يس ١٧
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ |
ترجمه
يس ١٦ | آیه ١٧ | يس ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْبَلاغُ الْمُبِینُ»: (نگا: مائده / و نحل / و ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۳ - ۳۲ سوره «يس»
- انذار و تبشير سیه دلان، برای اتمام حجت است
- وجه اين كه مشرکان در تكذيب پيامبران گفتند: «شما بشری مانند ما هستید»؟
- معناى جملۀ: «طَائِرُكُم مَعَكُم»، كه رسولان «ع»، به مكذّبان خود گفتند
- استدلال تفصيلى بر توحيد و نفى آلهه، در اين دو آيه
- مقصود از «جنت» در آيه، بهشت برزخی است، نه بهشت آخرت
- موارد استعمال وصف «اكرام شده»، در آيات قرآن
- حسرت بر مردمى است، كه رسولان الهى را استهزاء كردند
- بحث روايتى: روایاتی پیرامون فرستادگان حضرت عیسی«ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17»
و بر ما، جز تبليغ آشكار و روشن، وظيفهى ديگرى نيست.
نکته ها
برخى انسانها به وجود خدا اعتقاد دارند، ولى مسألهى نبوّت را نمىپذيرند و مىگويند خداوند به ما عقل داده و نيازى به وحى نداريم. اين اعتقاد ناشى از عدم شناخت صحيح خداست، چنانكه در آيهاى ديگر مىفرمايد: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ» «1»
پیام ها
1- گاهى بايد دعوت به حقّ و امر به معروف به صورت گروهى باشد. أَرْسَلْنا ...
اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ
2- لجاجت، درد بى درمان است. (حتى انبيا را تكذيب كردند.) «فَكَذَّبُوهُما»
3- با تكذيب دشمن، دست از كار و هدف نكشيد، نفرات خود را تقويت كنيد.
«فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
4- گاهى چند پيامبر، هم زمان به سوى يك قوم اعزام مىشدند. اثْنَيْنِ ... بِثالِثٍ
5- تعداد مبلّغان، به نياز جامعه بستگى دارد. «أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
6- در مديريّت، وقتى كسى را به مأموريّتى مىفرستيد رهايش نكنيد و او را تأييد
«1». انعام، 91.
جلد 7 - صفحه 528
و تقويت كنيد. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
7- كثرت افراد لايق، سبب عزّت است. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»
8- عزّت و ذلّت به دست خداست، گرچه فرد يا چيزى واسطه شود. «فَعَزَّزْنا»
9- در مديريّت، هميشه نيروى ذخيره داشته باشيد. «بِثالِثٍ»
10- كفّار تمام كمالات را ناديده و همه چيز را با ديد ظاهرى مىنگرند. «بَشَرٌ مِثْلُنا»
11- بعضى، تكليف و امر و نهى را مخالف رحمت الهى مىدانند و گمان مىكنند معناى رحمت، آزادى بىقيد و شرط و رها بودن انسان است. «ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ»
12- در برابر انكارهاى پى در پى دشمن، دل خود را با ياد خدا آرامش دهيد.
رَبُّنا يَعْلَمُ ...
13- وظيفهى انبيا، روشنگرى و تبليغ آگاهى بخش است و ضامن نتيجه نيستند.
«وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17»
وَ ما عَلَيْنا: و نيست بر ما، إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ: مگر رسانيدن آشكار او هويدا، يعنى ما وظيفه خود را انجام داديم و پيغام خدا را به شما رسانديم و بر وفق آن معجزه آورديم، اگر شما به سبب انكار و عناد، نظر در اين معجزات ظاهره نكنيد تا علم به صدق ما پيدا كنيد، مستوجب عذاب خواهيد شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «13» إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ «14» قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ «15» قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ «16» وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17»
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18» قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ «19»
ترجمه
و بزن براى آنها مثلى مثل اهل آن بلد هنگاميكه آمدند آنها را فرستادگان
هنگاميكه فرستاديم بسوى آنها دو تن پس تكذيب كردند آن دو را پس تقويت نموديم به سومى پس گفتند همانا ما بسوى شما فرستادگانيم
گفتند نيستيد شما مگر انسانى مانند ما و فرو نفرستاده خداى بخشنده چيزى نيستيد شما مگر آنكه دروغ ميگوئيد
گفتند پروردگار ما ميداند كه همانا ما بسوى شما هر آينه فرستاده شدگانيم
و نيست بر ما مگر رسانيدن آشكار
گفتند همانا ما فال بد زديم بشما هر آينه اگر باز نه ايستاديد سنگسار ميكنيم البته شما را و هر آينه ميرسد البته شما را از ما عذابى دردناك
گفتند منشأ فال بد شما با شما است آيا اگر پند داده شويد فال ميزنيد بلكه شما گروهى باشيد تجاوز كنندگان.
