الشعراء ١١٥
کپی متن آیه |
---|
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ |
ترجمه
الشعراء ١١٤ | آیه ١١٥ | الشعراء ١١٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِنْ أَنَا ...»: حرف (إِنْ) نافیه است. «مُبینٌ»: واضح و آشکار.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ «114» إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ «115»
(امروز كه آنان ايمان آوردهاند،) من طرد كنندهى مؤمنان نيستم. من جز هشدار دهندهاى روشنگر نيستم.
«1». نساء، 94.
«2». انعام، 52.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 344
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115)
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ: نيستم من مگر ترساننده آشكارا، يعنى من مبعوث شدهام به دعوت مكلفان خواه اغنيا و خواه فقرا.
تنبيه: اين كلام در حكم علت عدم طرد است، يعنى مرا فرستادهاند تا بندگان را بترسانم از كفر و معاصى، چه عزيز و با اقتدار باشند، يا ذليل و بىمقدار، پس چگونه سزاوار باشد كه طرد فقرا نمايم به جهت طلب پيروى اغنياء؛ يا نيست بر من مگر ترساندن شما؛ ترساندنى بيّن به برهان واضح، پس جايز نباشد مرا كه طرد فقرا نمايم براى استرضاى شما. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (109)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ (120) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)
ترجمه
تكذيب كردند قوم نوح پيمبران را
هنگاميكه گفت بآنها برادرشان نوح آيا نمىپرهيزيد
همانا من براى شما پيمبرى امينم
پس بترسيد
جلد 4 صفحه 116
از خدا و فرمان بريد مرا
و نميخواهم از شما بر آن مزدى نيست مزدم مگر بر پروردگار جهانيان
پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا
گفتند آيا ايمان بياوريم بتو با آنكه پيروى كردند از تو فرومايگان
گفت و نيست مرا علم بآنچه كه ميكنند
نيست حسابشان مگر بر پروردگارم اگر ادراك ميكنيد
و نيستم من دور كننده از خود گروندگان را
نيستم من مگر بيم دهندهئى آشكار
گفتند هر آينه اگر باز نه ايستادى اى نوح البته خواهى بود از سنگسار شدگان
گفت پروردگارا بدرستيكه قوم من تكذيب كردند
مرا پس حكم كن ميان من و ميان آنها حكم كردنى و نجات ده مرا و هر كه با من است از گروندگان
پس نجات داديم او را و هر كه با او بود در كشتى مجهّز
پس غرق كرديم بعد از آن بازماندگانرا
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان گروند گان
و همانا پروردگار تو هر آينه او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال بعد از ذكر شمّهئى از احوال حضرت ابراهيم مختصرى از قصّه حضرت نوح را براى تسليت خاطر پيغمبر اكرم و تذكّر اهل عالم ذكر فرموده با آنكه شرح آن در سور سابقه گوشزد شده و آن از اين قرار است كه قبيله حضرت نوح جماعتى بودند كه پيغمبران خدا را تكذيب نمودند چون آنحضرت را تكذيب كردند و تكذيب يك پيغمبر تكذيب تمام انبياء است چون همه از طرف يك خدا و براى يك مقصد آمدهاند و همه مصدّق يكديگرند علاوه بر آنكه در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت مبعوث بر قومى شد كه آنها تكذيب نموده بودند پيغمبرانى را كه بين او و حضرت آدم بودند و باين سبب خدا فرموده كذّبت قوم نوح المرسلين يعنى كسانيكه بين او و آدم عليه السّلام بودند و اين تكذيب وقتى بود كه يكنفر از اهل قبيله آنها كه حضرت نوح بود و معمولا در عرب كسيرا كه از قبيلهئى باشد برادر آنها ميخوانند بآنها فرمود آيا از خدا نميترسيد و دست از پرستش غير او برنميداريد من از طرف خدا مبعوث برسالت براى شما شدم و همه ميدانيد سابقه امانت و درستكارى مرا پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا در پرستش خدا و امتثال احكامش و من از شما مزدى بر اداء رسالت و ابلاغ احكام او كه بر وفق مصلحت شما است نميخواهم
جلد 4 صفحه 117
