يس ١٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۷ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِکُمْ‌ لَئِنْ‌ لَمْ‌ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ‌ وَ لَيَمَسَّنَّکُمْ‌ مِنَّا عَذَابٌ‌ أَلِيمٌ‌

ترجمه

آنان گفتند: «ما شما را به فال بد گرفته‌ایم (و وجود شما را شوم می‌دانیم)، و اگر (از این سخنان) دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید!

|آنها گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر دست برنداريد، حتما سنگسارتان مى‌كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد
پاسخ دادند: «ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‌ايم. اگر دست برنداريد، سنگسارتان مى‌كنيم و قطعاً عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد.»
باز منکران گفتند که ما وجود شما را به فال بد گرفتیم، اگر (از این دعوی) دست بر ندارید البته سنگسارتان خواهیم کرد و از ما به شما رنج و شکنجه سخت خواهد رسید.
گفتند: همانا ما شما را به شومی و فال بد گرفته ایم، اگر [از دعوت خود] باز نایستید، قطعاً شما را سنگسار می کنیم، و از سوی ما شکنجه دردناکی به شما خواهد رسید.
گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد و شما را از ما شكنجه‌اى سخت خواهد رسيد.
گفتند ما به شما فال بد می‌زنیم، اگر دست برندارید، شما را سنگسار می‌کنیم، و از ما عذابی دردناک به شما می‌رسد
گفتند: ما شما را به شگون بد گرفتيم، اگر باز نايستيد هر آينه سنگسارتان مى‌كنيم و بى‌گمان از ما شكنجه‌اى دردناك به شما خواهد رسيد.
گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ایم. (وجود شما شوم است و مایه‌ی بدبختی شهر و دیار ما است. سوگند می‌خوریم که از این سخنان) اگر دست برندارید، قطعاً شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه‌ی دردناکی از ما خواهید دید.
(گفتند:) «ما همانا شما را به شگون بد گرفته‌ایم. اگر دست برندارید، بی‌امان به سختی سنگ‌بارانتان می‌کنیم و همواره عذاب دردناکی از ما بی‌چون به شما خواهد رسید.»
گفتند همانا به فال بد گرفتیم شما را اگر کوتاه نیائید هر آینه سنگسارتان کنیم و البتّه رسد شما را از ما شکنجه دردناک‌

They said, “We see an evil omen in you; if you do not give up, we will stone you, and a painful punishment from us will befall you.”
ترتیل:
ترجمه:
يس ١٧ آیه ١٨ يس ١٩
سوره : سوره يس
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«تَطَیَّرْنَا بِکُمْ»: شما را به فال بد گرفته‌ایم. وجود شما را شوم می‌دانیم (نگا: نمل / ، اعراف / . «لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا»: اگر پایان ندهید. اگر دست نکشید (نگا: بقره / و و مریم / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18»

(كفّار به انبيا) گفتند: ما (حضور) شما را به فال بد گرفته‌ايم (وجود شما شوم است و مايه‌ى بدبختى ما) و اگر از حرفتان دست بر نداريد قطعاً شما را طرد خواهيم كرد و از طرف ما عذاب دردناكى به شما خواهد رسيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18»

قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ‌: گفتند بدرستى كه ما فال بد گرفتيم به آمدن شما، زيرا تا به اين شهر آمديد باران نباريد و مزارع و اشجار ما خشك شد. بعد تهديد كردند كه: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا: اگر باز نايستيد از ادعاى خود، لَنَرْجُمَنَّكُمْ‌: هر آينه سنگباران كنيم شما را و در زير سنگ هلاك كنيم، وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا: و البته برسد شما را از جانب ما، عَذابٌ أَلِيمٌ‌: عذابى دردناك.