تفسير
خداوند سبحان براى تذكر و تنبّه كفار مكّه به پيغمبر خود دستور فرمود كه براى آنها قصّه شگفتآورى را كه از آن تعبير بمثل ميشود نقل فرمايد و آن حكايت اهل شهر انطاكيه است و خلاصه مستفاد از روايات متعدّده در اينمقام آنستكه دو نفر از حواريّون حضرت عيسى مأمور شدند از جانب خداوند كه بشهر انطاكيّه روند و آنها را دعوت بدين حقّ نمايند و آن دو بوظيفه خود عمل نمودند و مغضوب پادشاه شدند و او آن دو را حبس نمود و چون اينخبر بسمع حضرت عيسى رسيد وصى خود شمعون الصّفا را در پى آن دو روانه فرمود و او با خواصّ پادشاه آشنا شد و آنها او را نزد شاه بردند و او مايل بصحبت با شمعون گرديد و مقرّب پيش شاه شد تا روزى باو گفت شنيدهام چندى قبل دو نفر را حبس فرموديد چون دعوت بدين تازهاى مينمودند با آنكه با آن دو صحبت نفرموديد خوب است مقرّر فرمائيد آن دو را بياورند با آنها مذاكراتى شود كه كشف گردد حالشان
جلد 4 صفحه 401
شاه گفت آنروز غضب بر من مستولى شد و بدون استنطاق آنها را حبس نمودم و امر باحضارشان نمود و چون حاضر شدند و مقصد خودشان را كه دعوت به توحيد بود اظهار داشتند شمعون از آن دو طلب معجزه نمود ايشان گفتند هرچه بخواهيد ما انجام ميدهيم پادشاه امر كرد كور مادرزادى آوردند كه جاى چشمش مانند پيشانى صاف بود و آن دو دعا نمودند جاى دو چشمش شكافته شد و دو گلوله از گل گذاردند در جاى دو چشمش و دعا نمودند دو چشم بينا شد و پادشاه تعجّب نمود و شمعون باو گفت معبود شما چنين كارى ميتواند بكند پادشاه آهسته گفت من از تو چيزيرا پنهان نميكنم معبود ما هيچ كار نميتواند بكند و بآن دو گفت اگر مردهاى را كه هفت روز است مرده زنده كنيد من بشما و خدايتان ايمان ميآورم و مردهاى را كه هفت روز بود مرده بود و دفنش نكرده بودند براى آنكه پدرش حاضر نبود و جسدش متغيّر شده و بو گرفته بود حاضر كردند و آن دو دعا نمودند و شمعون هم با آنها موافقت در دعاء كرد ولى در خفاء و آنمرده زنده شد و گفت هفت روز من در هفت وادى آتش بودم شما بخداى ناديده ايمان بياوريد و دست از پرستش بت برداريد و چون شمعون ديد كه اين مشاهده در پادشاه مؤثر شد او را دعوت بتوحيد نمود و پادشاه ايمان آورد و اهل مملكت بعضى ايمان آوردند و بعضى بر كفر باقى ماندند و در بعضى از روايات آنمرده پسر پادشاه معرّفى شده كه از قبر بيرون آمد و خاك را از سر خود پاك ميكرد و شاه از او پرسيد پسر جان حالت چگونه است گفت مرده بودم دو نفر را ديدم دعا ميكنند خدا مرا زنده كند شاه گفت اگر آن دو نفر را به بينى ميشناسى گفت بلى پس شاه امر نمود كه مردم از مقابل او عبور نمايند و آن دو نفر هم در رديف آنها باشند و چون عدّهئى عبور نمودند او اوّل يكى از آن دو و بعدا ديگرى را شناخت و با انگشت بجانب هر يك از آن دو اشاره نمود پس شمعون گفت من بخداى شما دو نفر ايمان آوردم و بعد شاه گفت منهم ايمان آوردم و بعد تمام اهل مملكت ايمان آوردند و حاصل مفاد آيات شريفه آنستكه بدوا ما دو نفر را برسالت نزد آنها فرستاديم و بعدا تقويت نموديم آن دو را بسومى و آنها دعوى رسالت نمودند و قوم نپذيرفتند و منكر فضل و مزيّت ايشان شدند و ايشان دعوى خودشان را مؤكّد بقسم نمودند چون شاهد گرفتن خدا در حكم
جلد 4 صفحه 402