مزد من با خدا است و آنرا در آخرت يا در دنيا و آخرت خواهد داد پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا و تكرار اين جمله براى افاده اينمعنى است كه امانت و درستكارى من كافى است براى ترسيدن از خدا و اطاعت من و اينكه مزد هم نميخواهم موجب زائدى است براى آن كه معلوم ميشود طمعى بمال شما ندارم و براى رضاى خدا كار ميكنم و به بيان ديگر مقتضى براى وجوب اطاعت موجود بود حال معلوم شد كه مانع هم مفقود است كه چيزى از شما نميخواهند و عذرى براى ترك اطاعت نداريد پس اطاعت كنيد و آنها در جواب گفتند آيا ما بتو ايمان بياوريم با آنكه يك عدّه مردم پست و رذل و فرومايه براى طمع بجاه و مال از روى جهالت و نادانى پيروى از تو نمودند ما هم اگر ايمان بتو آوريم در رديف آنها قرار خواهيم گرفت حضرت در جواب فرمود من از باطن آنها خبر ندارم كه بدانم بچه غرض و قصد بمن ايمان آوردهاند من مأمور بظاهرم حساب باطن آنها فقط بر عهده خدا است كه عالم السرّو الخفيّات است و هر كس را بر طبق نيّت و قصدش پاداش ميدهد شما هم اگر ادراك و شعور داشته باشيد ميدانيد من راست ميگويم و اگر شما از شركت در مسلك و مرام با آنها عار داريد من از پيغمبرى آنها عار ندارم و موظّف نيستم آنها را از خود طرد نمايم و ايمانشانرا نپذيرم بلكه بايد همه را بيك منوال از خدا بترسانم و ارشاد بمعارف و احكام او نمايم قوم چنانچه رسم جهّال است كه وقتى از جواب عاجز شوند بشتم و رجم ميپردازند گفتند اى نوح اگر دست از كارت بر ندارى تو را سنگسار ميكنيم يا بتو ناسزا و بد ميگوئيم و حضرت نوح آنها را نفرين كرد و از خدا خواست كه حكم فرمايد ميان او و آنها بنزول عذاب و نجات دهد او و پيروانش را از آن بليّه و شرّ قوم براى آنكه از تكذيب آنها ملول و از ايمانشان مأيوس شده بود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود بنزول طوفان و نجات داد او و پيروانش را بوسيله كشتى كه قبلا ساخته و پرداخته شده بود چنانچه قمّى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در معناى مشحون و تفسير آن بمجهّز ولى مفسّرين بپر و مملوّ از انسان و حيوانات و ترجمه نمودهاند و خداوند بعد از نجات ايشان بقيه قوم را كه بيرون از كشتى بودند غرق فرمود و تفصيل اين وقايع در سور سابقه ذكر شده است و در
جلد 4 صفحه 118
اينجا براى آنكه اين مقدار از قصّه آنحضرت متواتر و مشهور بوده و اين خود آيت و دليل مستقلّى است بر قدرت و قهر و غلبه خداوند و اولياء او بر اعداء و سركشان در ضمن قصص انبياء تذكر داده شده تا موجب عبرت شود ولى در هر عصر و زمان اكثريّت با جهّال و كفّار وفّاق بوده و هست و نبايد اولياء خدا از اين باب ملول و دلتنگ باشند و تكرار اين جملات اخيره بعد از ذكر قصص سابقه و لاحقه براى قوّت قلب و تسليت خاطر پيغمبر اكرم است از ايمان نياوردن اقوامش با تصريح بعزيز بودن خداوند براى اشاره بغلبه دادن اولياء خود را بر اعداء و رحيم بودنش كه تعجيل در عقوبت و انتقام نميفرمايد چنانچه گذشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ وَ ما عِلمِي بِما كانُوا يَعمَلُونَ (112) إِن حِسابُهُم إِلاّ عَلي رَبِّي لَو تَشعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِينَ (114) إِن أَنَا إِلاّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115)
حضرت نوح بقوم در جواب آنها فرمود: من نميدانم به آنچه که اينکه فقراء در باطن به چه نحو عمل ميكنند. آيا از روي حقيقت است يا بر خلاف است. نيست حساب آنها مگر بر پروردگار من اگر بوديد شما شعور داشتيد و نيستم من که مؤمنين را از خود طرد كنم که چون شما فقير هستيد از من دور شويد نيستم من مگر انذار كننده آشكارا.
مسئله: وظيفه انبياء و ائمه و مؤمنين عمل بظاهر است. هر كس بر حسب ظاهر اظهار ايمان كرد بايد پذيرفت تا مادامي که كشف خلاف نشده ميفرمايد: وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقي إِلَيكُمُ السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً (سوره نساء آيه 96) و ميفرمايد: وَ لا تَطرُدِ الَّذِينَ يَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجهَهُ ما عَلَيكَ مِن حِسابِهِم مِن شَيءٍ وَ ما مِن حِسابِكَ عَلَيهِم مِن شَيءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمِينَ (سوره انعام آيه 52). حتي پيغمبر اكرم با اينكه بر حسب باطن ميدانست منافقين را، ولي چون بر حسب ظاهر كشف نشده بود، احكام اسلام را بر آنها بار ميكرد، با اينكه بر حسب ظاهر هم بواسطه اخبار پروردگار علم اجمالي بوجود منافقين بود که ميفرمايد: وَ مِمَّن حَولَكُم مِنَ الأَعرابِ مُنافِقُونَ وَ مِن أَهلِ المَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَينِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظِيمٍ (توبه آيه 102).