تنبيه:

محقق شده كه افعال وجوديه از خير و شر، منشأ آثار است، بنابراين آثار نحوست و نكبت و شآمت كفر و شرك و فسق و فجور، سبب شود اختلال و فساد در عالم را از قبيل خشك شدن مزارع و فاسد شدن ميوه‌جات و كم شدن آبها و كسادى بازار و غيره؛ و اين جهال، آثار وجوديه اعمال شنيعه خود را به غير نسبت دادند و هدايت و ارشاد رسولان را به خيال خود فال بد داشتند، و حال آنكه خلاف واقع بود و لذا رسولان در مقام جواب برآمده،


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «13» إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ «14» قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ «15» قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ «16» وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17»

قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18» قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ «19»

ترجمه‌

و بزن براى آنها مثلى مثل اهل آن بلد هنگاميكه آمدند آنها را فرستادگان‌

هنگاميكه فرستاديم بسوى آنها دو تن پس تكذيب كردند آن دو را پس تقويت نموديم به سومى پس گفتند همانا ما بسوى شما فرستادگانيم‌

گفتند نيستيد شما مگر انسانى مانند ما و فرو نفرستاده خداى بخشنده چيزى نيستيد شما مگر آنكه دروغ ميگوئيد

گفتند پروردگار ما ميداند كه همانا ما بسوى شما هر آينه فرستاده شدگانيم‌

و نيست بر ما مگر رسانيدن آشكار

گفتند همانا ما فال بد زديم بشما هر آينه اگر باز نه ايستاديد سنگسار ميكنيم البته شما را و هر آينه ميرسد البته شما را از ما عذابى دردناك‌

گفتند منشأ فال بد شما با شما است آيا اگر پند داده شويد فال ميزنيد بلكه شما گروهى باشيد تجاوز كنندگان.

تفسير

خداوند سبحان براى تذكر و تنبّه كفار مكّه به پيغمبر خود دستور فرمود كه براى آنها قصّه شگفت‌آورى را كه از آن تعبير بمثل ميشود نقل فرمايد و آن حكايت اهل شهر انطاكيه است و خلاصه مستفاد از روايات متعدّده در اينمقام آنستكه دو نفر از حواريّون حضرت عيسى مأمور شدند از جانب خداوند كه بشهر انطاكيّه روند و آنها را دعوت بدين حقّ نمايند و آن دو بوظيفه خود عمل نمودند و مغضوب پادشاه شدند و او آن دو را حبس نمود و چون اينخبر بسمع حضرت عيسى رسيد وصى خود شمعون الصّفا را در پى آن دو روانه فرمود و او با خواصّ پادشاه آشنا شد و آنها او را نزد شاه بردند و او مايل بصحبت با شمعون گرديد و مقرّب پيش شاه شد تا روزى باو گفت شنيده‌ام چندى قبل دو نفر را حبس فرموديد چون دعوت بدين تازه‌اى مينمودند با آنكه با آن دو صحبت نفرموديد خوب است مقرّر فرمائيد آن دو را بياورند با آنها مذاكراتى شود كه كشف گردد حالشان‌