قسم است و گفتند وظيفه ما فقط اداء رسالت است واضح و آشكار و بآن عمل نموديم ديگر تكليفى نداريم شما اگر قبول نمائيد از نفع آن بهرهمند خواهيد شد و الّا بعذاب الهى گرفتار خواهيد گشت و گفتهاند اين سخن را بعد از اظهار معجزه گفته بودند و آنها در جواب گفتند از وقتى شما بشهر ما آمديد ما در عسرت و مشقّت افتاديم يا دست برداشتن از دين آباء و اجداد براى ما ميمنت ندارد لذا ما بوجود يا دعوت شما فال بد ميزنيم و اگر دست از عقيده خود بر نداريد شما را سنگسار ميكنيم و از طرف ما بسياست و عقوبت شديدى گرفتار خواهيد شد و ايشان در جواب گفتند افعال و اعمال بد شما موجب فال بد است آيا اگر كسانى شما را نصيحت كنند و متذكّر بدبختى خود شويد براى آنها فال بد ميزنيد يا تهديدشان ميكنيد و بنابراين جواب شرط در آيه شريفه براى دلالت كلام بر آن حذف شده و اگر ان ذكّرتم بدون همزه باشد چنانچه بعضى قرائت نمودند محتمل است مراد آن باشد كه منشأ فال بد شما با شما است اگر متذكر شده باشيد كه عيب در خودتان است بلى شما متعدّى و متجاوز از حقّ و حدّ خودتانيد كه بايد به پيام خدا گوش بدهيد و نميدهيد و ظاهرا منافات ندارد اين گفتگو با آنچه ذكر شد كه بر حسب بعضى از روايات همه ايمان آوردند چون ممكن است بعد از آنكه پاى عمل بتكاليف ميان آمده باشد مرتدّ شده باشند چنانچه غالبا معمول است كه براى فرار از تكليف مردم كافر ميشوند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما عَلَينا إِلاَّ البَلاغُ المُبِينُ «17»
ما بايد تبليغ رسالت خود را بكنيم و ديگر مسئوليتي نداريم که شما قبول كنيد يا رد كنيد چنانچه وظيفه انبياء و ائمّه و علماء و هدات دين همين است که بندگان را آگاه كنند بدستورات ديني که فرداي قيامت نگويند لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزي طه آيه 124 و امّا هدايت شدن آنها منوط بقابليت آنهاست و افاضه حق تبارك و تعالي إِنَّكَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهدِي مَن يَشاءُ وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِينَ قصص آيه 56.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 17)- «و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست» (وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
ج4، ص87
نکات آیه
۱ - ابلاغ پیام هاى الهى به صورت روشن و آشکار، وظیفه پیامبرانِ فرستاده شده به سوى مردم انطاکیه بود. (و ما علینا إلاّ البلغ المبین)
۲ - پیامبران فرستاده شده به سوى مردم انطاکیه، تنها مسؤول انجام رسالت خویش بودند; نه مأمور به نتیجه (مؤمن ساختن همه مردم). (و ما علینا إلاّ البلغ المبین) حصر در جمله «و ما علینا إلاّ...» حصر اضافى است و گویاى این نکته مى باشد که تکذیب انبیا از سوى منکران رسالت، مسؤولیتى بر دوش پیامبران بار نمى کند; زیرا آنان تنها مسؤول ابلاغ وحى به مردم اند و مسؤولیتى در قبال آثار و نتایج این رسالت (پذیرش و عدم پذیرش مردم) ندارند.
۳ - ابلاغ پیام هاى الهى از جانب پیامبران، منوط به پذیرش و عدم پذیرش مردم نیست. (إن أنتم إلاّ تکذبون ... قالوا ... و ما علینا إلاّ البلغ المبین)
۴ - سلب نشدن وظیفه ابلاغ دین و تبلیغ اسلام از مبلغان، به صرف روى گردانى مردم از آن (إن أنتم إلاّ تکذبون ... قالوا ... و ما علینا إلاّ البلغ المبین)
۵ - پیام ها و تعالیم پیامبران، روشن، رسا و قابل فهم براى انسان ها بود. (و ما علینا إلاّ البلغ المبین)
۶ - لزوم به کارگیرى مفاهیم و مطالب روشن، رسا و بى ابهام در تبلیغ دین (و ما علینا إلاّ البلغ المبین)
۷ - پیامبران، حجت را بر مردم خویش تمام کرده بودند. (و ما علینا إلاّ البلغ المبین) برداشت یاد شده از آن جا است که ابلاغ روشن و بى ابهامِ پیامِ الهى به مردم، حاکى از آن است که پیامبران، حجت را بر آنان تمام کرده بودند.
موضوعات مرتبط
- انبیا: اتمام حجت انبیا ۷; بلاغت تعالیم انبیا ۵; رسالت انبیاى انطاکیه ۱; سهولت فهم تعالیم انبیا ۵; شرایط تبلیغ انبیا ۳; محدوده مسؤولیت انبیاى انطاکیه ۲; وضوح تعالیم انبیا ۵; ویژگیهاى تعالیم انبیا ۵
- تبلیغ: روش تبلیغ ۶; فصاحت در تبلیغ ۶
- دین: اعراض از دین ۴; اهمیت تبلیغ دین ۱، ۴
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۴
منابع