شعور ندارند و سخن نميگويند چرا بما گفتى از آنها بپرسيم و حجّت آنحضرت بر آنها تمام شد چون خودشان اقرار به بى‌شعورى آنها نمودند حال ملاحظه كنيد اگر حضرت ابراهيم آن نسبت را به بت بزرگ نداده بود ممكن بود چنين اقرارى از آنها بگيرد كسانيكه در طريق استنطاق وارد شده‌اند ميدانند كه ممكن نبود لذا ميدان محاجّه براى‌


جلد 3 صفحه 562

حضرت ابراهيم بعد از اين اقرار مفتوح گشت و با كمال شهامت و شجاعت يكتنه در مقابل نمرود و نمروديان فرمود آيا پرستش ميكنيد غير از خداوند يگانه جماداتى را كه نفع و ضررى بهيچ وجه نميتوانند بشما برسانند افّ و تف بر شما و دينتان و خدايانتان آيا عقل و شعور نداريد و تعقّل و تفكّر در كار خودتان نمى‌نمائيد كه چه عمل بى‌جاى ناروائى مينمائيد و افّ كلمه‌ئى است كه عرب در مقام انزجار و تنفّر از چيزى ميگويد چنانچه در عجم هم معمول است و چون از محاجّه عاجز شدند چنانچه رسم جهّال است در مقام معارضه بر آمدند و گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خودتان را بانتقام كشيدن از شكننده آنها اگر مرد كاريد و گفته‌اند نمرود كه پادشاه مقتدر آنها بود آنحضرت را حبس نمود و تا چهل روز مردم هيزم جمع ميكردند در ميدان وسيعى خارج شهر و روغن زيادى هم روى هيزم‌ها ريختند و باين اعمال تبرّك و تقرّب به بتها ميجستند و آتش زدند و بطورى مشتعل شد كه پرنده‌ها در اطراف آن نميتوانستند پرواز كنند و ميسوختند و روايت شده كه نمرود وقتى كه ميخواست حضرت ابراهيم را در آتش بيندازد در قصر خود نشسته و تماشا ميكرد و مردم از شدّت حرارت نميتوانستند نزديك آتش بروند پس شيطان براى آنها منجنيق را ترتيب داد و آنحضرت را باين وسيله در آتش انداختند و زمين بدرگاه خدا ناليد كه كسى جز ابراهيم عليه السّلام بر پشت من نيست كه عبادت تو را نمايد و او را ميسوزانند و ملائكه عرضه داشتند پروردگارا اين خليل تو ابراهيم عليه السّلام است كه ميسوزد و جبرئيل عرض كرد خدايا در زمين كسى نيست كه عبادت كند تو را جز ابراهيم عليه السّلام كه خليل تو است و مسلّط نمودى بر او دشمنش را كه بسوزاند او را خدا فرمود ساكت شو اين سخن را كسى ميگويد كه مانند تو بنده باشد و بترسد كه امر از او فوت شود او بنده من است هر وقت بخواهم نجات ميدهم او را و اگر بخواند اجابت ميكنم او را پس خواند حضرت ابراهيم پروردگار خود را بسوره اخلاص يا اللّه يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفؤا احد نجّنى من النّار برحمتك و اين وقتى بود كه او را در منجنيق نشانده بودند پس ملاقات نمود جبرئيل با او در هوا و بعد از سلام عرضه داشت بآنحضرت كه آيا حاجتى دارى فرمود امّا بتو خير ولى بپروردگارم بلى و انگشترى باو داد كه نوشته‌


جلد 3 صفحه 563

بود در آن لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه الجأت ظهرى الى اللّه و أسندت امرى الى اللّه و فوّضت امرى الى اللّه پس خداوند بآتش فرمود اى آتش بوده باش سرد پس بلرزه در آمد دندانهاى حضرت ابراهيم از سرما تا خدا فرمود و سلامت بر ابراهيم كه جبرئيل فرود آمد و با او در آتش نشست و مشغول صحبت شدند و نمرود نگاه ميكرد بحضرت ابراهيم ديد در باغ سبزى وسط آتش با پير مردى نشسته صحبت مى‌كند گفت كسى كه بخواهد خدائى براى خود اختيار كند بايد مانند خداى ابراهيم باشد و حضرت لوط باو ايمان آورد و بحكم نمرود بشام هجرت نمودند و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه حضرت ابراهيم عليه السّلام وقتى در آتش افتاد عرضه داشت بار الها ميخواهم از تو بحقّ محمد و آل محمد كه نجات دهى مرا از آتش پس خداوند آتش را براى او سرد و سلامت فرمود و آنها خواستند در باره حضرت ابراهيم تدبير و حيله‌ئى نمايند كه ببدترين عقوبت انتقام بتها را از او كشيده باشند ولى خداوند مكر آنها را باطل فرمود و زيانكارترين زيانكاران شدند چون بطلان عقيده و طريقه آنها بر عالميان ظاهر گرديد و مورد ملامت خلق و مستحق عقوبت حق شدند و نام نامى و اسم گرامى حضرت ابراهيم در عالم بخوبى و بزرگى مشهور گرديد و تا انقراض دنيا باقى و برقرار خواهد بود و گفته‌اند سنّ مبارك آنحضرت در آنوقت شانزده سال بود ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَرادُوا بِه‌ِ كَيداً فَجَعَلناهُم‌ُ الأَخسَرِين‌َ (70)