جلد 4 صفحه 401

شاه گفت آنروز غضب بر من مستولى شد و بدون استنطاق آنها را حبس نمودم و امر باحضارشان نمود و چون حاضر شدند و مقصد خودشان را كه دعوت به توحيد بود اظهار داشتند شمعون از آن دو طلب معجزه نمود ايشان گفتند هرچه بخواهيد ما انجام ميدهيم پادشاه امر كرد كور مادرزادى آوردند كه جاى چشمش مانند پيشانى صاف بود و آن دو دعا نمودند جاى دو چشمش شكافته شد و دو گلوله از گل گذاردند در جاى دو چشمش و دعا نمودند دو چشم بينا شد و پادشاه تعجّب نمود و شمعون باو گفت معبود شما چنين كارى ميتواند بكند پادشاه آهسته گفت من از تو چيزيرا پنهان نميكنم معبود ما هيچ كار نميتواند بكند و بآن دو گفت اگر مرده‌اى را كه هفت روز است مرده زنده كنيد من بشما و خدايتان ايمان ميآورم و مرده‌اى را كه هفت روز بود مرده بود و دفنش نكرده بودند براى آنكه پدرش حاضر نبود و جسدش متغيّر شده و بو گرفته بود حاضر كردند و آن دو دعا نمودند و شمعون هم با آنها موافقت در دعاء كرد ولى در خفاء و آنمرده زنده شد و گفت هفت روز من در هفت وادى آتش بودم شما بخداى ناديده ايمان بياوريد و دست از پرستش بت برداريد و چون شمعون ديد كه اين مشاهده در پادشاه مؤثر شد او را دعوت بتوحيد نمود و پادشاه ايمان آورد و اهل مملكت بعضى ايمان آوردند و بعضى بر كفر باقى ماندند و در بعضى از روايات آنمرده پسر پادشاه معرّفى شده كه از قبر بيرون آمد و خاك را از سر خود پاك ميكرد و شاه از او پرسيد پسر جان حالت چگونه است گفت مرده بودم دو نفر را ديدم دعا ميكنند خدا مرا زنده كند شاه گفت اگر آن دو نفر را به بينى ميشناسى گفت بلى پس شاه امر نمود كه مردم از مقابل او عبور نمايند و آن دو نفر هم در رديف آنها باشند و چون عدّه‌ئى عبور نمودند او اوّل يكى از آن دو و بعدا ديگرى را شناخت و با انگشت بجانب هر يك از آن دو اشاره نمود پس شمعون گفت من بخداى شما دو نفر ايمان آوردم و بعد شاه گفت منهم ايمان آوردم و بعد تمام اهل مملكت ايمان آوردند و حاصل مفاد آيات شريفه آنستكه بدوا ما دو نفر را برسالت نزد آنها فرستاديم و بعدا تقويت نموديم آن دو را بسومى و آنها دعوى رسالت نمودند و قوم نپذيرفتند و منكر فضل و مزيّت ايشان شدند و ايشان دعوى خودشان را مؤكّد بقسم نمودند چون شاهد گرفتن خدا در حكم‌


جلد 4 صفحه 402

قسم است و گفتند وظيفه ما فقط اداء رسالت است واضح و آشكار و بآن عمل نموديم ديگر تكليفى نداريم شما اگر قبول نمائيد از نفع آن بهره‌مند خواهيد شد و الّا بعذاب الهى گرفتار خواهيد گشت و گفته‌اند اين سخن را بعد از اظهار معجزه گفته بودند و آنها در جواب گفتند از وقتى شما بشهر ما آمديد ما در عسرت و مشقّت افتاديم يا دست برداشتن از دين آباء و اجداد براى ما ميمنت ندارد لذا ما بوجود يا دعوت شما فال بد ميزنيم و اگر دست از عقيده خود بر نداريد شما را سنگسار ميكنيم و از طرف ما بسياست و عقوبت شديدى گرفتار خواهيد شد و ايشان در جواب گفتند افعال و اعمال بد شما موجب فال بد است آيا اگر كسانى شما را نصيحت كنند و متذكّر بدبختى خود شويد براى آنها فال بد ميزنيد يا تهديدشان ميكنيد و بنابراين جواب شرط در آيه شريفه براى دلالت كلام بر آن حذف شده و اگر ان ذكّرتم بدون همزه باشد چنانچه بعضى قرائت نمودند محتمل است مراد آن باشد كه منشأ فال بد شما با شما است اگر متذكر شده باشيد كه عيب در خودتان است بلى شما متعدّى و متجاوز از حقّ و حدّ خودتانيد كه بايد به پيام خدا گوش بدهيد و نميدهيد و ظاهرا منافات ندارد اين گفتگو با آنچه ذكر شد كه بر حسب بعضى از روايات همه ايمان آوردند چون ممكن است بعد از آنكه پاى عمل بتكاليف ميان آمده باشد مرتدّ شده باشند چنانچه غالبا معمول است كه براى فرار از تكليف مردم كافر ميشوند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا إِنّا تَطَيَّرنا بِكُم‌ لَئِن‌ لَم‌ تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّكُم‌ وَ لَيَمَسَّنَّكُم‌ مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ «18»

گفتند مشركين‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ مرسلين‌ ‌که‌ ‌ما تطيّر ميزنيم‌ بشما ‌اگر‌ دست‌ برنداشتيد ‌از‌ دعوت‌ و منتهي‌ نشديد ‌هر‌ آينه‌ ‌ما ‌شما‌ ‌را‌ سنگسار ميكنيم‌ و ‌هر‌ آينه‌ ‌به‌ ‌شما‌ مماس‌ ميكنيم‌ عذاب‌ دردناك‌ ‌را‌.