نكته ديگر: اينكه در باب ايمان، سياه و سفيد، غني و فقير، عزيز و ذليل، بزرگ و كوچك، غريب و بيگانه، مرد و زن، همه يكسان هستند و همچنين در كفر تمام مساوي. در حديث است:
«خلقت الجنة لمن اطاع اللّه و لو کان غلاما حبشيا و خلقت النار لمن عصي اللّه و لو کان سيدا
جلد 14 - صفحه 62
قرشيا».
بلي خداوند نظر به باطن و قلب دارد نه به ظاهر، فرداي قيامت يَومَ تُبلَي السَّرائِرُ (سوره طارق آيه 9).
«ان اللّه ينظر بقلوبكم لا باعمالكم»
در خبر است. لذا حضرت نوح ميفرمايد.
قالَ وَ ما عِلمِي بِما كانُوا يَعمَلُونَ من خبر از باطن آنها ندارم و اينكه چه ميكنند. فقط مأمور بظاهر هستم.
(إِن حِسابُهُم إِلّا عَلي رَبِّي لَو تَشعُرُونَ) امر آنها با پروردگار من است. خود ميداند با آنها چه نحوه حساب كند، نامه عمل دارند، شهود روز قيامت هستند. اعضاء و جوارح به زبان ميآيند و شهادت ميدهند با اينكه علم خودش كافي است ولي براي اينكه بر خود انسان و ديگران هم مكشوف شود. دستگاه حساب و ميزان و تطاير كتب و شهود قرار داده ولي كفار که منكر معاد هستند، شعور و ادراك ندارند.
(وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِينَ) بلكه نميتوانم طرد كنم، مسئول پروردگار ميشوم.
(إِن أَنَا إِلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ) وظيفه من انذار است از روي دليل واضح و برهان قاطع و حجت تام روشن.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 115)- تنها وظیفه من این است که مردم را انذار کنم «من تنها انذار کنندهای آشکارم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
هر کس این هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقیم، باز گردد پیرو من است، هر که باشد و در هر وضع مادی و شرایط اجتماعی.
نکات آیه
۱ - نوح(ع)، تنها هشدار دهنده و انذارگر مردم بود. (إن أنا إلاّ نذیر)
۲ - انذار توده ها و نه جلب رضایت اشراف به قیمت طرد محرومان، وظیفه اعلام شده از سوى نوح(ع) به اشراف قومش (و ما أنا بطارد المؤمنین . إن أنا إلاّ نذیر)
۳ - نقش تعیین کننده انذار و هشدار، در هدایت و اصلاح جامعه هاى بشرى (إن أنا إلاّ نذیر)
۴ - تبلیغ تعالیم دینى از سوى حضرت نوح(ع)، به گونه اى روشن و قابل فهم براى همگان بود. (إن أنا إلاّ نذیر مبین)
۵ - روشن و بى ابهام بودن بیان و انذار پیامبران، ویژگى بارز آنان در تبلیغ (إن أنا إلاّ نذیر مبین)
۶ - هشدار روشن و بى ابهام نوح(ع) به قومش، نسبت به خطر «عذاب استیصال» در صورت پافشارى آنان بر شرک و مبارزه با توحید (إن أنا إلاّ نذیر مبین) برداشت یاد شده بدان احتمال است که نوح(ع) در راستاى اتمام حجت با قومش، از پیش آنان را به نزول عذاب استیصال هشدار داده باشد.
موضوعات مرتبط
- انبیا: روش تبلیغ انبیا ۵
- انذار: آثار اجتماعى انذار ۳; انذار از عذاب ۶
- جامعه: عوامل اصلاح جامعه ۳
- شرک: آثار شرک ۶
- عذاب: عذاب استیصال ۶
- قوم نوح: انذار اشراف قوم نوح ۲; انذار قوم نوح ۶
- نوح(ع): اتمام حجت نوح(ع) ۶; انذارهاى نوح(ع) ۱، ۲، ۶; روش تبلیغ نوح(ع) ۴; فصاحت نوح(ع) ۵; قصه نوح(ع) ۴; محدوده مسؤولیت نوح(ع) ۱; مسؤولیت نوح(ع) ۲; وضوح تعالیم نوح(ع) ۴
- هدایت: عوامل هدایت ۳
منابع