‌پس‌ اراده‌ كردند ‌به‌ ابراهيم‌ مكرر و حيله‌ و تدبيري‌، ‌پس‌ ‌ما قرار داديم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ درجه اعلاي‌ خسران‌ و زيانكاري‌.

(وَ أَرادُوا بِه‌ِ كَيداً): اراده‌ ‌در‌ بشر مقدمه أخيره‌ مقارن‌ ‌با‌ فعل‌ ‌است‌ چون‌ افعال‌ بشر افعال‌ اختياري‌ ‌است‌ و مقدّماتي‌ دارد أوّل‌ تصوّر سپس‌ تصديق‌ ثم‌ّ عزم‌ ثم‌ّ

جلد 13 - صفحه 209

جزم‌ ثم‌ّ ارادة ‌که‌ مقارن‌ ‌با‌ فعل‌ ‌است‌ ثم‌ّ ايجاد ‌که‌ فعل‌ بمعني‌ مصدري‌ ‌است‌ فيصير موجودا. و لكن‌ بسا بعض‌ مقدّمات‌ تحقّق‌ پيدا مي‌كند ولي‌ فعل‌ تحقّق‌ پيدا نمي‌كند.

لكن‌ افعال‌ الهيه‌ احتياج‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ مقدمات‌ ندارد نه‌ تصور و نه‌ تصديق‌ و نه‌ عزم‌ و نه‌ جزم‌ بلكه‌ ‌به‌ مجرد اراده‌ ايجاد (‌که‌ فعل‌ بمعني‌ اسم‌ مصدري‌ ‌است‌) تحقق‌ پيدا مي‌كند ‌که‌ بمعني‌ اسم‌ مصدري‌ ‌است‌، و اراده حق‌ ‌به‌ مذاق‌ حكماء ‌از‌ صفات‌ ذاتيه‌ ‌است‌ و ‌از‌ شئون‌ علم‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ علم‌ بصلاح‌ مي‌كنند و ‌به‌ مذاق‌ متكلّمه‌ همان‌ نفس‌ ايجاد و فعل‌ بمعني‌ مصدري‌ ‌است‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ مشيت‌ مي‌كنند و حق‌ ‌با‌ حكماء ‌است‌. و فرق‌ ‌بين‌ اراده‌ و حكمت‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌: حكمت‌ علم‌ ‌به‌ مصالح‌ و مفاسد ‌است‌، و اراده‌ علم‌ ‌به‌ صلاح‌ ‌است‌ مقابل‌ كراهت‌ ‌که‌ علم‌ ‌به‌ فساد ‌است‌ مريد و مكره‌، و اراده‌ اينها مقارن‌ ايجاد ‌است‌ ‌که‌ القاء ‌در‌ نار ‌باشد‌ ‌که‌ فعل‌ بمعني‌ مصدري‌ ‌است‌ لكن‌ ‌به‌ ايجاد ‌آنها‌ تحقق‌ پيدا نكرد و محترق‌ نشد و موجود نشد ‌که‌ فعل‌ بمعني‌ اسم‌ مصدري‌ ‌است‌.

و كيد ‌در‌ اينجا بمعني‌ تدبير و نقشه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ چه‌ نحو احراق‌ حاصل‌ شود ‌به‌ تعليم‌ شيطان‌ ‌که‌ شرحش‌ بيان‌ شد.