قالُوا إِنّا تَطَيَّرنا بِكُم‌ طيره‌ فال‌ بد ‌است‌ ‌که‌ مرسوم‌ ‌است‌ ‌در‌ ميانه مردم‌ ‌که‌ فال‌ بد ميزنند ‌اگر‌ فلان‌ كلاغ‌ ‌ يا ‌ جغد لب‌ بام‌ صدا كند ‌ يا ‌ صبح‌ ‌از‌ خانه‌ بيرون‌ آيد چشمش‌ ‌به‌ سگ‌ بيفتد و بسياري‌ چيزهاي‌ ديگر ‌آن‌ ‌را‌ بفال‌ بد ميگيرند بعكس‌ تفأل‌ ‌که‌ بفال‌ نيك‌ ميگيرند و ‌در‌ اخبار ‌هم‌ اشاراتي‌ دارد بتطيّرات‌ و تفاّلات‌ ‌در‌ مواردي‌ و ‌از‌ همين‌ باب‌ ‌است‌ مرغي‌ ‌که‌ آمد لب‌ بام‌ خانه فاطمه صغري‌ و سر روضه مطهّره‌ حضرت‌

جلد 15 - صفحه 58

رسالت‌ و وجه‌ اينكه‌ اينها بوجود ‌اينکه‌ مرسلين‌ تطيّر ميزدند اينكه‌ اينها آمده‌اند اختلاف‌ ‌بين‌ ‌ما بيندازند و يك‌ دسته‌ ‌ما ‌را‌ مثل‌ ملك‌ و جماعتي‌ ‌را‌ اضلال‌ كردند و دست‌ ‌از‌ دين‌ آبائي‌ و اجدادي‌ ‌ما برنداشتند و ‌اگر‌ بمانند بقيّه‌ ‌را‌ ‌هم‌ باين‌ سحرها اضلال‌ ميكنند.

لَئِن‌ لَم‌ تَنتَهُوا ‌اگر‌ ميخواهيد نجات‌ پيدا كنيد بايد دست‌ ‌از‌ ايندعوت‌ برداريد و ‌اگر‌ برنداشتيد و منتهي‌ نشديد لَنَرجُمَنَّكُم‌ رجم‌ ‌در‌ شريعت‌ مطهّره‌ ‌براي‌ زناي‌ محصنه‌ ‌که‌ مرد زندار زنا كند ‌ يا ‌ زن‌ شوهر دار زنا دهد ‌با‌ شرائط مقرّره‌ و اينها ‌با‌ تأكيد حرف‌ لام‌ و نون‌ مؤكّده‌ تهديد كردند.

وَ لَيَمَسَّنَّكُم‌ مِنّا عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ مثل‌ حبس‌ ‌با‌ اعمال‌ شاقّه‌ و قتل‌ و جلد و امثال‌ اينها و ‌از‌ ‌اينکه‌ نوع‌ تهديدات‌ مشركين‌ و كفّار بانبياء داشتند و ظلمه‌ و فجّار ‌با‌ مؤمنين‌ دارند چنانچه‌ آزر ‌به‌ ابراهيم‌ ‌گفت‌ لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّك‌َ مريم‌ آيه 47 و ‌به‌ حضرت‌ نوح‌ قالُوا لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ يا نُوح‌ُ لَتَكُونَن‌َّ مِن‌َ المَرجُومِين‌َ شعراء آيه 116 و ‌غير‌ اينها لكن‌ غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ نگهبان‌ ‌آنها‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 18)- ولی این کوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند، بلکه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تکذیب پا فراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند «گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ایم» وجود شما شوم است و مایه بدبختی شهر و دیار ما! (قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ).