(فَجَعَلناهُم‌ُ الأَخسَرِين‌َ): خسران‌ ‌در‌ مقابل‌ سعادت‌ ‌است‌ و بزبان‌ امروز بد شانسي‌ و بدبختي‌ مقابل‌ خوش‌شانسي‌ و خوشبختي‌ ‌است‌، و تمام‌ كفار و مشركين‌ و معاندين‌ و مخالفين‌ ‌در‌ خسران‌ و زيانكاري‌ ‌به‌ هلاكت‌ ابدي‌ و عذاب‌ دائمي‌ گرفتار هستند، لكن‌ ‌اينکه‌ مشركين‌ ‌که‌ نمروديان‌ باشند اخسر ‌از‌ همه ‌آنها‌ شدند چون‌ اينها ‌به‌ سخت‌ترين‌ انحاء هلاكت‌ ‌که‌ احراق‌ ‌باشد‌ نسبت‌ ‌به‌ ابراهيم‌ اقدام‌ كردند. خداوند ‌به‌ ضعيف‌ترين‌ مخلوقات‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ‌را‌ هلاك‌ فرمود ‌که‌ بعوض‌ ‌آن‌ پشه‌ ‌را‌ مسلّط ‌بر‌ ‌آنها‌ كرد خون‌ ‌آنها‌ ‌را‌ مكيدند ‌تا‌ ‌به‌ هلاكت‌ افتادند، ‌حتي‌ يك‌ پشه‌ نزديك‌ دماغ‌ نمرود رسيد نفس‌ بالا كشيد پشه‌ وارد مغز نمرود شد بنا كرد نيش‌ زدن‌ ‌هر‌ چه‌ ‌بر‌ سر ‌او‌ مي‌زدند ساكت‌ مي‌شد سپس‌ نيش‌ مي‌زد، ‌تا‌ دو نفر ‌را‌ مقرر داشت‌ ‌که‌ دائما ‌با‌ عمود ‌بر‌ سرش‌ مي‌زدند ‌تا‌ هلاك‌ شد.

210

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 70)- و در این آیه به عنوان نتیجه گیری کوتاه و فشرده، می‌فرماید: «آنها می‌خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار

ج3، ص179

دادیم» (وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ).

ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه بکلی دگرگون شد، غریو شادی فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولی باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذیرش حق بطور کامل گردید، هر چند دلهای بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خدای ابراهیم افزوده شد.

نکات آیه

۱- توطئه و نیرنگ بت پرستان علیه ابراهیم(ع) ناکام ماند. (و أرادوا به کیدًا فجعلنهم الأخسرین )

۲- توطئه و نیرنگ بت پرستان علیه ابراهیم(ع)، عامل خسران و زیان کارى کامل آنان شد. (و أرادوا به کیدًا فجعلنهم الأخسرین )

۳- حضرت ابراهیم(ع)، علاوه بر افکنده شدن در آتش، با نیرنگ و توطئه دیگرى از سوى بت پرستان روبه رو گشت. (و أردوا به کیدًا فجعلنهم الأخسرین ) برداشت یاد شده مبتنى براین است که مقصود از «کیداً» نیرنگ جدید و غیر از افکندن در آتش باشد; زیرا در معناى «کید» محرمانه بودن نهفته است، در حالى که افکندن در آتش کارى علنى بود نه مخفى; به علاوه تعبیر «أرادوا»; یعنى، اراده کردند و خواستند (نه عملى کردن) شاهد این مدعا است. گفتنى است تنوین «کیداً» براى تفخیم و تعظیم باشد که در این صورت بیانگر بزرگى نیرنگ است.

۴- قوم بت پرست ابراهیم، از زیان کارترین مردم جهان بودند. (فجعلنهم الأخسرین )

۵- نیرنگ ها و دسیسه هاى اهل باطل در برابر اراده الهى، ناتوان ونافرجام است. (و أرادوا به کیدًا فجعلنهم الأخسرین )

۶- بت پرستى و موضع گیرى در مقابل حق و رهبران الهى، از زیان بارترین کارها است. (و أرادوا به کیدًا فجعلنهم الأخسرین )

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): آثار توطئه علیه ابراهیم(ع) ۲; توطئه علیه ابراهیم(ع) ۱، ۳; سوزاندن ابراهیم(ع) ۳; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳
  • بت پرستى: زیان بت پرستى ۶
  • حق: زیان حق ناپذیرى ۶
  • خدا: اهمیت اراده خدا ۵
  • دشمنان: شکست توطئه دشمنان ۵
  • رهبران دینى: زیان مبارزه با رهبران دینى ۶
  • زیان: بدترین زیان ۶; عوامل زیان ۲; مراتب زیان ۶
  • قوم ابراهیم: تاریخ قوم ابراهیم ۴; توطئه قوم ابراهیم ۳; زیانکارى قوم ابراهیم ۲، ۴; ناکامى قوم ابراهیم ۱
  • مردم: زیانکارترین مردم ۴

منابع