ممکن است مقارن آمدن این پیامبران الهی بعضی مشکلات در زندگی مردم آن دیار بر اثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهی حاصل شده باشد، باز به این هم قناعت نکردند، بلکه با تهدیدی صریح و آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از این سخنان دست برندارید مسلما شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکی از ما به شما خواهد رسید»! (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).

ممکن است ذکر «عذاب الیم» اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه می‌دهیم تا مایه مرگ شما شود.

نکات آیه

۱ - مردم انطاکیه، آمدن پیامبران را براى خود به فال بد گرفته و وجودشان را مایه شرّ و بدبختى مى پنداشتند. (قالوا إنّا تطیّرنا بکم) مقصود از «بکم» مى تواند وجود خود پیامبران و یا دعوت و پیام آنان باشد. برداشت یاد شده مبتنى بر احتمال نخست است.

۲ - مردم انطاکیه، به تأثیر سوء وجود برخى از افراد در سرنوشت انسان ها اعتقاد داشتند. (قالوا إنّا تطیّرنا بکم)

۳ - مردم انطاکیه، دعوت و پیام پیامبران را به فال بد گرفته و آن را مایه شر و بدبختى خود مى دانستند. (قالوا إنّا تطیّرنا بکم)

۴ - رواج اعتقاد به فال و شگون در میان مردم انطاکیه (قالوا إنّا تطیّرنا بکم)

۵ - جهان بینى و عقاید مردم انطاکیه، متکى بر خرافات بود. (قالوا إنّا تطیّرنا بکم) تردیدى نیست که عقیده به فال، عقیده اى خرافى است و اعتقاد مردمِ انطاکیه به آن تا مرز سنگسار و شکنجه کردن پیامبران الهى، گویاى حقیقت یاد شده است.

۶ - مردم انطاکیه، پیامبران شان را در صورت دنبال کردن رسالت خود، به سنگسار شدن و شکنجه دردناک تهدید کردند. (لئن لم تنتهوا لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب ألیم)

۷ - وجود مجازات سنگسار و شکنجه، در عصر مردم انطاکیه (لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب ألیم)

۸ - ناتوانى مردم انطاکیه در برابر دعوت به حق و پیام روشن پیامبران خود (و ما علینا إلاّ البلغ المبین . قالوا ... لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب ألیم) تهدید به سنگسار و شکنجه کردن پیامبران، در برابر سخن به حق و پیام روشن آنان، گویاى حقیقت یاد شده است.

۹ - حاکمیت جو خفقان بر شهر انطاکیه و نبود آزادى بیان براى اشخاص (و ما علینا إلاّ البلغ المبین . قالوا ... لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب ألیم) تهدید به سنگسار و شکنجه کردن پیامبران، در برابر سخن به حق و بسیار روشن آنان، گویاى برداشت یاد شده است.

موضوعات مرتبط

  • انبیا: تطیر به انبیاى انطاکیه ۱; تطیر به تعالیم انبیا ۳; تهدید انبیاى انطاکیه ۶; دعوت انبیاى انطاکیه ۸
  • انطاکیه: استبداد در انطاکیه ۹; بینش اهل انطاکیه ۱، ۳; تاریخ انطاکیه ۲، ۴، ۶، ۹; تطیر اهل انطاکیه ۱; تهدیدهاى اهل انطاکیه ۶; خرافات در اهل انطاکیه ۵; عجز اهل انطاکیه ۸; عقیده اهل انطاکیه ۲، ۴، ۵
  • تطیر: تاریخ تطیر ۴
  • سرنوشت: عوامل مؤثر در سرنوشت ۲
  • سنگسار: تاریخ سنگسار ۷; تهدید به سنگسار ۶; سنگسار در اهل انطاکیه ۷
  • شکنجه: تاریخ شکنجه ۷; تهدید به شکنجه ۶; شکنجه در اهل انطاکیه ۷
  • عقیده: عقیده به تطیر ۲، ۴; عقیده به خرافات ۵

منابع